چهارشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۶

مطابقت نامهای اساطیری پَشَنگ و تور با پارتاتوای تاریخی

نام پَشَنگ (جنگاور) مترادف نام پارتا-توا (جنگاور نیرومند) ملقب به لیکوس (گرگ) پادشاه اسکیتان شمال دریای سیاه است که ابتدا به همراه پدرش ایشپاکای (اسپارگاپیس) در اتحاد با مادها به رهبری خشثریتی (کیکاوس روایات ملی) به نبرد با آشور پرداخت ولی بعد از مرگ پدر با شاهزاده خانمی آشوری ازدواج کرد و مادها را در مقابل امپراطوری آشور تنها گذاشت و به شمال کوههای قفقاز بر گشت و آشوریان به رهبری اسرحدون به کارکاشی (کاشان) مقر خشثریتی حمله کردند و دژهای سیلخازی (سیلک) و تیلاشوری را ویران کردند و خشثریتی در مقابل حمله آشوریان منطقه را رها کرده به شهر آمل گریخت. ولی سپاهیان آشوری به رهبری شانابوشو را که در عهد آغاز حکومت آشوربانیپال به مقصد شهر آمل گسیل شده بودند در آنجا شکست داد و ماد برای نخستین بار مقابل آشور مستقل گردید.
با توجه به نامهای ایرانی توره (تور کوچک، گرگ کوچک، شغال) و نام یونانی لیکوس (گرگ) که نامی بر پارتاتوا (جنگاور نیرومند) بوده است، حتی نام اساطیری تور (تُرک) هم که نام نیای پشنگ به شمار رفته، متعلق به پارتاتوا به نظر می رسد.
ولی دو قوم سلم (سئورومات، مارپرست) و تور (وحشی) شاهنامه در رابطه با ایرج فریدون (کوروش) همان اقوام ماساژت (پرستندگان مار بزرگ) و داهه (وحشی) هستند که کوروش (ایرج فریدون) نزد ایشان به قتل رسیده است. در تاریخ ارمنستان موسی خورنی، آرا (نجیب، ایرج) که به دست خواستگارش شامیرام (منسوب به مار کشنده) یا همان تومیریس (پرستندۀ مار نیرومند) کشته میشود به جای ایرج فریدون شاهنامه (کوروش) است.

جاویدانیهای وَرِنه در کتابهای پهلوی

در اوستا و کتب پهلوی در رابطه با وَرِنه (محل باورداشت، معبد) از اصطلاح ارثویاچه دَخشته (مهارت غیر طبیعی) و غیر مستقیم با دشت پیشانسی (دشت گَرده ها) آن نام برده شده است. نام جاودانی شمال آنجا فرداخشت خومبیگان (جاودانی کنار رود کاریزها= کارون) را می توان به معنی بسیار ماهر و بسیار افزون و خوشبخت کننده از خانواده خومبی (ایزد خومبان) گرفت که یاد آور نام قوم اوخسیان قدیم (افزایش دهنده و خوشبخت کننده) و بختیاری کنونی است. جاودانی جنوب عیلام اشوزد (پایدار در راستی) پسر پوروتخشت (پُر مهارت) جاودانی دشت پیشانسی (دشت گَرده ها) به شمار رفته است که در کتاب ائوگمدئچا در رابطه با مخاصمین وی دانوهای تورانی از رود زیر زمینی (چاهو، کارون) سخن رفته است. در اوستا نام مردم وَرِنه در رابطه با سنتهای جادوگری آنجا با صفت دروغپرستان همراه شده است.
दक्षता f. dakSatA dexterity
पेषण n. peSaNa pounding

سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۶

مطابقت همیران (هاماوران) با آشّور

طبق قاعده تبدیل حرف "س" سنسکریت در زبانهای ایرانی به "ه" اتفاق می افتد نظیر سومۀ سنسکریت به هئومه اوستایی. از اینجا معلوم میشود نام سرزمین آشور "یعنی سرزمین ایزد آشّور (خندان)" در زبانهای ایرانی به همیران (سمیران سنسکریت به معنی منسوب به "خدای خندان= ضحاک") ترجمه گردیده و آن به سهو با حمیر (یمن) مشتبه شده است. صورت هاماوران متعلق به همیران را میشود به معنی سرزمین دشمنان و حریفان گرفت. جنگ کیکاوس با هاماوران همان نبرد خشثریتی (فرمانروای مادی ناحیۀ کاشان) با لشکریان آشوری به رهبری رئیس رئیسان شانابوشو در پای حصار شهر آمل مازندران است که منجر به شکست آشوریان و استقلال ماد در عهد آغاز حکومت آشوربانیپال شد. این واقعه در شاهنامه به خصوص به صورت هفتخوان رستم در مازندران و در اوستا به صورت جنگ گرشاسب با غولان در کنار دریای فراخکرت منعکس شده است:
स्मेर m. smera smile.
خشثریتی (نیرومند) پسر اوپیته (اپیوه) سومین شهریار ماد در روایات ملی تحت نام و لقب کیکاوس (کاوس، پادشاه آرزومند) آمده که این یادآور مفهوم نام کمبوجیه (کامیاب در زندگی) است و این سبب شده است که در روایت شفاهی و ملی کهن جنگ سه کشور لشکرکشی کمبوجیه به مصر و حبشه با نبرد خشثریتی با آشور (هاماوران) در آمیخته شود.

شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۶

مشکل سنت ایرانشناسی رایج کنونی در مورد اوستا و کیانیان

از آنجاییکه در فرگرد اول وندیداد بیشتر از نواحی شرقی فلات ایران و ماوراء النهر اسم برده شده است، گرچه در آن از نواحی شرقی ایرانویج (اطراف کوه سهند)، رغه (ری)، اوروه (آریااوره، تپه گیان نهاوند) و سرزمین چهار گوشۀ وَرِنه (عیلام، خوزستان) نیز یاد شده است و به قول استاد ابراهیم پورداود در اوستا حتی در رابطه با اژی دهاک از شهرهای بابل و کرند به هیئت بوری و کویرنت نام برده شده است؛ ولی کثرت سرزمینهای صرفاً آفریدۀ اهورامزدا در وندیداد با نام نواحی شرقی است و این دستاویزی شده است که مکان کیانیان بر خلاف مندرجات اوستا شرق فلات ایران بپندارند در حالی که نام کیقباد با کوه البرز و کیکاوس با کوههای البرز و کرکس (ارزیفیه) و مازندران و سیاوش با گنجه اران ( کنگ دژ) و کیخسرو با دریاچه ارومیه (چیچست) و زریر (زریادر) با رغه (بین دروازه کاسپی تا دروازه تانائیس) پیوسته است. از ایرانشناسان هرتل و هرتسفلد تلاشی در تطابق نام کیانیان و نوذریان با مادها و هخامنشیان کرده اند و بعد از ایشان سنت تبعید تاریخ و جغرافیای اوستا به صرفاً به شرق فلات ایران رایج شده است چنانکه تنها شرق فلات ایران را، ایران باستان قبل از مادها می دانند، در حالی که جغرافیای اوستا با پنج گوشۀ خوزستان و آذربایجان و سغد و بلخ و رخج مشخص است. اینکه نامی از پارس برده نشده است به سبب تحت سایۀ خوزستان (ورنه) زادگاه فریدون (کوروش) قرار گرفتن آن بوده است. در آذربایجان و ری هم نامهای اکدی قومی ماد (مادو) و لولوبی که هر دو مترادف با نامهای ایرانی ساگارتی و مغ به معنی مردم انجمنی می باشند، شبهۀ غیر ایرانی بودن مردم باستانی آذربایجان را پدید آورده است. شبهۀ دیگر فرض عمومیت دادن زبانهای ایرانی بدون حرف "ل" (پارسی باستان و اوستایی) به کل آریائیان منطقه است در حالی که آثار سنسکریت زبانان دارای حرف "ل" حتی در غرب این منطقه در فرهنگ میتانی ها و نزد کاسیان قابل مشاهده است.
به نظر می رسد در اوستا سبب نامیده شدن خوزستان (عیلام) به سرزمین چهارگوشه وَرِنه (دارای معبد مربعی) زیگورات چغازنبیل آن بوده است: زیر بنای چغازنبیل (چهار پهلو) یک مربع ۱۰۵/۲۰ × ۱۰۵/۲۰ متر است، یعنی دو برابر یک زمین فوتبال.
از این طریق به این نتیجه جدید و متفاوت می رسیم که اطلاق نام عیلامی هل تمپت و نام سامی ایلام و نام ایرانی خوزستان (هر سه به معنی محل خدا) به این سرزمین هم مناسبتی با وجود همین معبد عظیم آنجا داشته است.

جمعه، آذر ۰۳، ۱۳۹۶

معنی محتمل جمشید (یَمه)

نام یمه (ییمه) را میشود در سنسکریت به معنی دارای قانون اخلاقی و وظیفه بزرگ و فیلسوف سوفسطایی گرفت. گزنفون در کوروشنامه، سپیتمه (یرواند، اوروت اسپَ، لهراسب، هوم عابد) را که پیش از آستیاگ (آژدهاک خبر موسی خورنی) و در عهد او در آذربایجان و ارمنستان فرمان می رانده و با جمشید کوه هُکر (سبلان) و رود دائیتی (موردی چای کوه سهند) مطابق است، در مقام فیلسوف راهنما و پدر سوفسطایی تیگران فرمانروای ارمنستان شمرده است.
यम m. yama any great moral rule or duty
यमक n. yamaka paronomasia

پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۶

مطابقت نامهای اوستایی سنگهواک و ارنواچ با آموخا و آمیتی دا دختران آستیاگ (آژدهاک)

این نامهای اوستایی را به ترتیب می توان سخنگو و دارای سخن عمیق گرفت و منظور از ایشان را همان آموخا (دارای سخن نیرومند) و آمیتی دا (بی نهایت دانا) به شمار آورد که نامهایشان در شاهنامه به صورت شهرناز و ارنواز آمده است و در مجمل التواریخ، ص۲۷ِ؛ آنها دختران ضحاک (آژدهاک) به شمار رفته اند. حتی نامهای کتایه (دانای کلام) و برمایه (پرمایه، دارای دانش عالی) که در مقام برادران فریدون (کوروش) قرار دارند متأثر از این اسامی به نظر می رسند.
आरण n. AraNa depth, अरण adj. araNa distantवाचा f. vAcA speech.
در برخی روایات ملی شهرناز و ارنواز دختران جمشید و در بعضی روایات خواهران جمشید آمده اند (کجا خواهران جهاندار جم/کجا تاجداران با باد و دم) و در اوستا ایشان تنها متعلقین به اژی دهاک (زنان [یا دختران او])هستند. و در واقع دختران او بوده اند که زیبا رویان زمان خود بوده اند و اژدهاک (آستیاگ) در عهد فریدون (کوروش) فردی معمر بوده است. آموخا دختر آستیاگ همان است که باغهای معلق بابل به نام وی بنا شده بود و جمشید صاحب جام اوستا که در کوه هُکر (سبلان) و کنار رود دائیتی کوه سهند (موردی چای) در آذربایجان به خدایان فدیه می آورد مطابق سپیتمه (دارای شراب هوم، داماد و ولیعهد آستیاگ یا همان اژدهاک خبر موسی خورنی) است که شوهر آمیتیدا دختر دیگر آستیاگ بوده است و کوروش (فریدون) او را می کشد و همسرش آمیتیدا را به همسری خود در می آورد و مکان فرمانروایی پسران ایشان، مگابرن ویشتاسپ (کتایه) و زریادر سپیتاک (پرمایه) را از ارمنستان و رغه به گرگان و بلخ تغییر می دهد. زریادر سپیتاک (سپیتاک سپیتمان) را هرتسفلد همان زرتشت سپیتمان می داند.

چهارشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۹۶

دریاچۀ قلۀ کوه هُکر (سبلان) محل مینوی پرهیزگاران (ایزد ارد) به شمار می رفته است

طبق حدیث نبوی منسوب به کوه سبلان که در نزهة القلوب حمدالله مستوفی می یابیم: "روح مرده بعد از خروج از تن به صورت دانۀ برفی بر کوه سبلان و ماسبلان (سبلان بزرگ) فرود می آید. قبری از قبور انبیاء (منظور ایزد ارد) و چشمه ای از چشمه های بهشت (منظور سرئین) در کوه سبلان واقع هستند."
متقابلاَ مطابق کتاب بندهش به روایت مهرداد بهار: مینوی پرهیزگاران (=ایزد ارد) برای پاکی زمین آفریده شده است که چون بر او (=زمین) دیوان به شب پلیدی فراز برند، او (=مینوی پرهیزگاران) پاکیزه بکند. او را این خویشکاری نیز هست که هر غروبی از هر آفریدۀ ایزدی فرّه ای باز به پیش هرمز شود، به اوشهین گاه آن فره به ستارۀ پایه آید و اوشبام (آن را) بپذیرد، به بامدادگاه به دریای اورویس [در قلۀ کوه هُکر (سبلان) که رود اردویسور ناهید از آن سرچشمه میگیرد] در آید و مینوی پرهیزگار [آن را] بپذیرد و به رَی (ارابه) که گردونه است، آید و به هر جانوری فرۀ خود را بسپارد. او که زمین را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه [از او] سپندارمذ آسوده یا آزرده بُوَد.
کوه سبلان که در کتابهای پهلوی بیشتر تحت نام کوه هوگروائوسیند (کوه خوب کنش دارای برف درخشان) معرفی شده همان کوه اوشیدم، اوشیدرن (کوه درخشان) زامیاد یشت اوستا به نظر می رسد. چون در زامیاد یشت نام کوه مقدس هُکر (هوگر) تحت این نام خود ذکر نشده است.

دوشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۶

مطابقت نام سپیتمه با شودّهودَنه

نام پدر سپیتاک سپیتمان (به قول هرتسفلد همان زرتشت سپیتمان) یعنی سپیتمه که در اساطیر ایرانی ملقب به هوم عابد (دستگیر کننده مادیای اسکیتی/افراسیاب کنار دریاچه ارومیه) است با نام شودّهودَنه (دارندۀ آب خالص) پدر گوتمه بودا مترادف است:
शुद्धोद adj. zuddhoda having pure water.
श्वित adj. zvita white, अम्मय adj. ammaya watery.
همین طور نام مادرهای ایشان مهامایا (دانای بزرگ) و آمیتیدا (بی نهایت دانا) مترادف است و خود نام گائومات (دانای سرودهای دینی) لقب سپیتاک پسر سپیتمه لقب سپیتاک (تنومند) هم با بودا (دانا، منور به دانش) و گوتمه (دارای سخن بسیار مطلوب) مطابقت دارد.
गो f. go speech, तम adj. tama most desired.
خود نام زرتشت با توجه به عنوان پهلوی زرتوشتومه (از همه زرتشت تر)، نام زرَ-توشترا (زرتشت) در اوستایی و سنسکریت به معنی بشارت دهنده خبر زرین لقب موبد موبدان باستانی بوده و تاریخ آنها تا به عصر حجر می رسد. ولی از میان آنها زرتشت سپیتمان که کتابهای پهلوی تاریخ تولد و رسالت وی را به سالهای۶۰۰ و۵۷۰ پیش از میلاد می رسانند چنانکه هرتسفلد معتقد است همان سپیتاک سپیتمان پسر سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) و پسر خوانده کوروش است که زادۀ آذربایجان و ابتدا حاکم ری بعد حاکم دربیکان (دریهای سمت بلخ) بوده است.
सार adj. sAra excellent, तुष्ट ppp. tuSTa pleased.

یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۶

معنی محتمل ئارون آباد (هارون آباد، اسلام آباد غرب)

در ویکیپدیای فارسی هیئت آرویناوای نام ئارون آباد در ویکیپدیای انگلیسی را به آدرس نامشخصی در تاریخ ماد تألیف دیاکونوف ارجاع داده و محل آن را در کتیبه های آشوری در سمت الیپی کهن در این سمت آورده است که به نظر می رسد حاصل خیالبافی شخصی منبع ویکیپدیای فارسی است. نظر به دو نام کهن مَنَلی (مان- آلی) و ئارون آوای نام آن می توان نام آنجا را به معنی محل سرخ کمرنگ گرفت:
अरुण adj. aruNa tawny, अरुण adj. aruNa red
در منابع یونانی در اخبار لشکرکشی اسکندر بین کارِس (کرند) و کامبانا (کرمانشاه) به جای ئارون آباد از قصبه مجاور سر راه سرتاسری آن زیبری (محل سترگ) تحت نام ستیا (محل سترگ) نام برده شده است.

پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۶

نام و نشان شب یلدا

شب چله نزد ایرانیان: زمستان به دو چله کوچک و بزرگ تقسیم می شود. چله بزرگ از اول دی ماه تا ١۰ بهمن ماه را در بر می گیرد و از ١۰ بهمن به بعد را چله کوچک می گویند. یلدا، شب نخست چله بزرگ است. شب یلدا یا «شب چله» شب اول زمستان و درازترین شب سال است و فردای آن با دمیدن خورشید، روزها طولانی تر شده و تابش نور، افزونی می یابد. این بود که ایرانیان باستان، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند. در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه، «خور ماه» (خورشید ماه) نیز می گفتند که نخستین روز آن خرم روز (روز شادمانی خورشید) نام داشت و ماهی بود که آیین های بسیاری در آن برگزار می شد. از آن جا که خرم روز، نخستین روز دی ماه، بلندترین شب سال را پشت سر دارد پیوند آن با خورشید، معنایی ژرف می یابد. از پس بلندترین شب سال که یلدا نامیده می شود خورشید از نو زاده می شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می کند و خرمی جهان را فرا می گیرد. به عبارتی دیگرخورشید در حرکت سالانه خود، در آخر پاییز به پایین ترین نقطه افق جنوب شرقی می رسد که موجب کوتاه شدن طول روز و افزایش زمان تاریکی شب می شود. اما از آغاز زمستان یا انقلاب زمستانی، خورشید دگر باره به سوی شمال شرقی بازمی گردد که نتیجه آن افزایش روشنایی روز و کاهش شب است. به عبارت دیگر، در شش ماهه آغاز تابستان تا آغاز زمستان، در هر شبانه روز خورشید اندکی پایین تر از محل پیشین خود در افق طلوع می کند تا در نهایت در آغاز زمستان به پایین ترین حد جنوبی خود با فاصله ٥/٢۳ درجه از شرق یا نقطه اعتدالین برسد. از این روز به بعد، مسیر جا به جایی های طلوع خورشید معکوس شده و مجددا به سوی بالا و نقطه انقلاب تابستانی باز می گردد. آغاز بازگشت خورشید به سوی شمال شرقی و افزایش طول روز، در اندیشه و باورهای مردم باستان به عنوان زمان زایش یا تولد دیگرباره خورشید دانسته می شد و آن را گرامی و فرخنده می داشتند.
تنوع برگزاری یلدا : یکی از آیین های شب یلدا در ایران، تفال به دیوان حافظ است. مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند. در برخی دیگر از نقاط ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد. نقل خاطرات و قصه گویی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند. اما همه این ها بهانه هایی است تا خانواده ها گرد یکدیگر جمع شوند و بلند ترین شب سال را با شادی و صفا سحر کنند.در سراسر ایران زمین، جایی را نمی یابید که خوردن هندوانه در شب یلدا جزء آداب و رسوم آن نباشد. در نقاط مختلف ایران، انواع تنقلات و خوراکی ها به تبع محیط و سبک زندگی مردم منطقه مصرف می شود اما هندوانه میوه ای است که هیچ گاه از قلم نمی افتد، زیرا عده زیادی اعتقاد دارند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری بر آنها غلبه نخواهد کرد.در گذشته، آیین هایی در این هنگام برگزار می شده است که یکی از آنها جشنی شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید تازه متولد شده، بوده است. جشنی که از لازمه های آن، حضور کهنسالان و بزرگان خانواده، به نماد کهنسالی خورشید در پایان پاییز بوده است و همچنین خوراکی های فراوان برای بیداری دراز مدت که همچون انار و هندوانه و سنجد، به رنگ سرخ خورشید باشند.
کلمۀ شب یلدا را میشود در اساس نه از یلدای سریانی به معنی عام شب تولد بلکه برگرفته یلدای فارسی به معنی خاص شب آفرینش ایزد دلیر دانست: چون کلمۀ پهلوی و فارسی یَل از ریشۀ سنسکریتی اِلا یعنی ورزش به نظر میرسد و استاد پورداود لقب اوستایی ایزد مهر یعنی سورَ را به معنی نَبَرده (یَل) گرفته است. بنابراین یَلدا در زبانهای ایرانی به معنی آفرینش ایزد یَل (ایزد مهر، خورشید شکست ناپذیر نزد رومیان) بوده است. ابوریحان بیرونی به نقل از سلمان فارسی کُشتی به میان بستن را با ایزد مهر و جشن مهرگان وی مربوط دانسته است.
گفته میشود در حدود ۴۰۰۰ سال پیش در مصر باستان جشن «باز زاییده شدن خورشید»، مصادف با شب چله، برگزار می‌شده است. مصریان در این هنگام از سال به مدت ۱۲ روز، به نشانهٔ ۱۲ ماه سال خورشیدی، به جشن و پای‌کوبی می‌پرداختند و پیروزی نور بر تاریکی را گرامی می‌داشتند. همچنین از ۱۲ برگ نخل برای تزیین مکان برگزاری جشن استفاده می‌کردند که نشانهٔ پایان سال و آغاز سال نو بوده است.
در روم و یونان قدیم نیز، اولین روز زمستان روز بزرگداشت خداوند خورشید بوده است و آن را تولد خورشید شکست ناپذیر، ناتالیس سول انویکتوس، می‌نامیدند که از ریشهٔ کلمهٔ ناتال که در بالا اشاره شد برگرفته شده است و معنی آن، میلاد و تولد (یلدا) است. نام ایزد آریائیان سکایی خورشید یعنی گویتو سورو ("جیوتی[س]-سورو"، خورشید جنگاور) منشأ نام خورشید شکست ناپذیر (مهر) نزد ایرانیان و یونیان و رومیان به نظر می رسد.
معانی و مفاهیم محتمل دیگر یلدا در زبانهای ایرانی
در سالهای قبل یلدا را از ریشۀ ایرانی یار-دا (تقسیم سال) بر پایۀ یار (سال) و دا(۴) به معنی تقسیم کردن گرفته ام:
यर्हि ind. yarhi while, दाय m. dAya, division, दाय adj. dAya giving.
امّا الان متوجه میشوم یاردا با منظور داشتن دا(٢) به معنی آفریدن و ساختن نیز در مفاهیم آفرینش سال یا آفرینش یار و یاور به روشنی در مورد یلدا (جشن مهرگان کوچک آغاز زمستان) مصداق دارد. یعنی از آن جایی که می دانیم که ایزد مهر نور و روشنایی خدای یاری و یاوری بوده است، پس در مفهوم ایرانی یَلدا (یاردا) هم تقسیم و آفرینش سال در صبح شب یلدا (در کوتاهترین روز سال، تجسم طفولیت ایزد خورشید)، هم زمان تولد و آفرینش ایزد نور و روشنایی یاری (از ریشه اوستایی "یا" = مهربانی کردن) و یاوری (از ریشه اوستایی اَوَرِ) یعنی ایزد مهر (خورشید شکست ناپذیر) توأماً مستتر است. ریشۀ یار (یال، یل) در اوستا به صورت "یا" به معنی مهربانی کردن و یاری نمودن آمده است. بنابراین بر این پایه ها هم یاردا (یلدا) در اساس به معنی آفرینش و تولد ایزد مهر است. نام خرم روز را که ابوریحان بیرونی برای اول دی آورده می توان به معنی روز شادمانی خورشید یا روز گرامیداشت خورشید گرفت. از اینجاست که این صفت و موصوف در ارمنستان به صورت اضافه بنوت در آمده و ایزد مهر فرزند داود (گرامی) گرفته شده است. شب چلّه نامیده شدن آن اشاره به شدت و طول تاریکی این شب است. چون فکر میکنم خود نام شب چلّه با کلمه سنسکریتی چیره به معنی شب دارای زمان طولانی مربوط بوده باشد. طبق قاعده حرف "ر" در زبانهای ایرانی به "ل" تبدیل شده است. نظیر تبدیل اروند به الوند:
चिर adj. cira long [time], चिर adj. cira lasting along time.
لذا به نظر می رسد واژۀ چیلّۀ (چلّۀ) بزرگ اشاره به طولانی بودن شب یلدا بوده باشد و چلۀ کوچک اشاره به همان سدۀ اوستایی که به معنی زیان، چپاول، حمله [شدت حمله سرما] است و آتش جشن سده نظیر آتش چهارشنبه سوری برای رفع شّر سرما و مریضی با آتشهای مقدس بوده است. نظر به قابل تبدیل بودن حروف"ج" و "ر" سنسکریت به "ی" و "ل" در زبانهای ایرانی خود یلدا به همان معنی چلّه (محل کشیدگی کمان) است:
ज्यार्ध m. jyArdha sine of an arc.
نام و نشان شب یلدا
ایزد مهر زادۀ شب یلدا در اساس ایزد و نور خورشید بوده است
از عهد دیرین مشکلی در تصور چگونگی ارتباط ایزد خورشید و ایزد مهر بوده است. از سویی خدای نور (و خورشید) به شمار می رود، از سوی دیگر در مقام خدای عهد و پیمان از خورشید جداست و به کارهای اجتماعی مشغول است. چنانکه گفته شد استاد پورداود آورده "لقبی که همواره برای میثره آورده شده است سورَ می باشد که به معنی نبرده است." ولی سورَ در سنسکریت به معانی خورشید و خدا است. و در پهلوی سور به معنی جشن هم آمده است که می دانیم ایزد مهر ایزد جشن مهرگان و شب یلدا (جشن مهرگان کوچک آغاز زمستان) بوده است از سوی دیگر دو معنی نبرده (جنگاور) و خورشیدِ سورَ نشانگر نام "خورشید شکست ناپذیر" می باشند. می دانیم عید کریسمس مسیح و مسیحیان را در اساس منسوب خورشید شکست ناپذیر (مهر) پنداشته اند و در عهد اسلامی گفته اند که یلدا نام ملازمِ (در واقع پیشکسوتِ تاریخیِ) عیسی مسیح بوده است.
محققان در بحث سر ایزد مهر از جمله موضوع کوکبی یا اجتماعی میثره به اجماع نظر واحد نرسیده اند و ابهام همچنان باقی است. این جانب عقیده مند هستم که میثره در اساس سنسکریتی خود مه-اَتهَره (مه-اَثره، آتش بزرگ، خورشید) بوده ولی بعداَ به معنی ایزد عهد و پیمان گرفته شده و تبدیل به خدایی با دو جنبۀ متفاوت اجتماعی و کوکبی گردیده است.

سه‌شنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۶

زادگاه زرتشت

دکتر جیوانجی جمشید جی مودی رسالۀ علمی بسیار عالمانه ای در باب زادبوم زرتشت دارد که توسط رشید شهمردان ترجمه شده و اساسی ترین تحقیقی است که در این باب به عمل آمده است و طی دو شماره در مجله بررسیهای تاریخی (شماره ٤ و ٥ از سال دهم) مندرج است. نگارنده که خود اهل همان نواحیی است که در این رساله مد نظر است، چهل سالی است که ضمن کتاب گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران، چاپ نگین ١۳۷٥ و بعد از آن در تکمیل و اصلاح نظر وی کوشیده ام. آخرین نتایجی است که بدانها رسیده ام از این قرار است:
ارومیه، شیز (تخت سلیمان) و گزنا (جزنق) سه شهری در آذربایجان هستند که مطابق مورخین و جغرافی نویسان عهد اسلامی زادگاه زرتشت به شمار رفته اند. کتب پهلوی در سمت این شهر ها به عنوان زادگاه زرتشت دو روستا، یکی به نام رَک (راگ، راغ، اَراک، هراگ) واقع در سمت دریاچه ارومیه و دیگری که صرفاَ تحت نام واقع در پیچ رود دارجه کوه سهند نامیده شده است، نام می برند. از میان این شهرها، شهر ویران شده جزنق (محل جنگجویان) در جوار شرقی مراغه که برزه (شهر تختگاهی) و هروم (محل نگهبانی) نیز نامیده میشده است، بیشتر قابل توجه است. چه ظاهراَ نام هروم همین شهر بوده که با ارومیه (که نظیر تبدیل روم= هروم می توانست هرومیه نیز نامیده شود) مشتبه شده است.
مطابق یاقوت حموی شهر گزنگ (جزنق: شهر جنگجویان)، در جوار مراغه واقع بوده و قصر و ویرانه معبد کهنی در آن قرار داشته است. در هشت کیلومتری شرق مراغه ویرانه های این خاک شده و معبد آن کائین گبه (معبد اسب شاهی) تا این اواخر باقی بود. اکنون در این محل روستای کوچکی به نام علمدار در منطقه کاراجیک (جایگاه جنگجویان) باقی است. می دانیم که معبد اسب شاهی عنوان آتشکده آذرگشنسب قدیم، در همین حوالی کوهپایه های جنوبی سهند بوده است که خسرو انوشیروان یا خسرو پرویز آتش آن را به شیز (محل جدید آتشکده آذرگشنسب) حمل کرده است.
بنابراین دو روستای رَک (هراگ) و روستای واقع در پیچ رود دارجه را هم باید در همین حوالی جستجو کرد. در این سمت روستایی به نام هرق واقع است که اخیراَ بر فراز تپه تاقدیسی بلند و هموار آن دژی از عهد مانناها و مادها کشف شده و با حفاریهای غیر مجاز ویران گردیده است.
در این سمت روستای واقع در پیچ رود دارجه که خود شاخه رود دیگری به نام دائیتی بوده با روستای مُغانجیق که در کنار رودخانۀ مغانجیق شاخه موردی چای هست مطابقت دارد. چون گرچه به ظاهر یعنی جایگاه مغان ولی در واقع یعنی جایگاه واقع در سر پیچ [رودخانه] است چون واژۀ موغ در اوستا به معنی سر پیچی کردن در اینجا اشاره به پیچیدن مسیر رودخانه است. این واژه موغ در ترکیب اوستایی و پهلوی اَشموغ (برگشته از آیین و دین راست) بکار رفته است. در کنار این روستا هم خانه های زیر زمینی از عهد ماننا باقی است که غارهای گیرک (در اساس غارهای گرگ) نامیده میشوند. این غارها یاد آور غار گرگان کتاب پهلوی زادسپرم هست که از غار گرگان در محل پرورش زرتشت خبر می دهد: "چون زرتشت نوباوه را در غار گرگان می اندازند به طور شگفت آمیزی نجات می یابد. مادرش در جستجوی کودک چون به غار گرگان می رسد، به تصور اینکه او را کشته خواهد یافت می بیند زنده و سالم است. سپس با خود میگوید "بعد از این تا زنده هستم اگر رک (رغه، ری، محل فرمانروایی زرتشت) و نوتر (سرزمین فرمانروایی، همدان، محل فرمانروایی مگابرن ویشتاسپ) به هم به پیوندد کودک را به دست کسی نخواهم داد".
دلیل انحراف جمشید جی مودی و به هدف درست نرسیدنش در یکی نگرفتن کوه اسنونت با کوه سهند است و دیگری نشناختن هروم واقعی (هراگ) که به معنی دژ محل نگهبانی منطقه در منطقه مراغه بوده و برخی جغرافی نویسان عهد اسلامی مانند ابن خرداد به آن را همان ارومیه دانسته اند. نظری بر آن است که در کتاب شهرستانهای ایران بین آموی (آمویی) و رک (هراگ) مفروض در آذربایجان در اینجا نام رک (هراگ) از قلم افتاده است: چنانکه در یادداشتهای صادق هدایت آمده است، گروهی از محققین بر این باورند که در اینجا بین آموئی و مطلب مربوط به رک (هراگ)، نام قصبه رک (هرگ؟) و بنا نهنده آن از قلم افتاده است و به تصور اینها این در واقع قصبه رک (هراگ) [مفروض در اینجا] بوده است که در این رساله زادگاه زرتشت به شمار رفته است نه آموئی. ولی در واقع رک (هراگ، هرق کنونی) دژ دفاعی همان ناحیه سمت روستای مغانجیق حدود ٩ کیلومتری آنجا بوده است و نام آن در رسالۀ پهلوی شهرستانهای ایران نیامده بوده است تا از قلم بیافتد و در عهد ساسانی قصبه زادگاهی زرتشت همان قصبه واقع در پیچ دارجه (مغانجیک حالیه) منظور میشده است. جزء جیک/جیق در آخر روستاهای آذربایجان از همان ریشۀ کردی جیگه به معنی جای است.
دکتر جیوانجی جمشید جی مودی در رسالۀ خویش مطلب مربوط به آموئی (پُر آب) را در سمت آذربایجان از کتاب پهلوی شهرستانهای چنین آورده است: " شهرستان آموئی یک جادوگر ویرانی آور (زندک پرمرگ) بنا کرد و زرتشت سپیتمان از آن شهر بود". ترجمه احمد تفضلی نیز از این فقره، همین است. در رسالۀ زادگاه زرتشت جیوانجی جمشید جی مودی از روی کتابهای پهلوی به خوبی اثبات می کند که در این کتابها زادگاه زرتشت کنار رود دارجۀ کوه اسنوند (سهند) در محلی به نامهای دارجه زبره (پیچ رود دارجه) و نزدیکی دژی به نام هراک آذربایجان است. این هراک را بعضی ها همان رک (رغه) می پندارند. ولی تفسیر پهلوی وندیداد به صراحت میگوید آن در آذربایجان است. محل واقع در پیچ رودخانه در اوستایی و پهلوی موغان جیک میشود که به صورت مغانجیق نام روستایی در جنوب کوه سهند است و در نزدیکی آن غارهایی از عهد اورارتویی است که به غار گرگان معروف است و در داستان کودکی زرتشت در کتب پهلوی از این غار نام برده میشود. جای دژ هراک (هراگ) هم در همان سمت و نزدیکی در کنار روستای هرق کشف شده است.
نام آمویی (پُر آب) هم مطابق نام افرازهارود (مراغه) و نیز نام ارومیه است: آن به سبب نام افرازهارود (دارای رود بر افراشته) مراغه در عهد آمدن اعراب، آن بعداً با نام ارومیه مشتبه شده است. منطقه ارومیه (با تلفظ محلی اورمیه) در عهد باستان میتانی نشین بوده است، لذا نام اورمیه را می توان با زبان ایشان که قرابت زیادی با زبان سانسکریت داشته به صورت اورمیه محل موج دار معنی نمود. هیئات باستانی اورمی-اته و آ-اورم-ائیته آن را هم می توان به معنی محل پر موج گرفت.
ऊर्म्य Urmya adj. undulating, ऊर्मि Urmi f. wave अति ati indecl. very, इयत् iyat adj. so much.
لذا اگر آموی (آب موّاج) کتاب پهلوی شهرستانهای ایران را که زادگاه زرتشت به شمار رفته چنانکه جیوانجی جمشید جی مودی معتقد است همان اورومیه (در هیئت اور-آمویه در معنی شهر آب موّاج) بدانیم این نظر قطعیت پیدا می کند.
این اطلاعات که نگارنده خود در این باب خود وامدار همین تحقیقات اساسی وی است، معلوم می نمایند که کجاهای سؤال و جوابهای جمشید جی مودی در بارۀ زادبوم زرتشت ایراد داشته و وی در سفر خود در سال ١٩٢٥ بدین سمت به نتیجه نرسیده است. هشت سؤال و جواب وی از این قرار است:
"١ -اشو زرتشت در کجا متولد شد؟ در خانه پوروشسپ (پُر مرتع یا پُر اسب).
٢- خانه پوروشسپ در کجا است؟ در کنار رود دارجه (جایگاه واقع در دره).
٣- رود دارجه در کجا جاریست؟ شاخه رود دائیتی است (رود پُر دهش یا رود پُر از مار و خرچنگ و ماهی)
٤- رود دائیتی در کجا جاریست؟ در ایرانویج.
٥- ایرانویج در کجاست؟ در آتروپاتکان.
٦- آتروپاتکان کجاست؟ آذربایجان امروزی.
٧- اشو زرتشت در کدام بخش آتروپاتکان (آذربایجان) متولد شد؟ در بخش کوه اسنونت و دریاچه چئچسته، رضائیه امروزی.
٨- در کدام روستای ارومیه (رضائیه) متولد شده؟ در روستای آموی یا آموئی."
ولی دکتر جمشیدجی مودی در پی روستای زادگاهی زرتشت سرانجام سر از روستای کُردنشین اَنبی ارومیه در می آورد و آن را صورتی از آموئی مورد نظر خویش و کتاب پهلوی شهرستانهای ایران می داند.
نظر به عنوان پهلوی زرتوشتروتمه (از همه زرتشت تر) در تاریخ کهن عنوان زرتشت به لغت سنسکریت یعنی بشارت دهنده خبر خوش، لقب مؤبدان بزرگ بوده است. از میان آنها همانطور که هرتسفلد باستانشناس بیرون کشنده تخت جمشید، معتقد است، زرتشت سپیتمان (بشارت دهنده پسر سپیتمه) پسر سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) و ملکه آمیتیس (دختر آستیاگ) همان زرتشت سپیتمان است. زادگاه زرتشت سپیتمان به غیر از مراکز فرمانروایی او در رغه (ری) و بلخ بوده است که یکی گرفته شدن آنها موجب آشفتگی تاریخی گشته است. مطابق خارس میتیلنی، زریادر (حافظ سرودهای دینی، زرتشت) در رغه حکومت میکرد و در آنجا با اوداتیس (آتوسا، دختر کوروش) ازدواج کرد. طبق گفته کتسیاس، محل فرمانروایی سپیتاک (سپنتداته، زرتشت سپیتمان) بعد از به قدرت کوروش به پیش دربیکان سمت بلخ تغییر یافت:
شهر ری (رغه) مکان فرمانروایی زرتشت سپیتمان در ماد بوده است
کتاب پهلوی زادسپرم (فصل ١٦-١٢) در مورد معجزه زرتشت کودک در غار گرگان (غار گیرگ کنار روستای مغانجیق مراغه [موغ= پیچ] که در کتب پهلوی تحت نام پیچ رود دارجه زادگاه زرتشت به شمار رفته) و شیر داده شدن زرتشت توسط کوروشک (بزکوهی) و نجات شگفت انگیز وی است: دوغدو (مادر زرتشت) چون به غار گرگان میرسد، به تصور اینکه او را کشته خواهد یافت، می بیند او زنده و سالم است. سپس با خود می گوید. بعد از این تا زنده هستم اگر رک (رغه) و نوتر (سرزمین فرمانروایی، همدان) به هم به پیوندد کودک را به دست کسی نخواهم داد. دکتر جمشید جی مودی در توضیح این مطلب می گوید "به هم پیوستن رک و نوتر یک اصطلاح آن زمان بوده و زرتشت سپیتمان (سپیتاک سپیتمان) از رک و ویشتاسپ (برادر بزرگش مگابرن، تیگران) از نوتر بوده است و این دو ناحیه در [دو سوی] آذربایجان از روی اطلاع (=چیست) شصت فرسنگ از هم مسافت دارد." از این جهت هم بوده است که ناحیه ری در عهد ساسانی حکومت روحانی داشته توسط مؤبد مؤبدان (مسمغان) اداره میشده است.
در واقع این گفته خارس میتیلنی، رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران هم که می گوید "زریادر (نگهدارنده سرودهای دینی کهن یا زرین= زرتشت یعنی پیامبر و مبشر سرودهای دینی کهن یا زرین) از دروازه کاسپی (دروازه خوار) تا دروازه تنائیس (آچاچی شهر میانه) حکومت میکرد و برادرش ویشتاسپ (مگابرن، تیگران) در ماد و کشور سفلی (اورارتو، ارمنستان)"، گواه صادق این نظر است. معنی نامهای شیچیکان و شپیکان و محل آنها
شیچیکان (شی چی کان) و شسپیکان که محل نگهداری اوستا در سمت آتشکده آذرگشنسب در آذربایجان در سمت کوه سهند بوده اند. شچیکان به معنی محل جمع آوری و برگزیدن متون مقدس می باشد و شسپیکان به معنی محل مرتع مترادف و مطابق خود شهر مراغه است که در قرون اولیه هجری محل دسترسی به کتابهای دینی و تاریخی اوستایی بوده است. چنانکه موسی بن عیسی الکسروی و الحسن بن علی همدانی از این کتابها بهره در جنوب کوه سهند روستای زادگاهی این جانب به نام چیکان (محل جمع آوری و برگزیدن) به نزدیکی ویرانه آتشکده آذرگشنسب (کایین گبه) وجود دارد که در سال ۱۳۴۸ از زیربنای قسمت الحاقی آن دو مُهر بزرگ از سنگ رستی سفید پیدا شد که بر قاعده آنها حروف اوستایی حک بود که حروف ش و اَ اوستایی آنها از کودکی به یادم مانده است: معنی سنسکریتی شی-چی-کان:
शि zi (shi) m. auspiciousness, चिनोति {चि} cinoti {ci} verb collect, चिनोति {चि} cinoti {ci}. verb build, चिनोति {चि} cinoti {ci} verb pick, चिनोति {चि} cinoti {ci} verb .gather, चिनोति {चि} cinoti { ci } verb 5 set with.
مرحوم، کشتی گیر سنگین وزن شهر مراغه محمود صدیق زاده (پسر بوغلو جواد) در دوران نوجوانیش و ۷۰حدود سال پیش، از روی تپه پیرعلی، روستای چیکان مراغه را به خوبی تصویر کرده است. مسجد روستا که در عهد ساسانی محل نگهداری اوستا بوده در وسط تصویر دیده میشود. روستای چیکان بین مراغه و روستای زادگاهی زرتشت مغانجیق (دارجه زبره) و هرق (دژ هراگ) در جنوب کوه سهند واقع است.
ایرانویج همان شهرستان مراغه است و مکانهای باستانی مهم آن هنوز قابل شناسایی هستند
دکتر جیوانجی جمشید جی مودی ایرانشناس زرتشتی سال ١٩٢٥ مندرجات کتابهای پهلوی و اوستا را راجع به ایران ویج (زادبوم زرتشت، ایرانویج) عهد ساسانی زرتشت تئوریزه و کلاس بندی نموده است و نشان داده است که منظور از این سرزمین در کتب پهلوی ناحیه بین کوه اسنوند (سهند) و دریاچه چیچست (ارومیه) بوده است. ولی وی با توجه اینکه ابن خردادبه در کتاب المسالک و الممالک شهر ارومیه را زادگاه زرتشت آورده است در کوه اسنوند بودن سهند تردید کرده و به دنبال پیدایی کوه اسنوند در سمت ارومیه بر آمده است؛ در حالی که شهر آمویی/آمول (دارای آب بر افراشته) که کتاب پهلوی شهرستانهای زادگاه زرتشت شمرده همان افرازه روذ (مراغه) در کوهپایه کوه سهند (اسنوند) است. مطابق ابن خرداد به و ابن فقیه و حسن قمی "آتشکده تخت سلیمان (ما گشنسب، گشنسب بزرگ) از عهد خسرو انوشیروان تبدیل به آذرگشنسب شده بود. آذرگشنسب قدیمی در کوهپایه سهند به طرف مراغه واقع بود" که تا این اواخر به نام کایین گبه (اسب شاهی) معبد متروکه محسوب بود و در مکان شهر جزنق ویران شده در جوار مراغه بود. هنگ افراسیاب (مکان دستگیری افراسیاب تورانی) همان معبد مهری ورجوی در محل به هم رسیدن سه رودخانه اوستایی اوژدان ون (صافی)، اَپَ غژارَ (رود سیلابی چیکان) و ونگهزدا (موردی چای) بوده و مکان کتابخانه های اوستا در عهد ساسانیان یعنی شسپیکان (مکان مرتع=مراغه، ماتیکان [کتابخانۀ نقشه های بطلمیوسی]) و گنج شیچیکان (مکان مسجد روستای چیکان) و دژ زادگاهی زرتشت هراک (محل نگهبانی، ویرانه دژ کنار روستای هرق) و روستای زادگاهی زرتشت دارجه زبره (پیج رود دارجه= روستای مغانجیق با غار گرگان باستانی آن) در همان منطقه واقع شده است. دژ زیر زمینی ورجمکرد کنار رود دائیتی (موردی چای) مطابق همان ویرانه دژ لیلی داغی مراغه است. ولی ورجمکرد اصلی و بزرگ همان شهر زیر زمینی درینکویی کپادوکیه بوده است. گنج دژ افراسیاب همان فراسپ (تخت سلیمان) بوده است که در آنجا اسکیتان تحت رهبری ایشپاکای، سارگون دوم آشوری (زئینیگو تازی) را کشته بودند و در سابق تحت نام شیز والران متعلق به ولایت مراغه بوده است. نام عمومی گزنای آنجا به معنی محل جنگجویان (پادگان نظامی) با قصبات خراجو و علمدار مراغه مشترک بوده است. مکان همپرسگیهای زرتشت با امشاسپندان در کوه اسنوند (سهند)، کنار رود دارجه، کنار رود دائیتی، کنار رود آریخشان (صافی چای) [که زرتشت برای تشریفات هوم از آن آب برداشت] و چشمه خانیک اسنوند (گوران بلاغی سهند) جملگی در شهرستان مراغه واقع هستند. به همین خاطر شهرستان مراغه در عهد ساسانیان ایرانویج (ایران اصلی) خوانده میشد. از مکانهای همپرسگی زرتشت با امشاسپندان تنها توجان (اوجان، بوستان آباد)، میوان (مهربان) از روستاهای سرای (سراب) و کوه هوگرو آسیند (سبلان) خارج از شهرستان مراغه هستند.
تصور می کنم جزء گشنسب نام آتشکده آذرگشنسب (کایین گبه= آتش اسب شاهی) جوار کوه سهند در اساس نه گُشن-اسپَ (اسب گشن) بلکه گُشنَ-سپَ (سگ گُشن، منظور شیر) بوده است. و چون آن به مناسبت پیروزی غافلگیرانۀ آریارمن هخامنشی (گستهم نوذری) بر مادیای اسکیتی (افراسیاب) در جوار مراغه بنیاد شده بود، نام گشن-سپَ (شیر) که معادل نام آریا و پارس (هر دو به معنی شیر و پلنگ) بدان اطلاق شده است. ولی چون شیر در نزد مغان موجود اهریمنی محسوب بود، بدین سبب مغان کلاً از به کار بردن نام پارس اکراه داشته و نام آذرگشنسب را به آذرگشن-اسب برگردانده و آریا (آریه) را نه به معنی شیر بلکه معنی نجیب گرفته اند. در مجموع معلوم میشود نام ایرانویج به سبب همان نامهای آتشکده آذرگشنسب و آریارمن بدان داده شده است. چون به نظر می رسد این خود نام آریارمن به معنی تخمه شیر بوده که به آریاویج برگردانده شده است:
रमण ramaNa m. testicle. हरि hari m. lion.
به نظر می رسد ایرانویج فرگرد اول وندیداد نیز که متصف به دارندۀ نه ماه زمستان است، همان سرزمین سغد (به لغت سنسکریت یعنی سرزمین شیر) بگیریم باز نام ایرانویج با همان معنی سرزمین تخمه شیر مرتبط خواهد بود:
सुगन्धि m. sug]an[dhi lion.
معانی نامهای اوستایی کوه سبلان
در کتاب پهلوی زادسپرم نام کوه سبلان در ردیف دومین محل همپرسگی زرتشت با امشاسپندان (در این مورد با امشاسپند بهمن) به صورت مرکب هوگرو آسیند (آوسیند، دارای درخشندگی) ثبت شده است که شکلهای اوستایی اجزاء آن هوکئیریه (خوب کنش) و اوشی دم (دارای قطره روشن برف)/اوشیدرن (دارندۀ روشنی) است. به نظر می رسد خود نام هوکئیریه (خوب کنش) بعداً به سَوَ-لان (محل سود یا به شکل سَهولان به کُردی یعنی یخ و برف) ترجمه شده است. اثری از نام دوم را در حدیث نبوی منسوب به کوه سبلان در نزهة القلوب حمدالله مستوفی می یابیم: "روح مرده بعد از خروج از تن به صورت دانۀ برفی بر کوه سبلان و ماسبلان (سبلان بزرگ) فرود می آید". اوش (روشنی) در اوستا و سَوَ (سود) در سانسکریت معنی مرگ نیز می داده اند که لابد در این مورد به روح مردگان تفسیر شده اند.
در رابطه با مشتبه شدن نام دژ بهمن (نینوا)- که کیخسرو (کیاخسار) ویران کرد- با کوه سبلان و شهر اردبیل گفتنی است بی شک نام امشاسپند بهمن کوه "سبلان" (هوگرو آسیند) در این میان عامل بوده است. مطابق ادامه همان حدیث نبوی خبر حمدالله مستوفی "قبری از قبور انبیاء (منظور امشاسپند بهمن) و چشمه ای از چشمه های بهشت (منظور سرئین) در کوه سبلان واقع هستند." نام نینوس اساطیری خبر کتسیاس را که بیشتر به جای همان کیاخسار (کیخسرو) است، می توان به معنی ویرانگر نینوه (نینوه-اوس) یا مطابق اوستا دوستدار الهه (نین-اوس) گرفت. در اوستا کیخسرو (هئوسروه) فدیه آورنده به الهۀ آبها اناهیتا ذکر شده است.

یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۶

اثر انحرافی وجود دو ویشتاسپ کیانی و نوذری معاصر هم در روایات ملی ایران

یکی از دلایل اینکه آستیاگ (آژدهاک) و کوروش (فریدون) از نقطه اتصال کیانیان (مادها) و نوذریان (هخامنشیان) عقب تر برده شده اند، وجود نام مشترک ویشتاسپ در این نقطه از تاریخ در بین این دو سلسله بوده است که یکی گرفته شدن ایشان باعث این تصور گردیده که نوذریان ادامۀ همان سلسله کیانیان است، گرچه در روایات ملی به درستی لهراسب از پشت و تبار کیخسرو نیست و کوروش (فریدون) در ردیف بنیانگذار نوذریان ذکر شده است:
فرمانروای ارمنستان و اورارتو در عهد آستیاگ، نواده دختری او مگابرن ویشتاسپ (تیگران) پسر یرواند (ائورونت، فرمانروای آذربایجان و اران که هم زمان با آستیاگ و پیش از او) بوده است. یرواند (ائورونت) مطابق اورت اسبَ (لهراسب) و پسر او ویشتاسپ مطابق ویشتاسپ کیانی است که کوروش بعد از به قدرت رسیدن محل فرمانروایی او را به گرگان تغییر داده بود یعنی به مجاورت پارت که فرمانروای آنجا ویشتاسپ هخامنشی (ویشتاسپ نوذری) بوده است. مطابق کتسیاس و خارس میتیلنی پیش از به قدرت رسیدن کوروش، زمانی که او فرمانروایی کادوسیان را داشته است ازدواجی بین دختر او اوداتیس (آتوسا) با برادر کوچک مگابرن ویشتاسپ یعنی زریادر سپیتاک فرمانروای رغه صورت گرفته بود و این وصلت بعلاوه وصلت مادر ایشان آمیتیس با کوروش باعث در قدرت ماندن این دو برادر شده است گرچه کوروش مکان فرمانروایی ایشان به گرگان و پیش دربیکان سمت بلخ تغییر داده بود. با یکی گرفته شدن این دو ویشتاسپ کیانی و نوذری در روایات ملی جایی در شجره نامه کیانی-نوذری برای آستیاگ (آژدهاک) و کوروش (فریدون) باقی نمی مانده است و در روایات اساطیری ملی به اجبار جای آنها عقب تر برده میشده است و آستیاگ (آژدهاک) با اژی دهاک (خدا-پادشاهان بابلی) کهن معادل گرفته شده است.

جمعه، آبان ۱۹، ۱۳۹۶

آیا تپه ریوی محل آتشکده آذربرزین مهر در تپه گشتاسپان است؟

" کشف شورانگیز نخستین کاخ هخامنشی در خراسان ...
در کاوش های باستان شناسی روزهای گذشته در منطقه ریوی خراسان شمالی شواهدی از یک کاخ هخامنشی که شامل یک تالار ستون دار و پایه ستون سنگی متعلق به دوره هخامنشیان کشف شد...
این کشف شگفت انگیز برای اولین بار در شمال شرق ایران به وقوع پیوسته است و برای باستان شناسان بسیار حائز اهمیت است زیرا تا کنون هیچ اثری از دوره هخامنشی در شمال شرق ایران کشف نشده بود و برای همه باستان شناسان این یک ابهام بود که چرا از امپراطوری وسیع و قدرتمند هخامنشی حتی یک کاخ در شرق ایران خراسان دیده نمیشود...
این تالار ستون دار شاه نشین این کاخ هخانتشی بوده است و سرپرست کاوش های باستان شناسی ریوی اعلام کرد در ادامه کاوش ها ما با یک شهر هخامنشی مدفون در زیر خاک روبرو هستیم که به زودی سر از خاک بیرون خواهد آورد..."
خراسان شمالی _ ریوی _ تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۹۶ منبع : ایرنا _ ایسنا. (به نقل از گروه ماتیگان ایرانویج)
احتمال دارد این محل باستانی کشف شده، آتشکده آذر برزین مهر در ریوند (شکوهمند) کهن خراسان بوده باشد که نامش به صورت ریوی (شکوهمند) زنده مانده است. آن سبوها هم سبوهای شراب منسوب به ایزد مهر بوده اند که در جشن مهرگان مورد استفاده قرار میگرفته اند. ممکن است بعداً نام کوه ریوند با تپه ریوی (شکوهمند) مشتبه شده باشد چون هنوز در کوه ریوند (بینالود) آتشکده ای کشف نشده است. نام شهرک سملقان (سمرگان، به کُردی یعنی محل واقع در پشته) این ناحیه هم شباهتی به پشتۀ گشتاسپان دارد: در کتابهای پهلوی در رابطه با آتشکده آذربرزین مهر تنها همین دو نام ریوند و پشتۀ گشتاسپان ذکر شده است. نام ویشتاسپ (گشتاسپ) در این رابطه می تواند از کلمه ویشتپ (پشته) گرفته شده باشد که مترادف سملقان است:
विष्टप् f. viSTap highest part.
رود- دریاچۀ سووَر (سود بهر) که در دینکرد در سمت آذربرزین مهر یاد شده است به وضوح با رود اترک -سومبار مطابقت دارد. لابد جزء وَر نام آن به معنی دریاچه گرفته شده و این رود به سان دریاچه تصور گردیده است.در لغت نامه دهخدا در ذیل نام اترک در مورد پیوستن رود سومبار به اترک (آب تاریک) گفته شده است که اترک در قلعۀ چات بدو می پیوندد و از دریاچه هائی که همین رود سومبار (سووَر) پدید آورده می گذرد.
اگر مرکز شهرستان مانه و سملقان یعنی شهر آشخانه (اَشَ-خانه یعنی خانۀ پاکی و پارسایی) را همان آستاونه باستانی (به لغت سنسکریت و ایرانی یعنی پرستشگاه با شکوه) بگیریم می توان تصور کرد شهر ریوند خراسان (به معنی با شکوه و مجلل) نام دیگر آن بوده است. در خراسان شهر بُزغان (محل زیور و فیروزه) نیز به خصوص به نام ریوند خوانده میشده است و یکی بودن این نامها باعث سرگردانی در باب تعیین محل آتشکدۀ آذربرزین مهر شده است: भूषा f. bhUSA decoration

چهارشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۹۶

هون در زبان مغولی و ترک در زبانهای ایرانی آسیای میانه به معنی دارندۀ توتم گرگ بوده است

نام هون (چیون، هیون) به صورت چونو (شینو) در زبان مغولی به معنی گرگ است. اطلاق نام هون به قوم مجار (نِوِرهای باستانی) هم که آنها هم توتم گرگ داشته و در زمان سیریل قدیس رهبر مذهبی اسلاوها در جنگها مانند گرگ زوزه می کشیده اند، از اینجاست. به نظر می رسد نام ترک به سبب همین توتم گرگ از زبانهای ایرانی آسیای میانه به شاخه ای از همین مردم اطلاق شده باشد. چون توره (تور کوچک) در زبانهای ایرانی به معنی شغال بوده است، بنابراین تور بعلاوه پسوند اسمی ک (اک) اشاره به همین مردم آلتایی دارای توتم گرگ بوده است: نام مغولی و چینی ترکان، آشینا (گرگ نجیب) و نام ترکی ایشان، بوزقورت (گرگ خاکستری) بوده است. نگارنده با توجه به کلمات ایرانی تور (وحشی) و توره (تور کوچک، شغال) بر این باورم که نام تُرک (تورک) به معنی گرگ از سوی ایرانی زبانان آسیای میانه بر همین مردم آشینا/بزقورت از اعقاب هونها اطلاق شده است. چون خود واژۀ تُرک هم به هیئت تور- کَ به زبانهای قدیم ایرانی معنی موجود وحشی (=گرگ) را می دهد. معانی عصبانی و یله واژه توری زبان کُردی را استاد پورداود اساس معنی تور در جلد اول یسنا قرار داده است. تور در قفقاز نام نوعی بزکوهی اهلی شده است. تورَ در سانسکریت به معنی با شتاب گریزنده و رمنده است. تصور من بر این است تور (شکا) به معنی "دارنده توتم بزکوهی" عنوان سکاها بوده و آن به غیر از تُرک (دارنده توتم گرگ) است. گرچه این بزکوهی توتم را هم چنانکه در سنگ نگاره دوغو بایزید باقی مانده (و آن بر تختی سوار است و توسط دو معبد حمل میشود) گاهی به صورت درندۀ شاخدار نشان می داده اند.
در وبلاگ آشینا در مورد ریشۀ نام آشینا می خوانیم: "خاندان آشینا به یکی از قبایل ساکن در شمال چین که از امتزاج قبایل مختلف بوجود آمده بود، گفته می‌شود. در قرن پنجم میلادی قبایل و اردوهایی که با اقوام آشینا درهم آمیختند، نام «ترک» بر خود نهادند. چینیان اتباع خان‌های آشینا را به این نام نمی‌نامیدند، بلکه آنان را «تو-کیو» می‌گفتند. این نکته را باید متذکر شد که چینیان در زبان خود مخرج «ر» ندارند. این نام بعدها از سوی دانشمند فرانسوی به صورت «تورکیوت» خوانده شد که در واقع تلفظ درست تر واژهٔ «تو-کیو» است که با مخرج «ر» همراه شده‌است. واژهٔ آشینا را برخی به معنای گرگ دانسته‌اند. در زبان مغولی گرگ را «شینو» می نامند. پیشوند «آ» که پیش از «شینو» آمده‌است، در زبان چینی نشانهٔ احترام است. بدین روال واژهٔ آشینو یا آشینا به معنی گرگ محترم و نجیب است."
مطابق اسماعیل آل بایراق: "در روایات اسطوره ای بوزقورد (گرگ خاکستری) آسينا، اسنا یا آچينا اسم خاقان تورک است یا آسينا و آچينا اسم قبيله و یا اسم ماده گرگ است . طبق نوشته قدیميترین منابع چينی، اولين خاقان گوگ تورکھا که آسينا یا آچينه نام داشت از یک گرگ خاکستری زاده شده بود. این خاقان دارای نيروی ماوراء طبيعی بود و بر “روزقارھا” و ”یاغموتھا” حکمرانی ميکرد. گوگ تورکھا در سواحل غربی دریای غرب ؟! زندگی ميکردند . یکی از طوایف ھمسایه به قبيله تورک حمله کردند . آنان در حمله غافلگيرانه ھمه تورکھا را قتل عام کردند. در این جنگ و کشتار تنھا یک پسر بچه زنده ماند . یکی از سربازان دشمن نخواست او را بکشد ولی دستھا و پاھای وی را بریده و او را در باتلاقی انداخت. ماده گرگی این بچه را پيدا کرده و بزرگ کرد و از وی حامله شد. گرگ شاھزاده را برداشت و به شرق آمد و در غاری پناه گرفت و در ھمانجا پسری بدنيا آورد . بعدھا خاقانھای تورک ھر سال در ماه مخصوصی افراد خودشان را به این غار مقدس می فرستادند و در آنجا قربانی کرده و به ارواح اجدادشان ھدیه ميکردند. این غارھا را تورک ھا “بودون اینلی” یعنی خدای نگھدارنده ملت می ناميدند . خانھای گوگ تورک ھا در مقابل قرار گاھھا و اقامتگاه ھایشان درفشی نصب ميکردند که شکل کله گرگ را داشت یا کله گرگ را بر بالای آن نصب ميکردند . روایت دیگری اظھار می کند که در جریان محاصره تورکھا و قتل عام آنھا توسط دشمن تنھا پسر خاقان که تازه ازدواج کرده بود و ھمچنين برادر زاده او که به اسارت دشمن در آمده بودند، زنده باقی ماندند. آنھا ده روز بعد زنده باقی ماندند. آنھا ده روز بعد از اسارت زن و بجه ھای خود را برداشته و به منطقه خود بر گشتند . آنھا تعدادی از حيوانات خود را که از دست دشمن فرار کرده بودند، پيدا کردند. آنھا برای یافتن جایی امن و امان به منطقه دیگری حرکت کردند و سپس در منطقه ای امن و سر سبز بنام ارکنکون ساکن شدند و سالھا در آنجا زندگی کردند و بر نفوس خود افزودند. زمانی که آنھا ارکنکون را بر خود تنک دیدند تصميم به یافتن سرزمين بزرگتری افتادند اما آنھا راه خروج از کوھھای بلند ارکنکون را نمی دانستند . در این موقع آھنگری به آنھا گفت که بخشی از کوھھا از آھن درست شده اند و اگر کوه را ذوب کنيم ميتوانيم راھی به آنسو باز کنيم . آنھا مشورت کرده و آن فکر را عاقلانه و منطقی یافتند. تورکھا از ھفتاد پوست، ھفتاد باد زن رد ست کردند . آنھا ھيزم و گياھان خشک و را جمع کرده و آنھا را در روی کوه آھنی روشن کردند. با باد زن آنقدر باد زدند که گرمای آتش کوه را ذوب کرد و جاده ای باز شد . آنھا از گذرگاه براه افتادند اما نميدانستند به کدام مسير بروند . ناگھان بوزقوردی در مقابل آنھا ظاھر .شد بوزقورد راھنمای آنھا شد و مردم بدنبال زوزه ھای او راه افتادند . بوزقورد آنھا را به سرزمنينھای وسيع و سر سبز ھدایت نمود. در پی آن آسنا رھبر و راھنمای تورکھا شد و خاندان آسنا را بنيان نھاد و با دولت مقتدر خود بر قلمرو گوک تورک و ھمه امپراطوریھای کوچ نشين تورک حکم می راند . روایت می شود که بعد از گذشت سالھا، قبایل تورک به رھبری اوغوزخان قدرتمند شده بودند و قصد فتح جھان و اشغال سرزمين ھای دیگر را کردند. در مسير یکی از جنگھای اشغالگرانه “اغوز خاقان اسبھا را زین کرد و پرچمھا را برافراشت و لشکر را برای جنگ با “اوروم خاقان ” حرکت داد .
پس از چھل روز وی در دامنه کوھی به نام “بوز داغی” اردو زد و به خواب رفت . در روشنایی سحرگاه بوزقورد (گرگ خاکستری) به شکل گوگ بوری (گرگ آسمانی) بصورت نور آبی رنگ به چادر اوغوز خان تابيد . بوزقورد که یال پر پشتی داشت در برابر اوغوز خاقان به سخن درآمد که اگر ميخواھی در جنگ برای فتح جھان پيروز بشوی، ھر وقت من پيش رفتم پيشروی کن و ھر جا من ایستادم بایست. لشکر براه افتاد و در این ھنگام ھمگان دیدند که گرگی پيشاپيش لشکریان در حال حرکت بود. این گرگ آسمانی در سایر لشکرکشی ھای اغوز نيز ھمراه و یاور او بود از آن روز ببعد بوزقورد رھبر، راھنما و فرمانده پيشتاز جنگ تورکان عليه قبایل دیگر شد . در این جنگھا با کمک بوزقورد قبایل غير تورک نابود شده و سرزمين ھای زیادی نصيب تورکان شد . آتسيز، ماجرای بوزقورد ھا و تشکيل امپراطوری گوگ تورک را در رمان تخيلی ۵۵۵ صفحه ای “بوزقوردلار” آورده است. این اسطوره ھمچنين در دائره المعارف ١٩٧توسط نویسنده چينی بنام “تونگ تين” در سال ٨٠١ ميلادی آورده شده است . در بيشتر روایات مختلف و متضاد اسطوره بوزقورد، چنين آمده که تبار و منشاء تورکھای کنونی از نسل گرگ بوده اند و گرگ خاکستری به عنوان حيوانی خارق العاده و مافوق طبيعی پسر بچه تورکی را پرورش داده است، نسل تورکھا را تکثير کرده است، تورکھا را از غاری خارج کرده و به دشتھای حاصلخيز و سرسبز راھنمایی کرده است و در جنگھای اشغالگرانه تورکھا را یاری، فرماندھی و به پيروزی رسانده است. بر اساس این باورھای خرافی، گرگ خاکستری یا بوزقورد به توتم بعضی از قبایل تورک چين و آسيای ميانه تبدیل شد و به تقدیس و پرستش آن پرداختند."

یکشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۶

مطابقت امام زاده داوود با معبد ناهید

در نام خدا/الهه های میتانی به نام زوج ایزدان میثره ها بر می خوریم و هرودوت میثره را نام الهه می داند و او را با ایشتار مطابقت می دهد. از اینجا راهنمایی میشویم به اینکه از میثرۀ مؤنث همزاد ایزد میثره (مهر)همان ناهید منظور بوده است و صورتهایی از نام داوود در سنسکریت به معانی خالص و پاک و آب جاری و الهه یاد آور نام ونشان ناهید (الهۀ پاک آبها) است. بر این اساس امام زاده داوود شمال تهران که دارای زیر زمین مهرابه ای و کنار یک آبشار بلند واقع است در اساس معبد ناهید بوده است: धावित adj. dhAvita purified, धावित adj. dhAvita running, देवता f. devatA Goddess.

شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۶

بهمن روایات ملی هم به جای خشایارشا و هم به جای نینوا است که با هم مشتبه شده اند

در روایات ملی در شجرۀ نوذریان (هخامنشیان شاخۀ ویشتاسپ) در بین ویشتاسپ (گشتاسپ) و اردشیر دو نام سپنتداته (اسفندیار) و وهمن (بهمن) ذکر گردیده اند که به ترتیب مطابق داریوش (همچنین به جای مخاصمش گائوماته بردیه) و خشایارشا هستند. از سوی دیگر نام شهر نینوا (شهر رفاه و ثروت) نیز به نام دژ بهمن (شکوهمند و نیکو منش) آمده است که با شهر اردبیل (شهر ثروت) و نام خشایارشا در روایات ملی (بهمن) مشتبه شده است. چنانکه در این روایات بهمن، فرامرز (اورواخشیه اوستا، شادیبخش) را به قتل می رساند. منظور از بهمن در اینجا فرمانروایان آشور است که در حدود سال ٦۳۰ پیش از میلاد در محاصره شهر آمل مازندران به رهبری شانابوشو سردار آشوربانیپال برادر گرشاسب اوستا را به قتل رسانده اند و گرشاسب (رستم، آذربرزین) انتقام برادر را از این دیوان بزرگ دژ بهمن در کنار دریای فراخکرد (مازندران) میگیرد. ولی در روایت شاهنامه فرامرز (اورواخشیه) پسر رستم (آترادات پیشوای آماردان تاریخی) و در روایت آذربرزین نامه پدر آذربرزین (آترادات پیشوای آماردان) به شمار رفته است. حدیث این واقعه مهم در شاهنامه به خصوص به صورت هفتخوان رستم در مازندران انعکاس یافته است. محاصره شوندگان شهر آمل آماردان و مادها به رهبری خشثریتی سومین پادشاه (کیکاوس) و منجی آنها آترادات پیشوای آماردان (آذربرزین، رستم، گرشاسب) بوده است.

پنجشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۶

جنگ سه کشور ترکیب روایت نبرد خشثریتی با آشور و لشکرکشی کمبوجیه به مصر و حبشه است

"جنگ با سه کشور...
پس از حمله کاووس شاه به هاماوران (یمن) و شکست سپاهیان هاماوران وی با نیرنگ شاه یمن به اسارت آنان در می آید ، در این هنگام که خبر دستگیری کیکاووس و سران سپاه ایران به کشور رسید ایرانشهر جولانگاه همسایگان شد. افراسیاب و تورانیان از یک سو و تازیان از سوی دیگر جنگ و چپاول را آغاز کردند که ایرانیانِ به ستوه آمده که یاری بخشی جز رستم نمیشناختند به زابلستان نزد او آمده و از رستم یاری خواستند...
دو بهره سوی زاولستان شدند/ به خواهش بر پور دستان شدند
دریغ ا‌ست ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی/ نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای سختی و رنج و بلاست/ نشستنگه تیزچنگ اژدهاست
کسی کز پلنگان بخوردست شیر/ بدین رنج ما را بود دستگیر
چشمان رستم از رنج ایرانیان اشک ببارید و گفت اکنون کمر به جنگ رهایی ایرانیان خواهم بست . پس سپاهیان خویش را از زابلستان و کابلستان برای حمله به هاماوران فراخواند...
ببارید رستم ز چشم آب زرد /دلش گشت پرخون و جان پر ز درد
چنین داد پاسخ که من با سپاه / میان بسته‌ام جنگ را کینه خواه
سپه را یکایک ز کابل بخواند/ میان بسته بر جنگ و لشکر براند
شاه هاماوران پس از آنکه دید رستم به هماوران عزیمت نموده نامه ای به شاه مصر و شاه بربرستان نوشته و گفت هرچه سریعتر سپاه فرستید که رستم اگر هاماوران را فتح کند سپس نوبت مصر و بربرستان خواهد رسید و آنان نیز به یاری وی سپاه فرستادند. در این جنگ رستم با سپاهیان سه کشور هاماوران ، مصر و بربرستان که متحد یکدیگر شده بودند به جنگ پرداخت و آنان را شکست سختی داده و شاهان هر سه کشور را اسیر کرد...
که رستم به مصر و به بربر چه کرد /بران شهریاران به روز نبرد... " (گردآوری و نگارش افتخار روحی فر)
خشثریتی (نیرومند) پسر اوپیته (اپیوه) سومین شهریار ماد در روایات ملی تحت نام و لقب کیکاوس (کاوس، پادشاه آرزومند) آمده که این یادآور مفهوم نام کمبوجیه (کامیاب در زندگی) است و این سبب شده است که در روایت شفاهی و ملی کهن جنگ سه کشور لشکرکشی کمبوجیه به مصر و حبشه با نبرد خشثریتی با آشور (هاماوران) در آمیخته شود:
تصور می توان کرد که هاماور به معنی حریف بوده و هاماوران این روایت ملی یعنی کشور حریف و دشمن. لذا مردم هاماوران نه یمنی ها بلکه می توانند آشوریان باشند که نزدیک شش قرن ایران را غارت می کردند که نخستین بار خشتریتی پادشاه ماد و سردارش آتردات پیشوای آمار دان سپاهیان آشور را زیر حصار شهر آمل شکست دادند و ماد مقابل آشور مستقل شد۰ خشتریتی با کیکاوس و آتردات با رستم هفت‌خوان مازندران مطابقت دارد. کیکاوس به معنی پادشاه سرزمین چشمه است و خشتریتی پادشاه پارتو کا یعنی سرزمین چشمه یعنی ناحیه کاشان بوده است.
ایرانیان مادی و آماردی این شکست را وقتی به آشوریان وارد کردند که لشکریان آشوری در آغاز حکومت آشوربانیپال به فرماندهی رئیس رئیسان شانابوشو به زیر حصار شهر آمل فرستاده شدند و همزمان خود آشوربانیپال به سفر جنگی مصر رفته است. ابتدا قرار بوده که شانابوشو برای فتح مصر عازم بشود. بعد از هاتف در مورد فرستاده شدن شانابوشو به زیر حصار شهر آمل (برای تسلیم خشثریتی) سؤال شده در حالی که بعد از آن واقعه حمله آشوریان از مرزهای غربی ماد فراتر نمی رفته است. چنانکه پراشک ایرانشناس چک دریافته در این واقعه شکست سختی به آشوریان وارد شده و ماد مستقل گشته است که آشوریان به ناچار نتایج آن لشکرکشی را مسکوت گذاشته اند. فکر میکنم اتحاد شاه هاماوران با مصر و بربر اشاره به زیر پرچم آشوربانیپال رفتن و مصر و مجاورت آن در آن عهد بوده باشد.

چهارشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۶

مطابقت آمازونها با گرجی ها

نام آمازونهای کنار جنوب شرقی دریای سیاه که در مجاورت ایالت پونت بوده و بر گارگاریها (اسکیتان دارندۀ جام، گرگرهای اران) مسلط بوده و با آنها در آمیخته بوده اند مطابق نام گرجیها به معنی زنان بسیار زیبا در زبان کُردی و پهلوی است. گرچه یونانیان این نام را در مورد قبایل مادر سالار سئورومات هم به کار می برده اند. از این روی هم بوده که نزد یونانیان گفته شده سئوروماتها (ماساگتهای مهاجر به اران که در کنار رود سمور بوده اند و غیره) از ازدواج اسکیتان همسایۀ آنها (گرگریان اران) با آمازونها پدید آمده اند:
आम adj. Ama fine, जनि f. jani woman.
गौर gaura adj. beautiful. गौर gaura adj. white. गौर gaura adj. brilliant. जाया jAyA f. woman. गय gaya m. family.
गर्गरी f. gargarI water-jar (=skyth).
یونان قدیم. آمازون ها. فردوسی. بزرگوار ... (از استاد فریده معتکف)
یونانی ها همیشه به شجاعت وشهامت و بی باكی زنها در جنگها اذعان داشتند و این صفات را در زنان همواره مورد تقدیر و تحسین قرار داده اند.
آتنه یا آتنا در نزد رومی ها به نام مینروه به طور مثال آتنه از فرق زئوس خدای خدایان یا ژوپیتر در نزد رومی ها ... بر اثر ضربه تبری به صورت دختری مسلح بیرون جست وی از یك طرف الهه هوش و فراست و از طرف دیگر یك الهه جنگجو میباشد كه مردان را در جنگ ها رهبری می نماید همواره نقش مهمی در جنگ با غول ها به عهده دارد در آتن او را رب النوع عقل و صلح میدانستند اغلب شهر های یونان او را حامی و سرپرست خود میدانستند. آتنه همیشه با نیزه سپر كلاه خود و زره مسلح و دارای قامتی افراخته و ظاهری ارام و موقر و متین و درعین حال زیبا بود.
ارتیمس نظیر دیانه ایتالیایی و لاتن است دختر لاتونا و زئوس بود آرتیمس همیشه باكره و جوان ماند و نمونه یك دختر سركش و نا فرمان بود فقط به شكار اظهار تمایل میكرد و همیشه مسلح به كمان بود.
قدما همیشه ارتمیس را تجسمی از ماه میدانستند كه در كوهستانها سرگردان بود و برادر او آپولون را هم تجسمی از خورشید می پنداشتند. آرتمیس را معمولا حامی آمازون ها كه نظیر خود او جنگجو وعلاقمند به شكار و مانند او آزاد از قید مرد بودند، میدانستند.
آمازون ها ... بنابر افسانه های یونان آمازون ها عبارت از زنان جنگی میباشند كه در سواحل جنوبی دریای سیاه دولتی تشكیل داده بودند كه پایتخت آن تمیسیرا در كنار شط ترمودون واقع شده بود آمازون ها تحت فرماندهی و رهبری ملكه های خود علیه یونانی ها و سایر كشور ها جنگیدند و كشور خود را تا حدود بحر خزر توسعه دادند در هنر یونانی آمازون به صورت زیباترین زن جلوه گر شده است اینها دختران و زنان كاهنه یک الهۀ متعلق به ماه بودند كه از فقدان مرد در میان خود ناراحتی نداشتند مردی بین آنها دیده نمی شد از طرفی برای جاویدان كردن نژاد خود در سال یك مرتبه با همسایگان خود به نام گارگاره ان ها نزدیك میشدند و بنا به گفته عده ای پسرانی را كه از آنها متولد میشد بدون ترحمی آنها را میكشتند و به قولی پسرها را به نزد پدرانشان باز میگردانیدند در شاهنامه نظریه دوم بیشتر تأیید شده است.