پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۵

مطابقت هُبل با انلیل

تصور میکنم هُبل به عنوان خدای تفأل و در ترکیب هُوّ-بعل (خدای آسمان و جو) مطابق انلیل بابلی (خدای هوا و آسمان) و رقم زننده تقدیر است. شعار اعل هُبل (بلند کنید هبل را) از سوی ابوسفیان نیز با این برداشت همخوانی دارد. تصور میکنم هُبل به عنوان خدای تفأل و در ترکیب هُوّ-بعل (خدای آسمان و جو) مطابق انلیل بابلی (خدای هوا و آسمان) و رقم زننده تقدیر است. شعار اعل هُبل (بلند کنید هبل را) از سوی ابوسفیان نیز با این برداشت همخوانی دارد. حتی به نظر می رسد منشأ خدایان کنعانی و یهودی یَو و یِهوه بدین خدای جَو و هوا و تندر و جنگ یعنی انلیل/هُبل می پیوندد. چون گفته شده است:
We shall use further name Yahwe as the similar name is carried by the Canaan god of a thunder-storm, agriculture and war Yaw - the son of the god El/Il (the last name is translated as "God"). God Jav also referred to as name Bal, Vaal, i.e. "Lord". (The common origin of the Gods names Yahweh (Jehovah) and Zeus).

دوشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۵

مطابقت شاپورخواست و کوذشت/کورشت با چغلوندی و کوهدشت

از آنجاییکه ابن‌ حوقل‌، الشتر را در میان‌ راه‌ ری‌ به‌ شاپورخواست‌ نوشته‌ است‌ (2/358) لذا شاپورخواست و کورشت حمدالله مستوفی که در سمت راست روستای حسن آباد جنوب بروجرد بوده اند، مطابق چغلوندی و کوهدشت هستند که حدس میزنند این شهر دومی در جای شهر قدیمی با شکوهی قرار گرفته است. این موضوع با فاصله راههای قدیمی هم همخوانی دارد: اصطخری در توصیف راهی که از همدان به خوزستان می‌رود و ذکر مسافات آن آورده‌است که اول از همدان تا رود آور هفت فرسنگ و از رود آور تا نهاوند هفت فرسنگ و از نهاوند تا لاشتر (الشتر) ده فرسنگ و از لاشتر تا شابرخاست دوازده فرسنگ و از شابرخاست تا لور (کنار اندیمشک) سی فرسنگ است و ابن حوقل نیز به همین اندازه مسافت از نهاوند تا لاشتر ده فرسخ و از لاشتر تا شاپورخواست دوازده فرسخ اشاره کرده‌است. به نظر می رسد کوهدشت (کوذشت خبر مسعودی) در اساس به صورت کوذشت/کوت شت (محل دژ) بوده است و شاپورخواست (شاپورنامشهوم، به لغت کاسی یعنی از آن پشتیبان خدا) همان چغلوندی حالیه بوده است.

یکشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۵

مطابقت خواهران لات و منات و عزی با الهه های سهم و تقدیر یونانی (موئیراها)

خواهران موئیرا (سهم و تقدیر) یعنی کلوثو (ریسنده عمر)، لاخِسیس (سهم دهنده عمر) و آتروپوس (بی بازگشت بُرنده عمر) که تحت رهبری پدرشان زئوسِ تقدیر بوده اند، به وضوح با دختران الله، لات (از ریشه اللَت، به هم بندنده)، منات (از ریشۀ مَنِیّة، بخشیدن تقدیر) و عُزّی (از ریشه عَزَّ، انجام نشدنی کننده) قابل قیاس می باشند. موئیراها تحت نام نورناها (ریسنده ها) به اساطیر کهن اسکاندیناوی هم راه یافته اند. نامهای ایشان اورد (تعیین کننده سرنوشت)، وِرداندی (حفظ کننده) و اس‍کولد (بُرنده) ذکر شده است.
الهه های نظم و سهم (دِوی شاکتی) در اساطیر هند تحت نام پرواتی (آفریننده)، دورگا (حفظ کننده) و کالی (ویران کننده) آمده اند.

جمعه، مهر ۰۲، ۱۳۹۵

نام امشاسپندان زرتشتی که بر گرفته از نام و نشان خدایان بابلی به نظر می رسند

منشأ بابلی نه امشاسپند ماههای ایرانی
نظر به اینکه در کتاب پهلوی بندهش نام ماههای ایرانی هر کدام نام امشاسپندی محسوب هستند و نام نه امشاسپند آن در وداها دیده نمیشوند و اینکه معانی نام آنها با نام و نشان خدایان ماههای معادل بابلی مربوطه همخوانی دارند، لذا تصور میکنم شش امشاسپند اول سال یعنی فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد (بیمرگ) و شهریور از نام و نشان تقویم ایزدان بابلی، آنو، ائا (فریبنده آداپا در باغ عدن)، سین (هور) ملقب به گوسالۀ جوان انلیل (هاربه)، آداد (تیشتر) تیر/نیزه به دست، تموز/دوموزی (فرزند زندگی) و ملوخ (شاه) گرفته شده اند. سه ماه پاییز به نام ایزدان ایرانی مهر و آبان (ناهید) و آذر هستند. نام ماه مهر دقیقاً در مکان ماه ایزد خورشید شمس (ماه هفتم) قرار گرفته است که ماه آغازین نیمه دوم سال بوده است. ماه آبان (ناهید) از سویی در اساس به جای ماه آب بابلی متعلق به الهه ستاره ناهید (ماه دهم) یعنی نین شوبور (الهه شرق) و از سوی دیگر همچنین به جای ماه الهه اولولو ایشتار (ماه پایانی نیمه اول سال، ماه ششم) است. ماه آذر به جای ماه آدار بابلی ماه مخصوص اِرّا (ایزد خشکی و گرما) است. تصور میکنم نام و نشان سه ماه زمستان نیز منشأ بابلی دارند که اسفند (آرامش دهنده مقدس) با اینانا (الهه آرامش دهنده آسمانی)/ایشتار(الهه مقدس) ماه اولولو (ماه پایانی) مطابق می نماید. دی (خدای بزرگ) و بهمن (نیک منش) نیز می توانند مردوک و آشّور (خندان) باشند. این امر استبعادی ندارد، چون بابل پایتخت فرهنگی ایران در دورۀ هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان بوده است. در رابطه با مطابقت امشاسپند بهمن با خدای ملی آشوریان یعنی آشّور گفتنی است: نام اساطیری دژ بهمن هم که کیخسرو (کیاخسار، هوخشتره) ویران کرده است نشانگر شهر آشور و نینوا مراکز آشوریان است. در تقویم ایرانی جای اِرّا (آذر) و مردوک (دی) را در ترتیب ماههای مربوطه عوض شده است. به نظر می رسد رقابت موفقیت آمیز اِرّا (ایزد خشکی و گرمای ماه آدار) در مقابل مردوک (دارنده سمبل مار موش هوشو) در اساطیر بابلی بوده باشد که در اساطیر ایرانی به معادلهایشان آذر و اژی دهاک سرزمین بَوری (دارنده مارسمّی سرزمین بابل) نسبت داده شده است.
در مورد مطابقت ملوخ با شهریور گفتنی است: به احتمال زیاد نقش ذوب فلز مُلک/ملوخ/شهریور اشاره به آتشی است که در درون تندیس ملوخ برای سوزاندن قربانی روشن می شده است:
Rabbinical tradition depicted Moloch as a bronze statue heated .with fire into which the victims were thrown.(wikipedia). چون متقابلاً در مورد شهریور: " آنان به درون گودال دوزخ که از آنجا به زمین تاخته بودند، فرو افکنده میشوند و شهریور بر روی سوراخی که ایشان به آن داخل افکنده شده اند فلز گداخته می ریزد." (بهار، بندهش، صفحه 75)
شباهت سروش با ایزد بابلی نبو/نینورتا
سروش (شنوای کلام ایزدی) پاینده پیمانها و همراه امشاسپند بهمن شباهت زیادی به نبو (نامیده و اعلام شده) خدای حکمت و حامی دبیران و وزیر و مشاور مردوک/آشور دارد. چه خود امشاسپند بهمن (نیکوکار) معادل آشور (خندان) به نظر می رسد. حتی پلنگینه پوش بودن سروش با نبو/نینورتای شیروش همخوانی دارد. در تورات اسماعیل (شنوای خدا) و هاجر (حاجر، الهه سنگها) و ابراهیم (پدرعالی) در رابطه خدایگانی با نبو/نینورتا و نین خورساگ (الهه سنگهای بیابانی) و ائا (خدای اعماق آبها) همخوانی دارد. به نظر می رسد نام های عرب (آری-بی، آنانکه پدرشان شیروش است) و تازی (سگ شکاری/منظور شیر) در رابطه با نبو/نینورتای شیروش به عنوان خدای قبیله ای اعراب بوده باشند.
نظر به چنین منشأ و معنی نام عرب یعنی کسانی که پدرشان شیر درنده (سمبل نینورتا) است، می توان نام آرامیها را نیز به صورت آرا-اَمی به معنی قومی گرفت که مادرشان شیر درنده (سمبل ایشتار/آستارته) است. لذا به نظر می رسد دلیل اینکه کشور آرامیها نزد یونانیها سیریا (سوریه) نامیده شده است به واسطه زبانهای هندوایرانی بوده است که در آنها شیر-یه (سانسکریت شورَ-یه= منسوب به شیر ماده) به جای نام آرامی به کار رفته است. حتی نام قدیمی دیگر سوریه یعنی شام به صورت سائیمهه در سانسکریت و به صورت صم در عربی از اسامی شیر درنده است.
مطابقت نریوسنگ با هندورسانگای سومری
تنها تشابه جزء دوم نامهای ایشان یعنی سنگ (پیام) و سانگا (پیام رسان روحانی) نیست که نریوسنگ را همان هندورسانگای نیکوکار بابلی ملقب به "مبّشر سرزمین" مشاور اوتو (خدای خورشید) و نماینده آنو (خدای آسمان) در رابطه با آتش نشان می دهد. بلکه می دانیم که نریوسنگ (مرد پیام) نیز همان طور که پیام سلطانی در مقاله نریوسنگ آورده است: "در رابطه با آتش نافه شهریاری است و پیام رسان اهورا مزدا است و ایزد نریو‌سنگ از همرزمان اصلی ایزد مهر در نبرد با دیو «نیرنگ» است. در صحنه‌ ای که نبرد ایزد مهر با دیو نیرنگ متصوّر شده است، ایزد مهر خود را با گامهای تند به گردونه تیز‌تک خویش می‌ رساند و آن را شتابان می‌راند. همچنین ایزد سُروش و ایزد نَریوسَنگ او را در نبرد با نیرنگ همراهی می‌کنند و ایزد خورشید مهر، دیو نیرنگ را در میدان جنگ، در نبردی تن به تن، می‌کشد. ایزد نریوسنگ ایزد مهر را در مراقبت از پیمان‌ها نیز یاری می‌رساند."
پس از قرار معلوم هندورسانگا مأخذ نام نریوسنگ و این خود مأخذ نام جبرئیل (مرد پیام خدا) است. فرشتگان مقرّب توراتی و قرآنی دیگر یعنی اسرافیل (درخشان مثل آتش) و میکائیل (همسان خدا) و عزرائیل (یاور خدا) به ترتیب مطابق با ارّا/آذر (ایزد آتش روز رستاخیز)، ایشوم (فرمانده)/هندورسانگا/نریوسنگ (مرد پیغام خدا) و موت (ملک الموت)/موت/موسه/موسن (یاور و همکار خدا) می باشند. پس ایراد یهود مدینه بر پیامبر اسلام در اینکه پیامرسان خدا میکائیل بوده نه جبرئیل ناوارد بوده است چون در بابل کهن ایشوم/میکائیل و هندورسانگا/جبرئیل غالباَ یکی گرفته میشده اند.
Babylonian calendar
Season Month name Presiding deities Zodiac sign Hebrew equivalent Gregorian equivalent
Reš Šatti 1 Araḫ Nisānu
'Month of the Sanctuary'
Anu and Bel KU (Aries) Nisan March/April
2 Araḫ Āru
'Month of the Bull'
Ea (Taurus) Iyar April/May
3 Araḫ Simanu Sin BI(KAŠ) (Gemini) Sivan May/June
4 Araḫ Dumuzu
'Month of Tammuz'
Tammuz (Cancer) Tammuz June/July
Mišil Šatti 5 Araḫ Abu āru (Leo) Av July/August
6 Araḫ Ulūlu Ishtar (Virgo) Elul August/September
7 Araḫ Tišritum
'Month of Beginning'
(i.e. the start of the 2nd half-year)
Shamash (Libra) Tishrei September/October
8 Araḫ Samna
'Month of Laying Foundations'
Marduk (Scorpio) Cheshvan October/November
Kīt Šatti 9 Araḫ Kislimu Nergal (Sagittarius) Kislev November/December
10 Araḫ Ṭebētum
'Month of the Forthcoming of Water'
Pap-sukkal saḫ 'ibex' (Capricorn?)
Tevet
December/January 11 Araḫ Šabaṭu qā (Aquarius?) Shevat January/February
12 Araḫ Addaru ~ Araḫ Adār
'Month of Adar'
Erra (Pisces) Adar February/March
Intercalary 13 Araḫ Makaruša Addari
~ Araḫ Ve-Adār Ashur In year 17 of 19-year cycle, the intercalary month was named Araḫ Ulūlu.
https://en.wikipedia.org/wiki/Babylonian_calendar

پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۹۵

معنی جونقان

جونقان می تواند به معنی محل هاون بزرگ سنگی بوده باشد که در قدیم برای کوبیدن خرد کردن ریشه خشک چوغان (چوب و ریشه کوبیده و کف کننده و برای شستشو) مورد استفاده قرار می گرفت.

چهارشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۵

مطابقت نریوسنگ با هندورسانگای سومری

تنها تشابه جزء دوم نامهای ایشان یعنی سنگ (پیام) و سانگا (پیام رسان روحانی) نیست که نریوسنگ را همان هندورسانگای نیکوکار بابلی ملقب به "مبّشر سرزمین" مشاور اوتو (خدای خورشید) و نماینده آنو (خدای آسمان) در رابطه با آتش نشان می دهد. بلکه می دانیم که نریوسنگ (مرد پیام) نیز همان طور که پیام سلطانی در مقاله نریوسنگ آورده است: "در رابطه با آتش نافه شهریاری است و پیام رسان اهورا مزدا است و ایزد نریو‌سنگ از همرزمان اصلی ایزد مهر در نبرد با دیو «نیرنگ» است. در صحنه‌ ای که نبرد ایزد مهر با دیو نیرنگ متصوّر شده است، ایزد مهر خود را با گامهای تند به گردونه تیز‌تک خویش می‌ رساند و آن را شتابان می‌راند. همچنین ایزد سُروش و ایزد نَریوسَنگ او را در نبرد با نیرنگ همراهی می‌کنند و ایزد خورشید مهر، دیو نیرنگ را در میدان جنگ، در نبردی تن به تن، می‌کشد. ایزد نریوسنگ ایزد مهر را در مراقبت از پیمان‌ها نیز یاری می‌رساند."
پس از قرار معلوم هندورسانگا مأخذ نام نریوسنگ و این خود مأخذ نام جبرئیل (مرد پیام خدا) است.

دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۵

معنی محتمل نامهای هپتالان

نامهای هفتالیت (هفت -تالیت، تشکیل شده از هفت [ایل و خانوار]) و هفتواد (هفت خانوار) و نامهای آنها در نزد چینیان یعنی یِدا (یتدی ترکی= هفت) و هوآ (هفت) نشانگر تشکیلات هفت قبیله ای آنان بوده و لقب هون و توروشکای آنان (شاه تُرکها) اشاره به تقدیس توتم گرگ در میان هپتالان دارد.

شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۵

معنی احتمالی خوسف

احتمال دارد خوسف با توجه به درخت انار بزرگ معروف کهن آن به معنی محل درخت انار بوده باشد: कुचफल kucaphala m. pomegranate, फल phala n. fruit
خوسف. (اِخ) نام ناحیتی است به بیرجند و بدانجا درخت اناری است که محیط تنۀ آن متجاوز از ۸۰ سانتیمتر است و هر سال ۴۰۰ کیلوگرم بار میدهد. (از یادداشت دهخدا).
جزء انا در انار به صورت اننه در سانسکریت به معنی خوراک است و جزء دوم به صورت رَ به معنی با شکوه یا به صورت لوهه/روهه (سرخ) است لذا انار بدین شکل خود به معنی خوراک با شکوه و سرخ است. چنانکه مجید روهنده به نقل از هارولد والتر بیلی اشاره کرده "در زبان ختنی-سکایی khoca و heina به معنی سرخ هستند". لذا اینها ریشۀ واژۀ خوسف و هنار/هینار/انار به معنی برخوردار از سرخی به نظر می رسند. در فرهنگنامه های فارسی خوچ/خوس به معنی گوشت سرخ تاج خروس و پارچه سرخ سر نیزه باقی مانده است و جزء پ (پی) در خوسپ/خوسف (میوه سرخ) می تواند به معنی خوراک و میوه باشد.

چهارشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۵

بحثی در باب مطابقت نوذریان و هخامنشیان

Artiston Fareh Vashi
واژۀ اسفنديار در اوستا ‹‹اسپند داد›› يا ‹‹سپند دات›› است. به چمار عدل پاك. اسپند به چم پاك و ‹‹داد›› به معنی عدل. اسفندی را هم كه روی آتش دود می كنند به شوند پاك كنندگی اسفند ناميده اند.
Javad Mofrad
در رویداد نامه کرخ بیت سلوق داریوش فرزند الهه میناسهانی (سپنت آرمئیتی) ذکر شده است. لذا سپنداته (آفریده سپنت) فرزند ویشتاسپ همانطور که هرتسفلد گمان می کند همان داریوش پسر ویشتاسپ است. اعقابشان هم همخوانی دارند: بهمن اسفندیار (خشایارشا)، اردشیر بهمن (اردشیر درازدست)، داراب (داریوش دوم)، دارا (داریوش سوم).
Kurosh Nazemi
همه تاریخ نویسان یونانی که در باره زرتشت نوشته اند در عهد هخامنشی می زیسته اند. اگر زرتشت در زمان هخامنشیان ظهور میکرده باید آنها از آن اطلاع میداشتند. چگونه ممکنه هرودوت تاریخ نویس سرشناس یونانی که همزمان با داریوش بزرگ میزیسته و حتی از بیان کوچک ترین اتفاقات تاریخ ایران هم هرگزامتناع نکرده. از همزمان بودن پیامبر ایرانی وپدر داریوش آگاه نبوده باشد و یا اگر بوده در امر به این مهمی سکوت کرده باشد.
داریوش بزرگ از پدرش به عنوان ساتراپ یکی از ایالتها نام میبرد در صورتیکه زرتشت به حامی خود عنوان شاهی میدهد. داریوش بزرگ پس از پادشاه شدن..در سنگ نبشته بیستون..نزدیکترین یاری کنندگان خود را بدقت بر میشمارد و آنها را بویژه در جهان آینده سفارش میکند...چگونه است که یکباره جاماسپ کیانی ...فرشوشتر نامدار و خود پیامبر را که در این راستا مهمترین یاری دهنده او بوده است را یکسره فراموش میکند!!
دیدگاه هرتسفلد بر این راستا که اسفندیار همان داریوش هخامنشی میباشد بسیار سست و ناتوان بود و دیگر تاریخ نویسان آن را نپدیرفتند.
Javad Mofrad
هرتسفلد کسی را هم در همان عهد نوذریان ویشتاسپی به عنوان زرتشت سپیتمان معرفی می نماید که مورد توجه محققین قرار نگرفته است: او همان سپیتاک سپیتمان پسر ملکه آمیتیس دختر آستیاگ و پسر داماد و ولیعهد آستیاگ یعنی سپیتمه و پسر خوانده کوروش است که در زمان پدر بزرگش حاکم آذربایجان (از دروازه تنائیس/دربند تا دروازه کاسپی/گرمسار) و در عهد پدر خوانده و پدرزنش، کوروش حاکم دربیکان سمت بلخ و ناظر امور هندوستان بوده است. نوذریان دارنده اسبان تیز با پاسارگادیان در معنی دارنده گله های عالی و هوگوها (دارنده رمۀ خوب) همخوانی دارند. فرشوشتر در معنی دارنده عصای تازه (حاکم جدید= نوذر) می تواند در مقابل فرتره ها (حاکمان قدیم) به کوروش اطلاق شده باشد. جاماسب در معنی اسب پرور با پرکساسپ (دارای جای اسبان فراوان) /اوروپاست (دارای مال بند گسترده) درباری عهد کمبوجیه و بردیه همخوانی دارد.

سه‌شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۵

نامهای سکا/تور/اسکیث/اسکولو(ت) جملگی به معنی دارندۀ توتم بزکوهی/قوچ وحشی بوده اند

کمربند زرین سکایی که اثری هنری و زیبا و بی بدیل است. این کمربند از جنس طلاست و در یکی از گورهای سکایی واقع در کریمه کشف شده است. منطقه ی باستانی کریمه در جنوب اوکراین واقع شده و در زمان باستان جزیی از قلمرو سکاها بوده است.
این اثر زیبا و بی نظیر در قسمت انتهایی به قوچی وحشی و زیبا ختم می شود که نمادی از قدرت و باروری در دنیای باستان بوده است. (علی آریایی)
چنانکه گفته میشود سکا/شکا به احتمال زیاد به معنی شاخ دار به همین قوچ وحشی به عنوان حیوان توتمی سکاها اطلاق میشده است. تور هم در قفقاز نام نوعی بزکوهی است. اسکیث (سکه-ایس) را هم میشود به معنی پرستنده قوچ وحشی گرفت. اسکولو هم به صورت اسکول در بلوچی و کردی به معنی غزال است. شکه/سکا به معانی حیوان علف خوار، شاخدار، نیرومند و گردنده، نام مناسبی برای بزکوهی/قوچ وحشی بوده است.
هرودوت میگوید که اسکیتان در کمربند خود جام-کوزه ای به همراه دارند. از آنجاییکه کوزَ در زبان روسی به معنی بُز است لذا اشاره وی به این کمربند بوده است.
لذا به نظر می رسد نامهای کوزاک و اسلاو (اسکلاو) بر گرفته از همین کوز/اسکول (بزکوهی/قوچ وحشی) بوده باشند. نام کوزاک به شکل کوچاک به ترکی معنی قوچ سرور را می دهد و این می توانست اسم ترکی سکاها (اسکیتان) باشد، در مقابل کازاخ (غاز سرور).
نامهای لیپوکسائیس و آرپوکسائیس و کولاکسائیس/اسکولو در اساطیر ایرانی از سویی با هوشنگ/تخموروپه، تهمورث و جمشید از سوی دیگر با سلم و تور و ایرج جایگزین شده است.

دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۹۵

معانی محتمل نام آتشکدۀ آذرگشنسب/آذرگشسب

در بندهش آمده‌است که "آذرگشسب تا زمان پادشاهی کیخسرو همواره پناه جهان بود، وقتی که کیخسرو «بتکدهٔ دریاچهٔ چی چست» را ویران کرد، آن آتش به یال اسب او فرو نشست و سیاهی و تیرگی را برطرف نمود و روشنایی بخشید. به طوریکه او توانست بتکده را ویران کند. در همان محل در بالای کوه اسنوند (سهند) پرستشگاهی ساخت و آذرگشسب را فرو نشاند".
لذا به نظر می رسد نامهای اذرگشنسب/آذرگشسب و آذرخَش (در هیئت آذر-رخش) به معنی جرقه آتش منسوب به اسب نر درک می شده است:घोष ghoSh m. crackling of fire
ولی آذرخَش می توانست بدین هیئت خود معنی آتش پادشاهی (آذر-خشیه) را بدهد چه نام بومی ویرانه آتشکدۀ جنوب غربی کوه سهند یعنی معبد گایین گبه/کایین گابه را نیز در این رابطه می توان معبد منسوب به اسب شاهی گرفت. بنا به گفته برخی نویسندگان عهد اسلامی آتش این آتشکده (آتش برزه) در عهد خسرو انوشیروان به شهر شیز (تخت سلیمان) منتقل شد.
همان طور که کتاب بندهش در مورد جای آتشکده آذرگشسب می گوید "در بالای کوه اسنوند (سهند)" و آن اشاره به معنی برزه (بلندی) است. بَرِز در اوستایی به معنی تخت و گستراک بر روی زمین کشیده یا گسترده نیز هست. لذا در اساس به معنی تختگاه و مرکز بوده است. چون مطابق کتاب زادسپرم (فصل11-9) " آتش آذرگشنسب را بر اسنوند در آذربایجان تخت نشین نمودند". دلیل اینکه در عهد ساسانی منطقه برزه را ایرانویج (ایران اصلی و مرکزی) می خوانده اند به جهت همین معنی برزه (تختگاه و مرکز) در ولایت مراغه بوده است.

شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۵

معنی محتمل نام شهر توج/تائوکه باستانی

نامهای توج (تو-اوس) و تائوکه (تئو-کا) را میشود به معنی چشمه توانا گرفت. در مکان این شهر نیز محلی به نام چشمه قراردارد. نام باستانی تمو-کان-رانمسا (محل پهلوی چشمۀ سیاه) آن نشانگر ناحیۀ بردک سیاه و سنگ سیاه و چشمه است:
باستانشناس غلامحسین نظامی با توجه به دو کاخ باستانی بردک سیاه و سنگ سیاه در دورودگاه و چشمه را در کنار رود دالکی در محل تلاقی دو شاخه آن (رود شاپور و رود شور) همان تائوکه/توج می داند. نئارخوس با کشتی به جوار آن رسیده بود. این مطابقت تائوکه با بُرازجان (محل واقع در بلندی) را نفی می کند. خصوصاً اینکه در نقشه های بطلمیوسی برازجان با تائپه (محل واقع بر تپه) مطابقت می نماید. لذا بُرازجان اصلی در همان محل باستانی مرو (به سانسکریت یعنی تپه) قرار داشته است. به نظر می رسد نام شهر پارچه های کتانی توج به وساطت کلمه عربی دَرّارة (کارخانه ریسندگی) به درودگاه تبدیل شده است.

پنجشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۵

مطابقت نام و نشان سهراب و برزو با سوخرا و برزویه

تصور من این است که برزو (برزویه) پسر سوخرا (سهراب) سردار معروف ساسانی فرمانروای سیستان، سرزمین خانواده گرشاسب/رستم سیستانی (سورنا) است. سوخرایی که قهرمانیش را در سمت بلخ و سیستان در پیش خشنواز فرمانروای هپتالان انجام داده بود. به نظر می رسد حکایات منسوب به اینها از طریق روایات شفاهی افسانه وار وارد شاهنامه و ملحقات شاهنامه شده است. همانطور که روایت کشتی گرفتن پدر وی سوخرا (سهراب) با شاپور پهلوان قباد و مغلوب شدن سوخرا و کشته شدن وی دست مایه داستان رستم و سهراب شده است. در اوستا و کتابهای پهلوی صحبتی از سوخرا و برزو نشده است: به عقیدۀ برخى از محققان ظاهرا اندرز بزرگمهر (وزرگمهر) در قرن دوّم هجرى (هشتم میلادى) نقل كرده، خود قسمتى از مقدمۀ كلیله و دمنه است كه برزویه آن‌را از كتاب پنچا تنتره سانسكریت ترجمه نموده و قسمتى اقتباس از اندرزهاى قدیم‌تر است.(پندنامك ى و زرگمهر، اندرزى آذربدمهر سپندان خسروى گواذان را پشوئن سنجانا در گنج شایگان طبع كرده است (بمبئى سال ١٨٨۵ میلادى))
بى‌تردید بزرگمهر حكیم یكى از فاضل‌ترین مردمان و یكى از بزرگ‌ترین متفكران آن قرنى است كه پس از آن دولت ساسانى منهدم و با حمله تازیان به ایران منقرض گردید. از طرفى بنا به تحقیق خاورشناسان بزرگمهر نام شخص بخصوصى نبوده بلكه عنوان و نام مقامى از مقام‌هاى كشور بوده است كه آن عنوان را در دورۀ ساسانى وزرگ فرمذار (بزرگ فرمذار) یعنى وزیر اعظم مى‌گفتند كه ظاهرا بزرگمهر یا بزرجمهر هم تصحیف عنوان بزرگ فرمذار بایستى باشد. این بزرگ فرمذار زمان انوشیروان را پسر سوخرا (زرمهر) دانسته‌اند و چون سوخرا ملقب به بختگان بود از این‌جهت بزرگمهر را نیز پسر بختگان نوشته‌اند.
در مورد مطابقت خود سوخرا (سرخ) با سهراب گفتنی است: طبری گوید: "شاپور رازی از در در آمد و با مواضعه ای که قبلاً با قباد داشت به سوخرا گفت. چرا در پیش شاهنشاه نشسته ای؟ سوخرا وی را پاسخی داد و شاپور سوخرا را دشنام داد و آزرد و آن دو در پیشگاه قباد با هم جنگیدند. شاپور جوان بود و سوخرا پیر، شاپور او را بیانداخت و با کمربندش بست و به زندان افکند و بعد از چندی او را بکشتند.. این واقعه از آن به بعد بر سر زبانها افتاد و این مثل از آنجا پیدا شد که باد سوخرا بنشست و باد شاپور برخاست."

چهارشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۵

معنی نام کپادوکیه در رابطه با کیمریان آنجا

نامهای کپادوکیه و کته پتوکه از عهد مادها و هخامنشیان و بعد از ظاهر شدن کیمریان در آن ناحیه میگردد. هرودوت می گوید که مردم آنجا سریانی (سوریانی/شوریانی = منسوبین به شیر) نیز نامیده میشوند. از اینجا راهنمایی میشویم به اینکه دو نام کپادوکی و کته پتوکی را نیز در رابطه با همین معنی مدّ نظر قرار دهیم: کپه-توکی در سانسکریت به معنی فرزند حیوان شریر و درنده (فرزند شیر درنده) معنی می دهد. کته پتوکی را هم میشود در زبانهای هندوایرانی به معنی محل منسوب به درنده قوی (شیر) گرفت. در کتابهای پهلوی نام کپادوکیه به شکل گوپت (گاو افکن= شیر) یاد شده است. خود نام کیمری/گومری (کشنده و مغلوب کننده گاو) هم در همین رابطه قابل توجه است. چون کیمریا/خیمیریا در فرهنگ یونانی جانوری با تجسم شیر-بزکوهی-مار (حیوانات توتمی کیمریان) است. ولی به نظر می رسد مخلوق تیامات (مخلوق عجیب و بدوی) خوانده شدن توگدامه کیمری (مخلوق گاو توانا) در رابطه با خود نام وی بوده باشد. هیئت لیگدامه نام وی را در سانسکریت می توان به معنی مخلوق گوزن گرفت. در اوستا و کتابهای پهلوی نام توگدامه کیمری به صورت اغریرث تورانی (تورانی نیک رفتار یا کسی که ارابه اش پیشرو هست) و سرزمین وی سئوکستان (سرزمین سمت بر آمدن نور= آناتولی) ذکر گردیده است. توگدامه (اغریرث) و فرائورت (فرود سیاوش) به دست مادیای اسکیتی (افراسیاب) به ترتیب در شهر گنجه اران و کیلیکیه کشته شده اند.

سه‌شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۵

منشأ روغن تدهین عیسی مسیح

در این مطلب به معانی مختلف نام خدای شفابخش فینیقی به نام اشمون پرداخته شده است. یکی از معانی نام وی را روغن و تدهین شده با روغن گرفته اند که در رابطه با عیسی مسیح بسیار قابل توجه است. در کتاب ساباتینو موسکاتی در مورد فینیقی ها او با ایزد پزشکی یونانی اسکلپیوس و تحت لقب شاهزاده مقدس با آدونیس (سرور) ایزد میرنده و زنده شونده رستنی ها مقابله شده است.
http://hemed.univ-lemans.fr/cours2012/en/co/grain2.html

دوشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۵

شباهت سروش با ایزد بابلی نبو/نینورتا

سروش (شنوای کلام ایزدی) پاینده پیمانها و همراه امشاسپند بهمن شباهت زیادی به نبو (نامیده و اعلام شده) خدای حکمت و حامی دبیران و وزیر و مشاور مردوک/آشور دارد. چه خود امشاسپند بهمن (نیکوکار) معادل آشور (خندان) به نظر می رسد. حتی پلنگینه پوش بودن سروش با نبو/نینورتای شیروش همخوانی دارد. در تورات اسماعیل (شنوای خدا) و هاجر (حاجر، الهه سنگها) و ابراهیم (پدرعالی) در رابطه خدایگانی با نبو/نینورتا و نین خورساگ (الهه سنگهای بیابانی) و ائا (خدای اعماق آبها) همخوانی دارد. به نظر می رسد نام های عرب (آری-بی، آنانکه پدرشان شیروش است) و تازی (سگ شکاری/منظور شیر) در رابطه با نبو/نینورتای شیروش به عنوان خدای قبیله ای اعراب بوده باشند.
نظر به چنین منشأ و معنی نام عرب یعنی کسانی که پدرشان شیر درنده (سمبل نینورتا) است، می توان نام آرامیها را نیز به صورت آرا-اَمی به معنی قومی گرفت که مادرشان شیر درنده (سمبل ایشتار/آستارته) است. لذا به نظر می رسد دلیل اینکه کشور آرامیها نزد یونانیها سیریا (سوریه) نامیده شده است به واسطه زبانهای هندوایرانی بوده است که در آنها شیر-یه (سانسکریت شورَ-یه= منسوب به شیر ماده) به جای نام آرامی به کار رفته است. حتی نام قدیمی دیگر سوریه یعنی شام به صورت سائیمهه در سانسکریت و به صورت صم در عربی از اسامی شیر درنده است.

یکشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۵

منشأ نام هند

نام هند را غالباً به درستی بر گرفته از نام سِند (سینَ-دها، مجتمع رودخانه ها، شطّ) می گیرند. مطابق هنریک ساموئل نیبرگ، فرگرد اول وندیداد در بند ۱۹ می گوید: "پانزدهمین جا و شهرها که اهورامزدا آفرید سرزمین هَپتَ هیندو بود، آفت آنجا نشان شناسایی سرکش (سیاه رنگی) و گرمای سرکش بود".
لذا به نظر می رسد نام هپت هیندو در نزد ایرانیان به معنی سرزمین هفت شطّ می بوده است، حرف "س" سانسکریتی در ایرانی تبدیل به "ه" گردیده است.

در باب معانی تاجیک (دادیک) و دری (دربیک، دروپیک)

هرودوت در منطقه بین افغانستان و تاجیکستان از مردمی به نام دادیک نام برده و پیرنیا در تاریخ ایران باستان آن را صورت اصلی نام تاجیک دانسته است.
دو نام دری و تاجیک هر دو سابقه تاریخی دارند و دری از نام قوم دربیک/دروپیک آمده و تاجیک از دادیک. این دو نام را هرودوت و کتسیاس آورده اند. در تاجیکستان هنوز منشأ آنها را نمی دانند. و نمی دانند که صورت اصلی نام دوشنبه دژ انبه (دژ انبوه) است که همان شهر واشگرد/ویشگرد (دارای دژهای فراوان) است. در لشکرکشی اسکندر به افغانستان (باختر، آراخوزی، پروپامیزاد) نام دادیک ها را به یونانی اِوِرگت (خیّر) آورده اند. نام دیگر ایشان را آریماسپی (منسوب به آرام کننده اسبان) آورده اند که نام آریماسب آن ها مأخوذ از نام ایزد قبیله ای ایشان ایزد گیاه هوم است که تحت اسامی درواسپ/لرواسپ و اپم نبات ایزد سالم نگهدارنده اسبان به شمار می رفته است. پس بدین ترتیب آریماسپی در اینجا یادآور همان نام پارسیان دربیکی/دروپیکی (دارندگان گیاه غذایی) یا همان سکائیان پارسی برگ هومه است که از سمت جنوب و غرب بین هندوستان و دریای مازندران گسترده بوده اند.

جمعه، شهریور ۱۲، ۱۳۹۵

همخوانی نام ایل باصری با پاسارگادی

مطابق احسان یوسفی. عشایر پارس. قشقایی، ۱۳۹۳: "ایل باصری ایلی فارسی زبان است. سنتاً قشلاق این ایل در مناطق شمالی لارستان و ییلاقشان در بلوک مرودشت، پاسارگاد و اقلید بوده‌است. نیاکان باصری‌ها گروهی از طایفهٔ پارس به نام طایفهٔ پازارگادیا یا پاسارگادیان خوانده می‌شدند که در قرون اولیه میلادی به نام کاریانیان (جنگاوران) شناخته می‌شدند. باصری معرب واژه پاساری به معنی اهل پاسارگاد است": پس-اری= پس-ارکادی= دارای گلۀ عالی.
पशु pazu m. cattle, आर्य Arya adj. honorable
अर्चति { अर्च् } arcati {arc} verb 1 brilliant
و در اوستا در رابطه با زرتشت و نوذریان (خاندان ویشتاسپ هخامنشی) از ایلی به نام هوگَوَ (دارای گله های خوب)/هووه و رهبرشان فرشوشتر (دارای عصای سلطنتی نو= نوذر) به عنوان پدر زن زرتشت سپیتمان (به تصور هرتسفلد همان سپیتاک سپیتمان پسر خوانده کوروش) سخن رفته است: در آبان یشت پارۀ ۹۸ آمده است: " از پی ستایش اناهیتا مزدیسنان برسم به دست گرفته در آیند. او را هووُیان (هوگوویان) بستودند و نوذریان ستایش کردند. هوویان (ثروتمندان) از او دارایی خواستند و نوذریان اسبهای تندرو. دیری نپایید که هوویان توانگر شدند و نوذریان نیز کامیاب گردیدند. ویشتاسپ در این کشورها از اسبهای تیز تک بر خوردار گردید".
اگر نام باصری/بساسیری متأخر باشد می توان آن را به صورت بِسی-سورو به ترکی به معنی گله پرور گرفت که در این صورت نیز ترادف آن با پاسارگادی در معنی دارای گله عالی تصادفی به نظر نمی رسد.

ریشۀ محتمل گیو و گَو

به نظر می رسد ریشۀ نام گیو و واژۀ گَو به معنی جنگجوی پیروزمند (جی-وی = زنده دستگیر کننده دشمن یا پیروز بر دشمن) در واژۀ سانسکریتی زیر محفوظ مانده است:
जीवयति { जीव् } jivayati { jiv } verb caus. keep alive