یکشنبه، آذر ۱۶، ۱۴۰۴

زمان زرتشت

در میان باستانشنان کسی که پرسیکای کتسیاس و تاریخ هرودوت را در باب حکومت کوروش توأم با هم بررسی کرده است، هرتسفلد است که دیاکونوف مؤلف تاریح ماد آن را نأیید کرده است. بقیه غالباً، صرفاً به هرودوت و کتیبهٔ بیستون استناد کرده اند، او معتقد است سپیتاک سپیتمان حاکم دربیکان سمت بلخ، پسر خواندهٔ کوروش و نوادهٔ دختری آستیاگ که کتسیاس آورده، همان زرتشت سپیتمان است. از آنجائیکه کتسیاس جای دیگر حاکم بلخ در این عهد را سپنتداته گائوماته آورده است، لذا سپیتاک سپیتمان با همان گائوماته بردیه شوهر آتوسا و نائب السلطنهٔ کمبوجیه در هنگام سفر جنگی او به مصر مطابق می گردد.
سپیتاک سپیتمان (زرتشت سپیتمان) در اسطورهٔ زریادر و اوداتیس، تحت عنوان زریادر ظاهر میگردد:
اسطورهٔ عاشقانهٔ زریادر و اوداتیس (هوتس، به معنی دعوت شده چنانکه در اسطوره بدان اشاره شده) که بعداً در روایات ملی به برادر او گشتاسپ (ویشتاسپ) و کتایون منسوب شده واقعی بوده است و آن از ازدواج سپیتاک سپیتمان حاکم رغه (زریادر، گائوماته بردیه) برادر مگابرن ویشتاسپ با آتوسا (هووی، نیک نژاد) دختر کوروش پدید آمده بوده است. بنا به کتسیاس، کوروش بعد از، از سر راه برداشتن آستیاگ و داماد و ولیعهد او سپیتمه با آمیتیس دختر آستیاگ و همسر سپیتمه ازدواج نمود و پسران او مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک را از حکومت کشور سفلی (ارمنستان) و رغه (ری) خلع کرده و به حکومت گرگان و دربیکان سمت بلخ برگماشت.
نامهای اوداتیس و آتوسا مترادف هم به معنی دارای اندام پُر هستند:
हुडति{हुड्} verb huDati[huD] accumulate.
Atosa: having a full body.
نامهای زرتوشترا و زریادر و زئیری وئیری هم مترادف هستند:
زریادر یعنی دارای مهارت و دانایی:
धीर adj. dhira skilful
धार adj. dhAra containing
نام اوستایی او زَئیری وَئیری هم به معنی دارای مهارت و دانایی مطلوب است:
धीर adj. dhira skilful
vairi: desirable
عنوان زرتوشترا/ زرتو-اشترای وی به معنی دارای سرودهای دینی شگفت آور (افدستا، اوستا) است:
धृत adj. dhRta possessed
ashtra: holy spell
داستان عاشقانهٔ باستانی زریادر و اوداتیس
داستان عاشقانه زَریادر و اوداتیس یکی از کهن ترین افسانه های عاشقانه ایرانی است که با بودن دستکاری های بسیار، ریشه و بُنِ داستان، خود را تا به امروز رسانیده است. این داستان، روزگاری از مشهورترین داستان های ایرانی بود. بنا به خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران بر پایه دیده ها و سندهای گذشتگان، در دوران مادها و هخامنشیان، نگاره هایی از این داستان و افسانه را بر روی دیواره های نیایشگاه ها، کاخ ها و حتی خانه های مردمان نقاشی می کردند و در زمانی، از روی دلبستگی که مردم به شخصیت های این افسانه داشتند، بسیاری از ایرانیان نامِ دخترانِ خویش را "اوداتیس" یا همان آتوسا می گذاشتند.
گشتاسپ و برادر کوچکترش زریادر (زریر)، دو پسرِ آفرودیت و آدونیس بودند که بر بخش هایی از سرزمین های ایرانی پادشاهی می کردند. گشتاسپ بر ماد و سرزمین های پایینترِ آن چیرگی داشت و زریر در سرزمین های میانِ دروازه کاسپی (قزوین) تا تنائیس (خاراکس نزدیک گرمسار) فرمانروایی می کرد.
آن سوی تنائیس (تنگه، دروازه خاراکس)، سرزمینِ مراثیها (آماردان) بود، که گویا از قوم های سکایی بودند و بزرگ زاده ای به نام اومارتِس پادشاه آن سرزمین بود. اومارتِس دختری داشت به نام اوداتیس که در زیبایی و آراستگی بی همتا بود. به گونه ای که وی را زیباترین بانوی آسیا می شناختند. یک شب اوداتیس خوابی شگفت انگیز دید. او در خواب، شاهزاده ای را دید که از سرزمین های ایرانی به سراغِ او آمده است. این خوابِ شیرین، زندگیِ اوداتیس را دگرگون ساخته و این دخترِ شاداب را گوشه نشین ساخت.
در همین زمان، زریادر نیز شبی در خواب، شاهدختِ «سرزمینِ مراثیها» را دیده و دلباخته او گردید.
پس زریادر، تاج و تختِ شاهی را رها کرده و برای یافتن اوداتیس، روانه سرزمینِ مراثیها گردید. او پس از تاب آوری در برابر سختی های بسیار، سرانجام کامیاب به یافتنِ شاهدختِ زیبا شد و با شادمانی وی را از پدرش خواستگاری نمود. اما از بختِ واژگون، اومارتِس درخواستِ زریادر را رد کرد زیرا خواهانِ آن بود که یگانه دخترش با مَردی از تبار مراثیها پیمان زناشویی بندد. این رویداد اوداتیس را بیش از پیش اندوهگین نمود.
روزگاری از این زمان سپری شد. اومارتِس برای یافتنِ شوهری شایسته از بزرگانِ مراثی برای دخترش، برنامه ریزی می کرد. از همین روی جشن بزرگی برپا ساخت و خویشان، نزدیکان وبزرگانِ شهر را به این جشن، فراخواند.
پیش از آغازِ جشن، اوداتیس (آتوسا) با یاریِ یکی از دوستانِ درباری اش، پیکی برای زریادر فرستاده و او را از این رویداد آگاه ساخت. زریادر که زمان را برای به دست آوردنِ شاه دختِ مراثیها شایسته می دید، بیدرنگ جامه ای سکایی بر تن کرد و بر گردون های بنشست، از تنائیس بگذشت و خود را به سرزمینِ مراثیها رساند. جشن آغاز شده بود که زریادر به گونه ناشناس، درونِ کاخ گردید.
اکنون زمانِ ازدواجِ اوداتیس فرارسیده بود. اومارتِس همانگونه که از پیش، زمینه را آماده ساخته بود، جامی از مِی به دستِ اوداتیس (آتوسا) داد و از وی خواست تا به میانِ بزرگان رفته و مِی را به جامِ کسی که خواهانِ پیوند با اوست، بریزد.
اوداتیس اندکی در تالار گام برداشت و چشم به هر سویی نهاد. سرانجام زریادر را شناخت و با شادکامی به سوی وی شتافت، و جامِ او را پر کرد. بدین گونه در آنروزِ خجسته، زریر شاهزاده ایرانی و اوداتیس شاه دختِ مراثی، به فرخندگی با یکدیگر پیمان زناشویی بستند.
منظور از اومارتس (رهبر ماردها/ آماردان) می تواند کوروش هخامنشی باشد چون بنا به کتسیاس مادها کوروش هخامنشی را پسر قهرمان آماردان یعنی آترادات پیشوای آماردان (کرساسپ/رستم سکایی) معرفی می نمودند و کوروش زمانی از سوی آستیاگ به سفارت پیش کادوسیان فرستاده شده بود.
دلایل تکمیلی:
١-رَک (ری) سه طبقه ای:
لابد رک (ری) سه قسمتی که در وندیداد پهلوی آمده و محل فرمانروایی زرتشت دانسته شده، اشاره به همین شهر سه فرقه ای (حنفی، شافعی و شیعی) ری عهد اعراب است. دارمستتر گمان می کند مراد از سه تیرهٔ رغه (ری) مادها، تورانیان و سامی نژادان باشند که در خود وندیداد اوستا هم بیان شده است ولی به نظر می رسد آن در عهد اعراب به وندیداد افزوده شده است. ٢- مطابقت فرشوشتر و نوذر:
فرشوشتر (فرشو-اشترا، دارای عصای فرمانروایی نو) پدر زن زرتشت سپیتمان (سپیتاک سپیتمان) و نوذر (نئو-تئیره، حاکم نو) بنیانگذار نوذریان که به دست تورانیان (سکاها) کشته شده است، مترادف هستند. از آنجا که سپیتاک سپیتمان (گائوماته بردیه) داماد و پسر خواندهٔ کوروش بزرگ (کوروش سوم) بوده است، بنابراین از فرشوشتر/ نوذر (فرمانروای نو) همان خود کوروش بزرگ منظور است که به دست سکاها کشته شده است. کوروش بزرگ (کوروش سوم) و کوروش اول (هخامنش) خبر هرودوت در شاهنامه و اوستا همجنین تحت نام فریدون (دوست منش= هخامنش) و ثراتئونه (مرد سیلابی= کوروش) آمده و فرد واحدی در نظر گرفته شده اند. چنانکه در کوروشنامهٔ گزنفون، کوروش دوم (توس نوذری اوستا و شاهنامه) داماد و خواهرزادهٔ کیاخسار (کیخسرو، هوخشتره) و کوروش سوم یکی گمان شده است.
٣- مطابقت تاروا با بندر سیراف (طاهری):
تاروا به معنی دارای آب برتر مطابق بندر سیراف (پرآب) در ناحیهٔ یائوتیا (محل رفت و آمد [به دریا]) بوده است. لابد وهیزداته بردیا که بر امور دره سند نظارت داشته است از این بندر پر رفت و آمد، استفاده می برده است. چون نظر به اینکه داریوش می گوید در موقع کودتای او سپاهیان وهیزداته بردیه به سرکوب شورشیان ناحیهٔ کاپیشا در آن سوی آراخوزی رفته بوده اند، این خود همان بردیه پسر کوروش بوده است که بر نیمهٔ شرقی متصرفات کوروش حکمرانی میکرده است و موقع شایعهٔ مرگ کمبوجیه در مصر با گائوماته بردیه، داماد و پسرخوانده کوروش و نائب السلطنهٔ کمبوجیه در موقع سفر جنگی او به مصر، در پئیشیااووادا (استخر) دیدار نموده و او را در مقام نائب السلطنهٔ خود ابقا نموده بود که این اقدام موجب نارضایتی سران پارس و انجام کودتا شد. تاروا در لغت نامهٔ دهخدا: [ رَ ] (اِخ) موضعی در ناحیه ٔ «یائوتیا» که بردیای دروغی اهل آن جا بود: «... مردی بود نامش «وَهیَزْداته» از اهل محلی که موسوم به «تاروا» و در ناحیه ٔ «یائوتیا» است. این مرد در دفعه ٔ دوم بر من در پارس یاغی شد و به مردم گفت من «بردیا» پسر کوروشم. بعد آن قسمت مردم که در قصر بودند از بیعت من سر تافته به طرف «وَهیَزْداته» رفتند. او شاه پارس شد». (بند پنجم از ستون سوم کتیبه ٔ بیستون ، از ایران باستان ج 1 صص 545-546).
منابع عمده:
١– حماسه سرایی در ایران، تألیف ذبیح الله صفا.
٢- تاریخ ماد، تألیف دیاکونوف، ترجمهٔ کریم کشاورز.
٣- فرهنگ سنسکریت-فارسی، تألیف محمدرضا جلالی نائینی.
۴- لغت نامهٔ دهخدا

جمعه، آذر ۱۴، ۱۴۰۴

مطابقت تاروا با بندر سیراف (طاهری)

تاروا به معنی دارای آب برتر مطابق بندر سیراف (پرآب) در ناحیهٔ یائوتیا (محل رفت و آمد [به دریا]) بوده است. لابد وهیزداته بردیا که بر امور دره سند نظارت داشته است از این بندر پر رفت و آمد، استفاده می برده است. چون نظر به اینکه داریوش می گوید در موقع کودتای او سپاهیان وهیزداته بردیه به سرکوب شورشیان ناحیهٔ کاپیشا در آن سوی آراخوزی رفته بوده اند، این خود همان بردیه پسر کوروش بوده است که بر نیمهٔ شرقی متصرفات کوروش حکمرانی میکرده است و موقع شایعهٔ مرگ کمبوجیه در مصر با گائوماته بردیه داماد و پسرخوانده کوروش و نائب السلطنهٔ کمبوجیه در موقع سفر جنگی او به مصر، در پئیشیااووادا (استخر) دیدار نموده و او را در مقام نائب السلطنهٔ خود ابقا نموده بود که این اقدام موجب نارضایتی سران پارس و انجام کودتا شد.
تاروا در لغت نامهٔ دهخدا: [ رَ ] (اِخ) موضعی در ناحیه ٔ «یائوتیا» که بردیای دروغی اهل آن جا بود: «... مردی بود نامش «وَهیَزْداته» از اهل محلی که موسوم به «تاروا» و در ناحیه ٔ «یائوتیا» است. این مرد در دفعه ٔ دوم بر من در پارس یاغی شد و به مردم گفت من «بردیا» پسر کوروشم. بعد آن قسمت مردم که در قصر بودند از بیعت من سر تافته به طرف «وَهیَزْداته» رفتند. او شاه پارس شد». (بند پنجم از ستون سوم کتیبه ٔ بیستون ، از ایران باستان ج 1 صص 545-546).

سه‌شنبه، آذر ۱۱، ۱۴۰۴

ارتباط ستارهٔ چهار پر درفش کاویانی با ایزد مهر

ستاره چهارپر نماد خورشید، مهر، عدالت و عشق است و ریشه‌هایی در اساطیر ایران و بین‌النهرین دارد. در تاریخ ایران باستان، این نماد به عنوان نشانه‌ای از ایزد خورشید و عدالت در درفش کاویانی به کار می‌رفته است. همچنین در برخی فرهنگ‌ها به عنوان نمادی برای خوش شانسی و شانس شناخته شده است.
در تاریخ باستان:
ایزد خورشید: ستاره چهارپر نماد ایزد خورشید در میان‌رودان و ایران باستان بوده است که گاهی به شکل صلیب خورشیدی نیز درمی‌آمده است. نماد عدالت و عشق: طبق کتاب «سمبل‌ها»، این نماد نماد شمس (خورشید)، عدالت و عشق بوده است.
درفش کاویانی: ستاره چهارپر بر روی درفش کاویانی، نماد ایزد مهر، ایزد جنگاور و خورشید پارسیان در دوران هخامنشیان بوده است.

معنی نام مانی

نگارش نام مانی در نوشته‌های مانوی پارسی میانه، پارتی، سغدی، ترکی باستان به‌گونهٔ «mʾny» و با پیوست‌هایی در پایان نام نوشته شده است. در نوشته‌های زرتشتی به پارسی میانه به‌گونهٔ «مانا» و «مانیی» در پازند «مانائه» نوشته است. نام مانی در آن زمان نسبتاً متداول بوده است. در زبان سریانی به‌گونهٔ «مانی حیا» (مانی زنده) نوشته شده که بازتاب آن در یونانی Μανιχαιος و در لاتین Manichaeus شده است.
ترکیب مانی حیا (مانی زنده) نشانگر آن است که نام مانی به معنی ایرانی آن زنده می مانی بوده است. چنانکه نام یحیی در زبان عربی.

رَک (ری) سه طبقه ای

لابد رک (ری) سه قسمتی که در وندیداد پهلوی آمده و محل فرمانروایی زرتشت دانسته شده، اشاره به همین شهر سه فرقه ای (حنفی، شافعی و شیعی) ری عهد اعراب است. دارمستتر گمان می کند مراد از سه تیرهٔ رغه (ری) مادها، تورانیان و سامی نژادان باشند که در خود وندیداد اوستا هم بیان شده است ولی به نظر می رسد آن در عهد اعراب به وندیداد افزوده شده است.