سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۸

معنی محتمل نام ماننا

نام ماننا در معنی سامی عبری دارای شمار و مجموعه می تواند اشاره به ساختارملوک الطوایفی حکومت ماننا باشد. چون نامهای کنونی پیران و مامش (مام-ایش= دارای حکومت پیران) اشاره به حکومت شیوخ و پیران در گذشتۀ این ناحیه است. در فرگرد اول وندیداد سرزمین سرچشمه رود رنگها (دجله) یعنی کردستان سرزمینی توصیف شده که حاکم واحدی ندارند (پیران و شیخان قبایل بر آنها حکومت می کنند):
Minni: reckoned; prepared
در تأیید این گفته هیئت ماناش نام ماننا را در منابع آشوری می توان سرزمین مرکب از چند ناژه (ایالت) گرفت:
manû (4): G. to count, reckon, list ; to calculate.
nagû (1) region, district , a coastal area / a shore ; 2) : an island (?) , an archipelago (?) ; : plural : nagiāni ;

یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۸

فتوحات حمزۀ حمزه نامه متعلق حمزة بن آذرک خارجی و جانشینانش برادران یعقوب و عمرو است

نظر به کشورگشایی های حمزة بن آذرک خارجی به درستی بن مایۀ کشورگشایی های امیر حمزۀ حمزه نامه را به او منسوب می دانند. خصوصاً اینکه عمرو عیار، دوست تمام دوران امیر حمزه در تاریخ به وضوح مطابق عمرو لیث صفاری برادر یعقوب لیث از عیاران سیستانی پیرو حمزة بن آذرک خارجی است. جالب است که خود عنوان لیث این برادران مترادف با حمزه به معنی شیر درنده است.
در حمزه نامه هارون الرشید، مخاصم بغدادی فریبکار حمزة بن آذرک خارجی را با انوشیروان تیسفون جایگزین نموده اند تا از نظر زمانی حماسۀ کشورگشایی حمزة بن آذرک و یعقوب صفاری به حمزة ابن عبدالمطلب منتقل گردد.
حَمزه پسر آذَرَک شاری معروف به حمزه بن عبدالله خارجی یکی از ایرانیانی است که علیه حکومت خلفای عباسی قیام کرد. قیام او در اواخر سدهٔ دوم هجری در سیستان آغاز شد. او از خوارج بود و نسب خود را به زو طهماسب می‌رسانید و یکی از یاران حضین خارجی بود که پس از مرگ خضین با کشتن یکی از کارگزاران عباسی، به مرتبه و شهرت والایی دست یافت و با جمع‌آوری گروهی از خوارج سیستان و حجاز در سال۱۷۹ قمری، علم شورش برافراشت. وی که از فرقه‌های عجارده بود، نبرد با قدرت حاکم ظالم و سلطان جابر و عاملین وی را واجب می‌دانست و به کشتن آن‌ها می‌پرداخت و حتی از کشتن کودکان آن‌ها نیز ابایی نداشت. به دنبال این ماجرا، عاملان خلیفه در صدد مبارزه با وی برآمدند. در سال ۱۸۲ قمری، سپاهی به فرماندهی علی بن عیسی بن ماهان عازم سرکوب حمزه شد ولی نبردی به شدت شکست خورد و تلفات سنگینی بر لشکرش وارد شد و خود نیز به خراسان گریخت و در نتیجه خوارج توانستند شهرهای بادغیس، پوشنگ، هرات و ترشیز را غارت کرده و بیهق را برای یک هفته صحنه تاخت‌وتاز خود قرار دهند. علی بن عیسی بن ماهان که توان مقابله با شورش حمزه نداشت، نامه‌ای برای هارون الرشید فرستاد تا وی را از عاجز بود عاملانش در سرکوب آگاه کند؛ بنابراین هارون متقاعد شد که درصدد سرکوب حمزه برآید پس هنگامی که در گرگان بود، نامه‌ای تطمیع‌کننده و تهدیدآمیز به حمزه نوشت و از وی خواست تا مطابق احکام قرآن و سنت پیامبر عمل کند و از کشتن عاملین و کارگزاران وی بپرهیزد. اما چون حمزه از کل بنیاد خلافت عباسی رو قبول نداشت و آن را ظالمانه و غاصبانه می‌دانست، در جوابیه ‌ای صلاحیت دینی و اخلاقی هارون را برای جانشینی پیامبر منکر شد و برای تحقیر وی، خود را عبدالله و امیرالمؤمنین معرفی کرد و حاضر به صلح نشد و با سپاهی سی هزار نفری به مقابله شتافت. به دنبال ارسال این نامه‌های بی‌نتیجه، هارون آماده جنگ با خوارج به رهبری حمزه آذرک در خراسان شد اما بیماری شدیدی وی را فراگرفت و بعد از مدتی از دنیا رفت. هنگامی که حمزه به نیشابور رسید شنید که هارون درگذشته‌است و به گماردن پنج هزار سپاهی در سرزمین‌های که تسخیر کرده بود بسنده کرده و خود به هند و سند لشکر کشید. حمزه در زمان فرمانروایی مامون به سال ۲۱۳ هجری درگذشت.

شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۸

معنی محتمل اقلید و خُنج و بوانات و ارسنجان

نظر به معنی سنسکریتی یعنی بسته و کلمه معرب اقلید (کلید) آن اشاره به حصار این شهر بوده است:
ابن بلخی در کتاب فارسنامه خود که بین سال‌های ۵۰۰ تا ۵۵۰ هجری قمری نگاشته‌است، در مورد اقلید می‌گوید: " اقلید، شهرکی کوچک است و حصاری دارد و جامع و منبر دارد و هوای آن سردسیر است و آب آن خوش است و روان و میوه و غله از هر نوع است ".
حمداله مستوفی در کتاب نزهت القلوب می‌نویسد: " اقلید شهری کوچک است و حصاری دارد و هوایش معتدل است و آب روان دارد و در او از همه نوع میوه است و غله. سورمق و ارجمان از توابع اقلید است ."
आकलित adj. Akalita fastened
نام شهرک خُنج فارس به صورت خوَنج در اوستایی به معنی محل درخشان است. نام قصبه خونج میانه که اکنون آقکند (روستای سفید) است، گواه آن است.
بوان-ات را میشود به معنی محل خوش و آب و هوا گرفت.
نام ارسنجان به صورت اَرِثَ-ن-گان به معنی محل سود و بهره است.

معنی نام شهرک اِوَز استان فارس

با توجه به واژۀ اَوِستائی اَاُذَ (آب بسیار) و واژۀ سنسکریتی اَوَته (مخزن، آب انبار) نام شهرک اِوَزِ دارای آب انبار استان فارس به معنی محل دارای آب انبار است:
अवत m. avata cistern

جمعه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۸

معنی محتمل سمنان و قومس و دامغان

با توجه به لفظ اوستایی سَیَمن (گسترده) و واژۀ سنسکریتی سیمَن نام سمنان (سِمَن) به معنی شهر بسیار بزرگ است که در نقشه های بطلمیوسی به صورت سمینا ذکر شده است:
सीमन् f. siman utmost limit of anything
نام شهر هکاتوم پلیس (صد دروازه) مطابق شهر ویران شدۀ کومس (دارای کویهای فراوان) است.
نام دامغان به معنی محل دامها یاد آور نام آمبرداکس نقشه های بطلمیوسی به معنی محل درون حصار و نردۀ دامها است:
अम्बर n. ambara circumference
दक्षा f. dakSA earth

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۸

ریشۀ واژۀ انگاشتن:

در فرهنگ لغات سنسکریت نائینی واژۀ اینگ از جمله به معانی نظر و اندیشه آمده است. لذا انگاشتن می تواند ترکیب اینگه و اشتن (استن) باشد، نظیر ساخته شدن گریستن از گریه. واژۀ انگ در خود پهلوی به صورت هنگ (فهم و دانایی) در واژه هنگار (انگار) به کار رفته است.

?What does the name Caucasus mean

Pliny aludes to a Scythian origin of the word Caucasus:
The Scythians themselves give the name of "Chorsari" to the Persians, and they call Mount Caucasus Graucasis, which means "white with snow."
छृन्त्ते verb chRntte { chRd } shine
सहिर m. sahira mountain
gairi: mountain
kas: shine
Kaofa: mountain
kas: shine

یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۸

اتیمولوژی واژۀ دست:

در فرهنگ واژه های اوستای احسان بهرامی ص 709 کلمۀ دست از مصدر دا (انجام دادن و ساختن و گرفتن و دادن) گرفته شده است. ترکیب اوستایی دا-اَست معنی واضح "عضو منسوب به انجام دادن" را می دهد.

جمعه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۸

معنی آمل و تمیشه

در شاهنامه جایی نام شهر آمل (جای گرانبها) به همراه تمیشه (بیشه تاریک) و کوس (محل موجود شریر، ببر) به کار رفته است:
ز آمل گذر سوی تمیشه کرد/نشست اندران نامور بیشه کرد
کجا در جهان کوس خوانی همی/جز این نیز نامش ندانی همی
कुश adj. kuza wicked
अमूल्य adj. amUlya precious, excellent

معنی واژۀ کُلاه

واژۀ کُلاه (کلاف پهلوی) به صور گولا و گولاکَ در سنسکریت به معنی گرد و کروی می باشد:
गोल m. gola sphere, globe, circle
गोलक m. golaka sphere, ball or globe

چهارشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۸

احتمال هندوایرانی بودن واژۀ کلم (کرنب)

در فرهنگ آنندراج کلمۀ کلم (کرنب) بر گرفته از کرنب در زبان عربی به شمار رفته است، ولی نظر به شکل تو در توی کلم (کرنب) آن می تواند بر گرفته از واژۀ سنسکریتی کَرَمبه بوده باشد:
करम्ब adj. karamba inlaid
در این رابطه واژۀ فارسی کلاف (کلاو، کلاب) صورتی از واژۀ سنسکریتی کَلاپه (مجموعه، انبوهه) به نظر می رسد:
कलाप m. kalApa collection

یکشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۸

ریشۀ اوستایی واژۀ راست

استاد پور داود در یادداشتهای گاثاها صفحه 51 واژۀ راست را اسم مفعول از واژهٔ راد (آراسته و درست شده) گرفته است. از این ریشه به نظر می رسد واژه رَئث در اوستا و سنسکریت که به معنی به شیوۀ درست و مقبول است، از همان ریشۀ right انگلیسی که راد و راست اوستایی هم از این ریشه هستند. مردن خوب را در اوستا با واژۀ raeth و مردن بد را با کلمه مَر بیان کرده اند:
.ऋतया ind.retayA in the right manner

جمعه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۸

اتیمولوژی موشک و میز

واژۀ موشک در ریشۀ اوستایی و سنسکریتی موچ (پرتاب کردن) مصداق دارد.
मुञ्चति verb muJchati {much} throw
خود کلمۀ سنسکریتی مونچهتی-نیک muJchati-nik (بدنۀ پرتاب) منشأ واژۀ معرب منجنیق به نظر می رسد. گرچه ترکیب ایرانی مان-جن-ایک (کوبنده ساختمان) هم بسیار محتمل است.
و در فرهنگ عمید میز واژه ای مغولی حدس زده شده است. ولی واژۀ مغولی میز Хүснэгт (Khüsnegt) است. امّا واژۀ mensa (mesa) در لاتین به معنی میز به وضوح منشأ آن به نظر می رسد:
mesa (n.)
"high table land, in the U.S. Southwest, a broad and flat region between canyons or rivers," 1759, from Spanish mesa "plateau," literally "table," from Latin mensa "table" for sacred offerings or for meals (source of Romanian masa, Old French moise "table"), which de Vaan writes is probably the feminine of the past participle mensus ("measured") of metiri (from PIE root *me- (2) "to measure"),formed by analogy with pensus "weighed." He compares Umbrian mefa, mefe, name of a certain sacrificial object, perhaps cake, and writes, "In Latin, the meaning then shifted from the offering itself to the object on which the offerings were placed."

سه‌شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۸

معنی محتمل لیوان و فنجان

بنا به دهخدا لیوان از نام روستای لوان آذربایجان گرفته شده است. منظور باید همان لیقوان باشد که نامش را با توجه به خاک رس قرمز کوزگری آن می توان مرکب از لیغ (خاک رس مخلوط با آب) و پسوند دارندگی وان (وند) گرفت.. واژۀ فنجان هم بیش از آنکه مأخوذ از پنتاکس یونانی باشد، بر گرفته از پانَ سنسکریت به نظر می رسد:
पान n. pAna cup
واژۀ یونانی پینو (نوشیدن) هم قابل توجه است:
πίνω: drink
لیغ آذری به صورت لیق در کردی و عربی هم دیده می‌شود.

دوشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۸

Gray is a indo-european word

gray (adj.) [etymonline]
"of a color between white and black; having little or no color or luminosity, Old English græg "gray" (Mercian grei), from Proto-Germanic *grewa- "gray" (source also of Old Norse grar, Old Frisian gre, Middle Dutch gra, Dutch graw, Old High German grao, German grau), with no certain connections outside Germanic. French gris, Spanish gris, Italian grigio, Medieval Latin griseus are Germanic loan-words. "
But the word gray is indo-european:
Polish szary:gray, Russian: серый :gray, Sanskrit: काल adj. kAla dark-blue.

شنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۸

اتیمولوژی محتمل درنا

معادل درنای ترکی (بر گرفته از واژۀ ترکی دوری= آبی کم رنگ) و کرکی عربی را در لغت نامه دهخدا کُلنگ (کبود رنگ) نوشته اند. نظر به این واژه و معنی ترکی دورنا نام این پرنده اشاره به رنگ آن است. نام اروپایی درنا یعنی کرِین/ترانا را هم می توان به معنی کبود و خاکستری رنگ (گرِی-ن) گرفت.
कालाङ्ग adj. kAlAnga having a dark-blue body
غالب گروه درناهای مهاجر به رنگ کبود هستند. در تصویر دوم هزاران درنای مهاجر در کنار دریاچه هورن بوریای سوئد، نزدی‍کی محل زندگی ما. مطابق لغت نامه دهخدا: کلنگ . [ ک ُ ل َ ] (اِ) پرنده ای است کبودرنگ و درازگردن بزرگتر از لک لک که او را شکار کنند و خورند و پرهای زیر دم او را بر سر زنند. (برهان ). مرغی است بلندپرواز مانند غاز و غالباً بر لب آبها نشینند و بر هوا یک دسته ٔ آن به ترتیب و قطار و نظام پرواز کند. (آنندراج ). کلنگ پرنده ٔ کبودرنگ و بزرگتر از لک لک و مأکول . (از ناظم الاطباء). در پهلوی ، کلنگ ۞.

دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۸

یهودا اسخریوطی طرف دیگر سکۀ عیسی مسیح است

معنی نام مستعار اسخریوطی (اسکاریوت) بحث انگیز است؛ به عنوان مثال، تصور میشود که آن را از یک کلمه آرامی، به معنی «دروغین» گرفته اند. این مفهوم نشان می دهد که یهودای واقعی (یهودا پسر زیپورایی) خود عیسی مسیح بوده است. بیهوده نیست که مرگ آنها همزمان است.
لقب اسخریوطی را می توان به عبری به معنی "او که از غسل تعمید راضی است" گرفت. و بدین معنی در انجیل‌ها در رابطه با غسل تعمید عیسی مسیح اشاره شده است:
Iscah: he that anoints
Ruth: satisfied
عیسی مسیح (یهودا پسر زیپورایی= پرنده) و یهودا اسخریوطی در واقع یک نفر بوده اند. در نظر مخالفان تحت نام یهودا اسخریوطی و در نظر موافقان تحت نام عیسی مسیح انعکاس یافته بوده است. در اساطیر انجیلها از این دو جنبۀ منفی و مثبت معروفیت وی دو نفر ساخته اند. مطابق انجیل متّی باب سوم:
۱۳ در آن وقت عیسی از جلیل به رود اردن پیش یحیی آمد تا از او تعمید بگیرد.
۱۴ یحیی سعی کرد او را از این کار باز دارد و گفت: «آیا تو پیش من می‌آیی؟ من احتیاج دارم از تو تعمید بگیرم.»
۱۵ عیسی در جواب گفت: «بگذار فعلاً این‌طور باشد، زیرا به این وسیله احکام شریعت را بجا خواهیم آورد.» پس یحیی قبول کرد.
۱۶ عیسی پس از تعمید، فوراً از آب بیرون آمد. آنگاه آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید که مانند کبوتری نازل شده به سوی او می‌آید.
۱۷ و آنگاه صدایی از آسمان شنیده شد که می‌گفت: «این است پسر عزیز من که از او خشنودم.»
و مطابق انجیل برنابا و باورهای اسلامی کسی شبیه عیسی که همان یهودای اسخریوطی بود به صلیب کشیده شد نه عیسی مسیح خدایگانی: مسیح عیسی پیش از مصلوب شدن، به آسمان عروج کرد، و طوری شد که یهودا شبیه عیسی به‌ نظر برسد (برنابا، فصل ۲۲۰). عیسی بر صلیب نمرد (برنابا، فصل ۲۱۵). کسی که بر صلیب مرد، یهودای اسخریوطی بود (برنابا، فصل ۲۱۶).
وجود دو یهودای جلیلی انقلابی و مصلوب (یهودا پسر زیپورایی و یهودا پسر حزکیا) باعث این دو گانگی یهودا شده است.