چهارشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۶

معنی نام تور

در کتیبه های آشوری و بابلی نام سکاها علاوه بر ایشکوزا (پرستندهً بز کوهی)به صورت اوممان ماندا یعنی قبیلهً وحشی و ویرانگر ذکر شده است. از اینجا معلوم میشود که نام تور یعنی وحشی و رمنده هم مناسبتی با همین اوممان ماندا هم با خود نام سکا( ایشکوزا) داشته است.

دوشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۶

مکان آریاویج

سرزمین آریاویج که در اوستا مکان اصلی آریائیها به شمار رفته به غیر از آریاورته یعنی خراسان بزرگ است. مطابق کتاب وندیداد 9ماه در آنجا زمستان است و سه ماه تابستان این ویژگی سرزمین شمال کوهستان قفقاز یعنی سرزمین سئورومتهای پادشاهی یعنی سرزمین قوم سلم/ دیار زنان بوده است که مطابق اخبار خرمدینان قبیله سپتمه جمشید پدر گئوماته زرتشت بدانها تعلق داشته اند. از اینجا همچنین معلوم میگردد که قبیله آریزانتیان اتحادیه قبایل ماد همان قبیله سئورومتی نیاکان زرتشت بوده اند که در ایرانویج یعنی در رغهً زرتشتی یعنی اطراف مراغه سکنی داشته اند.

دوشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۶

The name of Europa

Europe is a Scythian name


The etymology of Europe according to wikpedia, the free encyclopaedia:

.

The etymology concerning the name Europe is much debated. One apprehension is that it derives from the Greek mythology where Europa (Greek Ευρώπη) was a Phoenician princess, famous for her beauty, captured by Zeus in the shape of a bull. She was brought to the island of Crete where she became the mother to Minos. To Homer Europa was the mythological queen of Crete. Later this fact was established on the Greek mainland and around 500 B.C. this has spread to the countries north of Greece. The mythological description of the birth of the European main cultures being of West Asian origin is correct as Greece never would have risen without the cultural influence of the sea people, the Phoenicians and their great cultural influence. The Greek word Europa derives from the Greek words for broad (eurys) and face (ops). Broad has been the epithet for earth itself in ancient Indo-European religions. Other scholars claim that the word has come to have an over-refined meaning in Greek and that it originally derives from a Semitic word, i.e. the Acadian word erebu, meaning “sunset”, as from a Middle Eastern perspective the sun sets over Europe. The word Asia is also believed to derive from an Acadian word, asu, meaning “sunrise” as the sun rises in the east from an Asian perspective. All these facts are very insecure.

The etymology of Europe according to my view (by the mythologist Javad Mofrad):

According to etymologists and historians the names of all the great rivers, the Danube, Denister (Dnister) the Dnieper and the Don north of the Black Sea are of Scythic origin, belonging to Indo-Iranian languages meaning in order of priority: the broad waters, the lowest river, the uppermost river and the widespread river. Europa in the variety Euro-apa means in Scythic (which belongs the Indo-Iranian languages) widespread waters, which is an exact synonymy to the Danube. According to Herodotus the Scythes related these rivers to their famous goddesses. Greek and Nordic myths point to that Europa also has been an alternative name to the Scythian earth- and water goddess Api (“water”). According to Greek myths Zeus (in Scythian pappai) arrives to Phoenicia in the shape of a bull and the princess/goddess Europa sits on his rig trying to ride. At this time Zeus, with the help of Poseidon (the water and river god), kidnapped her to Europa. The bull which shapes Zeus and Poseidon in this myth is connected to Dayaus (the light god of the heavens) and his wife Paritavi (the earth goddess), both appearing in the Vedas, both in the shape of a cow. In ancient Greece this goddess was known as Demeter (mother Earth) and Semele (the earth goddess in Slavic languages).
The mystical father of Europa, Agenor (very male) is connected to the Scythian/Slavic heaven and sun god Svarog (very hot). The mother of Europa is the queen Telephassa (the away shining) or Agriope (she with a white face). The very name Phoenicia means the red like country meaning Svarog (the one with much heat) and Svantovit (holy appearance from the four cardinal points) or Biylobog (the god of light). The myth connected to the popular Scandinavian god Balder, actually meaning the god of the belt = the god of Trachia has also a connection the name of Europa. The name of Balder’s wife Nanna (mother in Scythian) in the variety Nuna, means face in Swedish (colloquial). This variety is connected to Balder’s strange land, I.e. Breidabilk (broad view) which has almost the same meaning as Europa by the Greeks meaning wide eyed or that one with a broad face. The god Balder (the Thracians’ Salmoxis; the Slaves’ Svanovit) and his wife (Shiva = white, Api, Euro-apa) has been the odd divinities of the Balkans or Thracia. To this we must add that Balder’s wife’s (Nanna’s) nickname, i.e. Sväva (going in waves) is clearly connected to the largest river of the Balkans, the Danube. It also seems that the names the Balkans and the Baltic States can be derived from the Thracian geters’ culture (the forefathers of the Lithuanians and Latvians) and the culture of dasiers’ (the Slaves) as has the Nordic thunder god Tor’s name wandered from the Scythian culture tradition to the Nordic. His official name in Scythian has been Tagimassades, which means the extremely strong sea- and thunder god. Tor’s wild goats (and ibex) carrying his wagon are the totem animals of the Scyths = Saka, Skyth, which means ibex (stein bock) and has been an official name of the Scythian people. Iranian myths recognize them only by their name of their thunder god, i.e. Tur (Tor).

یکشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۶

پیوند سپنت آرمئیتی اوستا با آرتمیس تراکیائیها و یونانیان باستان

سپنت آرمئیتی اوستا یعنی فروتنی مقدس به واسطهً نام الههً سکایی آرتیم پسه (آرهیم پسه) یعنی توجه کننده به پاکی به الههً تراکیایی و یونانی آرتمیس یعنی سالم و تندرست می پیوندد رومیها این الهه را دیانا می نامیده اند که لفظاً به معنی الهه بوده و ایزد بانوی شکار به شمار می رفته است.

نام ایرانی کهن ماوراءالنهر

ورز رود نام فارسی ماوراءالنهر
رودکی در اشعار خود نام فارسی ماورائ النهر را ورز رود ذکر نموده است: وگر پهلوانی ندانی زبان ورز رود را ماوراءالنهر دان بی شک نام ورز رود علی القاعده شکلی از فراز رود یعنی سرزمین بالای رود جیحون است. چه در زبانهای کهن ایرانی از جمله پهلوی حرف "و" به "ف" تبدیل شده است مثل "وفر" (بفر) که در فارسی برف گوئیم. نام ماوراء النهر باید ترجمه ای از همین نام پهلوی بوده باشد.

شنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۶

حرافیها و زیاده گویی های میرفطروس

میر فطروس آتیست و نه مارکسیست، درجبههً ارتجاع سیاسی واقعی خود بکار بزرگی دست یازیده است و آن تبرئه امپریالیستهای امریکا و انگلیس و تخطئه جبهه ملی و چپهای توده ای آن زمان است.آنهم به روش خصلت گرایانه تحت عنوان آسیب شناسی یک شکست. فی المثل چرا مصدق شصتش خبردار نشد که امپریالیست انگلیس که بعد از جنگ جهانی دوم قادر به اداره جهان زیردست خود نبود امریکای دموکرات را قانع به جایگزینی خویش خواهد کرد. باید به جناب حضرتش فرمود به اعتقاد مارکس زمانی یک قطرهً اضافی سدی را می شکند و یک تلنگر جامعه ای را از لبه پرتگاه به سقوط می برد.خود امریکائیها میگویند که این غلط زیادی را ما کردیم مغزمعیوبی به توجیه آن می پردازد. در جبههً مبارزه با زیاده خواهیهای امپریالیستی درود بر ارتجاع مذهبی

سه‌شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۶

مکان شهر باستانی آراتتا

برخی از شرقشناسان برای تعیین مکان شهر آراتتا که در آنجا فلزات و سنگهای گرانبها وجود داشته به ناحیهً دوردست خراسان رفته اند و ملیت پرستان آذری مکان آراتتا را در سمت خوی و سلماس و یا اورارتو جستجو میکنند که باید گفت این ملیت پرستان زیاد دور نرفته اند چه در کردستان ایران که در جنوب آذربایجان غربی قرار گرفته و دارای معدن طلا و سنگهای خوشرنگ کوهستانی است باید همان کشور آراتتای باستانی بوده باشد که در آنجا فرمانروای روحانی به نام اینسوکوش سیرانا حکمرانی می نموده است. جزء اینسو به وضوح مطابق با انسی سومری و یانزی کاسی به معنی حاکم روحانی می باشد. پیدایی گنج کهن زیویه در نزدیکی سقز نیز گواه این نظر است. بنابراین باتوجه به تبدیل حرف "ر" به "ل" و تخلیص نامها در طی قرون و اعصار باید شهر باستانی آراتتا را با قصبه آلوت کردستان مقابله نمود که مطابق منابع سومری درآنسوی کوه هوروم (اورامانات)ودر کنار شاخه ای از رود دجله واقع بوده است.

پنجشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۶

معنی لفظی قورباغه

اخیراً ضمن بحثی با همولایتی مان یوسف فنی که علاقه وافری به فرهنگ و زبان ترکی آذری دارد این سؤال پیش آمد که منظور از جزء باغه در نامهای آذری حیوانات قورباغه و توسباغه (به لهجهً باکویی تیس باغه= باغه آرام، لاکپشت) و چیچان باغه (باغه چهارچنگ) چیست. در فرهنگنامه های ایرانی و ترکی معنایی برای آن پیدا نکردم ولی در زبان اوستایی بَغَ به معنی دارنده است که اتفاقاً برای هرسه نام مناسب می افتد و به ترتیب برای آنها معنی دارای غرندگی، دارای آرامی و دارای چهار چنگ را اراده می کند.
بَغ (بوق، وَگ) به معنی غورباغه خود به معنی غرش کننده و صدا کننده از ریشه پهلوی وانگ (بانگ) به نظر می رسد.
اگر غورباغه و چیچان باغه اوستایی گوآُرُ-باغه و چیچان باغه بگیریم در آن صورت آنها به ترتیب به معنی موجود زشت و بیزاری انگیز و موجود سزاوار کیفر خواهند بود.

جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۶

تهمورث/ آرپوکسانیس/ تور نیای اساطیری مردمان ماوراءالنهر و آسیای میانی

معمای نام آرپوکسائیس اساطیر اسکیتی که همان تهمورث شاهنامه است

در اسطورهً معروف اسکیتان پادشاهی شمال دریای سیاه (اسلاف اسلوونها) که هرودوت، پدر تاریخ آن را ضمن سفر جنگی داریوش به دیار اسکیتان (سکائیان اروپای شرقی) نقل می کند در سمت شمال دریای خزر و آسیای میانی از دو ملت به نامهای کاتیاریان (همه کس هر کس ها، سئوروماتها، اسلاف صربوکرواتها) و تراسپیان (اسب پروران، وسونها، اسلاف بلغاران) سخن می راند که ملل پادشاهی اساطیری به نام آرپوکسائیس (به معنی لفظی پادشاه رباینده ها) بوده اند. واژهً آرپو (رباینده) در ترکیب این نام با هارپه های اساطیر یونانی که زن- عقابان اساطیری و دختران تئوماس ( در اصل همان تگی ماسادس اسکیتان) به شمار رفته اند هم معنی و همریشه اند. لذا این واژه اشاره به نام قوم سکایی باستانی معروفی در سمت شرق دریای خزر بوده است. میدانیم در اینجا مردمی سکایی به نام داهه (به معنی لفظی دزد و راهزن) بسیار نیرومند بوده و معارض دائمی مردم گرگان و خراسان پیش از مهاجرتشان به هندوستان بوده اند. چنانکه پادشاهان اول اشکانی مجبور به کشیدن حصار ودیوار دفاعی بسیار طویلی بین مرز گرگان و سرزمین داهه ها گردیده بودند. نام اینان در هندوستان علی القاعده داسه (دزد، راهزن، وحشی) یاد شده است. از خدایان این مردم به طور مستقیم خبری داده نشده است. جز اینکه هندوان از شعار سگ بالدار این سکائیان هندنشین سخن رانده اند. این مطالب به وضوح گویای آنند که تور (به معانی وحشی، پهلوان، گرگ) و تگی ماسادس (خدا پهلوان بزرگ رعد و برق و دریاها، همان تور اساطیر اسکاندیناوی که اصل سکایی دارد) نامهایی بر خدای قبیله ای این مردم بوده است که در نزد ایرانیان به صورت تهمورث (پهلوان سرزمین راه= پارت) و تخموروپه (پهلوان پلنگ مانند) مقبولیت و محبوبیت یافته ودر شکل تور (نیای تورانیان) مخاصم ایرج (ایرانیان)به شمار آمده است. در حماسهً ماناس ترکان قرقیز این نام به شکل ماناس (قهرمان اساطیری قرقیزها، لفظاً به معنی عقاب مانند، معادل مذکر آسینای ترکان) و تورک گرگ سیمای ترکان اوتی (=آذری) در قفقاز لفظاً یعنی خدا پهلوان گرگ مانند، واریانت ترکی آرپوکسائیس می باشند. در نزد آلانها (اعقاب ماساگتها) نام این ایزد در مقام حامی حیوانات وحشی برستیر (یعنی پلنگ نیرومند) ذکر شده است. یکی بودن آرپوکسائیس و تهمورث را نخستین بار آرتور کریستن سن ایرانشناس معروف دانمارکی در کتاب نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایرانیان به درستی به میان کشیده است. جالب است که تورات نه هیئت ایرانی این نام بلکه صورت سکایی آن را به صورت آرپاکشاد ضبط کرده است.نا گفته نماند که لقب زیناوند (مسلح) منسوب به تهمورث شاهنامه(تخموروپ اوستا) بی شک اشاره به قوم اصلی منسوب به وی یعنی آمازون (همه زین) یا سئورومات (لفظاً یعنی دارندگان خفتان) است که نیاکان صربها و کرواتها بوده اند و در عهد باستان در شمال کوهستان قفقاز می زیسته اند و به دو زبان اسلاوی و ایرانی تکلم می نموده اند. خود نامهای صرب و کرووات (هئوروات) سانسکریتی و اوستایی بوده و مترادف نام اسکیتی آنان یعنی کاتیار به معنی همه کس هرکس (یعنی جمله آزادگان) می باشند. بنا به نوشتهً صریح ابومنصور بغدادی در بارهً شروین (شاهزاده، منظور بردیه زرتشت) پیامبر بزرگ خرمدینان، نیاکان پدری شروین/زرتشت به دیار زنج (یعنی سرزمین زنان آمازون) تعلق داشته و نیاکان مادری او از کیانیان یعنی پادشاهان ماد بوده اند. در اوستا منظور از قوم تور بیشتر اسکیتان (سکاها) منظور شده اند چه در کنار نام داهه ها (داسه ها) جداگانه به پاکدینان توران درود فرستاده شده است. یونانیان نام داهه ها را در شمار اتحادیهً قبایل تخار و سکا که به افغانستان و هندوستان هجوم برده اند به صورت آسی ها ثبت کرده اند که به معنی لفظی تندو تیز اشاره به توتم عقاب- پلنگ توتمی ایشان است چه در فرهنگ لغات ترکی کاشغری این نامی بر کرکس یا عقاب شمرده شده است که پیداست این لغت اصل سکایی دارد. یونانیان در اتحادیهً قبایل تخار و سکا، سوای یوئه چی ها (یأجوج و مأجوج قرآن و تورات) و آسی ها از سکاراوکه ها (دارندگان توتم بزکوهی، یعنی سکاهای آسیای میانی) و پاسیانها (=مردم راه، پهلویهای پارتی= پرتوَ سورَ ها) نیز اسم برده اند. در اسطوره گرجی امیران، نام کوروشا(یعنی منسوب به قوچ وحشی) به معنی سگ بالدار شکارگر بزان کوهی گرفته شده است که ترکیبی نظیر کلمهً ساسهً سکایی دارد که به معنی عقاب شکارگر خرگوش است. از اینجا معلوم میشود چرا نقش بر جستهً کورش هم مانند قوچ وحشی شاخدار و هم مانند عقاب بالدار ترسیم شده است. گفتنی است خود نام پارس به معنی سکایی آن یعنی پلنگ و یوز پلنگ گرفته می شده است چه پرچم ملی هخامنشیان از پوست پلنگ یا یوز پلنگ (به اصطلاح سکائیان سگ بالدار، سیمرغ دورهً ساسانیان) تشکیل یافته بوده است. این می تواند نشانگر آن باشد که پارسیان هخامنشی نسب خود را به همین تخموروپَ (یعنی پهلوان پلنگ مانند) می رسانده اند. ظاهراً در خود اساطیر ایرانی بدین خدا/ نیای اساطیری هخامنشیان جز تحت نام آثویه که در شکل آسویه، معنی منسوب به عقاب را می دهد اشاره دیگری نرفته است. معذا همین نام آثویه در کتب پهلوی که به عنوان لقب پدر و اجداد پدری فریدون/ کورش است بسیار قابل توجه است. قابل توجه است که کورش تحت همین لقب آثویانی (آسفیانی، سفیانی) در باور دینی شیعیان نجات دهنده و موعود دروغینی است که پیش از قیام مهدی موعود (سوشیانت زرتشتیان) ظهور خواهد کرد. کورش به عنوان جاودانی و یاور سوشیانت (سود رسان) در اساطیر زرتشتی تحت لقب پشوتن (به معنی لفظی سازندهً پل که بی تردید منظور کورش سوم بانی سد دربند داریال قفقاز است) ظاهر میشود. در این رابطه با نیای اساطیری هخامنشیان باید افزود که در سمت غرب امپراطوری هخامنشیان، نزد یونیانیان پرسیوس اساطیری که اسطوره اش بیانگر شکل یونانی اسطورهً کورش است، نام نیای اساطیری پارسها به شمار رفته است.

معرفی تألیفات

دوستمان مانی بختیار پیشنهاد کرده اند که محض آشنایی با تألیفات اینجانب جواد مفرد کهلان نام و نشان آنها معرفی گردند که بدین وسیله ازاین پیشنهاد به جا و صحیح اطاعت میشود:1-گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران چاپ اول آرش استکهلم چاپ دوم نگین تهران که شکل تکمیل شده قبلی است. 2-نیاکان باستانی کُرد چاپ ارزان جلد 1.2 ، 3 -درآینهً تاریخ جلد1.2 چاپ ارزان، 4-رشتهً سرخ تاریخ اساطیری ادیان به زبان سوئدی، چاپ ارزان. کتابهای دردست تألیف و چاپ نشده اینجانب عبارتند از در آینهً تاریخ جلد 3.4.5 و مهاجرین جادهً ابریشم .یعنی جمعاً 10 جلد کتاب تحقیقی در باب تاریخ اساطیری در عرض سی سال توسط اینجانب تألیف شده است. شکر که عمر کفایت کرد..