چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۵

آیا نامهای ایران و پارس و شیراز به معنی سرزمین شیر بوده اند؟

معنی نام پارس و شیراز:
نظر شخصی من این است شیراز همان شیراکوم منابع عیلامی و پرسپولیس منابع یونانی بوده و تخت جمشید نه خود شهر پرسپولیس بلکه قصر های پادشاهی شهر پرسپولیس بوده است. در مجموع حال بدین نتیجه قابل توجه می رسم که چهار نام تیرایزیش (محل درندۀ نیرومند و سریع/شیر یا پلنگ)، شهر پارسه (شهر منسوب به شیر یا پلنگ که از زبانهای قدیم ایرانی به ترکان رسیده)، شیراکوم منابع عیلامی (محل حوض منسوب به شیر) و شیراز (محل منسوب به شیر) جملگی نامهای شهر شیراز و همچنین سرزمین پارس بوده اند. واژۀ پارس به صورت پِرِثَ به معنی پرخاش و ستیزه کننده نام مناسبی برای درندگان بزرگ (شیر و پلنگ و ببر) بوده است. بنا براین اگر شهر پارسه (شهر پرسپولیس) را همان شهر شیراز بگیریم نتیجه میشود که نام پارس به معنی شیر بوده است. لذا بی جهت نبوده است که درفش کاویانی پارسیان هخامنشی از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود. بر روی درفش کهن تر شهداد دو شیر نشسته نقش بسته و به بالای آن نظیر درفش کاویانی عقابی پر گشوده است. در درفش کاویانی نقش شیر (آرو/آری در زبانهای سومری و سامی) در مقام سمبل ایزد مهر (ویشنو) با ستاره چهار پر خورشیدی سمبل ایزد مهر (در مقام ایزد شمس) جایگزین شده است.
तुर tura adj. powerful, तुर tura adj. quick, तुर tura adj. hurt. आशा AzA f. region
शुर zura m. lion (z=sh). कूम kUma n. pond
از اینجا می توان چنین نتیجه گرفت نام آریائی (نجیب) برای پارسیان هخامنشی متأثر از آرو/آری بین النهرینی به معنی شیر بوده است و در نقش تخت جمشید شیری (پارسی) که گاوی را مغلوب می کند سمبل ایزد مهر پارسیان است که بر گاو سمبل مردوک (گوساله رب النوع آفتاب) بابلیان غلبه کرده است. واژۀ آری در سانسکریت هم به صُوَر آرَنیا، اَری و هَری (آری) به معنی شیر و حیوان درنده آمده است:
आरण्य AraNya m. wild animal, अरि ari m. enemy, हरि hari m. lion.
نام دشت ارژن شیراز را که مس‍کن شیران بوده می توان به صورت اَرَگان به معنی محل شیران گرفت. همین طور نام هرئیوه (آریانا) یعنی منطقه هرات در افغانستان را. تصویر نفر آخری هراتی ها در صف خراجگذاران هِروی در پل‍کان آپادانا ملبس به پوست شیر ماده (یا پلنگ) است. نام هرات (اس‍‍کندریه آریانا) را میشود در سانس‍کریت به صورت هری-ات به معنی محل به دست آوردن شیر درنده گرفت. جالب است که در عربی هرات از نامهای شیر است. به نظر می رسد مغان ماد در آوردن نام پارس و آری به معنی شیر درنده اِکراه داشته اند چون شیر را جانوری اهریمنی به شمار می آورده اند.
تصویر هدیه آورندگان هراتی در کاخ آپادانا
نام قوم شول فارس، ماسپیان (بزرگ سگان) و کیسیان کهن ایلام را هم میشود به صورت شور، مه سپیان و کِسین در سانسکریت و پارسی به معنی شیر درنده گرفت. ظاهراً نام عیلامی شیر هنوز پیدا نشده است ولی نظر به اینکه شوش دانیال و اینشوشیناک (خداوند شوش) به وضوح با لانه شیرها و شیر پیوند داده شده اند و نام شوش در سانسکریت معنی شجاع و نیرومند را می دهد لذا محتمل است که شوش در عیلام به معنی شیر درنده بوده است. یعنی ایزد مهر شیر سوار با اینشوشیناک معادل گرفته میشده است. در نامۀ زند ائوگمدئچا از تورانیان دانو (شجاع) در کنار رود زیر زمینی (رود کاریزها، کارون) سخن رفته که نام رهبر اساطیری ایشان فرتاخشت خومبیگان (بسیار افزاینده، فرزند خومبان/خومبابا) مطابق نام بختیار (یاور بهره مندی) نیای اساطیری بختیاری ها است.
تصویر هدیه آورندگان ایلامی در کاخ آپادانا
شیر معبد اینشوشیناک
حیوان توتمی پارسیان شیر پارسیان هخامنشی در مقام مرکب ایزد خورشید مهر (جمشیدِ تخت جمشید):
برگه ی فلزی ارزشمندی كه از سده ی چهارم پیش از زایش مسیح (2400 سال پیش) که به قول کاوه فرخ نه در موزه ی آرمیتاژ لنین گراد (سن پطرزبورگ) بلکه در موزه انگلیس نگهداری می شود و از سواحل جنوب شرقی دریای سیاه کشف شده است. در این تصویر ایزد مورد پرستش پادشاهی هخامنشی را در مقابل پادشاهی هخامنشی می بینیم، که تصور شده است این ایزد جوان میثره منظور است در حالی که بر اساس منابع اساطیری این تصویر متعلق به ایزد ملی جوان و بی ریش جهان زیرین پارسیان باستانی یعنی جمشید (همزاد درخشان) است که حیوان توتمی اش شیر بوده است. تاج پارسی سر وی نیز گواه و علامت شاخصی بر خدای ملی پارسیان یعنی مهر/جمشید بودن او است که تخت جمشید به نام وی خوانده شده است. در کتیبه قرارداد متی وزه پادشاه میتانی با سوبی لولیومه پادشاه هیتی او از ایلانی اشی ئیل (پروردگاران پاک میثره ها، خورشید و ماه) یاد می کند.

یکشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۵

معنی محتمل نام پارس و شیراز2

نظر شخصی من این است شیراز همان شیراکوم منابع عیلامی و پرسپولیس منابع یونانی بوده و تخت جمشید نه خود شهر پرسپولیس بلکه قصر های پادشاهی شهر پرسپولیس بوده است. در مجموع حال بدین نتیجه قابل توجه می رسم که چهار نام تیرایزیش (محل درندۀ نیرومند و سریع/شیر یا پلنگ)، شهر پارسه (شهر منسوب به شیر یا پلنگ که از زبانهای قدیم ایرانی به ترکان رسیده)، شیراکوم منابع عیلامی (محل حوض منسوب به شیر) و شیراز (محل منسوب به شیر) جملگی نامهای شهر شیراز و همچنین سرزمین پارس بوده اند. واژۀ پارس به صورت پِرِثَ به معنی پرخاش و ستیزه کننده نام مناسبی برای درندگان بزرگ (شیر و پلنگ و ببر) بوده است. بنا براین اگر شهر پارسه (شهر پرسپولیس) را همان شهر شیراز بگیریم نتیجه میشود که نام پارس به معنی شیر بوده است. لذا بی جهت نبوده است که درفش کاویانی پارسیان هخامنشی از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود. بر روی درفش کهن تر شهداد دو شیر نشسته نقش بسته و به بالای آن نظیر درفش کاویانی عقابی پر گشوده است. در درفش کاویانی نقش شیر (آرو/آری در زبانهای سومری و سامی) در مقام سمبل ایزد مهر (ویشنو) با ستاره چهار پر خورشیدی سمبل ایزد مهر (در مقام ایزد شمس) جایگزین شده است.
तुर tura adj. powerful, तुर tura adj. quick, तुर tura adj. hurt.
आशा AzA f. region
(शुर zura m. lion (z=sh
कूम kUma n. pond
از اینجا می توان چنین نتیجه گرفت نام آریائی (نجیب) برای پارسیان هخامنشی متأثر از آرو/آری بین النهرینی به معنی شیر بوده است و در نقش تخت جمشید شیری (پارسی) که گاوی را مغلوب می کند سمبل ایزد مهر پارسیان است که بر گاو سمبل مردوک (گوساله رب النوع آفتاب) بابلیان غلبه کرده است. واژۀ آری در سانسکریت هم به صُوَر آرَنیا، اَری و هَری (آری) به معنی شیر و حیوان درنده آمده است:
.आरण्य AraNya m. wild animal, अरि ari m. enemy, हरि hari m. lion
نام دشت ارژن شیراز را که مس‍کن شیران بوده می توان به صورت اَرَگان به معنی محل شیران گرفت. همین طور نام هرئیوه (آریانا) یعنی منطقه هرات در افغانستان را. تصویر نفر آخری هراتی ها در صف خراجگذاران هِروی در پل‍کان آپادانا ملبس به پوست شیر است. نام هرات (اس‍‍کندریه آریانا) را میشود در سانس‍کریت به صورت هری-ات به معنی محل به دست آوردن شیر درنده گرفت. جالب است که در عربی هرات از نامهای شیر است. به نظر می رسد مغان ماد در آوردن نام پارس و آری به معنی شیر درنده اِکراه داشته اند چون شیر را جانوری اهریمنی به شمار می آورده اند.

شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۵

معنی نام آتیلا، هون، تاتار، تُرک و قرقیز

نام آتیلا را به ترکی به معنی سیلاب گرفته اند. چون مورخی لهستانی قدیمی شکل آگولا را برای نام آتیلا آورده در زبان لاتین به همین معنی آب و سیلاب است. خود نام هیونگ نو (هون) در زبان چینی به معنی بردگان زوزه کش است که این سنت زوزه کشی گرگ وار هونها را مجارها در عهد سیریل قدیس انجام می دادند. جالب است که در روم غربی نام هونها را به صورت "چون" ثبت کرده اند که آن در زبان مغولی به معنی گرگ است. نظر به کلمات سانسکریتی زیر واژۀ تاتار ترجمه سانسکریتی-سکایی همین واژۀ هیونگ نو (هون، مردم چون گرگ به قوت زوزه کشنده) است:
टTa m. sound, तारtAra adj. shrill a high tone
در این رابطه نام تُرک را هم میشود با توجه به وجود نام فارسی توره (گرگ کوچک، شغال) در زبان فارسی به معنی منسوبین به توتم گرگ گرفت. در این خصوص القاب پارتاتوا (پرتوان) فرمانروای معروف اسکیتی که در اساطیر ایرانی تور (گرگ) و گرگ پثن (پهن، پشن، پشنگ) و در یونانی لیکوس (گرگ) است، قابل توجه است. گر چه در قفقاز تور همچنین نام یک نوع بزکوهی تنومند است. نام قِرقیز (قرخیز، خرخیز) را می توان با در نظر گرفتن نام مرتبط آن یعنی گوران قراختایی (ایلهای کناری) که در عهد خوارزمشاهیان در قرقیزستان می زیسته اند، به صورت قیراخ-ایز، کناریها معنی کرد که در تبدیل آن به قرخیز/قرقیز تنها حرف "آ" در وسط این نام مرکب ساقط شده است.
نامهای خیتان، شیوی و تونگوز اشاره به توتم گراز این مردم دارد.

جمعه، شهریور ۰۵، ۱۳۹۵

ریشۀ سانسکریتی نامهای امرود و گلابی

اَمریته (دارای آب شیرین) و گوله- آپه*(دارای آب شیره) صورتهای اساسیِ امرود و گلابی در سانسکریت هستند:R=ri
अमृत amRta n. pear
अमृत amRta n. sweetmeat
अमृत amRta n. water
गुल gula m. molasses
आप Apa m. water

معنی پل چینوت

پوهل پهلوی (پهلۀ سانسکریت) هم به معنی پُل و هم سزا و جزا و پاداش است (پلّه فارسی نیز به صورت پاله به معنی نگهدارنده است) و چهینوت در سانسکریت به معنی بریدن و چیدن است: بنابراین در مجموع پل چینوت به معنی پُل بریدن و سهم دادن جزا و پاداش است.
छिन्नवत् chinnavat adj. having cut or cut off
फल phala n. reward
पाल pAla m. keeper

چهارشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۵

چرا نام کوروش/فریدون با سپاکو و گاو برمایون و اژدها مربوط شده است؟

فریدون در شاهنامه یکبار بر سر راه پسرانش به صورت اژدها ظاهر میشود. ظاهراً این از معنی کورو/گورو (ترسناک، اژدهای ترسناک) در نام کوروش عاید شده است. نظر به اینکه کوروشکا در پهلوی قوچ وحشی است و کوروشای اساطیر گرجی سگبالدار شکارچی قوچهای وحشی، لذا حتماً نام کوروش به معنی قوچ وحشی شاخدار (ذوالقرنین) هم مفهوم میشده است. کورو-شکا = بزکوهی شاخدار. مرحوم مولانا ابوالکلام احمد آزاد در رسالۀ مطابقت ذوالقرنین با کوروش خودش از این واژه تعیین کننده اخیر و اتیمولوژی آن خبر نداشته است تا حرف آخر خود را هم بزند. نام گاو برمایون یعنی بزکوهی مادۀ وحشی پرورش دهنده فریدون/کوروش هم در واقع از ترجمه خود نام کوروش به قوچ وحشی/بزکوهی عاید شده است. گاو= منظور دام، بَرَ/بهَرَ= جنگی، مایه= ماده. کورو= کوهستانی/بزکوهی. نظر به اینکه کورو در اوستایی نوعی سگ هم آمده است لذا عنوان مادر و دایه فرانک (گربه وحشی) و سپاکو (سگ وحشی) متعلق به کوروش/فریدون هم حاصل برداشت دیگری از نام خود کوروش و نام پارس (پلنگ در زبان سکاها) بوده است.

سه سند مبنی بر اینکه در میان سپاه اسکیتان (تورانیان) قبایل اورال-آلتایی هم وجود داشته اند:

۱- هرودوت در شرح حکومت فرائورت و کیاخسار پادشاهان معروف ماد می آورد: "... آنگاه اسکیتان به طرف مصر تاخت و تاز کردند؛ ولی در فلسطین فرعون مصر، پسامتیخ اول (۶۰۹-۶۶۳ قبل از میلاد) با تمهید و وسایل و خواهش جلو آنها را گرفت و مانع از پیشروی بیشتر آنان گردید. آنان از شهر عسقلون در فلسطین عقب نشینی کردند و آن عده از اسکیتان که به معبد آفرودیت آسمانی در عسقلون دستبرد زده بودند، به بیماری معینی که مرض زنانه نام دارد، گرفتار شدند که هنوز (سده پنجم پیش از میلاد) سبب رنج و بدبختی آنهاست. همۀ کسانی که به سرزمین اسکیتان می آیند می توانند وضعیت این مردم را در کنار اسکیتان ببینند. اسکیتان کسانی را که به این مرض دچار شوند، اناری (مردی باخته) می نامند".
۲- بقراط راجع به این گروه از اسکیتان (سکاها، تورانیان) میگوید: " اینان جز خودشان به مردمی شباهت ندارند. رنگ پوستشان زرد و تنشان ثمین است و چون ریش ندارند مردانشان شبیه زنان اند."
۳- در جشن سکائیه که به صورت برنشستن کوسج به عهد اسلامی رسیده بود، کوسج نشانگر به همین زردپوستان سپاه مادیای اسکیتی (افراسیاب) است که توسط سرداران پارسی کیاخسار (کیخسرو) یعنی خواهرزادگانش کوروش نیای کوروش (توس نوذری) و آریارمن (گستهم نوذری) شکست غافلگیرانه ای خوردند. حماسه جشن سکائیه در شاهنامه به صورت نبرد دوازده رخ و در مهابهاراته به شکل جنگ پاندوها (ایرانیان) و کوروها (اسکیتان پرستنده آتش، ارانی ها) انعکاس یافته است.
جالب است که کلمات تَرَ و هَرَ در سانسکریت به معنی آتش (آذر) هستند. این کلمات با نامهای اساطیری تارح (تارگیتای اسکیتان، پدر/آذر، پدر ابراهیم)، هاران و نام سرزمین اران (اوتیا، آگوانیا، آلوانیا) که قوم اسکیتی بزرگش پرستندگان الهه اجاق خانوادگی تابیتی (تابنده) بوده اند، مرتبط می نمایند. در واقع سه نام برادران اساطیری تورات، ابرام (پدر امتها)، ناحور و هاران در شجره نامه نیاهای قبیله ای ملل یادآور پدر اساطیری اسکیتان یعنی کولاکسائیس (پادشاه عشایر)، اورارتوئیها (مردم سرزمین نهرها) و ارانیها (مردم سرزمین آتش) هستند.
در مورد پنج نام اسکیتان یعنی تور در زبان مردم قفقاز، سکا (چهاگا در سانسکریت)، کورو (کور در کُردی)، اسکول (در زبان کردی و بلوچی، ریشه نام ملل اسکلاو/اسلاو) و اسکیت (سکوت در زبان روسی) گفتنی است که آنها مترادف با هم به معنی بزکوهی (حیوان توتمی اسکیتان) بوده اند.

سه‌شنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۵

ریشه و معنی نام کورو در سانسکریت و روسی

در سانسکریت برای کورو که نامی بر اسکیتان پرستنده الهه نیمه زن و نیمه مار وحشتناک زمین است و آن در اوستا به صورت فرنگرسین (بسیار ترسناک) عنوان مادیای اسکیتی شده است، چنین اَشکالی یافت میشود:
घोर ghora adj. scary
गुरु guru adj. violent
کورو در روسی به معنی استعمال دخانیات (آتش و دود کردن) است که می تواند اشاره به حمام دود بخار معروف اسکیتان بوده باشد و آن در زبان کرواسی پوشِنیه است که یادآور نام پشن پدر افراسیاب است. این کلمه به شکل پَچَنَ در سانسکریت به معنی آتش آمده است. جالب است که در این رابطه نام کوروش به معنی خورشید هم گرفته شده است. واژۀ کورو روسی و کوره فارسی بر گرفته از کورو اکدی به معنی کوره به نظر می رسند. نامهای سرزمین اران یعنی اوتیا (به ترکی یعنی سرزمین آتش)، آگوان (به سانسکریت یعنی محل آتش) و آلوان (به فارسی یعنی محل آلوو=آتش) اشاره به پرستش اجاق خانوادگی اسکیتان این ناحیه دارد. از این روی است در آذری زیارتگاه را اجاق می نامند. نام قوم گرگر اران را در زبانهای هندوایرانی می توان به معنی سوزاننده (سانسکریت-ghR) و آذر (کُردی ger) گرفت. در عهد روادیان گرگریان بر آذربایجان مسلط بودند.
چهارشنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۴
انعکاس نبرد دوازده رخ در مهابهاراته
در مهابهاراته نبرد گذرگاه کوروکشتره (معادل خشتروسئوکَ اوستا) بین پاندوها (ایرانیان) و کوروها (سکاها) به وضوح یادآور نبرد دوازده رخ شاهنامه است. یودیشتهیرا (ثابت قدم در جنگ) مطابق کیخسرو دلیر شاهنامه و اوستا (کیاخسار) و سردارانش برادران بهیما (ترسناک) و ارجونا (عزیز و پاک و درخشان) ملقب به روئین تن برادران آریارمن (گستهم) و کوروش دوم (توس) و دروپادَ (بزرگ پا) توشپای کیمری و اولاد آن و دریشتا دیومن (دارای نگاه و چهره درخشان و زیبا) همان هجیر/سپیتمه فرمانروای ولایات جنوب قفقاز بوده است.
دوریودهانا (بد اندیش) همان مادیای اسکیتی (دانای تورانی، افراسیاب) و سردارانش بهیشما (ترسناک) و درونه (آسیب رساننده، عقرب)، کارنه (فیل مانند)، ساکونی (ساکو، منسوب به بزکوهی، دوست) به ترتیب خود همان مادیا/فرنگرسین (سهمگین)، ویسه (به سانسکریتی یعنی سَمّ)، پیلسم و پیران/فریان (دوست) می باشند.
سنت بر نشستن کوسه در ایام نوروزی در اصل اشاره به همین جشن پیروزی بزرگ ایرانیان باستان و شکست و کشتار سکائیان کم ریش لشکر مادیای اسکیتی و دستگیری و قتل خود وی بوده است که بعداً به وداع زمستان تفسیر شده است. نام مها-بهاراته را میشود نبرد بزرگ سپاه پادشاه محافظ جهان معنی کرد:
महाभारत mahAbhArata n. great war of the bharatas

خورَد گاو نادان ز پهلوی خویش

در سر معنی این مصرع فردوسی بدون مراجعه به لغات سانسکریت و پهلوی بحث کرده اند. در واقع پهلو در اینجا همان پهَله سانسکریت (پاداش و جزا) و پوهل پهلوی (پُهل) به معنی پاداش و جزا و پاداش اُخروی است. در مجموع یعنی مجازات شود گاو نادان به پاداش نادانی خویش. و این معنی با مفهوم مصرع قبلی همخوانی دارد: نباشی‌ بس‌ ایمن‌ به‌ بازوی‌ خویش‌.
واژه پول را بر گرفته از اوبول یونانی می دانند ولی این معنی هندوایرانی مصداق دار و نزدیک به اصل پُهل (پاداش آخر کار)، آن نظر را به چالش می کشد.
در این اشعار پهلو به معنی پاداش (پُهل پهلوی) مناسب می افتد:
سعدی‌:
بمرد از تهیدستی‌ آزاد مرد
ز پهلویِ مسکین‌ شکم‌ پر نکرد
ابن‌ یمین‌:
می‌خورم‌ خون‌ جگر از بیدلی‌
وین‌ جگرخواری‌ ز پهلوی‌ شماست‌
کلیم‌ کاشانی‌:
باریک‌ بینی‌ات‌ چو ز پهلوی‌ عینک‌ است‌
باید ز فکر دلبر لاغرمیان‌ گذشت‌
واعظ‌ قزوینی‌:
ز درویشان‌ بی‌قدر است‌ رفعت‌ اهل‌ دولت‌ را
ز پهلوی‌ پَری‌ یابد هما اوج‌ سعادت‌ را

دوشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۵

معنی نام شهر چاچ

"نام شهری است از ماوراءالنهر که به [نزدیکی] تاشکند اشتهار دارد و بعضی کاشغر را گفته اند و کمان خوب از آنجا آورند و منسوب به آنجا را چاچی گویند عموماً و کمان را خصوصاً". (برهان).
لذا نام چاچ/چاچی به معنی محل تهیۀ کمان بوده است: چاپَ-چی/چاوَ-چی در سانسکریت و اوستایی یعنی تهیه کنندۀ کمان. نام بنکث شهر چاچ به سنسکریت و ایرانی معنی شهر تیر را می دهد.

یکشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۵

معنی نامهای ایلام و بختیاری و خوزستان

نام بومی ایلام یعنی هلتامتی (هل تمپت) را به دو معنی سرزمین ایزد بخشنده و سرزمین ایزد فرزانه گرفته اند. خود نام ایلام را هم در سومری به صورت اِلوم/ایلوم به معنی سرزمین بالایی گرفته و برای آن حرف اختصاری نیم به معنی بالا/بالایی را آورده اند که می توانست به معنی سرزمین واقع در بالا و سرزمین خدای آسمان (سرزمین هومبان/خومبابای اساطیری) را بدهد. نام ایلام را در اکدی هم ایل-لامو می توان به معنی سرزمین محروسۀ خدای بخشنده آسمان گرفت. بر این اساس نامهای ایرانی اوکسیان (وخشیان= مردم سرزمین خدای بخشنده) و بختیاری (یاری شده توسط ایزد بخشنده) از ترجمۀ نامهای هلتامتی و ایلام عاید شده اند. در مقابل نام کیسیان ایلامی منابع یونانی در سمت جنوب ایلام را می توان در سومری به معنی مردم پایینی گرفت. نام قوم پراتا-کین ایلام که استرابون به عنوان مردم کشاورز و دامدار ایلام یاد کرده در سانسکریت به معنی مردم کشت کننده نیشکر است که مترادف نام خوزی است. آریائیان تورانی دانو (سکائیان شجاع) یا همان ماسپیان (دارندگان سگان بزرگ) را که بعداً با اوکسیان در هم ادغام شده اند، می توان اسلاف مردم شبانکاره (سپانکاره= مردم سگان جنگی/ شیران) شمرد. سکائیان از عهد مادها در سرتاسر امتداد شرقی کوهستان توروس و کوهستان زاگروس پخش بوده اند.

معنی محتمل وَرِنه و کادوسی

نام کادوسی را می توان به صورت کا-دیوسی می توان به معنی دوستدار ایزد آسمان گرفت. لذا نام وَرِنه را که بین ایلام/هلتامتی (سرزمین خدا) و گیلان باستان مشترک بوده است، می توان به معنی سرزمین وارونه (خدای آسمان) گرفت: वृजन vRjana n. sky. واژۀ وَر-یَئُنَ اوستایی هم به معنی پوشاننده جهان (آسمان) است. پس نام اوستایی دیوان مزنی (به صورت دیوان مذَنی= دیوان سرزمین خوشی) شامل معانی هر دو نامهای گیلان و مازندران است. جزء دیوسی می توانست نزد مادها به معنی دیو پرست مفهوم گردد. جالب است که واژۀ اوستایی وَرِننگه (=وَرِنه) هم مترادف با مَذن به معنی خوشی است. نام خدای کیهان ترکان باستان یعنی اِورِن به صورت اَو-ورنه در سانسکریت به معنی نگهبان آسمان است.

شنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۵

معنی جاجرود

مطابق ویکیپدیا: "جاجرود نام خود را از محلۀ بسیار قدیمی و تاریخی جائیج یا جاج واقع در شهر لواسان گرفته‌است. جاج یا جائیج در شمال این رودخانه واقع است. جائیج در روزگار باستان شهری کوچک یا قصبه‌ای بزرگ بوده که از سایر مناطق لواسانات آبادتر است و این آبادی قدمتی دوچندان دارد."
بر این اساس نام جائیج می توان به صورت جاویج به معنی محله اساسی و اصلی گرفت.

پنجشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۵

معنی نامهای اساطیری کُردی بوخت و باتچان (باجان) و ارمائیل و کُرمائیل و دورمائیل

این نامهای اساطیری که در شرفنامه بدلیسی و کتاب کُرد و کردستان واسیلی نیکیتین ذکر شده اند مفهوم اساطیری و قومی روشنی دارند:
۱- بوخت به معنی گریخته و آزاد اشاره به نام سکا و تور (به معنی گریزان، بزکوهی) و بوسین اتحادیه ماد به معنی بزکوهی دارد.
۲- باتچان (باجان) از ریشۀ سانسکریتی بهاشه (سگ) به معنی منسوبین به توتم سگ، اشاره به قبیله مادی بودین (منسوبین به توتم سگ) است که همان کوتیان (منسوبین به توتم سگ) عهد باستان هستند. از آنجا که در منابع باستانی گفته شده است شهر خارخار (دیواندره) در جلو کشور کوتیان قرار داشته است. لذا شکاک های غرب دریاچه ارومیه می توانند اعقاب همین مردم کوتی/بودین بوده باشند. در این صورت می توان برای نام شکاک اصل سه-کاک (سگ دوست) قائل شد.
۳- ارمائیل یعنی منسوبین به آرما (خدای آناتولیایی ماه) اشاره به نام ارامنه است.
۴- کُرمائیل به معنی منسوبین به خدای مار شکل همان سکائیان کردستان یعنی ساخوهای قدیم (منسوبین به مار) و کرمانجهای حالیه هستند.
۵- دورمائیل به صورت دروما-ئیل به معنی منسوبین به ایزد درختی، پرستندگان کاشّو (ایزد قبیله ای درختی کاسیان) منظور همان کاسیان (اسلاف لُران) هستند. نامهای کاسی و مرافی و لُر را می توان مترادف با هم به معنی مردم پرستنده ایزد شراب تاک (دورمائیل اساطیری) گرفت.

دوشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۹۵

معنی نامهای کُردان یزیدی

با توجه به کلمات سانسکریتی زیر نامهای اِزیدی و داسنی کُردان یزیدی به معانی خزنده و جهنده و گزنده اشاره به نقش تقدیس مار در معابد یزیدی نامهای کُردان بوده است. مار که توتم و الهه زمین سکائیان مهاجر به کردستان بوده است. نامهای سوران و کُرمانج و کُرد را نیز در زبانهای قدیم هندوایرانی می توان منسوبین به مار معنی کرد:
.एषते { एष् } eSate { eS } verb creep, एषते { एष् } eSate { eS } verb glide
.दशन dazana n. bite
نظر به اصطلاح سگان تیزشامه که به قول پروفسور توفیق وهبی به قوالهای یزیدی اطلاق میگردد، می توان نام های ایزدی (ایساتی) و داسنی (دها-یسنی) را در سانسکریت به معانی تازنده و سگپرست اشاره به توتمهای مار و سگ نیاکان این مردم یعنی ساخوها و کوتیان (بودینان مادی) شمرد: ईसति { ईष् } Isati { IS } verb attack. ढ Dha m. serpent. ढ Dha m. dog.
در مجموع به طور ساده نامهای داسنی و ازیدی یزیدیان را در زبانهای سانسکریت و اوستایی میشود به صورت دهه-یَسنی و اژی-یَجَتی به معنی مار پرست گرفت.

شنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۵

ریشه و معنی واژۀ اژی اوستایی

ریشه سانسکریتی واژه اژی (مار= کشنده) و نام آگوم دوم ملقب به کاک رمه (دارنده شمشیرخونین) که همان آژی دهاک اوستا به نظر می رسد که بر بابل و کرند حکومت کرده است، به صورت اگهه بدین معانی آمده است:
अघ agha adj. dangerous, अघ agha m. pain, अघ agha n. evil.
ولی اژی به صورت اَجی در سانسکریت به معنی لولنده به معنی کرم و ماراست. بر این پایه اژی دهاک به معنی مار گزنده است: आजि Aji m. running-match
اژدهایی به نام موش هوشو سمبل مردوک خدای ملی بابل بوده است و نام ضحاک (خندان) ترجمه عربی نام آشور از زبان عبری به نظر می رسد، خدای ملی آشور که با مردوک معادل گرفته میشده است:
Ashur: who is happy

سه‌شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۹۵

منشأ بابلی نه امشاسپند ایرانی

نظر به اینکه در کتاب پهلوی بندهش نام ماههای ایرانی هر کدام نام امشاسپندی محسوب هستند و نام نه امشاسپند آن در وداها دیده نمیشوند و اینکه معانی نام آنها با نام و نشان خدایان ماههای معادل بابلی مربوطه همخوانی دارند، لذا تصور میکنم شش امشاسپند اول سال یعنی فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد (بیمرگ) و شهریور از نام و نشان تقویم ایزدان بابلی، آنو، ائا (فریبنده آداپا در باغ عدن)، سین (هور)، آداد، نینورتا (کامل و سالم) و ملوخ (شاه) گرفته شده اند. سه ماه پاییز به نام ایزدان ایرانی مهر و آبان (ناهید) و آذر هستند. تصور میکنم نام و نشان سه ماه زمستان نیز منشأ بابلی دارند که اسفند (آرامش دهنده مقدس) با اینانا (الهه آرامش دهنده آسمانی) مطابق می نماید. دی (خدای بزرگ) و بهمن (نیک منش) نیز می توانند مردوک و آشّور (خندان) باشند. این امر استبعادی ندارد، چون بابل پایتخت فرهنگی ایران در دورۀ هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان بوده است.
در مورد مطابقت ملوخ با شهریور گفتنی است: به احتمال زیاد نقش ذوب فلز مُلک/ملوخ/شهریور اشاره به آتشی است که در درون تندیس ملوخ برای سوزاندن قربانی روشن می شده است: Rabbinical tradition depicted Moloch as a bronze statue heated .with fire into which the victims were thrown.(wikipedia). چون متقابلاً در مورد شهریور: " آنان به درون گودال دوزخ که از آنجا به زمین تاخته بودند، فرو افکنده میشوند و شهریور بر روی سوراخی که ایشان به آن داخل افکنده شده اند فلز گداخته می ریزد." (بهار، بندهش، صفحه 75)

دوشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۹۵

معانی محتمل گودرز (گوترز)

نظر به اینکه در اوستایی واژه جی (زندگی) به صورت گی هم آمده است لذا نامهای شاهنامه ای و پهلوی بیژن و ویوَن (وی-وَن) و گیو (جَیَ-وی) و گُودرز (گُو-درز) که در شاهنامه به صورت نواده و فرزند و پدر ظاهر شده اند، القاب فرد واحدی به معانی زننده دشمن، پیروز بر دشمن و به بند کشنده دشمن بوده اند و مراد از او همان سپیتمه هوم (داماد و ولیعهد آستیاگ) است که مادیای اسکیتی (افراسیاب) را در کنار دریاچه ارومیه دستگیر کرده و در کنار آتشکده قدیمی آذرگشنسب تحویل کیاخسار (کیخسرو) داد تا انتقام خون پدرش فرائورت (فرود-سیاوش) را از وی بگیرد.
از سوی دیگر کلمه گو-تَرَ در سانسکریت به معنی گفتار برتر یا گلۀ برتر و واژۀ اِزَ (ایزَ) به معنی مالک بودن است. بنابراین در مجموع گوترز (گودرز) به معنی دارنده سخنوری برتر یا گلۀ برتر نیز درک می شده است. مفهوم اولی با لقب شاهنامه ای گودرز یعنی کشواد (شیوا سخن) مُهر تأیید می خورد که لقبی بر سپیتمه هوم دستگیر کننده افراسیاب (مادیای اسکیتی) است. مفهوم دومی هم در اوستا معادل با هوَاَثویه به معنی دارنده رمۀ خورش کردنی خوب یعنی لقب دیگر همان سپیتمه هوم (جمشید اساطیری آذربایجان) است. جزء اَثویه همچنین نام اوستایی خاندان فریدون (کوروش) است که در رابطه با زرتشت، هوُگَوَ (دارنده گله خوب آمده) است. خورش ماران اژدهاک (ضحاک) شدن آثویه/آتبین (دارنده رمه خورش کردنی خوب) پدر فریدون از همین معنی بر خاسته است. یعنی این دو معنی صاحب گفتار برتر و گله برتر نیز در نزد مغان از نام گودرز مستفاد می شده است.
ولی احتمال زیاد دارد نام اشکانی گوترز اشکانی با توجه به کلمه سانسکریتی گوترزَ (گوترَ-اِزَ) به معنی مالک زمین و پادشاه بوده است: गोत्रेश gotreza m. earth-lord ,गोत्रेश gotreza m. king

یکشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۵

معنی محتمل الیگودرز

در سایت جاذبه های گردشگری در باره الیگودرز گفته شده است: "بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهند، پیش از شكل‌گیری شهر فعلی الیگودرز، در محل كنونی آن شهری با همین نام وجود داشته كه به علل نامعلوم از بین رفته است. مردم این دیار، مذهب شیعه قدیم (علوی) داشته‌اند و خانقاه آن، مركز تعلیمات دینی قزلباشان و درویشان بوده است. شاه اسماعیل صفوی در یكی از سفرهای خود از این خانقاه دیدن كرده است. در كوه‌ها و تپه‌های الیگودرز، آثاری از قبیل آجرهای مكعب مستطیل و ظروف سفالی و فلزی مربوط به قرن هفتم هجری به دست آمده است.هسته اولیه شهر الیگودرز در درجه اول در اثر رودخانه‌ها، قناتها و چشمه‌ها پدید آمده است."
احتمال دارد هَلَکو در اینجا با معادلش الیگو/علی-گو (توصیف علی) جایگزین شده است. ولی اَلَگهو-دَرِز در سانسکریت-اوستایی به معنی به هم پیوستن سرودهای دینی که با صدای بلند خوانده شود، نشانگر دیرینه بودن نام الیگودرز است. به نظر می رسد خانگاه هم ترجمه فارسی همین نام به معنی محل خواندن سرودهای دینی بوده است.

معنی بویر احمد (بویر اَمَد محلی) و بیرانوند

اگر جزء اَمَد در بویر امَد (بویراحمد) را با هَمَث در اوستایی یعنی همواره بسنجیم میشود مردم همواره ده هزار نفری. لذا تصور میکنم نام اتابکان هزاراسبی با نام بویرامد مرتبط بوده است. به جای ده هزار، خلاصه کرده، هزار اسبی گفته اند. در اوستا مرکز اژی دهاک بیوراسب (دارندۀ ده هزار اسب) را کویرنت آورده اند که استاد پور داود میگوید همان کرند (کرینتاش عهد کاسیان) است. لذا این نوع عناوین در کوهستان زاگروس رایج بوده است.
معنی ایل بیرانوند می تواند به معنی دارندۀ ده هزار رأس دام بوده باشد. چنانکه نام بیوراسپ به معنی دارنده ده هزار اسب است. نام قوم لک (مردم صد هزار نفری) و بویراحمد (بئور-همث= مردم همواره ده هزار نفر) هم نامگذاری مشابهی دارند.

معنی محتمل دیگر نام لُر

نظر به اینکه کلمه کاشثه در سانسکریت به معنی بسیار بزرگ و بلند و بی نهایت است لذا معنی کاشثه/کاششو را می توان مترادف با مارافی های پارسی (مهاروپی، دارای اندازۀ بزرگ) و رَئوور (ریشه اوستایی محتمل نام لُر یعنی دارای اندازۀ بسیار بزرگ) شمرد که این به کوه بزرگ هم اطلاق شده است، اینها در اساس می توانند اسامی خدای بزرگ ایشان کاششو (اسور- مزش منابع آشوری= خدای بزرگ) بوده باشند:
काष्ठा kASThA f. highest limit
महारूप mahArUpa adj. mighty in form
ولی اگر نام اسورا- مزش منابع آشوری را به معنی ایزد شراب بگیریم آن مطابق کاشّو و کاشیتو (ایزد و الهه شراب انگور) میگردد. بر این اساس اینان مطابق وارونه (اهورامزدا) و وارونی (الهه شراب) میگردند و چنانکه قبلاَ گفته ایم نامهای کاسی و مرافی و لُر را می توان مترادف با هم به معنی مردم پرستنده ایزد شراب تاک (دورمائیل اساطیری) گرفت. این نظر از نظریات دیگر محتملتر و مستدلتر است.

جمعه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۵

جایگزین شدن ایزد مهر روز رستاخیز زرتشتیان با امام علی شیعیان

بنا به عقاید زرتشتی روان درگذشته تا سه روز بر بالین تن حاضر و به آن متصل است و پس از آن در سپیده دم روز چهارم روان برای داوری به سر پل چینوت می‌رسد و در آنجا در دادگاهی که به داوری ایزد مهر و با حضور ایزدانی چون سروش، رشن و اشتاد بر‌گزار می‌شود، به حساب کارهای نیک و بد وی رسیدگی می‌شود.
متقابلاَ بنا به اعتقاد شیعیان امام علی و برخی از اعضاء خانواده اش در روز محشر شیعیان خود را شفاعت خواهد نمود.

چهارشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۹۵

پنج وجه اشتراک یوسف تورات و سالاتیس هیکسوسی

۱- سالاتیس به عبری به معنی کسی است که از وی سؤال میشود. یوسف (موجب رفع نکوهش یا افزاینده) کسی است که به سؤالات رؤیای فرعون پاسخ میدهد.
۲- فرعون مصر پیش از سالاتیس در مصر سفلی سِهِرِ (نیرومند شده توسط رع) نام داشته است که با پوتیفار تورات (دادۀ خدای رع) مطابقت می نماید.
۳- مورخین مانتو و آپیون در عهد باستان از هجوم کشیشی مصری به نام اوسارسیف (یوسارسیف) با هشتاد هزار جذامی (منظور چوپانهای نامتمدن) به مصر خبر داده اند. نام اوسارسیف به معنی فرزند اوزیریس (یعنی هوروس) است که به نظر می رسد در تورات با یو-سف داده و افزودۀ یهوه جایگزین شده است. چون نام مصری دیگر سالاتیس (مسئول) به عنوان بنیانگذار هیکسوسها یعنی ساکیر-هَر به معنی پاداش هوروس است.
۴- در فهرست پادشاهان هیکسوس نام یعقوب هم در ترکیب نامهای یاکوب-هر و یاکوب-مو دیده میشود.
۵- مانتو و یوسف فلاویوس از هیکسوسها (حاکمان خارجی یا شاهان شبان) به رهبری سالاتیس (مسئول، رئیس قبیله) به عنوان پادشاهان شبان یاد کرده اند و نام جانشین یاکوب-مو یعنی آاَمو به معنی چوپان است که با عنوان شاه شبان سالاتیس مطابقت دارد و می توانست با آن مشتبه و یکی گرفته شود.

سه‌شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۵

معنی نام قُم (کمندان) و کمیجان

در سانسکریت کومَ به معنی دریاچه و حوض و کوم در کُردی به معنی آب عمیق ساکن است لذا نامهای قُم (کمندان) و کمیجان به معنی محل دارای آب انبار هستند. این دو محل طبق اسناد تاریخی دارای آب انبار بوده اند:
कूम kUma n. lake
कूम kUma n. pond
در واقع ارتباط دریاچۀ منجی موعود یعنی کانسویه (کان-سو-اویه)/کیانسی (کا-یئُن-سی) یعنی مخزن آب گسترده با قُم هم از همین معنی آن برخاسته است. جالب است که نام باستانی دیگر قم یعنی ترمینکا را به صورت تارَ-مان-کا میشود به معنی محل چشمه منجی گرفت.
جزء کوم در نامهای ایرانی بومی کومس (کوم-مئث= محل آب انبار)، قمصر (کوم-سار= محل آب انبارهای فراوان)، قُمشه (کوم-شیه= جای آب انبار) هم در ترکیب با واژه های ایرانی دیگر دیده میشود.

رَدِ پای اُرُد و سورنا و کراسوس در اوستا و شاهنامه

چنانکه گفته میشود سورِنا در معنی پهلوان جنگی که سردار تاج بخش سمت سیستان بوده است وجه اشتراک نیرومندی با رستم سیستان (پهلوان سیستانی کشنده ستمگران) دارد. به نظر می رسد این نقش وی تحت تأثیر رستم/کِرِساسپ هفتخوان کاسپیانه (سگیستان) قرار گرفته و با آن ترکیب شده است: در اوستا یسنا، ها بند ۲۴ نام اُرُد (خوب رُسته) و سورنا/رستم (در معانی پهلوان رُسته و گیاه خوب) در رابطه با کراسوس (کرسانی= راهزن) بدین نحو مجمل وارد متون اوستای کهن شده است: "هوم (مِی خوب= ساکه سانسکریت)[بود] که کرسانی (راهزن) را از شهریاری برانداخت، کسی که از حرص سلطنت خود می نالید [و] می گفت از این پس آتربان (مؤبد آتش) در مملکت من از برای منتشر کردن آیین نگردد، آن که ترقی را در هم شکند، همه ترقی را بمیراند". در اساس هوم (گیاه مِی خوب) یا همان ساکَ (سکا) در سانسکریت در این جا هم به جای سو-رِنا (گیاه و علف خوب) و هم اُرُد (هئو-رئودَ، خوب رُسته) بوده و کِرِسانی (راهزن) نیز به جای کراسوس فرمانروای رومی است. نام کِرِسانی یاد آور گرشیوز برادر افراسیاب در شاهنامه است که او نیز در سمت دریاچه ارومیه دستگیر و اعدام شده است. این موضوع نشانگر آن است از جانب دیگر در اینجا هوم با سپیتمه هوم و کرسانی (گرشیوز، کراسوس) با افراسیاب (مادیای اسکیتی) ربط داده شده است. لذا لقب هومِ سپیتمه گودرز در اساس متعلق به سورنا بوده است. در واقع عنوان کِرِساسپ اوستا که به قول مارکوارت به جای همان رستم شاهنامه است، در ترکیب کِرِسا-سپ به معنی سرکوب کننده و کشندۀ راهزن هم در مقام رستم هفتخوان مازندران و هم به جای رستم سیستان (سورنا) است که در اینجا تحت عناوین عام رستم (پهلوان) و کِرِساسپ با هم آمیخته و یکی شده اند.

دوشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۵

ریشۀ محتمل واژۀ پنبه

پنبه که در سمت شرق ایران پَخته (پهن و متورم) گفته میشود صورتی از این کلمه سانسکریتی به معنی حباب مانند و متورم به نظر می رسد که ریشه هندواروپایی دارد: फेनवत् phenavat ind. like foam