جمعه، اسفند ۰۸، ۱۳۹۳

معنی نام قاسم آبادها و کاظم آبادهای ایران

به اشاره یکی از دوستان در لغت نامه دهخدا قریب به 100 روستای ایران به نام قاسم آباد ثبت شده است که کثرت آنها نشانگر آن است که یک لفظ ایرانی در پشت سر نام قاسم این روستاها خوابیده است و به نظر می رسد آن همانا لفظ پهلوی کَسو-ایم (منسوب به کوچکی و خُردی) بوده باشد، یعنی قاسم آبادهای ایران در اساس به معنی روستای کوچک بوده اند.
نام کاظم آبادهای ایران را هم میشود به معنی کا (چشمه)- زم (زمین)- آباد گرفت. یعنی آبادی زمین چشمه.

مطابقت قبیلۀ مُغان با گورانها، ساگارتیان، میتانیان و لولوبیان

١- ریشه قبیلۀ مادی مُغ را غالباَ مَگَ/مَغَ آورده اند و واژۀ مَغَ را در اوستا به معنی مغاک و غار و سوراخ گرفته اند.
٢- نام گورانها که از سمت ارس تا سمت ایلام پخش هستند در کُردی به صورت گَور- ان به معنی منسوبین به غار می باشند.
٣- نام مردم باستانی ساگارتی را که از سمت دریاچه هامون تا آشور پخش بوده اند به معنی غارنشین گرفته اند.
٤- نام مردم آریایی میتانی میان مردم قفقازی هوریان را میشود به صورت "مَئِثَ- نی" می توان به معنی دارندگان مساکن زیر زمینی معنی کرد. حتی نام ماننا در هیئت "مان-نی" به همین معنی است. در تاریخ ماد تألیف دیاکونوف منطقه ماننایی ارومیه، میتانی-هوری نشین معرفی شده است.
٥- نام مردم لولوبی را میشود زندگی کننده در میان لول/لوله ها (سوراخها و غارها) گرفت.
در واقع محل اماکن این مردم که در عهد باستان تحت نام لولوبی (از مرزهای اورارتو تا سمت اراضی بابل و عیلام ) و ساگارتی (زیکرتو در سمت میانه و زاکروتی در سمت کرمانشاه و اربیل) و میتانی (در سمت نواحی کُردنشین) و مُغ (از درون فارس تا قفقاز) نشان دهنده وسعت و گستردگی جغرافیایی قوم واحد بسیار بزرگی بوده است. یعنی مردم لولوبی بر خلاف تصور غالب ایرانشناسان همانند کوتیان (دارندگان توتم سگ) از بومیان غیر آریایی نبوده اند.
معتقدم از پنج قبیلۀ اتحادیه قبایل مادی باقی مانده در خبر هرودوت یعنی ستروخاتیان (نیرومند سخن گویندگان)، پارتاکانیان (مردم کنار رودخانه)، آریزانتیان (قبیله نجبا= مادها)، بودین ها (مردم وابسته به بوته مقدس) و بوسین ها (مردم وابسته به توتم بزکوهی) به ترتیب سورانها (سور-ری-انها/زازاکها، محکم سخن گویندگان، از اعقاب گومریان)، مردم ناحیه اصفهان، مردم الیپی (=نجبا، در بین همدان کرمانشاه)، لُرها (منسوبین به درخت نشاط آور) و کُرمانجها/شکاکها (خانوار منسوب به توتم بزکوهی، سکاها) بوده اند.

دوشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۳

ریشه نام گور خر

به نظر میرسد گور خر به معنی سانسکریتی آن guru khar یعنی خر سترگ و جان سخت و شدید بوده باشد.

معنی نام روستای صومعه نام ایران

Faridoon Khosravi
درخت سوم زده!
Javad Mofrad
فکر روستاهای سوما نام ایران که به صومعه تفسیر شده است، از همین کلمه گرفته شده است. این معضلی بود که در پیدایی ریشه آن گیر کرده بودم. سوم/سو-مه لُری را می توان مه و شبنم نورانی و سفید (یخ زده) معنی کرد.

جمعه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۳

معنی محتمل اِلی پی (نواحی واقع در شرق استان کرمانشاهان)

نام اِلی پی میشود ترکیبی از اِلی و پسوند جمع عیلامی په محسوب داشت؛ یعنی سرزمین منسوب به اِلی ها و کلمه اَل در سانسکریت (=آرَ اوستایی و پیشوند هَل کُردی) به معنی نیرومند است. بنابراین میشود در مجموع آن را سرزمین منسوب به قوم نیرومند گرفت. این نظر یک پشتوانه تاریخی دارد و آن اینکه در یک کتیبه آشوری معروف به لوح سنگی اول نمرود از شهر زاکروتی (ساگارتی که نامشان با نام کوهستان زاگروس میشود) و مادهای نیرومند در کنار هم یاد شده است. نظر به مطابقت شهر زاکروتی (سنگ کنان، غارنشینان) با کُردان گوران (گَور- ران= غارنشین) و شهر کرمانشاه (کرماشین= محل غارها) یا همان بیت همبان/خمبان (شهر تاق و غار) نام مادهای نیرومند با مردم اِلی پی قابل تطبیق میگردد. نام الیپی (توانایان، زیبا و زینت یافتگان) سوای نام مادهای نیرومند (نجبای مقتدر) به وضوح یادآور نام قبیله مادی آریزانتیان (قوم نجبا) در خبر هرودوت نیز می باشد.
به احتمال زیاد مردم باستانی لولوبی-لولوپی (به سانس‍کریتی یعنی بسیار خرابکار، به کُردی یعنی منسوب به گرازان) همین ساگارتیان (منسوب غارنشینان= به احتمال زیاد منظور منسوب به گُرازان) بوده اند. نقش آنوبانی نی سلطان لولوبی در سرپل ذهاب نیز گواه این نظر است. این می تواند گواه آن باشد که گراز توتم مردم لولوبی/ساگارتی بوده است.
بر این پایه نام کوهستان زاگروس هم در اساس زاگ-وراز یعنی زادۀ گراز بوده است که تر جمۀ نام لولوبی در هیئت کُردی لُولی-بی (بچه گراز باشنده) است.

پنجشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۳

مطابقت زوزهی با رواندوز یا ساسون

گزارش پارسی سنگنوشته داریوش در بیستون(پارسی باستان):(DB2). بند27-پس آن سپاه من سرزمینی در ماد به نام "کَپَدَ" آنجا برای من ماندند(=انتظار کشیدند) تا من به ماد رسیدم. گوید داریوش شاه بنده ارمنی من به نام "دادرشیش" او را من به ارمنستان فرستادم. به او چنین گفتم"پیش برو سپاه شورشی را که خود را از آن من نمیخواند آن را بزن".
پس "دادرشیش" رفت هنگامی که به ارمنستان رسید پس شورشیان برای جنگ کردن بر ضد"دادرشیش" گرد آمدند راهی شدند. روستایی به نام "زوزَهیَ" در ارمنستان آنجا جنگ کردند.
اهورامزدا مرا یاری کرد به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه شورشی را به سختی زد. از ماه "ثورَواهَرَ" 8 روز گذشته بود هنگامی که نبرد کردند. (بند37). (مهدی فاطمی)
نام زوزهی یا زوزاخیا در زبانهای ایرانی می توانست ترکیبی از زوز و هی (خیا/خوَ= خوب) گرفته شود و آن می توانست به صورت رئونت (رَئون) یعنی با شکوه به اول این نام منتقل گردد. یعنی این نام می توانست به صورت رَئون زوز در آید که مطابق نام شهر رواندوز واقع در جنوب اراضی ارمنستان/اورارتو کهن است.
ظاهر و موقعیت ساسون در استان باتمان ترکیه نیز یادآور زوزهی است جزء هی می توانست با پسوند اون جایگزین گردد.

چهارشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۳

مطابقت نام رکسولانها با یانتسایی های منابع چینی

نامهای روکسولان و آلانورسی منابع یونانی و رومی این مردم را به درستی در زبانهای ایرانی به معنی آلانهای درخشان و سفید آورده اند. از اینجا می توان چنین نتیجه گرفت هیئت چینی نام ایشان یعنی یانتسایی در واقع رئونت سایی یا رئونت آسایی (سایی/آسایی های با شکوه و درخشان) بوده است. چون چینیها در تلفظ حرف "ر" دیگر زبانها مشکل داشته اند چنانکه نام ترکان را توکیوها تلفظ می نموده اند. در نزد اوستی ها (آسها) نام آس (آسو= مرکب تیز رو) معادل و جانشین آلان (یلن= گوزن شمالی بزرگ تیز رو) گرفته شده است.

سه‌شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۳

مطابقت ماروش با ماهیدشت

Mehdi Fatemi
گزارش پارسی سنگنوشته بیستون داریوش (پارسی باستان):
بند13-گوید داریوش شاه یک مرد مادی به نام "فرورتیش" او در ماد شورش کرد.به مردم چنین گفت"من خشثریتَ ام از خاندان "اووَخشترَ"."پس سپاه مادی در کاخ بر من یاغی شدند و به سوی آن "فرورتیش" رفتند .او در ماد شاه شد.
گوید داریوش شاه سپاه پارسی و مادی که با من بود (نیرویی) کم بود.
پس من نیرو فرستادم مردی پارسی به نام "ویدَرنَ" بنده من او را سالار ایشان کردم.به ایشان گفتم: "پیش روید آن سپاه مادی را که خود را از آن من نمیخوانَد بزنید".
پس "ویدَرنَ" با سپاه راهی شد هنگامی که به ماد رسید شهری به نام "ماروش" آنجا با مادیها نبرد کرد.آنکه سالار مادیها بود در آن هنگام آنجا نبود.
اهورامزدا مرا یاری کرد.به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه شورشی را بسختی زد.27 روز از ماه "انامَکَ" گذشته بود که ایشان نبرد کرده.(بند27)
Javad Mofrad
ماروش یادآور مایدشت (ماهیدشت) است: مایدشت قلعه و شهری است از نواحی شهر کرمانشاه. ولایتی است قریب پنجاه پاره دیه بود و در صحرایی واقع است که متصل میدان بزرگ است و علفزارهای در غایت خوب است و هوایی معتدل دارد و آبش از کوههایی که در آن حدود است برمی خیزد. (نزهةالقلوب، جزء ۳ ص ۱۰۸). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا. لغت نامه دهخدا). Mehdi Fatemi
شاید هم ملایر باشد درین مورد نظر باستان شناسان هم بسیار مهم است.
Javad Mofrad
در کتیبه شیلخاک اینشوشیناک در حدود ملایر (احتمالا به معنی دارای مل=انگور) از محلی به نام موگیا نام برده شده است.
Mehdi Fatemi
واژه مل به معنی انگور واژه نوین است در زبانهای باستانی به صورت مَدَ/مَذَ بوده است.
Javad Mofrad
احتمالا در پهلوی مل به معنی انگور رایج بوده است. نام شهر ملکان آذربایجان غربی را حمدالله مستوفی انگوران آورده است. در آذری انگورهای آویزان شده به رشته نخ را که توشه زمستان میکنند، ملاخ گوییم فکر میکنم تلخیص مل-آویخته شده باشد.

دوشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۳

معنی نام روستاهای آسفیچ نام ایران

جناب استاد، آسفیچ به چه معناست؟ در بیرجند دو روستا به این نام داریم. شاید آسپیچ باشد. اما تلفظ و نگارش آن آسفیچ است. با سپاس. محمود فاضلی بیرجندی.
الان تصور می کنم آسفیچ در اساس باید ترکیب آس (سنگ آسیاب) و پیچ (پیچیدن و چرخیدن) بوده باشد. یعنی در اساس به معنی دارای آن مقدار آب جاری فراوان است که بتواند سنگ آسیاب را به چرخاند یا به عبارت دیگر محل چرخیدن سنگ آسیاب یعنی محل دارای آسیاب فعّال و چرخنده. آسپیچ در مازندرانی و کُردی به حشرۀ آسیب رسان موذی و چرخندۀ معروف یعنی شپش گفته میشود.

شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۳

معنی نام روستای گودین شهرستان کنگاور

نظر به محل تپه باستانی گودین در ی‍ک کیلومتری آن، می توان نام این قصبه را از ریشه پارسی باستانیgaud به معنی پنهان کردن و پناه دادن دانست؛ یعنی در مجموع می توان آن را به معنی محل پناهگاهی گرفت.

جمعه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۳

توضیح علمی آفرینش جهان بر مبنای یک روایت ودایی

مطابق یک روایت ودایی "تخم زرین جهان (نماد آتش) هزار سال بر آب شناور بود، پس از هزار سال تخم زرین جهان منفجر و سرور جهان از آن پدیدار گشت."
این گفته پر مغز را می توان با علم فیزیک و فلسفه امروز چنین اصلاح کرد: در آغاز جسم سیاه و واحد جهانی (فضای مطلق) که از هر کران بی نهایت بود، در اثر نیروی کششی عظیم ذاتی خود منفجر شد و ذرات بنیادی فوتون از آن پدید آمدند.
به نظر من اینشتین فرمولهای پدید آمدن ذرات نور از فضای مطلق نخستین را کشف کرده است و چیزی را کشف کرده است که در واقع در پیدایش جهان، در جهان ذرت بنیادی microcosma اتفاق افتاده است و این چیزی است که به قول اینشتین در جهان به مقیاس ما cosmos غیر ممکن است.
آن جایی که می گوید اگر جسمی در جهان به مقیاس ما cosmosتحت تأثیر نیروی بی نهایت عظیم قرار گیرد، آن جسم ابعاد آن جسم کوچک شده، در نهایت به ذره نور تبدیل میگردد. ولی اینجا رابطه جرمی می گوید که جرم آن جسم به سرعت نور رسیده، بی نهایت می گردد. این گفته را در باب پیدایی فوتون از انفجار فضای نخستین می توان چنین توضیح داد: وقتی فضای مطلق نخستین تحت تأثیر نیروی عظیم ذاتی و درونی خود منفجرشد تکه های فضای مطلق منقبض گردیده و تبدیل به ذرات نور شدند و جرم آن قطعات فضای تاریک مطلق اولیه در این حالت از صفر نسبی به اندازه جرم فوتون گردید.

چهارشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۳

ریشۀ پلاس و پالان و پالتار

Helen Petrosian
درود
آیا واژگان ِ (پال paal - پالتو paalto- پلاس palas- پالان paalaan) همگی از یک ریشه هستند ؟
پال ( ترکی)= پوست
Javad Mofrad
مطمئن هستید پال در ترکی به معنی پوست است؟ در آذری و عثمانی به پوست "دَری/دِری" می گویند. شاید پالان فارسی (بالیده شده با کاه در زیر پارچه) و پلاس فارسی -ترکی و پالتو فرانسوی باشد.
Mostafa Ekhtesasi
خانم پطروسیان، از روی شباهت واژه ها، نباید آنها را دسته بندی کرد....
Javad Mofrad
پارچه و پار (چرم دباغی شده) در فرهنگنامه های فارسی و وا ژۀ ختنی پَلَئا (پارچه یا پوست درفش) اشاره بدان دارند که پلاس/پلاز در اصل مرکب از پل (پارچه، پوست) و اَز (پسوند اوستایی به معنی بستن و گره زدن) است. یعنی پارچه ای که از طریق بستن و گره زدن ساخته شده است. بر این اساس پالتار ترکی به معنی لباس را هم میشود در زبانهای هندواروپایی به معنی پارچه هنگام آمد و رفت گرفت. پار/پال =پارچه و پوست، تار = آمد و رفت.
معهذا ترکیب ایرانی پرده ور/پلته ور (پوشش تن) برای پالتار مناسب تر به نظر می آید.

یکشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۳

ترجمه دو بیت پهلوی مرصاد العباد

Helen Petrosian
در کتاب مرصاد العباد / نجم الدین رازی / فصل چهارم / داستان آفرینش آدم ؛ سروده ای آمده :
کرته و اکیری ای روسام اوسر / انند مویم که کیر و لام اوسر
ارتم اج ور برانی ور ببسرم/ میان اهنامه داران خام اوسر
این سروده به چه زبانی است؟
Mostafa Ekhtesasi
شاید کمکتان کند. اطلاعی بیش از این ندارم. کرته و اگیری...این دو بیتی از قدیم‌ترین نمونه‌های بازمانده از زبان فهلوی شمال‌ غرب ایران (قلمرو ماد قدیم) است که در جنگهای متعدد به صورتهای گونه‌گون ضبط شده، و مورد توجه و بررسی محققان قرار گرفته، و زبان آن را با تعبیرات مختلف: آذری، رازی، شهری، لری و غیره شناسانده‌اند. اهمیّت وجود این دو بیتی در این کتاب و منابع مختلف‌ دیگر، از دلایل و قرائن وحدت لهجه‌های ایرانی مختلف شمال غرب ایران است که تا قرن‌ یازدهم در ایران رواج داشته و اینک نیز هنوز بقایای آن در گوشه و کنار دیده می‌شود. «رک: زبان کهن آذربایجان، از محمد امین ریاحی، ناموارهء افشار، جلد چهارم (ص 0191-2491).
معنی برخی تعبیرات دو بیتی نامفهوم، و مستلزم دسترسی به نسخ بیشتر و مقایسه‌ با نمونه‌های دیگر فهلوی است. آنچه می‌توان حدس زد این است:«اگر تو سایه از سر من‌ واگیری، آنقدر مویه می‌کنم که...از سرم. اگر تو مرا از بر خود برانی، خاک بر سرم می‌شود».
Javad Mofrad
با توجه به آکار کُردی (اخلاق و کردار) و والام (والم=کوی و برزن) و اهنام (بدنام) یک اصلاحیه ای که به نظرم رسید از این قرار است:
«اگر تو کردار و اخلاق ات را از سر من‌ واگیری، آنقدر مویه می‌کنم که محله بر سرم میشود. اگر تو مرا از بر خود برانی، در میان بدنامان خاک بر سر میشوم».

شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۳

شهرهای مهم ناحیه کرمانشاه در شهر لشکرکشی اسکندر در روایت دیودور و آریان

این منابع میگویند که اسکندر از شوش بدین ناحیه کامبادن (کرماشیَن= محل غارهای سنگی) آمد و از طریق شهر کارِس (کرند= محل خنجر سازی)، ستیا (محل سخت و نیرومند = شهر اسلام آباد/هارون آباد= آبادی رسا و سترگ)، کامبانا (تلخیص کرماپادانا= محل نگهبانی شونده با غارهای سنگی)، سِلون (به سانسکریت پشته، سینه= صحنه)، نیسا (نهاوند= محل استراحت کاروانها) به اکباتانا (همدان= محل خزانه) رسید.
نامهای بیت همبان، کامپادا، کامپادن را میشود به معنی محل خمب (غار و تاق) معنی نمود که این معنی کرماشیَن، کرمانشان (محل غار) نیز می باشد.

جمعه، بهمن ۱۷، ۱۳۹۳

تِتالک نام دیگر تاجیکان

در خبر سبئوس مورخ ارمنی پایان عهد ساسانی کشته شدن یزدگرد را در سرزمین مردمی به نام تِتالک یاد کرده است. مراد از این نام همان تاجیکان به نظر میرسد: تِتالک را به جرأت می توان نام دیگر تاجیکان (تات جیکان= مقدس دارندگان گیاه هوم) دانست. دربیکان/دریها/تاجیکان همان سکاهای پارسی برگ هئومه/دروپیک بوده اند. tattva-al در سانسکریت به معنی منسوبین به عصاره مقدس .(شیره هوم) است. ک (آک) در تتالک پسوند حالت فاعلی به نظر می رسد: به همین شکل معنی دارندگان داروی و اسانس حقیقی نیز می دهد:
.तत्त्व n. tattva essence, truth [identity] लाकयति verb lAkayati {lak} taste

سه‌شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۳

معنی بُشرویه

نام بُشرویه را مرکب از بوش (گیاه دیمی یا درخت بوش) و رویه (از ریشه رُستن) گرفته اند ولی جزء اول و دوم این نام را می توان به معانی دیگر نیز گرفت. مثلاَ بوش- رَویه یعنی محل مردمی که تزئینات و آرایش می کنند یا محل با شکوه تزئین شده (=بوش-رَیَ -اویه اوستایی). به نظر میرسد نامهای بوشهر و بوشکان نیز از همین ریشه اوستایی بوده باشند.

معنی نام دژ رشکان

دژ 2300 ساله رشکان در نزدیکی محله صفائیه شهر ری و تپه چشمه علی قرار دارد. دژ رشکان یکی از قلعه‌های محافظ هسته اولیه ری به شمار می‌رفت. این دژ با ساختاری متشکل از لاشه سنگ و ساروج، متعلق به دوره اشکانیان است. فخرالدوله پسر رکن الدوله دیلمی، این بنا را که در جریان فتح ری به دست مسلمان ها ویران شده بود، مرمت کرد به همین دلیل درگذشته اینجا فخر آباد نامیده می‌شد.
رش‍کان می تواند به معنی محل واقع بر روی تپه باشد: مطابق لغت نامه دهخدا: رش. [رَ] (اِ) پشته. تپه. (فرهنگ فارسی معین). مقابل کنده. فراز. تپه. تل. بلندی. بلندی در زمین. پشته، مقابل گودی و نشیب. (یادداشت مؤلف). || زمین پشته پشته. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (انجمن آرا) (آنندراج) (لغت محلی شوشتر) (از فرهنگ جهانگیری) (از شعوری ج 2 ورق 8) (از فرهنگ رشیدی). زمین پر فرازو نشیب. (فرهنگ خطی) (فرهنگ سروری ). زمین نشیب و فراز باشد نه سخت و هموار. (فرهنگ اوبهی):
هرچه بخواهد بده که گنده زبان است
دیو رمیده نه کنده داند و نه رش .منجیک.
ولی اگر ترکیب اصلی آن را اَ-رَش-کان در نظر بگیریم در این صورت نام رشکان به معنی محل آسیب ناپذیر خواهد بود که این معنی مناسب و منطقی برای این دژ مناسب و معروف می توانست باشد.