دوشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۰

قبایل ماد شامل کدام گروههای قومی بوده اند؟

بودین: يعنى خوشبخت و غنی یعنی لران .این معنی در نام لران بختیاری زنده مانده است.
بوسین: يعنى دارندگان توتم بزکوهی همان کردوخیان هستند که گروهی از سکائیان کیمری بوده اند و در اوستا نامشان به صورت خاندان فریان یعنی دوست ایرانیان ذکر شده است. کلمه کیمری، سکا و کردوخ (=كَرد) هر سه به معنی دارندگان توتم بزکوهی هستند.به سبب اسکان آنها در قسمت علیای رود دجله کتب پهلوی و اوستا دجله را رود ارنگ یا رنگها یعنی رود بزکوهی [یا سیلابی] گفته اند.
مغ ها: مردم آذربایجان منظور هستند که تحت رهبری خاندان سپیتمه مغ داماد و پسر خوانده و ولیعهد آستیاگ و پسرانش مگابرن ویشتاسپ و زریادر زرتشت (سپیتاک بردیه) بوده اند.
آریزانتیان: یعنی نجبای حکومتی ماد شامل مردم نواحی ماد مرکزی یعنی استانهای تهران، کاشان، همدان و قزوین –زنجان کنونی بوده اند.
ستروخاتیان: یعنی خانه سفت و سنگی ها همان کرمانج ها (خانه سنگی ها یا همان ساگارتی ها=سنگ کن ها) بوده اند.
پارتاکانیان: یعنی مردم کنار رودخانه همان مردم کنار رودخانه زاینده رود اصفهان منظور می باشند.
حال بعد از چند سال بدین نظریات رسیده ام:
قبایل ماد شامل کدام گروههای قومی بوده اند؟
بودین: يعنى مردم مربوط به بوته در نام لُر (اعقاب کاسیان) زنده مانده است.
بوسین: يعنى دارندگان توتم بزکوهی همان کردوخیان هستند که گروهی از سکائیان کیمری بوده اند و در اوستا نامشان به صورت خاندان فریان یعنی دوست ایرانیان ذکر شده است. کلمه کیمری، سکا و کردوخ (=كَرد) هر سه به معنی دارندگان توتم بزکوهی هستند. به سبب اسکان آنها در قسمت علیای رود دجله کتب پهلوی و اوستا دجله را رود ارنگ یا رنگها یعنی رود بزکوهی [یا رود سیلابی] گفته اند.
مغ ها: این نام مطابق با نام لولوبیان است به معنی مردم غارنشین مردم آذربایجان و حوالی جنوبی و جنوب شرقی آن منظور هستند که نام شان در نام گورانهای باختران و آذربایجان (در مفهوم غارنشین) زنده است.
آریزانتیان: یعنی نجبای حکومتی ماد شامل مردم نواحی ماد مرکزی مطابق مردم الیبی (=نجبا، ماده) در سمت بین ری و کرمانشاهان بوداند.
ستروخاتیان: یعنی محکم سخنگویان یادآور کردان سورانی (سور-ری-ان ها= محکم سخنگویان کیمری) بوده اند.
پارتاکانیان: یعنی مردم کنار رودخانه همان مردم کنار رودخانه زاینده رود اصفهان منظور می باشند.

پنجشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۰

معنی لفظی نامهای لهستان

نامهای پولاک (کشاورز) و لخ (کسی که خاک دست نخورده را شخم می زند) نشانگر آن است که مردم لهستان (لخستان) از عهد دیرین به امر کشاورزی مشغول بوده اند.

چهارشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۰

معنی نام ورامین

معنی لفظی ورامین محل ور (ور-میهن یا ورَ وین)است. و ور به معنی باغ و دژ و دریاچه است که از این میان معنی دژ مناسب می افتد.چون در جوار آن روستای پر از تاکستان وین (ورن=پوشیده از درخت)است.لذا ورامین دژ منطقه بوده است و مردم منطقه در ایام اضطراری در آنجا پناه می جسته اند.

سه‌شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۰

معنی لفظی نامهای کهن مراغه

نامهای کهن و کنونی مراغه جملگی به معنی محل مرغزار می باشند. گزن که از ریشه اوستایی گثن یعنی گیاه است. مارگیانه که در این نام با شهر مرو مشترک است به معنی مرغزار است. افراهروذ به معنی فراخ رستنی ها است. نظر کسروی که یک گونه تلفظ ارمنی نام ماد به صورت مار و ماراوا را به مراغه نسبت میدهد بی پایه است. چون مراغه تنها شهر ماد نشین آذربایجان یا ماد کوچک نبود که از زبان ارامنه بدین نام خوانده شده باشد. سوای اینکه نام دریاچه اورمیه که در خبر بطلمیوس در قرن دوم میلادی به مناسبت واقع شدن در کنار شهر مراغه، مارگیانه خوانده شده است ما را مجبور به کنار گذاشتن فرضیه کسروی در این باب می کند.

دوشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۰

معنی نام زنجان

بطلمیوس در قرن دوم میلادی از شهری به نام آگانزانا نام برده است که مطابق زنجان است. در کتیبه های آشوری عهد مادها نام زنجان را به صورت کار زینو (یعنی کلنی اسلحه) در می یابیم از اینجا معلوم میشود که آگانزانا در اصل ائو-کان-زانا بوده است یعنی محل اسلحه خوب. می دانیم که حتی اکنون نیز زنجان به ساختن چاقو و خنجر خوب معروف است.

یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۰

معنی اشتهارد

نام شهرک اشتهارد مرکب است از اجزاء اوستایی اشت=هشت و هارد (محله) و آنجا اکنون هفت محله بزرگ و سه چهار محله کوچک و نو دارد:
हर्तव्य adj. hartavya to be taken or seized or appropriated or acquired

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۰

معنی نام دهستان ملارد

نام ملارد را می توان تلخیص از ملار-ده شمرد. ملار عبارت از دستگاهی است سه تا چوب که از یک سر به هم بسته میشود و به صورت هرمی روی زمین قرار میگیرد و مشک دوغ را به آن آویزان میکنند. نامهای فردیس و جوقین را به ترتیب می توان دارای باغ حصار دار و محل جوی آب گرفت. معنی لاریجان نیز از ریشه لر (جوی) بوده و مترادف نام جوقین است.

شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۰

معنی نام آتشکده کرکویه

کلمه کار یا کر در زبان پارسی کهن به معنی مردم جنگاور و جنگجو است.بنابراین کرکویه به معنی کوی جنگاوران است. سروده حک شده هم که آنجا را سردار باستانی ایران گرشاسپ مربوط می سازد گواه این نظر است:
آتش این مکان را به کیخسرو و گرشاسب نسبت میدهند.اصل این بنا مربوط به دوران هخامنشی است که تا قرن هفتم هجری نیز به حیات خود ادامه داده است
این بنای مقدس جزو چهار آتشکده مهم ایران بوده و موبدان آن نیز جایگاه خاص و ویژه ای را دارا بودند بطوریکه در تاریخ آمده فردوسی جهت نگارش شاهنامه و تحقیقات خود نزد موبد این آتشکده آمده است. معماری بنا به صورت یک چهار طاقی چسبیده به هم است که روی هر کدام شاخ گاو بزرگی بوده و از دیگر مشخصه های معماری آن آجرهای بزرگ ساسانی است
خانه های پیرامون آن مربوط به دوره قاجاریه است و زیبا ترین آنها اتاق گچ بری است
سروده حک شده در این آتشکده بدین معنی بوده:
افروخته بادا روشنایی
تابنده بادا هوش گرشاسب
از جوش رسته است
نوش کن می را نوش
یار در آغوش گیر
به نیکی و آفرین گوش دار
تا میتوانی نیکی کن
که پلشتی ها نابود شدنی اند

جمعه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۰

منظور از اصحاب مدین و قوم شعیب قرآن قوم مادیای اسکیتی بوده است

مادیای اسکیتی ملقب به افراسیاب (پر آسیب)از جهانگشایان فراموش شده تاریخ است که در نیمه دوم قرن هفتم پیش از میلاد از سرزمین خویش در شمال دریای سیاه خاورمیانه غربی رابه مدت 28سال تحت تاخت و تاز خویش قرار داده بود. هجوم وی تا مصر رسیده بود. حمله وی به خاورمیانه از سمت شمال با قتل فرائورت/سیاوش در شهر گنجه شروع شد و با قتل وی در کنار شهر مراغه توسط کی خشثرو (کیخسرو؛ هوخشثره) پادشاه بزرگ و مدبر ماد فرزند فرائورت/سیاوش به پایان رسید. منظور ازشعیب یعنی فرمانروای شعبه های قوم همان کولاکسائیس (فرمانروای قبایل) نیای اساطیری اسکیتان است. مطابق اوستا و شاهنامه و کتب اساطیری ایرانی و تاریخ ارمنستان موسی خورنی سپاه ایران شبانگاه غافلگیرانه به رهبری کی خسرو و سردارش گستهم نوذری (آریارمنه هخامنشی) بر سر سپاهیان مادیای اسکیتی ریخت و خود مادیای اسکیتی را مقتول ساخت. این روایت تاریخی به شکل حکایت ناصحان در قر آن و احادیث چنین تصویر شده است:
برخورد اصحاب مدین با شعیب علیه السلام
كافران افزون بر نابودى به وسیله عذاب الهى به پیامدهاى بد دیگر تكذیب نیز دچار شدند. در آیه 92 سوره اعراف، از خسران و زیانكار شدن آنان ‌خبر مى ‌دهد: « اَلَّذینَ كَذَّبوا شُعَیبـًا كانوا هُمُ الخـسِرین». آنان كه پیروى از حضرت شعیب علیه السلام را زمینه خسران مؤمنان مى ‌خواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمایه ‌هاى مادى و معنوى، مصداق «خسرالدنیا و الاخرة» شدند.
حبط و نابودى اعمال در دنیا و آخرت و نفرین الهى بر آنان، از دیگر پیامدهاى سوء تكذیب حضرت شعیب علیه السلام « اَلا بُعدًا لِمَدیَنَ كَما بَعِدَت ثَمود» بود:
با آغاز و استمرار دعوت حضرت شعیب علیه السلام گروهى از مردم به وى گرویده و جامعه مدین به دو ‌دسته تقسیم شد: «و اِن كانَ طَـائِفَةٌ مِنكُم ءَامَنوا بالَّذى اُرسِلتُ بِهِ و طَـائِفَةٌ لَم ‌یُؤمِنوا».(1) كافران با اتخاذ راهبرد تكذیب، اغلب از شیوه ‌ها و راهكارهاى روانى براى عملیاتى كردن آن در برخورد با حضرت شعیب علیه السلام و مؤمنان، بهره مى‌ گرفتند. راهكارهاى یاد شده كه از آن ها مى ‌توان به دست آورد كه كافران در اكثریت و مؤمنان در اقلیت بوده ‌اند(2) عبارت است از:
استهزا
به سخره گرفتن پیامبران و باورها و ارزش هاى الهى، راهكارى است كه بنا به تصریح قرآن در تقابل با همه انبیاء به ‌كار رفته است. خداوند در آیات 65-64 سوره توبه، تمسخر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله از سوى منافقان را گزارش كرده و در آیات 69‌ـ‌70 همین سوره، برخورد یاد شده را همانند برخورد اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین با پیامبران الهى معرفى مى‌ كند.
مقایسه آیات نامبرده نشان مى ‌دهد كه حضرت شعیب علیه السلام نیز از سوى كافران مورد استهزا قرار گرفته است. همچنین مفسّران، آیه 87 سوره هود را بیان كننده استهزاى حضرت شعیب علیه السلام دانسته‌ اند: « قالوا یـشُعَیبُ اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا اَو اَن نَفعَلَ فى اَمولِنا ما نَشـؤُا اِنَّكَ لاََنتَ الحَلیمُ الرَّشید».
بیشتر مفسّران بر این باورند كه حضرت شعیب علیه السلام بسیار نماز مى ‌گزارد و كافران آن را به سخره گرفته، در قالب استفهام انكارى مى ‌گفتند: آیا نمازت به تو فرمان مى ‌دهد كه ما خداى نیاكان خویش را وانهاده، از تصرف دلخواه در اموالمان خوددارى كنیم؟! چنین سخن سفیهانه از انسان حلیم و رشیدى چون تو دور است.( 3)
نامفهوم خواندن آموزه ‌هاى وحى
كافران كه خود را از پاسخ به سخنان روشن و منطقى حضرت شعیب علیه السلام در واكنش به گفتار تمسخرآمیز آنان ناتوان مى ‌یافتند ، گفته ‌هاى وى را نامفهوم خوانده و وى را فاقد قدرت و موقعیت برترى مى ‌دانستند كه به سبب آن به سخنان وى بها داده است و براى درك آن تلاش كنند: « قالوا یـشُعَیبُ ما ‌نَفقَهُ كَثیرًا مِمّا تَقولُ و اِنّا لَنَركَ فینا ضَعیفـًا».(4) نامفهوم خواندن سخنان وى كنایه از بى‌ فایده و بیهوده بودن آن است.(5)
ظاهر برخى آیات نشان مى ‌دهد كه كافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را كه به دیدار حضرت شعیب علیه السلام رفته یا اعمال دینى انجام مى ‌دادند، به قتل تهدید ‌مى‌ كردند تا شاید بتوانند از گرایش بیشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگیرى كنند.
تهدید
حضرت شعیب علیه السلام و پیروانش براى دست كشیدن از آیین توحیدى با انواع فشارهاى اجتماعى و روانى از جمله اشكال گوناگونى از تهدید نیز رو‌ به ‌رو بودند. كافران هنگامى كه با پاسخ منطقى حضرت شعیب علیه السلام به ادعاى نامفهوم بودن گفته ‌هاى او نیز مواجه شدند، وى را به سنگسار شدن كه از بدترین و فجیع ‌ترین انواع مجازات است، تهدید كردند: «و لَولا‌رَهطُكَ لَرَجَمنـكَ و ما ‌اَنتَ عَلَینا بِعَزیز».(6)
گویند: حضرت شعیب علیه السلام از جایگاه و احترام ویژه و والایى در میان قبیله خود برخوردار بود و كافران كه براى قبیله وى حرمت قائل بودند، مى ‌گفتند: سنگسار‌كردن و كشتن تو براى ما دشوار نیست؛ زیرا نزد ما عزت و احترامى ندارى و ما فقط به ‌سبب رعایت احترام قبیله ‌ات چنین كارى را انجام ‌نمى ‌دهیم. این نیز به نوعى توهین و تحقیر آن ‌حضرت به‌ شمار مى ‌رفت.( 7)
هنگامى كه حضرت شعیب علیه السلام و پیروانش بر آیین توحیدى خویش پافشارى كردند اشراف و سران كافر قوم كه از امتیازات و موقعیت اجتماعى برخوردار بودند، دچار خود برتربینى شده و گردن نهادن به سیادت و رهبرى دیگرى و نیز دست ‌برداشتن از آیین نیاكان را برنمى ‌تافتند؛ از این ‌رو آنان را به تبعید و بیرون راندن از خانه و كاشانه تهدید كردند: «قالَ المَلاَُ الَّذینَ استَكبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّكَ یـشُعَیبُ و الَّذینَ ءامَنوا مَعَكَ مِن قَریَتِنا اَو لَتَعودُنَّ فى مِلَّتِنا».(8)
چنان كه بیشتر مفسران نامدار نخستین و متأخر نیز برداشت كرده‌ اند، ظاهر برخى آیات نشان مى ‌دهد كه كافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را كه به دیدار حضرت شعیب علیه السلام رفته یا اعمال دینى انجام مى ‌دادند، به قتل تهدید ‌مى‌ كردند تا شاید بتوانند از گرایش بیشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگیرى كنند: « و لا‌تَقعُدوا بِكُلِّ صِرط توعِدونَ و تَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَن ءامَنَ بِهِ».(9)
همچنین آنان با دروغگو خواندن حضرت شعیب علیه السلام و گمراه نامیدن آیین وى تلاش مى ‌كردند كه در آن القاى شبهه و تردید افكنى كنند: « و تَبغونَها عِوَجـًا».(10) ترساندن مؤمنان از پیامد ایمان به حضرت شعیب علیه السلام و دست برداشتن از آیین نیاكان و مایه ‌خسران خواندن آن نیز مى ‌تواند از این قبیل باشد: « و قالَ المَلاَُ الَّذینَ كَفَروا مِن قَومِهِ لـَئِنِ ‌اتَّبَعتُم شُعَیبـًا اِنَّكُم اِذًا لَخـسِرون».(11)
فرجام اصحاب مدین
هنگامى كه حضرت شعیب علیه السلام با اصرار كافران بر باورها و ارزش هاى شرك‌ آلود و كفرآمیز و همچنین تكذیب و تهدید به اخراج از شهر رو ‌به ‌رو و از ایمان آوردن آن ها نا امید شد، آنان را نفرین كرد: «رَبَّنَا افتَح بَینَنا و بَینَ قَومِنا بِالحَقِّ و اَنتَ خَیرُ الفـتِحین»(12) و چون از سوى كافران به سنگسار شدن تهدید شد، به آن ها وعده عذاب داد: « و یـقَومِ اعمَلوا عَلى مَكانَتِكُم اِنّى عـمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن یَأتیهِ عَذابٌ یُخزیهِ و مَن هُوَ كـذِبٌ و ارتَقِبوا اِنّى مَعَكُم رَقیب».(13)
سرانجام، عذاب الهى فرا رسید و حضرت شعیب علیه السلام و مؤمنان نجات یافتند و كافران نابود شدند: « ولَمّا جاءَ اَمرُنا نَجَّینا شُعَیبـًا و الَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ بِرَحمَة مِنّا».(14) در آیات 91 سوره اعراف و 37 سوره عنكبوت گفته شده كه نابودى اصحاب مدین به وسیله عذاب زلزله بود كه آنان را در خانه ‌هایشان به ‌صورت اجساد بى ‌جانى كه به رو بر زمین افتاده بودند، درآورد: «فَاَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ فَاَصبَحوا فى دارِهِم جـثِمین»؛ ولى در آیه 94 سوره هود از نابودى آنان بر اثر صیحه آسمانى یاد شده است: « و اَخَذَتِ الَّذینَ ظَـلَمُوا الصَّیحَةُ فَاَصبَحوا فى دیـرِهِم جـثِمین». بنابراین مى ‌توان گفت كه آنان به وسیله هر دو از بین رفته ‌اند.( 15)
كافران افزون بر نابودى به وسیله عذاب الهى به پیامدهاى بد دیگر تكذیب نیز دچار شدند. در آیه 92 سوره اعراف، از خسران و زیانكار شدن آنان ‌خبر مى ‌دهد: « اَلَّذینَ كَذَّبوا شُعَیبـًا كانوا هُمُ الخـسِرین». آنان كه پیروى از حضرت شعیب علیه السلام را زمینه خسران مؤمنان مى ‌خواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمایه ‌هاى مادى و معنوى، مصداق «خسرالدنیا و الاخرة» شدند.( 16)
حبط و نابودى اعمال در دنیا و آخرت و نفرین الهى بر آنان، از دیگر پیامدهاى سوء تكذیب حضرت شعیب علیه السلام بود: «اَلا بُعدًا لِمَدیَنَ كَما بَعِدَت ثَمود».(17)

: پی نوشت ها
1. اعراف: 87 و هود: 94.
2. المیزان، ج‌10، ص‌361.
3. مجمع‌البیان، ج‌5، ص‌286.
4. هود: 91 و المیزان، ج‌10، ص‌374.
5. المیزان، ج‌10، ص‌374.
6. هود: 91.
7. المیزان، ج‌10، ص‌ 375‌ـ ‌376.
8. اعراف: 88.
9. اعراف: 86 ؛ مجمع‌البیان، ج3ـ4، ص669 و المیزان، ج‌8، ص‌188.
10. اعراف: 86 و مجمع‌البیان، ج‌4، ص‌689‌.
11. اعراف: 90 و المیزان، ج‌8، ص‌192.
12. اعراف: 89 و 87 و المیزان، ج‌8، ص‌192.
13. هود: 93.
14. هود: 94.
15. المیزان، ج‌16، ص‌126.
16. همان، ج‌8، ص‌192.
17. هود: 95.
زهرا رضائیان (بخش قرآن تبیان)

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۰

معنی لفظی نام قزوین

در تاریخ ماد از ناحیه ای به نام گیزین کیسی نام برده شده است که با شهر قزوین حالیه مطابقت دارد. نامهای گیزین کیسی و قزوین را به ترتیب می توان "مرز و بوم گیاه و سر سبزی و یا دارای کشتزارهای برتر" و "دارای مراتع و کشتزارهای دیدنی و با شکوه" به شمار آورد.به نظر می رسد نام کشوین با کاسپیان مشتبه میشده است چرا که قزوین را در تاریخ دروازه بهشت نامیده اند و نام مازندران به صورت مئذن به معنی بهشت است.نامهای کهن دیگر آن را ارساسیا (ارشاشیا= دارای مال و ثروت) راژیا (دشت و مرغزار) و اردپا (جایگاه ثروت پاک)آورده اند.
مطابق میراث فرهنگی استان قزوین کهن ترین سند درباره نام " قزوین" نوشته " قداثر بن جود" است که در نیمه دوم سده سوم ه. ق می زیست. نام قزوین به فارسی"کشوین" خوانده می شد. کتاب "فتوح البلدان" نیز آن را "کشوین" یاد می کند. حمدالله مستوفی مورخ پر آوازه قرن هشتم ه.ق نیز از این شهر، تحت عنوان "کشوین" نام می برد که بعدها عرب ها آن را معرب کرده و قزوین نامیده اند. مورخین غربی نام قزوین را مأخوذ از "کاسپین" می دانند. از نظر لغوی این نام ترکیبی از دو جزء است: "وین" بر وزن "سین" (برهان قاطع و دهخدا) به معنی درخت، باغ و به ویژه انگور سیاه است. ولی درباره جزء نخست آن معنی روشنی وجود ندارد. از دکتر دبیر سیاقی به نقل از استاد علامه دهخدا نیز اشاراتی رفته است. به نقل از ایشان، قزوین در اصل "کزوین" و مرکب از "کزو" به معنای پسته و "ین" به معنای شهر- شهر پسته- بوده و بعدها معرب شده و به قزوین تبدیل گشته است.

رافعی در کتاب "التدوین"، علاوه بر حدیث های مختلفی که درباره قزوین ذکر کرده، به روایتی از حضرت رسول (ص) اشاره می کند که در آن حضرت، قزوین را "باب الجنه" نامیده اند. رشیدی در کتاب "تاریخ گیلان"، ضمن شرح سفر"سلطان ابوسعید" به قزوین، از این شهر با نام "باب الجنه" سخن رفته و صاحب کتاب "وفیات العیان" نیز در صفحه از قزوین به نام "مدینه مبارک قزوین" یاد کرده است.

در دوران صفویه که قزوین به پایتختی برگزیده شد، لقب "دارالسلطنه قزوین" را به خود گرفت. این لقب در دوران قاجاریه نیز باقی ماند و در اکثر فرمان های پادشاهان قاجار این عنوان دیده می شود. قزوین را در عهد باستان "شاد شاپور" می نامیدند.

منبع: میراث فرهنگی استان قزوین

زهره پری نوش - سایت تبیان

دوشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۰

معنی لفظی نام قاشقایی

نام قاشقایی را می توان مرکب از قاش (قاچ) یک قسمت بریده شده از چیزی مثلاً از خربزه یا هندوانه را می دهد و این بی تردید می تواند اشاره به کلاههای کنگره دار ایشان بوده باشد. دلیل این امر نام ایل بزرگ قشقایی کشکولی است که مرکب از کلمه پهلوی کشک (گوشه، تهی گاه، بیغوله) و علامت نسبت اولی. لذا در مجموع نام قشقایی در نام ایل قشقایی کشکولی زنده مانده و به دارنده کلاه کنگره دار است.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۰

För att kunna odla vindruvor i Sverige

I Berga, häggvägen 23, 25 i linköping har man odlat vanliga druvor, som deras frukt inte kan bli mogna på hösten, höstkylan tar bort dem. De har odlat dem vid vägen av husväggar, och därifrån får de tillräkligt energi och värma för att behålla sig och växa upp och ge frukt.
Frågan är om man odlar druvor, som blir tidigt mogna, kan man inte få mogna druvor i Sverige? I Maragheh, min födelse stad i Azerbajdzjan i Iran, finns det tre sorter sällsynta vindruvor, som tidigt blir mogna i andra hälften av sommaren. De heter Khalili, Shani (speciell för vin) och Fakhri.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۰

قرقیز، تاتار و هون در اصل نامهای قبیله ترک-مغول واحدی هستند

نام قرقیز (قیراخ- اوز) به معنی مردم سمت کناری یا کیر- کِس/کَس یعنی مردم کناری است؛ تاتار به چینی یعنی مردم ماوراء حدود است و نام هون (به مغولی یعنی کَس/مردم) به شکل هینا در سانسکریت به معنی "[ایل] مطرود" معنی می دهد. اینها در نام سابق قرقیزها یعنی گوران قراختایی (جمعیت کناری) به هم می رسند. افزون از مقایسه تطبیقی اساطیر کوگ ترکان معلوم میشود که دشمنان دیرین ایشان که بر آنان تسط داشته اند یعنی هونها با اسم قرقیز مشخص میشوند. بر این پایه معلوم میشود قهرمان اساطیری قرقیزان یعنی ماناس مطابق مودو رهبر معروف هونهای شرقی بوده است که تاخت و تاز مهیبی در چین کرد و موجب فرار یوئه چیها از ترکستان چین حالیه به ماوراء النهر و تخارستان قرون بعدی گردید.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۰