دوشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۹۹

معنی نام وُنن اشکانی

نام پادشاهان وُنن نام اشکانی می تواند از واژۀ اوستایی وَننا به معنی پیروزی گرفته شده باشد. در منابع عهد اعراب از پادشاهی فیروز نام در سلسله اشکانیان یاد شده است.
در شمار جاودانان زرتشتی ایرانویج از وَن جوت بیش یاد شده است که معنی نامش را به معنی درخت رنج زدا گرفته اند، گرچه معنی پیروز رنج زدا هم محتمل است. نظر به معنی و محل هوم عابد دستگیر کننده مادیای اسکیتی (افراسیاب) می تواند منظور وی باشد.

معنی نام خر سه پای اساطیری

نام خر سه پای اساطیری دریاها در طبیعت به معنی تنومند عظیم الجثۀ دریا، منظور وال بوده است. چون طبق کتاب پهلوی بندهشن "عنبر نیز، پیداست که سرگین خر سه ‌پا است". روایت ظهور خر دجّال از چاهی در اصفهان (سپاهان) نیز می رساند عنوان سه پا در اساس sphAy (عظیم الجثه) بوده است. ریشۀ اساطیری خود دَجّال (دروغگو، فریبکار) یا دا-جَلَ (ایزد آب) با صفات ایزد بابلی اِئا (ایزد فریبکار و دانای معبد آبهای ژرف و زمین) همخوانی دارد، همان مانو (دانای سنسکریت) که با ماهی بسیار عظیم الجثه مرتبط است:
स्फायत् adj. sphAyat expanding
स्फायते { स्फाय् } verb sphAyate { sphAy } swell
स्फायते { स्फाय् } verb sphAyate { sphAy } increase
स्फायते { स्फाय् } verb sphAyate { sphAy } grow fat
स्फायते { स्फाय् } verb sphAyate { sphAy } expand
स्फायते { स्फाय् } verb sphAyate { sphAy } become bulky

شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۹

نامهای بوسیان و آریزانتیان متعلق به مادها و پارسهای حکومتی بوده اند

هرودوت در آغاز نام اتحادیۀ قبایل ماد نام بوسیان (ثروتمندان) را ذکر کرده است که نظر به نامهای پادشاهان مادی فرائورت (فرورتیش، صاحب ثروت بسیار) و آستیاگ (ایشتیویگو، ثروتمند) پدید آمده بوده است.
هرودوت در ردیف چهارم اتحادیۀ قبایل ماد از آریزانتیان (قبیله پارسا و دیندار) یاد کرده که یاد آور نام آرتیان (درستکاران، پارسایان) است که هرودوت برای پارسها ذکر کرده است. و این یعنی نام پارس با واژۀ پارسا (پایندۀ رسایی) مرتبط بوده است و زیبا و رسا و کامل و اصلی (سرئو، سئورو، هئورو) معنی نام سَرو سمبل پارسها است:
बुस n. busa wealth
अर्य adj. arya true

جمعه، آذر ۰۷، ۱۳۹۹

معنی سُرَگه و سورَتکده

سُرَگه و سورَتکده به معنی بتخانه بوده اند:
सुर m. sura image of deity [idol]
सुरता f. suratA godhead
سُرَگه به معنی بتخانه در این بیت دقیقی در شاهنامه به کار رفته است:
بتان، از سُرَگه، همی‌سوختند؛ به جایِ بت، آذر بر افروختند
نیمۀ شرقی فلات ایران در رابطه با فرهنگ هند سُرَگه و سورَتکده داشته اند.

نام و نشان پادشاهان و قبایل بزرگ ماننا

نظر به زبان سنسکریتی میتانی های این سمت، نامهای پادشاهان و قبایل ماننا را می توان چنین محک زد:
نام پادشاهان ماننا:
آوالکی (دارای اسبان زیاد، توماسپ اساطیری)، ایرانزو (یاور نجبا، اوزَوَ/زو اساطیری), آخسری (یاور مملکت)، ازا (اژدها)، اولونسو (دارای جامعۀ فاخر)، اوّالی (کماندار) و آریسی نی (بی آسیب).
ह्वार्य m. hvArya (avala) horse, काय m. kAya collection.
نام قبایل بزرگ ماننا:
تئورلی یان (نیرومند سلاح ها، شکاکها)، دالی یان (عسل سازان، بالباسها)، سوبی نیان (مرفه ها، ایل مامش) و کوموردیان (قبیلۀ فرمانروایی، پیران).

پنجشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۹

معنی نام گجستک اَبالیش

نام این فرد مُباحث منسوب به فرقۀ زندیق (بد تفسیر، مانوی) را با ابلیس (به معنی بی خیر و برکت، شیطان) سنجیده اند، ولی آن بدین صورت خود در سنسکریت صاحب عجز و در ماندگی معنی می دهد و در مباحثه بین آذرفرنبغ زرتشتی و ابالیش مانوی در حضور مأمون، ابالیش از سوی نویسنده این رساله بازنده به شمار رفته است. اطلاق لقب گجستک (ملعون) ابالیش (صاحب درماندگی) به وی، نشان از تعصب و هوچیگری و عدم سعۀ صدر نویسندۀ کتاب است:
अबल adj. abala helpless
ईश adj. isha owning
نام ماتیکان گجستک ابالیش را زرتشتیان هند روی این کتاب پهلوی گذاشته اند.

چهارشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۹

معنی نام پادشاهان کاسی گانداش (گاندا) و آگوم (آگو، اژی دهاک کرند)

गण्ड m. gaNDa hero
गण्ड m. gaNDa excellent
गण्ड m. gaNDa chief
अग m. aga snake
نام پادشاه کاسی اورشی گوروماش احتمالاً به معنی خرس نیرومند و با شکوه است.

سه‌شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۹

معنی محتمل اصلی کعبه

نام گابای که به قم و اصفهان و محل آتشکدۀ قدیمی آذرگشنسب در دامنۀ کوه سهند اطلاق شده است، جملگی به معنی نیایشگاه به نظر می رسند. با توجه به واژۀ کبۀ سومری و اکدی یعنی گپ زدن و زمزمه کردن، نام کعبۀ ابراهیم و کعبۀ زرتشت هم در اصل می تواند به همین معنی باشد. چون نام کعبه به معنی محل گَپ و زمزمه های دینی و عبادتگاه در زبانهای سامی بین النهرین هم دیده میشود، بعلاوه نام ایرانی چاه زمزم گواه آن است که به احتمال زیاد که کعبه و چاه زمزم آن که مترادف هم به نظر می رسند، توسط تبعۀ ایرانی- بابلی دایر شده اند. بی جهت نیست که در روایات آمده است جدّ ساسانیان از آب چاه زمزم نوشیده بوده است:
صورتی از واژۀ کعبه در سومری:
Ka-Ba:Talk/(to/open the/mouth)
صورتی از واژۀ کعبه در اکدی:
qabû: subst. : promise, prayer, speech, instruction
صورت‌هایی از واژۀ کعبه و گابه در سنسکریت:
कबते { कब् } verb kabate {kab} praise
जप m. japa muttering prayers

مطابقت سیگریسو با قره سو کرمانشاهان

در لشکر کشی سارگون دوم آشوری به ماد در سال ۷۱۳ قبل از میلاد هنگام گذر از بیت هامبان و رفتن به سوی آپساخوتی (اسد آباد) از سرزمین سیگریسو (منطقۀ رود تند گذر) و بائیت عان (خانۀ خدا، بیستون) یاد شده است. نام سیگریسو (رود تند گذر) بعداً به صورت خارا-آسو (نیرومند جاری شونده) در آمده است که اکنون قره سو گویند:
शीघ्रीय adj. sighriya speedy.

دوشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۹۹

محلهای مسیر لشکرکشی سارگون دوم آشوری به نواحی شرقی ایالت رغه (ری)

سارگون دوم در لشکرکشی به این سوی که در سال ۷۱۳ پیش از میلاد صورت گرفت، نواحی زیر را بر شمرده است که با محلهای محتمل آنها از این قرار است:
اوریاکی (ایوانکی)، ریمانوتی (گرمسار)، اوپورئی (کیان)، اودائوئه (آتشان)، بوستیس (ارجمند)، آگازی (فیروز کوه)، آمباندا (امیریه)، دانانو (کمند) و سرزمین آریبی شرق (صحرا نشینان شرقی) که بعداً آپیان نویسندۀ رومی از وجود ایشان در سمت سمنان خبر داده است.

مطابقت مریوان با کیت پات باستانی

منابع کهن آشوری از دژی به نام کیت پات (محل نگهداری موجود لولنده، مار) در سمت مرزی پارسوا (اردلان) و آشور خبر داده اند که به وضوح یاد آور مریوان (ماری-وان، محل منسوب به ماران) است. مرحوم علی اکبر دهخدا هم نام مریوان را در ارتباط با مار دیده است:
مریوان. [م َ ری] (اِخ) اصل آن ظاهراً «ماربن» است چه بدانجا مار فراوان است. (یادداشت مرحوم دهخدا).
कीट m. kiTa worm, snake.
کرم در نام کرمانج (خانوار دارندۀ توتم مار) هم به جای مار است:
سکاهایی که به کردستان آمده بودند یعنی ساخوها نامشان به معنی از تبار الهۀ ماروش بوده اند. حتی پیش از ایشان نیز مار نزد آریاییان میتانی گرامی بوده است. بعداً نام آنها را کُرد (مار جهنده) و کرم-ان-ج خانوارهای منسوب به مار گذاشته اند. نامهای مضر (آسیب رسان)، صعصعه (ترساننده)، مرد (کشنده)، ماری (کشنده)، ویسه (سمّی) و اژی دهاک/ذهاک (مار سمّی) که به نیاکان قبیله ای کردان داده اند، جملگی در رابطه با توتم مار ایشان به نظر می رسند.

یکشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۹

مطابقت بیت گابای با قم

دیاکونوف در تاریخ ماد از روی منابع آشوری در ناحیۀ رودکها (یعنی نواحی قمرود و قره سو در کنار قم) از دژهایی به نامهای کیشّلو، کیندائو، آنزاری (محتملاً گازران) و نیز دژ هایی به نامهای بیت گابای (محل سرودهای دینی) و بیت باگای (خانۀ خدا) یاد می کند که اولی یاد آور خود شهر مذهبی قم و دومی مطابق طراز ناهید است.
نظر به محل طراز ناهید در نزدیکی قم، نام طراز ناهید (بنا به نزهة القلوب طیریز ناهید، پرستشگاه الهۀ پاک) مطابق همان بیت باگای است. لذا حضرت معصومه قم می تواند به سبب سابقۀ ناهید پرستی این نواحی شکوه و جلال گرفته باشد.
در کتیبه های آشوری نام نیپاریا (محل پناهگاه پایینی) یاد آور قصبۀ نوبران استان مرکزی است. دیاکونوف به همراه این نواحی از دژ کی میّرا در ناحیۀ بیت هامبان (کرمانشاهان) یاد کرده که با کامیاران کنونی همخوانی دارد.

شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۹۹

مطابقت گُروی زره با افراسیاب تورانی

مادیای اسکیتی (افراسیاب تورانی) قاتل فرائورت (فرود سیاوش) ملقب به فرنگرسین (بسیار به ترس اندازنده) بوده است وی در معنی لفظی نامش و در مقام قاتل فرود سیاوش (سیاوش) با گُروی زره یعنی ترسناک زره پوش یا ترسناک سرزمین سمت دریا مشترک است که در اساطیر به صورت دو همکار تورانی مجزا از هم در آمده اند:
घोर adj. ghora scary

مطابقت اشکش شاهنامه با اشک (ارشک) و اشکانیان

در کتاب جاده ابریشم علی اکبر مظاهری صفحۀ 328 در جلد اول بدون ذکر منبع آمده است: "آرغش فرهادان که در جنگ اورفه 53 قبل از میلاد بر کراسوس پیروز شد." این می رساند که وی منسوب به ارشک و اشکانیان بوده است. آرغش به صورت آغس به معنی زاهد و فرهاد به معنی بسیار دیندار است که این معنی یاد آور اسطورۀ افراسیاب و هوم عابد گرفتار کنندۀ وی و نیز نام ارشَک (ارچَک، پرستنده و دیندار) است. در شاهنامه آمده است که کیخسرو «اشکش» (ارشک سرور) را به گرگان و خوارزم (سمت نواحی ارشک اشکانی) فرستاد. این اشکش را طبری «اغص» پسر «بهذان»(بهداذان) ثبت کرده است. در مجمل التـّواریخ «آغُش وهادان» (زاهد خوش باطن) سردار کیخسرو و پادشاه گیلان است. در قابوسنامه عنصرالمعالی به فرزند خود می گوید که نیای او «شمس المعالی»، «نبیره ی آغش وهادان بود و آغش وهادان ملک گیلان بود به روزگار کیخسرو و ابوالمؤید بلخی ذکر او را در شاهنامه آورده است.»
«شهمردان بن ابی الخیر» نیز در کتاب «نزهت نامه ی علائی» از آغش وهادان که او را داماد طوس می نامد یاد کرده و فشرده ای از سرگذشت او را آورده است. بنا به گزارش او، پس از پیروزی آغش بر ترکان در پایان میان او و کیخسرو کار به دشمنی و جنگ می کشد. بنابراین، در حالی که طبری و فردوسی به سرگذشت اشکش یا آغش یا اغص تنها اشاره ای کوتاه کرده اند، این پهلوان در «شاهنامه ی ابوالمؤید» و در مأخذی که شهمردان روایت خود را از آن گرفته است داستانی دراز داشته است.

جمعه، آبان ۳۰، ۱۳۹۹

معنی محتمل نامهای لُنبک و بَراهام (بَراهیم)

نام لُنبک به معنی تقسیم کنندۀ سهم و قسمت و نام بَراهام (بَراهیم) به معنی دارندۀ مروارید بسیار به نظر می رسد. در این رابطه در کتابهای پهلوی نام فراهیم روان (دارای ثروت بسیار با شکوه) که شباهتی به نام براهام (براهیم) دارد، به جای نام آستیاگ (ثروتمند) است.
به نظر می رسد اسطورۀ لُنبک آبکش و براهام ثروتمند خسیس در سمت هرمزگان ساخته شده است و نام بهرام گور را به الهام از نام بهرَ-هیمَ وارد اسطورۀ آنها کرده اند.
लून adj. lUna severed, cutting
भाग m. bhAga portion
भर m. bhara large quantity
हिम n. hima pearl

شیر در استپهای اوراسیا

در غار دنیسوا در آلتای اسکلت شیر پیدا شده و نقش شیر در اشیای اسکیت‌های استپها زیاد دیده میشود. نظر به وجود شیر در قفقاز و بالکان کهن، در استپهای اوراسیا شیر هم نظیر ببر و پلنگ وجود داشته است.
سکاهای پازیریک از عهد هخامنشی نقش شیرهای این منطقه را در اشیاء خود انعکاس داده اند. از عهد دیرین تا چند قرن پیش شیرهای موسوم به شیر غار در منطقه وجود داشته اند. در شمال دریای سیاه تا قرن 14 میلادی شیر وجود داشته است. در نقشه هایی که از آخرین یخبندان کشیده اند، نیمۀ جنوبی سیبری زیر یخها نرفته بوده است.

پنجشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۹

معنی نام شهر خورزوق ناحیۀ بُرخوار

  اگر نام ناحیۀ بُرخوار کهن منطقۀ اصفهان از نام شهر خورزوگ آن گرفته شده باشد، معمای نام خورزوق حل میشود: پَرو خوار یعنی آنجا که پیش گودی است. خور سوگ یعنی آنجا که در سوی گودی است.
  خورزوق نسبت به اصفهان سه متر پایین تر است در حالی که در شمال اصفهان و درون فلاتی قرار گرفته است.

معانی محتمل اسامی نواحی کهن بین دربند و لنکُران

تبرساران (محل مردم تبردار)، مسکات (محل ماهیخواران)، خورسان (محل گود)، شکی (محل سکاها)، گنجه (محل دژ گرداگرد، گنج)، بردعه (محل پل و گذرگاه)، شمکور (محل آشامیدن از آب رود کوهستانی)، کوبّا (محل زره سازان)، شاوران (شروان، دژ با شکوه)، شماخی (محل چشمۀ گوارا)، لاهیج (محل بافندگی)، قبله (کوتک-شن، محل دژ)، باکو (محل ایزد/الهۀ آتش)، هیرک (ثروتمند)، بیلقان (پایتاکاران، محل چشمۀ بزرگ)، بلاسگان (بیله سوار، دژ ساختۀ بلاش)، باجروان (محل بازار)، وَرثان (محل دژ)، سیلوان (محل کشاورزان)، بَذ (دژ) و لنکُران (محل نیزاری).

چهارشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۹

مطابقت بیله سوار با بلاسگان باستانی

نام شهر بیله سوار استان اردبیل را با شهر بلاسگان باستانی مطابق می دانند که در مجاورت دشت محل تلاقی رودهای کورا و ارس بوده است. بر این پایه بیله سوار در اصل بلاش ور (دژ ساخته بلاش) بوده است. بالاتر از آن در خاک اَران نام‌شهر شاماخی در نزد بطلمیوس به صورت کاماخیا (جایگاه چشمۀ گوارا) ذکر شده است. در آن سمت نامهای شهر شروان یعنی شاوران و شروان به معنی محل با شکوه بوده اند.

نسبت قاجارها با شیر درفش

به نظر می رسد که قاجارهای مهاجر از سمت ترکستان چین نام کهن خویش را از هندو ختنی تباران ترکستان چین گرفته بودند که در زبان ایشان به معنی شیر درنده بوده است و شیر به عنوان سمبل قومی نزد ایشان محترم بوده است تا با حکومت رسیدن ایشان در درفش ایران نقش بست. گر چه ظاهراً معنی لفظی قجر (قاجار) برایشان فراموش شده بوده است ولی سمبل قومی شیر همچنان اهمیت داشته است. نام نیای قبیله ای قاراجار را هم که برای قاجارها آورده اند می توان به ترکی معنی درندۀ بزرگ (شیر) قائل شد:
गजारि m. gajAri lion
صرف از قدمت شیر در درفشهای ایرانی، قدیمی‌ترین نشان شیر و خورشید شناخته‌شده، سکه‌ای است که به مناسبت تاجگذاری آقامحمدخان به سال ۱۷۹۶ ضرب شده‌است. در این سکه در زیر شکم شیر نام علی، امام شیعیان ذکر شده‌است (یا علی) و در بالای نشان شاه وقت خوانده شده‌است (یا محمّد).

سه‌شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۹

مطابقت هرسین با خارزیانو

در لشکرکشی های آشوریان جایی در سمت هرسین به نام اکدی مات تارلوگاله (کشور خروسان) آمده است. این می تواند ترجمۀ خارزیانو در هیئت خرئوس (خروز)-یانو (منسوب به محل) باشد.

مطابقت گرگریان با ارانیها

هرودوت از اسطوره ای یاد می کند که طبق آن آمازونها (گرجیها، مردم سرزمین زیبا) با اسکیتها در آمیختند و از آنها مردم سئورومات (ماساگت، آلان) به وجود آمد. نظر به جای آمازونها (گرجستان) از اسکیتها و ماساگتهای این اسطوره همان اسکیتهای سمت شکی و شیروان و ماساگتهای کنار رود سمور منظور بوده اند. هرودوت از پرستش الهۀ اجاق خانوادگی تابیتی (تابنده) نزد آنان خبر داده است که این در زبان اسکیتان مهاجر به کردستان ئار (آتش) می شده است. به علاوه هرودوت نام اسکیتان را از کلمۀ اسکیث می گیرد که به معنی جام است و این معنی نام گرگر در سنسکریت هم هست. از اینجا معلوم میشود که ارانیها در اصل همان هندوایرانیان اسکیتی این نواحی بودند که با آمدن ساویرها (بیاتها) و کنگرلوها (استاجلوها) زبانشان به تدریج ترکی شده است:
गर्गरी f. gargari water-jar گرگر مترادف با ئار در آران (اَران) معنی آتش نیز می داده است:
घर्घर m. gharghara fire of chaff

دوشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۹

معنی نام های قدیمی مناطق کهن كنار رود ارس

نامهای قدیمی پایتاکاران، سیونیک و واسپوراکان متعلق به کنار رود ارس كه از شرق به غرب بوده اند به ترتیب به معنی منطقۀ واقع در گودی، منطقه پرگنج (=زنگزور) و محل حکومت شاهزادگان به نظر می رسند. نام شهر سیساکان متعلق به سیونیک به معنی معدن فلز سرب و غیره است که در عهد قاجار نام معدن را داشته است. احتمالاً نام ارمنی آنجا کپران (محل سرب) بوده است که به کپان تلخیص یافته است.

یکشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۹

معنی آدینه

نظر به اینکه واژۀ آدینه در هیئت آذینه به معنی منسوب به آرایش می باشد و واژۀ ارانی آرینه از ریشۀ آرا-ستن و در ترکیب خود، آرا- اینه است؛ یعنی منسوب به آرایش؛ این می رساند که در اساس واژۀ آدینه به معنی آذینه بوده است. مقدسی در خصوص ایام هفتۀ ارانی ها می گوید که در بردعه روز گیراگی (بازار) برپا بوده است و در آنجا روزهای هفته را به لهجۀ خود بیان می کردند:
شنبی، گیراگی، دوشنبی، سه شنبی، چارشنبی، پنجشنبی، آرنه.
اگر نام جمعه را ترجمۀ آدینۀ مانوی بدانیم در این صورت آدینه از کلمۀ سامی آدَ (عادَ) به معنی انجمن گرفته شده است که این اساسی به نظر می رسد ولی در زبانهای ایرانی از آن مفاهیم روز آرایش و استراحت منظور می شده است.

معنی نام اران گشنسب (اران گشسب)

در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران، نام شهرستان آتورپاتگان (اران) در سمت ولایت آتورپاتگان (آذربایجان) تحت نام بانی افسانه ای آن به صورت اران گشنسب یاد شده که شامل نامهای دو قسمت شرقی کادوسی نشین (تاتی نشین) و ارانی نشین (گرگری نشین، آذری نشین) شمال شرقی ارس می شده است:
نام تات‌ها به صورت تا-تَوَ (ذا-تَوَ) یعنی دارندگان سگان نیرومند (=گشنسب) با نام کادوسیان/کاتوسیان یعنی گرامی دارندگان سگان برتر و نیرومند (کا-دها-اوسی) همخوانی دارد. نام تالش هم مطابق نام کاسپیان (دوستداران سگ) است که استرابون در این سمت از ایشان یاد کرده است.
ढ m. Dha dog, तवस् n. tava(s) strength.
लषते verb 1 laṣate {laṣ} desire

شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۹۹

ریشۀ نام کوه عینالی تبریز

رنگ این کوه را سرخ و ارغوانی توصیف کرده اند که یاد آور واژۀ اوستایی اَئیوی (بلندی) و آلی (سرخ) است که در آن حرف و به وساطت حرف م می تواند به ن تبدیل شده باشد. در مجموع به معنی کوه دارای رنگ سرخ است که معادل سرخ در سنسکریت صورت اَروسَ و در اوستایی به شکل اَئورو-وشَ آمده است و به نظر با واژه های آل (سرخ) و آلوو (آتش) پیوند دارد.

احتمال معرّب بودن لقب عسکری امام یازدهم شیعیان

متن پهلوی دعایی که از مسیحیان قدیم قفقاز پیدا شده چنین ترجمه شده است: «پاكیز خودا» پاكیز توانا، پاكیز بی‎مرگ، اَوَر (برخاچ = صلیب) شدی بهرما، رحمت كن اَوَرَ (بَر) ما».
اما متنی كه مادی و پهلوی نامیده شده است در اصل چنین است: «پاكیژ خودا، پاكیژ زهم، پاكیژ وی (بی) مرگ، كوی هاتی خاچ، اشكر ما، رحمت ما.»
اشکر ما را در این نوشته بهرِ ما ترجمه کرده اند. ولی معنی سنسکریتی معجزه [گر] برای اشکر (اسکر) مناسب تر است:
आश्चर्य n. āścharya miracle
بر این پایه عنوان عسکری نام امام حسن عسکری و پدرش امام هادی را می توان به سبب معجزات فراوانی دانست که به ایشان نسبت داده می شده است.
یکی از ابدالهای ش در فارسی س است. لذا اشکری می توانست به اسکری تبدیل گردد. انگور عسکری را به امام یازدهم نسبت می داده اند ولی اسکری در اساس لقبی به معنی معجزه گر عنوان با شکوهی برای وی بوده است، نه معنی عربی بی دانه یا زندگی کننده در محدودۀ لشکریان که برای این امام جوانمرگ ملالت آور بوده اند؛ در حالی که عناوین دیگر امامان معانی مثبت والایی داشته اند. عنوان مهدی فرزند منسوب به وی را هم از نام والای پدر او هادی ساخته اند. در نزد شیعیان چنین جابجایی در نام و نشان مهدی قائم ابوالحسن یحیی بن عمر علوی قتیل شاهی (چاهی) و غیب شده در آنجا و معاصر امام هادی صورت گرفته است و اسطورۀ امام مهدی موعود که در منطقه چاهی زنده می ماند (=یحیی) از مجموع آنها شکل گرفته است.

جمعه، آبان ۲۳، ۱۳۹۹

معنی نام های قبیلۀ کهن بونترک/ خایلندورک در اران

نظر به مقایسه نام های قبیله ای کهنی در اران که به اسامی سکایی و ترکی بون ترک (بون-دورک)و خایلندورک (خیلان-دورک) نامیده شده اند و این نامها مترادف با ساویر سکایی و بیات و اونغوندور در زبان ترکی یعنی پر برکت و غنی بوده اند:
भूना ind. bhUnA plentifully
भूना ind. bhUnA abundantly
सवीर्य adj. savīrya mighty
تعداد ساویرها در اواسط سدۀ شش میلادی در حدود شیروان و قبله حدود نیم میلیون نفر بوده است. طایفه ترک دیگر این نواحی کنگرلوها (استاجلوها) بوده اند که نیاکان قشقایی ها (دارندۀ کلاه قاچدار و کنگره دار) به ذهن می رسند. بومیان اران (منسوبین به آتش) همان گرگرها به نظر می رسند:
घर्घर m. gharghara fire of chaff
ظاهراً در خبر موسی خورنی از اوتی ها، گرگرها (سودیها؟)، گاردمانها، تساودیاتسی ها در اران به ترتیب بیاتها، ارانیها، میکها (ساکنین دشت گود اران) و کنگرلوها (استاجلوها) منظور گردیده اند.
نام مشابه بون ترک در سمت ارمنستان نام قهرمان اساطیری بومی این منطقه یعنی تُرک آنگق است: موسی خورنی در سوی ارمنستان از پهلوان اساطیری به نام تُرک آنگق (پهلوان نازیبا) یاد می کند که صخره ها را با دست می شکافت و می توانست صخره های تپه مانند را به سوی کشتی ها در دریای سیاه پرت و آنها را غرق یا دور براند.

پنجشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۹۹

زبان ارانی (آذری) به عنوان زبان دهقانی نخجوان (به قول اولیا چلبی) و زبان شقی (زبان خشن ترکی دهاتیان آذری)

بارتولد و مینورسکی و مارکوارت کسانی هستند که به غیر ایرانی بودن زبان ارانی اشاره کرده اند. دلیل ناایرانی بودن ارانیها را مورخین روس و برخی از غربیها به استناد موسی خورنی درباره زبان ارانیان اشاره کرده است.
موسی خورنی نوشته است: این زبان حلقی و خشن و غیرتمدنی و ناهنجار بود.

محل دژهای باستانی کاربیتو، کولمان، سیسیرتو و گردنۀ ساندو در کردستان

در منابع آشوری این مناطق یعنی کاربیتو (مبارک)، کولمان و سیسیرتو و گردنۀ ساندو که محل مناقشه بین آشوریان و خشتریتی پادشاه مادی کارکاشی (کاشان) بوده اند به ترتیب مطابق با قروه، سنقر کلیایی، سیسر سنندج و خود منطقه کوهستانی سنندج به نظر می رسند.

چهارشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۹

بومی فلات ایران بودن اصل گیلگامش

نقشها و مجسمه های باستانی گیلگامش در مرکز و غرب ایران زیاد پیدا شده است و او از راه کوه مشو (میشو مرند) به دریای مصب رودخانه ها (مازندران) میرود. احتمالاً متعلق به ایران بوده و بابلی ها آن را مصادره کرده و به جنگ هومبابا (هومبان خدای ملی ایلام) برده اند. نام گیل- گامش را به لغت سنسکریت می توان به معنی «قهرمان اژدهاکش» گرفت. معنی سومری گیلگامش در مقام کشندۀ هومبابای آتشین (هومبان، خدای ایلام) را پیر مرد هنوز جوان آورده اند که معادل ایرانی زالِ سام (پیر همواره شاداب) میگردد:
गिल adj. gila swallowing, गमm. gama removal, ईश m. isha master
सम adj. sama happy. सम adj. sama same, शम m. sama rest
مطابق شاهنامه سام هم نظیر سام گرشاسب اوستا و رستم هفتخوان مازندران اژدهاکش است و اژدهای کشف رود را می کشد. خانوادۀ سام به وساطت نام اوستایی سایوژدری (مجهز به سلاح نیرومند) با دشت پیشانسی (ریز گرد خیز، سیستان یا خوزستان) می پیوندد.
ریشۀ واژه های گیل و گیلان که مطابق جزء اول نام گیل گامش هستند، مشخص نیست. ولی احتمال دارد، واژۀ گیل در معنی مار با نام گیلگامش مربوط باشد، چون از تپه مارلیک (لانۀ مار) تصویر الهۀ اژدهاوشی پیدا شده است.
در فرهنگ پیش از عهد اوستایی آرتته (جیرفت) پهلوانی روی ظروف معرفی شده است که دو اژدها یا دو حیوان قوی و درنده را با دستانش مغلوب کرده است. سام گرشاسب نریمان اوستا هم مغلوب کنندۀ اژدهای سرکش بزرگ است.
بعداً نام سام گرشاسب نریمان، تحت نام رستم سگیستانی (کاسپیانی، منسوب منطقۀ گرامی دارندگان سگان= کاسپیانه) قهرمان هفتخوان دورۀ مادها یعنی آترادات پیشوای آماردان (آذربرزین) در آمد که آشوریان مهاجم به شهر آمل مازندران (دیوان مازنی) را در پای حصار این شهر شکست داده و ایران عهد مادها را برای نخستین بار در تاریخ مستقل نمود.

معنی نامهای شوش و شوشا و شیشوان

این نامها به معنی محل باغ و جنگل بوده اند:
در خط ایلامی نام شوش، پایتخت کشور ایلام، به صورت هزوارش نگاشته می شد، یعنی آن را به زبان سومری می نوشتند و به زبان ایلامی می خواندند و این روش عیناً در زبان اکدی هم بود، یعنی در اکدی هم نام شوش را به سومری می نوشتند و به زبان خود آن را می خواندند. صورت هزاورش نام شوش در ایلامی mus-eren (موس ارن) است، که جزء نخست آن، mus به معنی باغ و جزء دوم آن eren سدر (کنار) می باشد و روی هم به معنی کنارستان یا باغ سدر است. این واژۀ مرکب که در اکدی و ایلامی «شوشن» می خواندند، یعنی شهر شوش.
این همان جنگل سدر است که در روایت گیلگامش جای هومبابا (هومبان خدای ملی ایلام) به شمار رفته است. بنابراین نامهای شوشا و شیشوان نیز به معنی باغستان و جنگل بوده اند. در اوستا نام شوش و ایلام را وَرِنه (وَرِ- اَرِنه، باغ درخت سدر/سرو آزاد) آورده اند که با نام پارس در معنی پایندۀ درخت سرو پیوستگی داشته است. در زبان ارامنه هم شیشوان/شوشوان به معنی محل ترکه و نیزار آمده است:
वेल n.vela (vera) garden, वार m. vAra treasure, वार m. vAra {vR} cover
مطابق لغت نامه دهخدا:
شیش. (اِ) شوش. شوشه. شاخ تر و باریک درخت. ترکه. شوش [ش َ/شُو] (اِ) شاخهای درخت انگور و به عربی قضبان. (برهان) (رشیدی). شاخهای درخت انگور. (انجمن آرا) (آنندراج): قضبان؛ شوش. (السامی فی الاسامی). شاخه. ترکه. شاخ تر باریک. شوشه. شیش. ۞ || شمش. خفچه. شوشه. سوفچه: شوش زر. شوش سیم. (یادداشت مرحوم دهخدا):
یکی سبز خفتان به زر بافته بر او شوشها بر گهر تافته. فردوسی

معنی اخته زهار در شاهنامه

معنی دندان برنده برکشیده و شمشیر برکشیده برای اخته زهار در مورد شیر درنده و جنگاوران منطقی است:
धारा f.dhArA (dahara) sharp edge
धर m. dhara (dahara)sword
صورت اخته هار (آهخته هار) به ضرورت رعایت آهنگ شعر از تلخیص اخته دهار/زهار عاید شده است:
به كردار گرگان به روز شكار
بران باد پايان اخته زهار
سواران چو شيران اخته زهار
كه باشند پرخشم روز شكار
گزيد از سواران برون از هزار
بران باد پايان آهخته هار
به كردار شيران به روز شكار
بران باد پايان آهخته هار

سه‌شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۹

منظور از اصطلاح سرو تاج در شاهنامه

نظر به واژۀ اوستایی تَیه (نهان کردن) و واژۀ توَچَ سنسکریت یعنی پوشاندن و واژۀ کیداریس (کی تیاره، تاج شاهی)، واژه های تیاره و تاج (تاگ، تیاگ) به معنی پوشاننده و کلاه بوده اند.
سرو در اینجا می تواند ترکیب وارونۀ اَفسر (اَو-سر= نگهبان سَر) هم باشد. یعنی مرکب از واژه های اوستایی سَر و اَوَنگهه (اَوَ، نگهبان). لذا منظور از سَرو (به معنی شاخ) نیز در اصل همین نگهبان سَر است.
خود سَرو فارسی به عنوان نام درخت بنا به کسروی هَرو هندی می تواند از haurva اوستایی به معنی رسا و کامل باشد. بدین ترتیب سرو تاج یعنی تاج رسا و کامل.
اگر جزء اول را همان سرَئو srao اوستایی به معنی زیبا بدانیم، سرو تاج به معنی تاج زیبا و خالص و اصیل میگردد. چون سرَئو به صورت سره (اصیل و خالص و خوب و زیبا) در فرهنگنامه های فارسی موجود است. بنا بر این سرو تاج، تاج شاهنشاهی اصیل در تمایز با تاج شاهان محلی بوده است.
اصلاً سَرو (هَرو هندی) به معنی رسا و کامل و سرئو اوستایی به معنی زیبا و اصیل و خالص می توانند از یک بُن باشند.

دوشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۹۹

مطابقت زیکرتو و وریاکو باستانی و تبرمایس عهد ساسانی با ناحیۀ بروانان میانه

نظر به محل و معنی لفظی نامهای زیکرتو (قلّۀ مستحکم)، وریاکو (محل دژ) و تبرمایس (دژ تپۀ نیرومند) آنها با ناحیۀ باستانی تپه بروانان (دژ جایگاه دارای بلندی) در سمت میانه همخوانی دارند. بنا به تاریخ ماد دیاکونوف به نظر می رسد آنجا مقّر دیاکو (کیقباد) و پسرش اوپیته (اپیوه) بوده است
: शिखर m. zikhara top of a hill
तवस् n. tava[s] strength

مطابقت رود مونا با قرانقو

نام رود مونا (رود ساکت و خاموش) در کتیبۀ اورارتویی رازلیق سراب مطابق همان نام هشترود (هِشته-رود، منطقۀ رود رها و ترک شده) و رود آن، قرانقو (رود پنهان در گودی) است:
मौन n. mauna silence
गह्वर adj. gahvara (ghavr-an) deep
गो m.f. go hide
गो m. go water

یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۹

مطابقت کوه سیچی دَوَ اوستا به قوشا داغ (زوج کوه)

در اوستا نام کوهی در سمت بین کوههای سبلان و سهند به صورت سیچی دَوَ (زوج کوه) آمده است که به وضوح یاد آور نام کوه قوشاداغ (زوج کوه) سمت اَهَر است. نام کوه بعد از آن یعنی اَهورنه (کوه سرور، کسری داغ سبلان) حاوی شباهتی به نام اَهر (محل خرید، بازار) هم است.
सिच् f.sich wings of an army, two borders or boundaries i.e. the horizon
धव m. dhava possessor
आहार adj. AhAra procuring
आहार m. AhAra livelihood
نام سیچی دوَ به صورت کئچی قیران بر روی نام این کوه باقی است.
در کتیبه آرگیشتی دوم پادشاه اورارتویی در رازلیق سراب بعد از آرهو (محل شایسته، اَهر) از اولوشو (محل میوه، بستان آباد) و بوقو (محل غلات، قره چمن) یاد کرده تا به رود مونا (قرانقو) رسیده است.

جمعه، آبان ۱۶، ۱۳۹۹

معنی نام جاماسب حکیم و داریوش

نام جاماسب حکیم (دِ-جاماسب) که استاد پورداود معنی آن را نا معلوم اعلام کرده است، به معانی دوستدار اسب و نیز به معنی زاهد خویشتن دار بوده است همانکه در اوستا و شاهنامه هوم عابد نیز نامیده شده و افراد جدا از هم تصور گردیده است:
यम m. yama self-restraint
यम m. yama self-control forbearance
अस्व adj. asva without possessions.
گزنفون سپیتمه هوم (یرواند، لهراسب) متحد کیاخسار (کیخسرو) را فیلسوف-صوفی سوفسطایی ارمنستان و آذربایجان آورده است.
عنوان یمۀ وی باعث شده است که وی در اوستا جمشید (یمه خشئتۀ) سمت کوه هوکر (سبلان) و رود دائیتی (موردی چای سهند) به شمار آید. و این همان جمشید/سپیتمه است که با اَژدهاک (پدر زنش آستیاگ) و فریدون (کوروش) و زرتشت سپیتمان (سپیتاک پسر سپیتمه) پیوستگی دارد.
توماسپ (دارای اسبان نیرومند) و جاماسب (دوستدار اسب) در اسطورۀ کُردی شاماران یاد آور عنوان یرواند (اورونت، دارای اسبان تیز) و لهراسب (دارای اسبان سالم) متعلق به سپیتمه دستگیر کننده مادیای اسکیتی (افراسیاب) هستند. به قول استاد پورداود آن عنوان و لقب مصطلحی در عهد باستان بوده است.
در اوستا عنوان جاماسب برای داریوش اول هخامنشی داماد سپیتاک پسر سپیتمه به کار رفته است. جالب است نظر به واژۀ سنسکریتی وَهه (اسب) خود نام داریوش به صورت داریه-وَهو-ش به معنی دارای اسب است. این یعنی نام داریوش در روایات ملی همان جاماسب است. در عنوان سپنتداته (اسفندیار) هم با مقتولش گائوماته بردیه مشترک شده است. در مجموع ایرانیان باستان دو جاماسب (صاحب اسب) را گاهی از هم تشخیص می داده اند. یکی جاماسب پیشین بوده است که همان لهراسب حکیم، پدر گائوماته بردیه (سپنتداته) و مگابرن ویشتاسپ بوده است. جاماسب دیگر از خانواده هوگو (پاسارگادیان) بوده است که همان داریوش پسر ویشتاسپ هخامنشی است و داماد گائوماته بردیه (سپیتاک سپیتمان) که در روایات ملی بیشتر تحت نام سپنتداته آمده است. یعنی در نام سپنتداته قاتل و مقتول مشترک شده اند. در دوره ساسانی دو جاماسب را هم یکی حساب کرده اند. در همان دو خانواده، نام گشتاسپ پدر داریوش و گشتاسپ برادر گائوماته هم مشترک شده است. یعنی نامهای جاماسب و گشتاسپ و سپنتداته در این دو خانواده مادی (کیانی) و هخامنشی (نوذری) یکی شده اند که این باعث یکی گمان شدن ایشان در روایات ملی عهد ساسانیان گردیده است.
داستان به تخت رسیدن داریوش حاوی معنی اصلی نام های داریوش (صاحب اسب) و جاماسب (اسب پرور، دوستدار اسب) او می باشد:
مطابق گفته هرودوت، مدتی بعد هفت ترور کننده گائوماته بردیه گرد هم آمدند تا پادشاهی از ميان خودشان برگزینند. اُتانس كه خواستار حكومت هفت نفری بود پس از مخالفت ديگر اعضا گفت: «نه بر كسی حكومت ميكنم و نه بر زير حكومت كسی ميروم»، اعضاء نيز به خاطر كمك های او درخواستش را پذيرفتند و شش سردار قرار گذاشتند كه برای تعيين پاشاه سپيده دم گرد هم آيند و اسب هركس زودتر شيهه كشيد او پادشاه شود. داريوش مسئله را با مهتر اسبش «اویبارس» در ميان گذاشت و اویبارس گفت: «نگران هيچ مباش كه صبح پادشاه خواهی شد» سپس اسب را به همراه ماديانی در يك اصطبل بست و نزديكی سحر او را به مكانی ديگر برد و خوابانيد سپيده دم كه داريوش بر سر قرار رفت، اسب به ياد خاطره ی شبه گذشته افتاد و شيهه كشيد. در همین وقت ابر برقی زد و آسمان غرید و اين گونه داريوش بر تخت پادشاهی تكيه زد.

از پیر شالیار و دانای سیمیار در اصل همانا توتم مار و مادیا کشور گشای سکایی منظور بوده اند

شالیار به لغت سنسکریت به معنی برخوردار از سّم، مار، توتم و نیای اساطیری سکاییان کردستان است که در اوستا به صورت وَئسه (سَمّی) و در شاهنامه به صور پیران ویسه و پیلسم (پیر سمّی) در سمت گنگ دژ افراسیاب (تخت سلیمان) در مرز خشترو سئوکَ (کشور مار سمّی، کردستان) یاد شده است:
शल्य n. shalya poison
शोक m. soka pain, anguish, burning
در منابع آشوری نام سئوکَ به صورت کشور ساخو و در اوستا همچنین به عنوان سرزمین پسران دلیر ویسه (وئسه) یاد شده است.
امّا نام دانای سیمیار به معنی اوستایی دانای به هراس اندازنده مطابق نام و لقب مادیای اسکیتی (دانای سکایی) ملقب به عنوان اوستایی فرنگرسین یعنی بسیار به هراس اندازنده است که استرابون نام وی را در ردیف کشورگشایان بزرگ عهد باستان آورده است.
نام پیر شالیار و دانای سیمیار تحت عنوان شاماران (شاه ماران) در اسطورۀ معروف کردی شاماران به هم میرسد که در هر دو جاماسپ/توماسپ (سپیتمه هوم عابد، دستگیر کنندۀ مادیای اسکیتی، پدر زرتشت سپیتمان) مشترک است.
از مجموعه مراسم پیرشالیار (چند روز پیش) از استاد فریده معتکف:
پیرشالیار فرزند جاماسب، یکی از رهبران و مُغان آیین زردشت بوده که در اورامان می‌زیسته است، وی مردی دانا و آگاه با طبعی روان بود. وی کتابی را به نام «مارفه‌تو پیرشالیار» (‌معرفت پیرشهریار) به لهجۀ کردی اورامی مشتمل بر امثال و حکم و پند و اندرز با ذکر نکاتی چند از آداب و رسوم آیین باستانی و تأکید و توصیه در جهت حفظ و نگهداری آن به نظم درآورده است. نسخۀ این کتاب اکنون کمیاب است و فقط عبارات و ابیاتی از آن را برخی از مردم آن سامان از بردارند و در مواردی به جای ضرب المثل به کار می­برند. در این کتاب منظوم، بعد از هر دو بیت، بیتی تکرار شده است به این مضمون:
گوشت جه‌ واته‌ی پیرشالیار بوو هوشت جه كیاسته‌ی زانای سیمیار بوو (به گفته پیرشهریار گوش بده، و برای درك نوشته‌ زردشت دانا و هوشیار باش)
چند بند از آن منظومه:
داران گیان‌داران، جه‌رگ و دل به‌رگه‌ن گایی پر به‌رگه‌ن گایی بی به‌رگه‌ن
كه ره‌گ جه ‌هیلین، هیلی جه كه‌رگه‌ن رواس جه رواس ورگه‌ن جه ورگه‌ن (درختان جان دارند ،‌ جگر و دلشان برگ است، گاهی پر برگ و گاهی بی برگند. مرغ از تحم است، و تخم از مرغ روباه از روباه است و گرگ از گرگ)
وه‌وری وه‌وارو ، وه‌وره‌وه‌رینه وریسه ، بریو چوارسه رینه
كه‌رگی سیاوه هیلیش چه‌رمینه گوشلی مه مریو دوی درینه (برفی می باره كه برف خوره است، و رسن كه پاره شود چهارسر پیدا می‌كند، ماكیان سیاه، تخمش سفید است،‌ دیگچه كه سوراخ شد، دو در پیدا می كند.)
می گویند صاحب كرامات بوده است. از جمله این كرامات عجیبی كه درباره او روایت می كنند ماجرای شفا یافتن «شاه بهار خاتون» دختر شاه بخارا است كه «پیر شالیار» او را شفا می دهد. ماجرا از این قرار بوده است كه «شاه بهار خاتون» كر و لال است و تمام طبیبان از مداوای او عاجز می مانند تا این كه آوازه «پیر شالیار اورامی» به بخارا می رسد. پادشاه بخارا هم شرط كرده است كه هر كسی دخترش را شفا دهد او را به عقد وی درمی آورد؛ بالاخره عموی پادشاه با عده ای از اطرافیان پادشاه به سمت اورامان به راه می افتند تا دختر را به نزد «پیر شالیار» ببرند. وقتی كه نزدیك روستای «اورامان تخت» می رسند، گوش های دختر به طوری آنی شنوا می گردند و وقتی هم به نزدیكی های خانه «پیر شالیار» می رسند، صدای نعره دیوی توجه آنها را جلب می كند و سریع دیو از تنوره ای كه هم اكنون اهالی به آن «تنورۀ دیوها» می گویند و نزدیك خانه «پیر شالیار» هست - بر زمین می افتد و كشته می شود، در این اثناء زبان «شاه بهار خاتون» هم باز می شود و شروع به صحبت كردن می كند.

اقوام قدیم شمالی:

نئورها-کاتیاریان (مجارها)، ایشکوزها- داهه ها (خزرها)، اسکلاوها (اسکیث ها، اسلاوهای اصلی که هندو ایرانی بوده اند)، آمازونها (گرجیها)، آندروفاقها (موردوین ها)، بودینها (ساکنین سمت غازان)، ایسدون-سئورومات (صربوکرواتها که دو زبان هندوایرانی و اسلاوی داشته اند)، ماساگتها (آلانها)، تیساگتها (یاسها)، جیریکها (قبچاقها)، آرگیپاییها (قزاقها، پچنگها)، یوئه چی ها (تخاران)، ووسونها (بلغارها)، هونها (دارندۀ توتم گرگ، ترکها)، تورگیشها (ترکمنها)، تراسپیان (روسها)، دربیکان (دریها) و تاتارها (قرقیزها).

مطابقت کوه ریوند و تپه گشتاسپان با آلاداغ و سملقان

نام کوه ریوند (شکوهمند) با آلاداغ در هیئت اعلی داغ (کوه اعلی) و تپۀ گشتاسپان در هیئت تپه گشتاپان (ویشتاپان، محل واقع در بلندی) با سملقان (سمرگان) مترادف است. این می رساند که معبد اسپاخو در کنار آشخانه (محل پر چشمه) همان آتشکدۀ آذربرزین مهر سمت کوه ریوند و تپه گشتاسپان است.

چهارشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۹

معنی محتمل نام شهر عشق آباد

مقایسۀ واژۀ آرشَ (پاک و مقدس) در سنسکریت با اَشه اوستایی (پاک و مقدس) می تواند اشاره بدان باشد که نام اشکانیان (ارشکانیان) با شهر آساک در هیئت آشاک (محل مقدس) در جوار نیسا (محل آسودن رهبر) پیوند داشته است. ولی نظر به اینکه شهر عشق آباد زیارتگاهی نیست و در قدیم استراحتگاه کاروانهای راهی شهر نیسا بوده، لذا نام آساک (آشَکَ) کهن آن به همین صورت اصلی آن در اساس می تواند به معنی محل چشمه باشد که به احتمال زیاد نام شهر عشق آباد پایتخت ترکمنستان که به داشتن چشمۀ آب اصلاح و انشا شده اش معروف است، از آن عاید شده است: आशक adj. [A]shaka more water.
واژۀ آشک بدین معنی در نام آشخانه (آشک- انه) خراسان هم که به داشتن چشمه های فراوانش معروف است، به کار رفته است.
شهر آساک (آشَکَ) می تواند همان عشق آباد حالیه باشد؛ چون پایگاههای آساک و نیسای بنیانگذار اشکانیان بعید است که دور از هم بوده باشند.

شهرهای خراسان در نقشه های بطلمیوسی

شهرهای پارت (خراسان) از شمال به جنوب از این قرار یاد شده اند: میسیا (نیسایا، نیشابور، محل پر نیسا/استراحتگاه)، تستاچه (دارای چشمۀ نیرومند، توس)، مریچه (محل مرغزاری، سبزوار)، آرمینه (جایگاه رسا، فریمان)، آپفا (جایگاه پشتی، ترشیز)، رهاگئه (دارای باروی با شکوه، بیرجند) و تبیسنه (جایگاه گرم، طبس).

سه‌شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۹

نام مناطق رغه (ری) در نقشه های بطلمیوسی

از شمال به سمت جنوب، تراوایا (تهران)، آورادیس (پردیس)، ایوروپوس (ری)، تائوتیکا (گرمسار)، زریما (زاویه، زرندیه)، سیگریانیکا (ساوه)، آباسنه (ابر آشتیان)، کانتها (قم)، ارگروسدکا (آراکتتو، تفرش)، اندریکا (محلات)، کلاواکا (دلیجان) و آرادریفا (کاشان).
نام‌ قدیمی محلات یعنی ورکان (محل چشمه) با اندری-کا ( در آن چشمه است) یکی است. نام مشابه هندو‌‌ -در در آن سوی می تواند به معنی ثروتمند باشد. فکر می کنم نام تفرش هم تَو-ارک بوده است یعنی دارای ارگ نیرومند. در تبدیل کلاواکا[ن] به دلیجان تنها تبدیل ک اول به د غیر عادی است. کلاواکان در معنی محل ارابه، همان دلیجان میگردد.

معنی نامهای کهن یزد

نام یزد در نقشه های بطلمیوسی به صورت سیمپ سیمیدا (به لغت سنسکریت یعنی دارای سوخت درخشان) آمده است که مترادف نامهای اوستایی آن یعنی ایساتیش (دارای درخشندگی نیرومند) و کَثه (کَسَ، درخشان) است. در این نقشه ها در سمت آن اماکنی نظیر ارتکانه (اردکان)، پشگرتیا (پشگفت)، سیندگه (جندق)، سمینه (محل چوبدستی، چوپانان) و خوئانا (خنج) دیده میشوند.
نام فرافر منسوب به یزد را می توان بسیار درخشان معنی کرد. ولی از نام ایستیخا (صاحب چشمه) در نوشته های یونانی و رومی می تواند همان کاشان یعنی محل چشمه و محل مطلوب مراد باشد. نام آرادریفا (محل خوش آب و هوا) در نقشه های بطلمیوسی در سمت جنوب تائوتیکا (گرمسار) هم می تواند همان کاشان مراد باشد.

علت العلل و ماوراء الطبیعه همان مادۀ تاریک است

در جواب پاسخ اساسی فلسفه من باورم شده است که فوتون ها از انفجار مادۀ تاریک (فضای خالی دارای خاصیت کششی و انقباض و انبساط) عاید شده است. بسط ریاضی تئوری های نظریۀ نسبیت در جهان خُرد را گواه آن می بینم: هر ماده ای که در جهان به مقیاس ما با نیروی بی نهایت به حرکت در بیاید آن تبدیل به ذره فوتون میگردد. در جهان خُرد می توان آن را در ساختار تکوینی چنین تفسیر کرد مادۀ تاریک با نیروی بی نهایت کل مادۀ تاریک از یک نقطه منفجر شده و ذرات نور به وجود آمده است و از برخورد آن ذرات فوتون به هم دیگر ذرات بنیادی دیگر.
مادۀ تاریک که اساس ماده است و ۸۵ در صد کاینات را تشکیل می دهد، مسئلۀ علمی-فلسفی کاملاً جدیدی است که هم مادر ماده است و هم خالق ماده و انرژی که تا یکی دو دهۀ اخیر کسی به ذهنش خطور نمی کرد.

دوشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۹۹

نام مناطق سمت هکاتوم پیلون (سمنان) در نقشه های بطلمیوسی

در نقشه های بطلمیوسی در غرب هکاتوم پیلون (سمنان) سه شهر به نامهای دوردومانا (دارای قنات دراز)، هاراسیانا (محل سترگ) و آمبروداکس (جایگاه سرد) دیده میشوند که به ترتیب با درجزین، سنگسر و شهمیرزاد مطابقت دارند. مطابقت هکاتوم پیلون (صد دروازه) با سمنان می رساند که نام سمنان در اصل سی-مَئثنه-ان (دارای خانه های فراوان و گسترده) بوده است. هکاتوم پیلون را به سهو غالباً با دامغان (محل پُر بَرّه، پَربَرۀ در نقشه های بطلمیوسی) مقایسه نموده اند.
در نقشه های بطلمیوسی در سمت شرق هکاتوم پیلون نام شهرهای چاری پراچا (منسوب به چرخ)، رهو-ارَ (محل آب انبار با شکوه) و سوفثه (محل پرسود) دیده میشوند که به ترتیب با شاهرود، کومس و بسطام همخوانی دارند.

مطابقت چهارتوقیری و نُه آرسین با تخاران و نُه اوغوز

هر دو گروه چهار «توقیری» (گروه نیرومند و بزرگ) و نُه آرسین (نُه تیر) در ترکستان باستانی چین را با تخاران (لنگۀ بزرگ قوم) سنجیده اند، در صورتی که از این میان نُه آرسین (نُه تیر) به وضوح یادآور نام نُه اوغوز (نُه تیرها) است. استرابون تعداد قبایل تخار را هم چهار عدد و منابع چینی بعداً تعداد ایالتهای آنها را پنج عدد نوشته اند.