tag:blogger.com,1999:blog-145298632024-03-18T14:13:20.666-07:00فرهنگ و انديشهپايگاه جواد مفرد كهلانUnknownnoreply@blogger.comBlogger4723125tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-645490599734410812024-03-18T13:32:00.000-07:002024-03-18T14:12:44.661-07:00معنی نامهای گچساران و چرام و لنده و باشت
نام منطقهٔ آبهای گچی گچساران به معنی محل پر گچ به نظر می رسد. اگر گچساران حالت جمع بگیریم آن اشاره به دو گنبد گچکاری شدهٔ دو گنبدان داشته است.<blockquote></blockquote>
واژه گچ از فارسی میانه gač است که ریشهٔ نهایی آن نامعلوم است، ولی با واژههای اکدی gaṣṣu، آرامی gaṣṣā، عربی جصّ، لاتین gypsum، و یونانی باستان gýpsos مرتبط است. فرهنگستان نام گچساران را از ظفرنامهٔ یزدی قرن نهم هجری قمری گرفته و بر روی منطقه رسمیت داده است.<blockquote></blockquote>
نام چرام را هم در لغت نامه ها به معنی چراگاه آورده اند.<blockquote></blockquote>
نام لنده (به لُری یعنی سربار) را می توان به معنی محل اندوختهٔ فراوان گرفت:<blockquote></blockquote>
लयन n. layana place of rest<blockquote></blockquote>
धाय adj. dhAya possessing<blockquote></blockquote>
باشت به صورت بهو-ایشت به اوستایی و سنسکریت به معنی محل ثروتمند است.Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-2483159960326591182024-03-11T09:35:00.000-07:002024-03-11T09:35:24.180-07:00اردبیل و سرئین، شهر و چشمهٔ ناهید، الههٔ زیبایی آبها
نام اردبیل را میشود محل چشمهٔ بزرگ مقدس (سرئین= چشمهٔ زیبای ناهید) معنی نمود.<blockquote></blockquote>
आर्थ adj. Artha honourable<blockquote></blockquote>
ल n. bila opening, fountain<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>محل کوه هوگروآسیند (کوه خوب محل آبتنی شفا دهنده، سَوَلان)<blockquote></blockquote>
अवस्नात n. avasnAta bath water<blockquote></blockquote>
بنا به مندرجات کتابهای پهلوی دینکرد و زادسپرم دومین همپرسگی زرتشت با امشاسپندان در کوهی به نام هوگرو آسیند (هوکئیریه اوسنائیتی= محل آبتنی خوب کننده) با امشاسپند وهومن (بهمن) بوده است که مطابق مندرجات یشتهای اوستا این چشمه کوه هوکئیریه همان سرئین (چشمهٔ زیبا) چشمهٔ منسوب به الهه اردویسور اناهیتَ (ناهید) بوده است که آبهای دنیا را پاک و تصفیه می کرده و متصف به زیبایی بوده است:<blockquote></blockquote>
او به صورتی در اوستا یاد شده که گمان میشود مجسمههای موجود در معابد او را توصیف کردهاند. آناهیتا بانویی «زیبا، شکوهمند، خوشاندام، فرهمند، کمربند بر میان بسته، دارای موزههایی که تا قوزک پایش با بندهای زرین، همه آراسته، درخشان و با بالاپوشی پوشیده، آراسته، پرچین و زرین، سپید بازو، آراسته به زیورهای زیبا از جمله گوشوارههای چهار گوش زرین و گردنبند پَنام زرین، گردن زیبا و مقدس، تاج زرین هشت پر بر سر، آراسته به گوهرهایی همچون ستارگان درخشان، روشنایی دارای همه گونه آسانی، آراسته به صد ستارهٔ زرین هشت پاره، گردونه شکل، آراسته با نوارها، زیبا، دارای پنبری برجسته، نیکو ساخته، پوشانده در جامههایی ببرین است.»<blockquote></blockquote>
محل چهارمین همپرسگی نیز در آن سمت با امشاسپند شهریور در سرای (سراب) بوده که روستایی است در میوان (مهربان).<blockquote></blockquote>
بقیهٔ پنج همپرسگی در کنار کوه سهند بوده است که محل زادگاهی زرتشت بوده است: نخستین همپرسگی کنار رود دائیتی (موردی چایِ) کوه اسنوند (سهند) با اهورا مزدا و سومین همپرسگی با اردیبهشت در توجان (اوجان)، پنجمین با امشاسپند سپندارمذ بر چشمهٔ خانیک (شاه بلاغی)، ششمین با خرداد در کوه اسنوند (کوه سهند) و هفتمین با امشاسپند امرداد بر دارجه زبره (پیچ کنار رود دارجه= مغانجیق) در کنار رود دائیتی (موردی چای).<blockquote></blockquote>
معنی نام باذان فیروز اردبیل:<blockquote></blockquote>
نام باذان فیروز شهر اردبیل به صورت پادان-پی-روذ به معنی محل چشمهٔ بالنده مطابق خود نام اردبیل یعنی شهر چشمهٔ مقدّس است. هیئت شهرام فیروز آن نیز به معنی محل شهر چشمهٔ شاهانه و رامش دهندهٔ شاه به نظر می رسد:<blockquote></blockquote>
पदन adj. padana who or what goes or moves<blockquote></blockquote>
पयस् n. payas (paya) water<blockquote></blockquote>
रूढ adj. rUDha increased<blockquote></blockquote>
چون در اوستا نام رود شهر اردبیل و چشمهٔ سرئین (زیبا و با شکوه) آن اَرِدوی سورَ اَناهیتَ (آب نیرومند بالندهٔ پاک) آمده است.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>معنی محتمل بیل و اردبیل و سلسبیل<blockquote></blockquote>
بیل به معنی چشمه و ارد-بیل به معنی شهر "چشمهٔ مقّدس" (سرئین، چشمهٔ زیبا) و سلسبیل هم به همین معنی چشمهٔ زیبا است. مطابق یک حدیث نبوی از عجایب المخلوقات در کوه سبلان چشمه ای از چشمه های بهشتی روان است:<blockquote></blockquote>
सरस adj. sarasa (salasa) fresh, beautiful, juicy, powerful<blockquote></blockquote>
बिल n. bila opening, fountain<blockquote></blockquote>
بیل کشاورزی هم به معنی وسیلهٔ شکافتن از همین ریشه است:<blockquote></blockquote>
बिलति{बिल्} verb 6 10 bilati[bil] cleave <blockquote></blockquote>
बिलति{बिल्} verb 6 10 bilati[bil] split<blockquote></blockquote>
هیئت ارمنی کهن نام اردبیل یعنی ارت-وَت هم به اوستایی (مادی) به معنی محل چشمهٔ پاک و مقدّس است.<blockquote></blockquote>
ऋत adj. Rta enlightened، holy<blockquote></blockquote>
वेग m. vega (Vedha) stream, fountain<blockquote></blockquote>
نام اردبیل در منابع اورارتویی یعنی روتومانی نیز به معنی محل چشمهٔ مقدّس به نظر می رسد:<blockquote></blockquote>
ऋत adj. Rta enlightened, holy <blockquote></blockquote>
वन n. vana (mana) fountain<blockquote></blockquote>
بر این اساس نام سُغدبیل در سمت تفلیس به معنی محل چشمهٔ آبتنی خوب بوده است. خود نام تفلیس را به محل چشمهٔ آبگرم گرفته اند:<blockquote></blockquote>
सु- su- (“good”) ("pure")<blockquote></blockquote>
गाढ adj. gADha bathed in<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>معنی نام چشمۀ قرآنی بهشتی سلسبیل<blockquote></blockquote>
دکتر محمد خزائلی در فرهنگ اعلام قرآن در مورد واژۀ سلسبیل که به قول لغت شناسان قدیم آن را به معنی آب گوارا و پیوسته جاری معرّب از زبانهای ایرانی می آورد، ولی اتیمولوژی آن را نمی داند: "لفظ سلسبیل در آیۀ ۱۸سورۀ انسان مذکور است: «عیناً فیها تسمی سلسبیلا». اهل بهشت از چشمه ای در بهشت سیراب میشوند که سلسبیل نامیده میشود.<blockquote></blockquote>
اجزاء سلسبیل در اساس به وضوح در لغات هندوایرانی سَرَسَ (سَلَسَ، گوارا و زیبا و نیرومند) و بیل (چشمه) دیده میشوند یعنی چشمۀ گوارا و نیرومند است. جزء بیل در نامهای جغرافیایی ایرانی همچون خامده بیل (چشمۀ سیراب کننده)، اندبیل (چند چشمه)، اردبیل (اردی-بیل: دارای آب رود یا چشمه بالنده، رود اردوی-سور-اناهیتَ اوستا) و چشمه بیل معروف پاوه دیده میشود. به نظر می رسد نام قرآنی چاه ویل جهنم قرآن نیز صورتی از این واژه بوده باشد:<blockquote></blockquote>
सरस adj. sarasa (salasa) fresh, beautiful, juicy, powerful<blockquote></blockquote>
बिल n. bila opening<blockquote></blockquote>
از آن جایی که در قاموس قرآن، سلسبیل نام چشمه ای بهشتی به شمار رفته است و مطابق حدیث نبوی منقول در عجایب المخلوقات این چشمه کوه سبلان (هُکر اوستا) یعنی همان چشمهٔ اردویسور اناهیت اوستا (چشمه پاک بالنده نیرومند) است که چشمه ای بهشتی به شمار رفته است، لذا نام سلسبیل با اردبیل (دارای چشمهٔ بالنده) و چشمهٔ سرئین آن یعنی چشمهٔ زیبا مطابق میگردد.
<blockquote></blockquote>معنی نام الههٔ آبهای اوستا (اَرِدوی سورَ اَناهیتَ)<blockquote></blockquote>
اتیمولوژی آناهیتا (اناهیتَ):<blockquote></blockquote>
اَن حرف نفی برای موقعی است که یک اسم یا صفت با حروف صدادار شروع میشود. مثل اَن-ایران، اَن- اوشی-روان و اَن-اهیتَ. و آهیتَ/اهیتَ خود مرکب از آهو (عیب و بدی، آهوک پهلوی) و ایتَ (به درستی این طور) است. بنابراین اَناهیتَ به معنی آنکه به درستی بی عیب و کامل و سالم و پاک است:<blockquote></blockquote>
अहित n. ahita evil<blockquote></blockquote>
لذا آهیتا در نام آناهیتا (کسی که زشت و ناپاک و معیوب نیست) خود به معنی زشت و ناپاک و معیوب است. می تواند به هیت و هوت در کُردی (زشت) خلاصه شده باشد.
اَناهیتَ (بی عیب و سالم) می تواند عنوان و لقبی بر الههٔ آبها و زیبایی ایرانیان یعنی اَرِدوی سورَ (بسیار زیبا) باشد که چشمهٔ آبگرم زیبای کوه هوکر (سبلان) سرئین (چشمهٔ زیبا) به وی اختصاص داشته است:<blockquote></blockquote>
सरु adj. saru (saura) fine<blockquote></blockquote>
योनि m.f. yoni (yauna) fountain<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>مطابقت شهر باستانی کوبینا با خیاو (وَراوی، مشکین شهر)<blockquote></blockquote>
در سمت کوه سبلان نام شهر کوبینا (دارای آب گوارا) در نقشه های بطلمیوسی شمال شرق آذربایجان با خیاو (خی-آوَ، دارای آب خوب و گوارا) یا همان وراوی (دارای چشمهٔ آب مطلوب) همخوانی دارد:<blockquote></blockquote>
कुभन्यु adj. kubhanyu desirous of water<blockquote></blockquote>
वर्य adj. varya to be chosen<blockquote></blockquote>
avi: watery<blockquote></blockquote>
نام اردبیل در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران به صورت آمل (عالی و با شکوه) به عنوان زادگاه زرتشت به شمار آمده است:<blockquote></blockquote>
अमूल्य adj. amUlya excellent<blockquote></blockquote>
دریاچۀ قلۀ کوه هُکر (سبلان) یعنی اورویس (مدور) در عهد باستان محل مینوی پرهیزگاران (ایزد ارد) به شمار می رفته است.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>طبق حدیث نبوی منسوب به کوه سبلان که در نزهة القلوب حمدالله<blockquote></blockquote>
مستوفی می یابیم: "روح مرده بعد از خروج از تن به صورت دانۀ برفی بر کوه سبلان و ماسبلان (سبلان بزرگ) فرود می آید. قبری از قبور انبیاء (منظور ایزد ارد) و چشمه ای از چشمه های بهشت (منظور سرئین) در کوه سبلان واقع هستند."<blockquote></blockquote>
متقابلاً مطابق کتاب بندهش به روایت مهرداد بهار: مینوی پرهیزگاران (=ایزد ارد) برای پاکی زمین آفریده شده است که چون بر او (=زمین) دیوان به شب پلیدی فراز برند، او (=مینوی پرهیزگاران) پاکیزه بکند. او را این خویشکاری نیز هست که هر غروبی از هر آفریدۀ ایزدی فرّه ای باز به پیش هرمز شود، به اوشهین گاه آن فره به ستارۀ پایه آید و اوشبام (آن را) بپذیرد، به بامدادگاه به دریای اورویس [یعنی مدور، در قلۀ کوه هُکر (سبلان) که رود اردویسور ناهید از آن سرچشمه میگیرد] در آید و مینوی پرهیزگار [آن را] بپذیرد و به رَی (ارابه) که گردونه است، آید و به هر جانوری فرۀ خود را بسپارد. او که زمین را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه [از او] سپندارمذ آسوده یا آزرده بُوَد.<blockquote></blockquote>
کوه سبلان (سَوَلان، محل سود) که در کتابهای پهلوی بیشتر تحت نام کوه هوگروائوسیند (کوه خوب کنش آبتنی) معرفی شده همان کوه اوشیدم، اوشیدرن (کوه درخشان) زامیاد یشت اوستا به نظر می رسد. چون در زامیاد یشت نام کوه مقدس هُکر (هوگر، سبلان) تحت این نام خود ذکر نشده است.<blockquote></blockquote>
دریاچهٔ قلهٔ سبلان (اورویس اوستا)Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-25267033213815499392024-03-11T09:25:00.000-07:002024-03-11T09:25:41.743-07:00نام آرادان (اردهن) استان سمنان اشاره به دژ با شکوه آن دارد
این نام از آرَ (رسا و با شکوه) و دان (دهن، محل نگهداری، دژ) ترکیب شده است:<blockquote></blockquote>
اردهن. [اَ دَ] (اِخ) قلعه ای است حصین از اعمال ری از ناحیه ٔ دنباوند و طبرستان ، بین آن و ری سه روزه راه است. (معجم البلدان) (مرآت البلدان). بستانی در دائرةالمعارف گوید: اردهن از قلعه های باطنیان و اسماعیلیان است که ابوالفتوح خواهرزاده ٔ حسن بن الصباح آن را بتصرف درآورد و آن از استوارترین قلاع زمین است و از این رو تاج الدین بسطامی حکایت کرده: آنگاه که خوارزمشاه از مقابله ٔ چنگیزخان فرار کرد و به عراق شد مرا احضار کرد و ده صندوق پر از جواهر و لاَّلی که خراج زمین با آن معادل نبود بمن سپرد و بفرمود تا آنرا بقلعه ٔ اردهن که قلعه ای حصین بود برم. سپس تاتار آن قلعه بگشودند و بعضی گفته اند که اگر در اردهن یک تن بود، تصرف قلعه بقهر امکان نداشت، مگر آنگاه که به آذوقه محتاج میشد. (ضمیمه ٔ معجم البلدان). رجوع به تاریخ مغول ص 38، 41، 130، 131 و رجوع به اردهین شود. (لغت نامهٔ دهخدا).<blockquote></blockquote>
در سفرنامه طبرستان، استرآباد و گیلان در مورد آرادان آمدهاست:<blockquote></blockquote>
«بزرگ آنجا مرتضی قلی بیک، برادر کوچکتر آقا میرزا علی اکبر است که ۶ نفر پسر دارد. میرزاآقا و… و آرادان مختص خودشان است. غله بلوک آرادان۱۵۰۰ خروار، نقدی ۶۵۰ تومن، شلتوک ۳۱۰ خروار و صیفی ۷۵ خروار و این آرادان دو قلعه دارد. قلعه وسطی در بالای تپه بلند است و منزل اربابان در قلعه تپه میباشد و دور این قلعه تپه، همه خانههای رعایا است و مسجد و تکیه، حمام یخچال و آب انبار بسیار بزرگ، آب سرد و صاف و سبزی کاری هم دارد. و قلعه دیگر دور از اینهاست و کسی نشان نمیدهد که در چه عهدی ساخته شدهاست. از قراری که مذکور شد باید در عهد رستم و افراسیاب بنا شده باشد. و از قلعه تپه که نگاه میکنی جمیع صحرا و سبزی کاری نمایان است. بسیار جای باصفا و دلکش است. ۱۱۰ خانوار اند و خودآرادان یک بلوک است. سه قریه یکی پاده، یکی کند و دیگری آرادان و همین قلعه قبل از نادرشاه، ۹/نه ماه در محاصره افغان بود تا اینکه آذوقه قلعه تمام شد و به تصرف افغان درآمد.»
Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-18119008727012581312024-03-10T10:36:00.000-07:002024-03-10T10:36:39.705-07:00معنی اَلنجان و فَلاورجان و آیدوغمیش اصفهان
دو نام اَلنجان (دارای گردنهٔ سخت گذر) و فلاورجان به ترتیب به معنی محل سدّ و دربند و محل پوشاننده (پُل)/محل دارای پُل به نظر می رسند. نام ریز ناحیهٔ النجان را به صورت ریچ به اوستایی می توان به معنی محل آبیاری شمرد:<blockquote></blockquote>
अलङ्घन n. alanghana not passing over or beyond<blockquote></blockquote>
आलान n. AlAna binding<blockquote></blockquote>
Jan: place<blockquote></blockquote>
प्रवर m. pravara cover<blockquote></blockquote>
مفضلبن سعد بن حسین مافروخی اصفهانی صاحب کتاب «محاسن اصفهان» که در زمان صدارت خواجه نظامالملک طوسی میزیسته(۴۶۵–۴۶۸ هجری) دربارهٔ مسایل تاریخ، جغرافیا و ادبیات اصفهان گزارشهای خوبی دادهاست. در این کتاب آورده: بزرگترین بلوک اصفهان و پر برکتتر از همه آنها لنجان و النجان است که در محل به چهار ناحیه آیدوغمیش، آشیان، اشترگان و گرکن تقسیم میشود و هر یک از آنها روستاهای متعددی دارد.<blockquote></blockquote>
نام فیروزان خبر حمدالله مستوفی نه متعلق به فلاورجان بلکه مربوط به سهرو فیروزان نظر می رسد.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>اتیمولوژی نام روستاهای کم جمعیت و دور افتادهٔ آیدوغمیش میانه و لنجان اصفهان<blockquote></blockquote>
در اوستایی و سنسکریت معنی محل بهره مند از شیر چارپایان برای آی دوغمیش بسیار محتمل است.<blockquote></blockquote>
Aya: revenue<blockquote></blockquote>
dogh: milk<blockquote></blockquote>
maeth: place<blockquote></blockquote>
نام مشابه آیدوغمیش یعنی گوندوغدو نیز به شکل اوستایی گئون-دوغدو معنی بهره مند از شیر چارپایان را می دهد:<blockquote></blockquote>
gaona: revenue<blockquote></blockquote>
doghdo: milkingMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-86647540185974301392024-03-10T10:33:00.000-07:002024-03-10T10:33:30.159-07:00نقش همای سعادت (کرکس ریشدار-سیمرغ) بر کلاهخود هخامنشی<blockquote></blockquote>نقش همای سعادت (کرکس ریشدار-سیمرغ) بر کلاهخود هخامنشی عهد اردشیر اول در فلات آناتولی<blockquote></blockquote>
https://www.facebook.com/photo?fbid=7967884473227953&set=a.2932556633427454Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-48864378874218806622024-03-10T10:30:00.000-07:002024-03-10T10:30:58.605-07:00معنی نام نپال
نام نپال به لغت سنسکریت معنی محل روحانی خانواده (محل سرور مقدّس) را می دهد. شهر مقدس گوتمه بودا (گائوماته بردیه) در اساس بلخ (شهر مقدس و نورانی) بوده، بعد چون نپال نام رسمی نپال کنونی بوده است، نزد هندوان، بودای نوبهار بلخ (دیر مرکزی بلخ) اهل نپال گمان شده است.<blockquote></blockquote>
नेप m. nepa family priest or<blockquote></blockquote>
निप m. nipa lord<blockquote></blockquote>
लय m. laya dwellingMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-47394082672682921712024-03-10T10:29:00.000-07:002024-03-10T10:29:49.984-07:00مطابقت آتشکدهٔ اسپاخو (غار والا) با آذر برزین مهر (آتشکدهٔ بلندپایهٔ ایزد مهر):
स्फायते{स्फाय्} verb sphAyate[sphAy] expand<blockquote></blockquote>
ख n. kha cave<blockquote></blockquote>
غار-چشمهٔ آبشاری معروف سوله قواق (سور-کاواک، غار چشمهٔ آبشاری نیرومند) در حوالی اسپاخو واقع است.<blockquote></blockquote>
در کنار همخوانی آتشکدهٔ اسپاخو با آذربرزین مهر و کشف بقایای کاخ هخامنشی در سمت آشخانه و شباهت نامهای شهر آشخانه و رود تالابی سومبار به اسامی شهر باستانی آساک و دریاچهٔ سُوَر که در سمت آتشکدهٔ آذربرزین مهر بوده اند، دلیلی بر مطابقت آنها است.Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-72994506102327493282024-03-05T09:14:00.000-08:002024-03-05T09:14:03.091-08:00معنی نام روستای بادامیار آذرشهر
نظر به قدمگاه باستانی روستای بادامیار (پَتمَ-یار، یاور راه) نام آن می تواند اشاره به معبد مهری کهن آنجا (قدمگاه ایزد یاوری) باشد. غالب قدمگاههای ایران به جای معابد مهری کهن هستند:<blockquote></blockquote>
pathma: road<blockquote></blockquote>
yAr:helperMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-54702686971724438972024-03-05T09:12:00.000-08:002024-03-05T09:12:57.450-08:00معنی نامهای کهن میناب (اورگان، هرمز، مغستان، انامیس، میناب)
همهٔ این نامها اشاره به معنی محل ثروتمند و مرفه آن دارند:<blockquote></blockquote>
वार m. vAra (ura) treasure<blockquote></blockquote>
gan: place<blockquote></blockquote>
मघ n. magha wealth<blockquote></blockquote>
stan: place<blockquote></blockquote>
haura: welfare, maeth: place<blockquote></blockquote>
अनामिष adj. AnAmiSa profitfull<blockquote></blockquote>
maethana (maena): place (of) <blockquote></blockquote>
अभय adj. abhaya secureMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-1042520738351369712024-03-05T09:11:00.000-08:002024-03-05T09:11:16.320-08:00معنی محتمل اندوهجرد، شهداد و سیرچ
این اماکن کویری سرسبز کویر لوت به ترتیب به معانی دارای حصار پیرامونی، جای پر محصول و محل آبیاری گسترده به نظر می رسند:<blockquote></blockquote>
andha (anta) fringe<blockquote></blockquote>
varta(garda, jarda): turn<blockquote></blockquote>
Shiya: place of, dAd: product<blockquote></blockquote>
si: widespread <blockquote></blockquote>
rich: to water<blockquote></blockquote>
نام شهر منوجان (منوغان) کرمان به معنی محل مستحکم به نظر می رسد. قلعهٔ باستانی مستحکم منوجان هنوز پا برجاست:<blockquote></blockquote>
MAnu: house <blockquote></blockquote>
घन adj. ghana solidMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-6928382789659142932024-03-03T03:07:00.000-08:002024-03-03T03:07:52.448-08:00اصل سومری و بابلی نام سائینی
این تصویر سائینی (سیمرغ) پزشک اساطیری ایرانیان باستان در کاخ سارگون دوم آشوری است. معادل سومری آن الهه ای است به نام نی نی سینا (الههٔ پرنده). می شود حدس زد نام آشوری این پزشک خدا هم حاوی واژهٔ سینا (پرنده) بوده است.<blockquote></blockquote>
https://www.facebook.com/photo/?fbid=7936444606371940&set=a.2932556633427454
Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-82149193769131562962024-03-03T03:05:00.000-08:002024-03-03T03:05:38.760-08:00اتیمولوژی مُروا (فال نیک) و مُرغوا (فال بد)
گروهی این واژه ها را با پرندهٔ خوش یمن (طاووس) و پرندهٔ بدیمن (بوف) ربط داده اند ولی در این صورت بر خلاف ظاهر جز اول آنها، مُرو (بسیار با شکوه) و مُرغو (بد آواز) به معنی پرنده نیستند بلکه جزء دوم آنها یعنی «وا» (وَیَ) به معنی پرنده است:<blockquote></blockquote>
मयूर m. mayU-ra peacock, very splendour<blockquote></blockquote>
वे m. ve bird<blockquote></blockquote>
त्विष् f. tviS splendour, peacock<blockquote></blockquote>
mur-ghu: bad voice<blockquote></blockquote>
वे m. ve bird<blockquote></blockquote>
اما اگر این واژه ها را به پهلوی ترکیب مَر-اَوَ- اوا (نشانهٔ همراهی خوب) و مَر- اَغَ-اَوا (نشانهٔ همراهی بد) بگیریم راه درست را رفته ایم.Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-82000154028713854222024-02-29T12:50:00.000-08:002024-02-29T12:50:52.902-08:00معنی نامهای عیلام و خوزستان و اهواز
(The meaning of the names of Elam, Khuzestan and Ahvaz) <blockquote></blockquote>
برخی نام عیلام را با توجه به ترجمهٔ سومری آن به نیم یعنی منسوب به بالا و اعلی (ایل؟) به معنی کوهستان گرفته اند. ولی آن می تواند ترجمهٔ سامی نام بومی ایلام یعنی هالتامتی (سرزمین خدای بخشنده) در معنی کشور و محدودهٔ خدا باشد:<blockquote></blockquote>
il_/god<blockquote></blockquote>
lāmû (lēmû ; NA : lābiu)<blockquote></blockquote>
[Country]<blockquote></blockquote>
surrounding / girdling<blockquote></blockquote>
بر این اساس خود نام خوزستان به صورت هوذا-ستان را هم میشود به معنی سرزمین خدا گرفت.<blockquote></blockquote>
نام توراتی عیلام هم، با توجه به نام اوستایی آن، یعنی سرزمین چهار گوشهٔ «وَرِنه» به معنی سرزمین پوشیده و مخفی و محروسه [که در اوستا به عنوان انشان، زادگاه فریدون (کورش) به شمار رفته است] به معنی سرزمین مخفی و پناهگاهی و محروسه به نظر می رسد:<blockquote></blockquote>
Elam [N] [E] [S] a secret<blockquote></blockquote>
आवरण n. [A]varaNa (varena) covering (coverd)<blockquote></blockquote>
چنانکه گفته اند «ایل/اِل» یا «ال-اِلاه»/ «الله» به معنی خدایی است که از دید پنهان میماند یا خدایی که والا و متعالی است.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>بیان دیگری از اتیمولوژی خواجه (خود سرور) و خوزستان<blockquote></blockquote>
به طوری که گفته شد از سویی نام ایلام را میشود سرزمین خدا معنی کرد.<blockquote></blockquote>
स्व adj. sva (hva, khva, uva) self, of self<blockquote></blockquote>
अज m. aja leader<blockquote></blockquote>
این معنی مطابق هالتامتی یعنی نام بومی ایلام به معنی سرزمین سرور است. منظور از خوزستان (سرزمین خواجا، سرور) هم می تواند ترجمۀ همان هالتامتی/ایلام باشد.<blockquote></blockquote>
نام خوز/خوج بدین معنی در رابطه با معنی دو نام پیشین آن «سرزمین خدا و سرور» مستند است. خوز به معنی نیشکر برای آن چنین پشتوانه هایی ندارد. چون گفته میشود: "زراعت نیشکر از هندوستان به سمت شرق تا چین توسعه یافت و در حدود قرن چهارم قبل از میلاد مسیح، به سمت غرب هند تا ایران گسترش پیدا نموده و از همان زمان کشت آن در خوزستان مرسوم گشت."
در حالی که نام خواجا (خوز) به صورت هووَجَ (اووَجَ، خووَجَ) پیش از قرن چهارم پیش از میلاد ذکر شده است. بر عکس واژهٔ خوز به معنی نیشکر از نام خوزستان گرفته شده است.<blockquote></blockquote>
به نظر می رسد نام اهواز را هم که با خوز ربط می دهند، به معنی محل مار جهنده بوده و از ترجمهٔ نام باستانی آرامی هایا-اوسی (حیه-حوزی) اخذ شده است:<blockquote></blockquote>
چون اهواز محل مار شکنج به شمار می رفته، لذا معنی محل مار اَفعی (اَهی- وَزَ) برای نام اهواز بسیار محتمل است:<blockquote></blockquote>
अहि m. ahi snake<blockquote></blockquote>
वस m. vasa residence<blockquote></blockquote>
اندر کوههای وی [اهواز] مار شکنج است. (حدود العالم).<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>زیر خلاف تو جای مار شکنج است<blockquote></blockquote>
مرد که عاقل بود حذر کند از مار.<blockquote></blockquote>
فرخی.<blockquote></blockquote>
هایا-اوسی نام اهواز در عهد عیلامیان:<blockquote></blockquote>
نظر به اینکه نام شهر اَهواز در نوشتههای مسیحیان سریانی «بِيث هوزَيِا/ܒܝܬ ܗܘܙܝܐ» یا «بث هوزایی» در تلمود «בי חוזאי/بِی حوزای» ثبت شدهاست، لذا اهواز با شهر هایا-اوسی عهد باستان (محل ظاهر شدن مار) که در آغاز شمار شهرهای آرامی نشین خوزستان بوده است، مطابقت دارد. چون در کتیبهٔ آشوربانیپال در گروه سوم شهرهای عیلام از شهرهایی که مسکن قبایل آرامی عیلام بودند، همچون «هایا-اوسی»، «گاتودو»، «دائه با» و ... نام برده شده است.<blockquote></blockquote>
به احتمال زیاد از سوی دیگر نامهای خوز و خوزستان با این واژهٔ هایا-اوسی مربوط ربط داده شده اند. چون نام پارسی باستانی خوزستان یعنی هُوجه سوای ترادفش با عیلام (سرزمین خدا) به صورت هوَ-اَجَ در زبانهای ایران کهن به معنی محل دارای مار بوده است. در عهد اعراب نیز نام خوزستان را با نام اهواز و خود شهر اهواز را با مار شکنج مرتبط می دانسته اند. ماری که نزد عیلامیان تقدیس میشده است. به نظر می رسد نام ایرانی تازی در معنی نگهدارندگان مار در اساس متعلق به همین آرامیان جنوب خوزستان بوده است که در داشتن توتم مار با اعراب بنوحیه (اولاد مار افعی، بنی طی) مطابقت دارند:<blockquote></blockquote>
तायते{ताय्} verb 1 tAyate[tAy] protect, n. dad<blockquote></blockquote>
अग m. aga(azhi, aji) snake<blockquote></blockquote>
از اینجا چنین به نظر می آید که نامهای پارسی هوجه و اهواز (اهواذ) از ترجمه و تبدیل واژهٔ سامی هایا-اوسی (محل پیدایی مار) پدید آمده اند. نامهای «گاتودو» و «دائه با» در هيئات گاتو-ادو (محل گرم) و دویپا (جزیره) مطابق خرمشهر و آبادان هستند.<blockquote></blockquote>
گفته میشود واژهٔ خوزستان به معنای سرزمین «خوزها» است و خوز را به صورتهای «هوز» و «حوز» نیز مینوشتهاند و جمع هوز در زبان عربی اهواز گمان کرده اند که نام مرکز استان خوزستان است. ابن خردادبه (متوفای حدود ۳۰۰ ق) خوزستان را با همان اهواز یکی میداند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره برمیشمارد که با نام کور الاهواز میخواندش.<blockquote></blockquote>
ابن خردادبه، نظر دیگری دربارهٔ نام اهواز دارد. او نه فقط اهواز بلکه کل موقعیت جغرافیایی خوزستان امروزی را اهواز میداند. چنانکه اشاره شد خوزستان را با همان اهواز یکی میداند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره برمیشمارد و به آن اکوار الاهواز میگوید. سبب وجود همین هفت کوره در این سرزمین، عضدالدوله دیلمی، آنجا را اقلیم هفت حوزه نامگذارده تا آنجا که مقدسی در قرن چهارم هجری، از رواج این نام خبر داده و پیروی خود را از آن، اعلام میدارد. همچنین او یادآور میشود که برخی از این حوزهها از میان رفتهاست.<blockquote></blockquote>
مطلب زیر اصلاح شدهٔ نتایجی است که چندی پیش بدانها رسیده بودم.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>معانی نامهای کهن اهواز و خرمشهر و آبادان<blockquote></blockquote>
معنی نام اهواز که اگر آن را به همین صورت برگرفته از زبانهای قدیم ایرانی بگیریم:<blockquote></blockquote>
از آنجا که طبق یک سند باستانشناسی یکی از شکنجه های عیلامیان افکندن مجرمین پیش ماران افعی بوده است و اهواز محل مار شکنج به شمار می رفته، لذا چنانکه اشاره شد احتمال معنی مار اَفعی (اَهی- وَذَ) برای نام اهواز بسیار زیاد است:<blockquote></blockquote>
अहि m. ahi snake<blockquote></blockquote>
वध m. vadha killing<blockquote></blockquote>
اندر کوههای وی [اهواز] مار شکنج است. (حدود العالم).<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>زیر خلاف تو جای مار شکنج است<blockquote></blockquote>
مرد که عاقل بود حذر کند از مار.<blockquote></blockquote>
فرخی.<blockquote></blockquote>
بر این پایه نام اهواز در نقشه های بطلمیوسی یعنی تَریانه را می توان محل هجوم موجود خشمناک (شکنج) در نظر گرفت که در منطقۀ کیسیا (جنوب خوزستان) دیده میشود:<blockquote></blockquote>
tara: furious<blockquote></blockquote>
yana: place<blockquote></blockquote>
بر این اساس نام شهر اهواز در کتبیهٔ آشوربانیپال در شمار شهرهای آرامی نشین عیلام، هایا-اوسی (محل پدیدار شدن مار) آمده است.<blockquote></blockquote>
نام محمرۀ (سرخ) خرمشهر ترجمۀ نام کهن آن آگینس (اگینی، به رنگ خون) است.<blockquote></blockquote>
ظاهراً نام شهرهای خرمشهر و آبادان (آپفاتان خبر آمیانوس مارسلینوس [محل محافظت شده با آب رودخانه] و آرپاتان بطلمیوس یعنی محل محافظت شده) در نقشه های بطلمیوسی تحت نامهای گران (داغ و سرخ و گرم) و خاراکس (خارا-خش، محل محافظت شده) در دو محل نسبتاً دور از هم رسم گردیده اند:<blockquote></blockquote>
आपया f. ApayA river<blockquote></blockquote>
padana: protected<blockquote></blockquote>
आर्पयति{आर्} verb caus. Arpayati[Ar] settle<blockquote></blockquote>
padana: protected<blockquote></blockquote>
घृण m. ghRNa heat<blockquote></blockquote>
نام کهن رود کارون در رابطه با آنها موسائوس (عالی، اروند) آمده است که مطابق نام کهن اولائوس رود کارون است:<blockquote></blockquote>
मुष् adj. muS excellingMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-54876185008388790792024-02-29T12:43:00.000-08:002024-02-29T12:43:52.496-08:00معنی نام کوههای سلیمان نام فلات ایران
در عرصهٔ تاریخ، یهودیها در افغانستان تنها به عنوان اقلیتی در میمنهٔ جوزجان حضور داشته اند. نمیشود با دستاویز نام کوههای سلیمان در نقش یهود در افغانستان اغراق کرد. سلیمان به شکل سَئیلیمان در زبانهای هندوایرانی به معنی کوهستان بوده است. دلیل کثرت کوههای سلیمان نام فلات ایران هم از این جا است.<blockquote></blockquote>
शैल m. saila mountain<blockquote></blockquote>
वन n. vana (mAna) abodeMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-81698152325410019122024-02-27T00:18:00.000-08:002024-02-27T00:27:08.500-08:00ریشهٔ اوستایی و سنسکریتی واژه های اَسه و آسر (کشتزار)
برخی واژهٔ اَسه در لغت نامهٔ دهخدا و دیگر لغت نامه های فارسی به معنی کشتزار را دساتیری و ساختگی انگاشته اند ولی آن به صورت اَس (افشاندن) و اَسنگه (علی القاعده اَسه، دشت) در فرهنگ لغات اوستایی گواه دارد. شکل آسر آن هم در سنسکریت به معنی [محل] افشاندن موجود است:<blockquote></blockquote>
अस्यति{अस्} verb 4 asyati[as] throw<blockquote></blockquote>
अस्र adj. asra throwing<blockquote></blockquote>
طبق لغت نامهٔ دهخدا: "آسه. [س َ / س ِ] (اِ) زمین که برای کشت آماده کرده باشند. آبَسته:<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>چو ابر کف شه تقاطر نماید<blockquote></blockquote>
زر از آسه ٔ طَمْع سائل بروید.<blockquote></blockquote>
منجیک.<blockquote></blockquote>
و این کلمه را آسر نیز ضبط کرده اند با همین شاهد، و ظاهراً آسه صحیح است."<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>این سؤال پیش می آید که آیا این واژهٔ اَسه (دشت، کشتزار) با نام قارهٔ آسیا پیوند دارد یا نه؟<blockquote></blockquote>
ولی نام قارهٔ آسیا، آسُّوهٔ هتیتی و همچنین نام خدایان اسکاندیناوی آسه ها می توانند از آئوس aus (درخشیدن) در زبانهای هندواروپایی اخذ شده باشند. چون نام یونانی آسیای صغیر یعنی آناتولی نیز به معنی سمت بر آمدن نور و خورشيد است.<blockquote></blockquote>
अशा asA in the light ofMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-69197414072248357762024-02-26T02:51:00.000-08:002024-02-27T11:05:26.691-08:00معنی نامهای کهن کُرد و کُردستان
(The meaning of old Kurdish and Kurdistan names) <blockquote></blockquote>
در رابطه با یک نام کهن کردستان واژهٔ جزیره (جزیرة) معرّب از زبانهای هندوایرانی به نظر می رسد:<blockquote></blockquote>
از آنجاییکه واژهٔ جزیره (جزیرة) در قاموس قرآن دیده نمیشود، لذا جزیره به صورت گاس-ایرتو به پهلوی-اوستایی-سنسکریت معنی محل درون امواج را می دهد. گازارتو- کردو (جزیرهٔ کُردها) نام کهن شهر جزیرهٔ ابن عمر بین دجله و فرات در شمال بوده است:<blockquote></blockquote>
gAs: place<blockquote></blockquote>
irtu: location of waves<blockquote></blockquote>
نام مرکب گاس-ارتو ترکیب مشابهی با گاس-پریتیان (مردم کناری، پریکانیان، ایبری ها) در گرجستان باستان دارد.<blockquote></blockquote>
واژهٔ جزیره را در عربی با جزر ربط داده اند ولی در زبانهای سامی دیگر واژهٔ جزیرهٔ موجود نیست و در قرآن هم نیامده است. جزیره ها معمولاً ساییده شده و زیر آب می روند نه بر عکس یعنی بر اثر جزر و مدّ دریا بیرون می آیند. بهرام فره وشی صورت پهلوی جزیره را گزیرک (محل درون امواج آب) آورده است:<blockquote></blockquote>
gas: place<blockquote></blockquote>
इरा f. irA: location of waves<blockquote></blockquote>
ak: adjective suffix<blockquote></blockquote>
نام گازارتا کردو در اوستا فرگرد اول وندیداد به صورت اوپه اوذَئِشو رنگها (جزیرهٔ کنار امواج رود سیلابی/دجله) آمده است. معادل نام کَردو (کُرد) هم در اینجا تَئوژیه (منسوبین به مار جهنده و افعی) یاد شده است.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>مطابقت نامهای پاپهی، کورتی و کیمری با کُرد<blockquote></blockquote>
این سه نام کهن که در مورد نیاکان کُردان آمده اند به ترتیب معنی قوم دارندهٔ توتم مار (پاپهی)، جهنده (کوردَ) و مارپرست (کای-مری) است:<blockquote></blockquote>
पापाहि m. pApAhi snake<blockquote></blockquote>
कूर्द m. kUrda jump (snake) <blockquote></blockquote>
गूर्द m. gUrda jump (snake)<blockquote></blockquote>
कृणत्ति{कृत्} verb 7 kRNatti[kRt] wind [as a snake]<blockquote></blockquote>
Kay: Lover<blockquote></blockquote>
मार adj. mAra killing, killer(snake)<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>سئوکستان نام اوستایی کردستان<blockquote></blockquote>
در اوستا و کتب پهلوی از ناحیه ای به نام سئوکستان (محل موجود سوزاننده/مار، ناحیۀ ساخوها) در سمت کنگ دژ (دژ گرداگرد، تخت سلیمان) در جوار ایرانویج (شهرستان مراغه در اطراف کوه سهند و آتشکدۀ آذرگشنسب) و گذرگاه خشتروسئوکَ (گذرگاه کشور مارپرستان= سئوک بلاک/ورک= دژ سئوک/مهاباد) نام برده شده است. نظر به ترادف نام ساخوها با سئوروماتها (خویشاوندان مار) این سکاهای کردستان از تیرۀ سئوروماتها بوده اند. نامهای کُرد (به لغت سنسکریت یعنی جهنده) و یزیدی به معنی مار و مارپرست هستند. کتاب تاریخ ارمنستان موسی خورنی مورخ ارمنی کُردان سمت کوه آرارات را ویشاپازوننر (اژدها نژدان) و اوستا ایشان را خاندان تورانی وئسکَ (ویسه، سمّی، مار) معرفی کرده است.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote><blockquote>مطابقت یزیدیها با هوری-میتانیها</blockquote>
احتمال دارد نامهای زوج قوم هندوایرانی میتانی و هوری کهن یعنی سوبارتو و سو به ترتیب به معنی ایل مارپرست حاکم و ایل مارپرست بوده اند:<blockquote></blockquote>
स m. sa snake, शयु m. shayu boa snake<blockquote></blockquote>
भर्ता m. bhartA husband, owner<blockquote></blockquote>
सुरा f. surA (huri) snake<blockquote></blockquote>
نام گروه هندوایرانی میتانی درون هوریان به معنی گرامی دارندهٔ بزکوهی و مترادف تور و سکا و یک معنی کُرد به نظر می رسد:<blockquote></blockquote>
mit: to love<blockquote></blockquote>
एण , एनी m. f. eNa , eni Gazelle, antelope <blockquote></blockquote>
tor: shoka (shaka) antelope <blockquote></blockquote>
कुरङ्ग m. kur[anga] antelope<blockquote></blockquote>
दया f. dayA sympathy<blockquote></blockquote>
بر این پایۀ هوریان اسلاف یزیدیان هستند که نقش مار بر دیوار معابدشان رسم می کنند: نظر به سنت مار پرستی یزیدیان، می توان نام داسنی یزیدیان را از دَسَ سنسکریت (دَه اوستایی، به معنی گزیدن و نیش زدن) دانست. در مجموع دهه-یسنی یعنی مارپرست: نام یزیدی (در اصل اِزی-ایتی یا اِزیدی) را هم میشود به معنی دارندهٔ سنت مار پرستی گرفت.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>مطابقت میتانی و توروکو<blockquote></blockquote>
اگر نام میتانی (در معنی منسوبین به بزکوهی نیرومند) را همان شاخۀ بزرگ ایشان یعنی هنی گالبات (فرمانروایی بزرگ) بگیریم، نام ایشان در عهد آشوری متقدم به صورت مادی تورو-کو (منسوبین به بزکوهی نیرومند) ظاهر شده است. تور در قفقاز نام نوعی بزکوهی درشت اهلی شده می باشد:<blockquote></blockquote>
मित adj. mita strong<blockquote></blockquote>
तुर adj. tura strong<blockquote></blockquote>
معنی نیرومند سرزمین مردم میتانی و توروکو معادل نام بیت کردو آشوری و بابلی (جایگاه مردم گُرد و نیرومند) است که بعداً به صورت تلخیص یافتهٔ بقردی در آمده است.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>شهرهای کردوئن یعنی کردستان باستانی<blockquote></blockquote>
استرابون در کردوئن (جنوب دریاچهٔ وان) از سه شهر با نامهای سارِیسا (محل سنگی؟)، ستالکا (محل چشمهٔ نیرومند؟) و پِنیکا (پناهگاه؟) نام برده است که به ترتیب با شهرهای کنونی سیلوان، سیرت و قلعه فنیک کُردان بشنویه همخوانی دارند.<blockquote></blockquote>
منابع عمده:<blockquote></blockquote>
١- شرفنامه، تألیف امیر شرفخان بدلیسی.<blockquote></blockquote>
٢- فرهنگ لغات اوستا، ترجمه و تألیف احسان بهرامی.<blockquote></blockquote>
٣- یشتها جلد یک، گزارش استاد پورداود.<blockquote></blockquote>
<blockquote></blockquote>۴- فرهنگ لغات سنسکریت، ترجمه و تألیف محمد رضا جلالی نائینی.
<blockquote></blockquote>۵- وندیداد، ترجمه و تألیف هاشم رضی.
<blockquote></blockquote>۶- تاریخ ماد، تألیف دیاکونوف. ترجمهٔ کریم کشاورز.<blockquote></blockquote>
٧- بررسی تاریخ ادیان کُردان، نویسنده توفیق وهبی، ترجمهٔ جمال الدین حسینی.<blockquote></blockquote>
٨- فرهنگ فارسی به پهلوی، تألیف بهرام فره وشی.<blockquote></blockquote>
٩- تاریخ ارمنستان، تألیف موسی خورنی، ترجمهٔ گئورکی نعلبندیان.Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-3246268097777184592024-02-23T09:49:00.000-08:002024-02-23T09:49:29.201-08:00وجه تسمیهٔ لنجان و لیوار
نامهای کهن النجان و ریز (رَئِوَس، زرین شهر) که مربوط به منطقهٔ لنجان هستند، در اوستایی و سنسکریت مترادف با هم به معنی محل عالی و درخشان به نظر می رسند:<blockquote></blockquote>
आल adj. Ala (arena) glorious <blockquote></blockquote>
raevas: glorious <blockquote></blockquote>
نام روستاهای النجه و النجق (اَرِنَ-جاک= جای با شکوه) نام همدان، مراغه، مرند و نخجوان هم در این رابطه است.<blockquote></blockquote>
نام روستاهای لیوار/لووار نام ایران نیز به صورت اوستایی رَئو-وَر به معنی دژ با شکوه است. در آن علی القاعده حرف «ر» به «ل» تبدیل گردیده است.<blockquote></blockquote>
پیشتر چنین نظریاتی در باب نام لنجان داده شده است: در فرهنگنامهٔ معین در وجه تسمیهٔ لنجان آمده است: لنجان نامی است فارسی که ریشه آن لنج است و لنج اسم مصدر و به معنای بیرون کشیدن می باشد. واژه لنج از ذنچ سغدی که یکی از زبانهای ایرانی قدیم و در قسمتی از ماوراء النهر رایج بوده گرفته شده. معمولاً مورخین و جغرافیدانان قرن سوم به بعد مانند ابن رسته (قرن سوم)، ابن فقیه همدانی (قرن سوم)، حمزه اصفهانی (قرن چهارم) و ما فروخی (قرن پنجم) لنجان را آلنجان ثبت کرده اند و نویسندگانی چون ابن حوقل (قرن چهارم)، یاقوت حموی (قرن هفتم)، حمدالله مستوفی (قرن هشتم)، شاردن و سانسون (قرن یازدهم)، ظل السلطان و محمد حسن خان صنیع الدوله (قرن سیزدهم) و دیگر نویسندگان معاصر واژه لنجان را به کار برده اند.<blockquote></blockquote>
در طومار شیخ بهائی هر دو نام النجان و لنجان ثبت شده و در لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین و برهان قاطع واژهٔ لنجان به کار رفته، محمد حسن خان صنیع الدوله در جلد چهارم کتاب مراة البلدان این ناحیه را بنا بر مسطورات لباب، لنجان به فتح لام و سکون نون و جیم و الف و نون که شهری است به نواحی اصفهان آورده و میر سید علی جناب در کتاب خود الاصفهان به وجه تسمیهٔ لنجان و النجان پرداخته و چنین می نویسد:<blockquote></blockquote>
«لنجان، محل بیرون کشیده است به فارسی، گویند اینجا جنگل بوده است پس از قطع درختهای آن بیرون افتاده است» یا جزء چهار محال بوده و از آنجا بیرون کشیده شده است.<blockquote></blockquote>
متن گزارشهای جغرافیدانان و نویسندگان قرون سوم و چهارم هجری از منطقه لنجان مبین تطبیق واژهٔ النجان با این منطقه می باشد پسوند گان مشخصاً در دوران پیش از اسلام برای پسوند مکان مورد استفاده بوده است، واژهٔ مذکور در دوران پس از اسلام معرب گردیده و جان خوانده شد که موارد بسیاری از این تحول گویش را میتوان در اسامی اماکن باستانی مشاهده کرد. در نهایت به نظر می رسد که ترجمه و تفسیر صاحب رسالة الاصفهان معتبر ترین روایات در وجه تسمیهٔ این منطقه می باشد.<blockquote></blockquote>
در رسالهٔ مذکور در مورد النجان آورده شده است: نوشته اند ارم گان فارسی است یا به ترکی النگان بوده است که سنگان باشد زیرا اطراف آن را کوه و سنگ احاطه کرده است و آلنگ به فارسی خندق و سبزه زار است.
Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-28036913378730205682024-02-23T09:47:00.000-08:002024-02-23T09:47:21.625-08:00معنی سنجار و شنگال
شهر سنجار زرتشتیان هند به معنی محل قرارداد و انجمن به نظر می رسد:<blockquote></blockquote>
सङ्गर m. sangara treaty, agreement<blockquote></blockquote>
सङ्घ m. sangha society<blockquote></blockquote>
حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب، ص ۱۰۵ در بارهٔ شنگال کردستان مینویسد: "شنگال از دیار ربیعه است و از اقلیم چهارم. دور بارویش سه هزار و دویست گام است از سنگ و گچ کردهاند و بر روی کوهی نهادهاست بر جانب قبله و چنان افتادهاست که بامهای هر رسته خانهها زمین کوی یک رستهٔ دیگر است. باغستان فراوان دارد و سماق و زیتون و انجیر و میوههای فراوان دارد و حقوق دیوانیش صد و چهل و هفت هزار و پانصد دینار است."<blockquote></blockquote>
بر این پایه شنگال صورتی از شن - گر (یعنی جایگاه کوهستانی) است.Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-19016072025892738182024-02-23T09:46:00.000-08:002024-02-23T09:46:03.708-08:00نسناس معادل ایرانی جِنّ عربی است
واژهٔ معرّب نسناس که در قرآن ذکر نشده است بر گرفته از نیش نَس اوستایی به معنی ناپدید، معادل واژهٔ جَنّ عربی (پنهان) به نظر می رسد:<blockquote></blockquote>
नाश m. nAsa disappearance<blockquote></blockquote>
جن. [ج َن ن] (ع مص) پوشیدن شب (بوسیله ٔ تاریکی). (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || دفن کردن مرده را. || پوشیده و پنهان شدن، و به این معنی فعل آن به طور مجهول استعمال شود.Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-25031151388525432802024-02-22T09:41:00.000-08:002024-02-22T09:42:24.220-08:00معنی نام شهرهای نهبندان و خوسف در خراسان جنویی
نام شهر نهبندان (نیه، نیه ونت ان پهلوی) که در سر راههای ارتباطی است به معنی محل دارای کارونسرا (جای پایین آوردن بار) به نظر می رسد.<blockquote></blockquote>
نام خوسف که درختان انار معروفی دارا است در ترکیب خو-سثَو به معنی محل دارای میوهٔ خوب (انار) است:<blockquote></blockquote>
kho: good<blockquote></blockquote>
स्थवि m. sthavi fruit<blockquote></blockquote>
بر این اساس نام شهر شوسف این نواحی نیز به معنی محل میوه (شی-سف) می باشد.<blockquote></blockquote>
خود نام درخت انار را می توان به صورت ا-ناره به معنی همیشگی (همواره سبز) معنی نمود:<blockquote></blockquote>
नार adj. nAra (a-nAra) mortal (im-mortal)Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-85608741732919358502024-02-22T09:40:00.000-08:002024-02-22T09:40:04.534-08:00اتیمولوژی چاپلوس
چاپلوس فارسی تصحیف و تلخیص چاتولالسه سنسکریت به معنی متملق و دوستدار تملق به نظر می رسد:<blockquote></blockquote>
चटुलालस adj. chaTulAlasa desirous of flattery<blockquote></blockquote>
चाटु m. chATu flattery<blockquote></blockquote>
लालसा f. lAlasA desireMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-2672844807669968762024-02-17T12:56:00.000-08:002024-02-18T10:51:17.511-08:00اتیمولوژی نام بُز پشمالوی، مَرغزمَر-غز (غژ) ترکیب مَر (بره، بُز) و غز (غژ، ابریشم کم بها) به نظر می رسد. جزء دوم در نام غژگاو هم به کار رفته است.<blockquote></blockquote>
در مراغه بز دراز- سپید موی را که نوعی از آن تکه و مرغوز است همواره در صف مقدم عبور گله می دیدیم. روستای ما قشلاق دامداران بود.Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-17395878840923998722024-02-17T06:27:00.000-08:002024-02-17T06:27:35.503-08:00معنی اویغور و اوغوز و غُز و آرسین
نام اویغور را به ترکی به معنی ایل حکومتی گرفته اند. نامهای اوغوز و غوز نیز در رابطه با آنها هستند: اسامی اون - اویغور (ده اویغور) و تغوز اوغوز (نُه اوغوز) را که با هم نام برده شده اند متعلق به ایلهای حکومتی و ایلهای تابع آنها می دانند. نامهای تغوز اوغوز و تغوز غُز صرفاً به معنی نُه تیر و نُه تیرهٔ تابعین و رعایا قانع کننده نیستند. لذا اگر نام غُز را بر گرفته از گَئوذَ اوستایی (دامدار) و اوغوز را اوی-غوز (حاکمان دامدار) بگیریم، منطقی خواهد بود. نام باستانی ختنی مشابه تغوز آرسین به معنی نُه قبیلهٔ بزکوهی نیرومند (سکا) به نظر می رسد:<blockquote></blockquote>
तुङ्ग adj. tuGga[uz] strong<blockquote></blockquote>
आर्श adj. Arsa belonging to the antelopeMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-92194508520942184392024-02-17T06:26:00.000-08:002024-02-17T06:26:15.169-08:00معنی نامهای زیویه و غزنین
نام زیویه که محل گنجهای مادیای اسکیتی (افراسیاب) و سران سپاه وی در پارسوا (کردستان) بوده، خود به معنی گنج است. ولی اوزبیای باستانی (ثروتمند) در ماننا که نزدیک پایتخت، ایزیرتو (تپه حسنلو) قرار داشته مطابق قصبهٔ زیوهٔ شهر ارومیه (آرمائیت/اورمیاتهٔ باستانی) است.<blockquote></blockquote>
نام غزنین (غزنی) را هم با غزن سغدی به معنی گنج سنجیده اند. بر این اساس شهرهای کهن گزنا و جزنق و گنجک نام آذربایجان هم به معنی محل گنج بوده اند.<blockquote></blockquote>
शेव m. zeva treasure <blockquote></blockquote>
कोश m. koza(kauza) treasure
Mofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-14529863.post-38911350981792817662024-02-14T00:55:00.000-08:002024-02-14T00:55:59.277-08:00معنی خرانق و مجومرد یزد
خرانق به صورت خارا-ران-اک معنی محل سترگ میدهد.<blockquote></blockquote>
نام مجومرد را در رابطه با شهر کویری مدفون شدهٔ اسفنجرد (گَرده گرد) کنار آن می توان به شکل پهلوی میثو ورت محل گرد و خاک معنی کرد:<blockquote></blockquote>
स्पन्दते{स्पन्द्} verb spandate[spand] move<blockquote></blockquote>
jard (garda): dust<blockquote></blockquote>
mithu: place<blockquote></blockquote>
vart: dustMofradhttp://www.blogger.com/profile/07052922595391991276noreply@blogger.com0