چهارشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۵

تاریخچهً کهن شهر توس

وجه تسمیه شهر توس

(برگرفته ازگزارش شناخت تابران,جلد اول, رجبعلی لباف خانیکی, محمودبختیاری شهری, محمود طغرایی, مجید لباف خانیکی, بهزاد نعمتی,پژوهشگاه میراث فرهنگی خراسان)
درباره ی نام توس, معنای آن وریشه ی کلمه تاکنون نظر دقیقی بیان نشده است. " بارتلمه " محقق آلمانی برای واژه ی tusa ریشه ی taos را احتمال داده است. این ریشه دارای دومعنی خالی, تهی وپوک ونیز آزاد, ول ورها است.(1)
از طرف دیگر " هایر هُوفر" ذیل واژه ی tusa او راقهرمانی دلاور وجنگاوری ایرانی می داند ودرتوضیح این کلمه ترکیب tusaspa را به معنی دارنده یاسب رها شده می آورد ومعادل سانسکریت آن را tusaspa می نویسد که در واقع ترکیبی از صورت ضعیف شده ی فعل taos به اضافه ی اسم aspa است که این جا معنی ول, آزاد ورها, که معنی دیگری برای ریشه ی taos بوده, به کارگرفته است ومی نویسد صورت وادبی واژه های taus و tus واژه های tos و tus است.(2)
کلمه taosa که صورت افزوده ی واژه ی tus است, در ترکیب اسم hu tsosa نام همسر وخواهر ویشاسپ نیز آمده است. در زیر نویس این واژه, بار تلمه taosa را اسم مذکر به معنی کسی که رانهای پهن وبزرگ دارد, آورده است (3) که شاید منظور انسانی قوی ودلیر باشد واحتمالا به نوعی اشاره به توس, یل جنگاور مذکور در اوستا باشد.
با این تفاسیر, در اوستا هیچ گاه نام توس بر سرزمینی اطلاق نشده است. قابل توجه آن که برخی محققین به تایید نظر اسفندیار جی, سرزمین اورو urva را که بر طبق بند اول وندیداد, هشتمین سرزمین اهورا آفریده است, با منطقه توس یکی دانسته اند(4). که نمی تواند نظر چندان درستی باشد.
در متون پهلوی به نام توس علاوه بر یک شخصیت پهلوانی, برنام شهر و کوهی نیز اطلاق می شود. کتاب شهرستانهای ایران, بناینگذار شهر را, شهرتوسِ نوذران می داند که نهصد سال سپاهبد بوده است(5). توس پهلوان ایرانی پسر نوذر ونوه منوچهر می باشد. پدرش مدت هفت سال پس از منوچهر پادشاهی کرد وسپس به دست اسفندیار تورانی کشته شد.
توس مدتها سپاهبد کاووس وکیقباد وکیخسرو بود وچندی مدعی تاج تخت کیخسروشد؛ ولی در این راه موفق نشد وپادشاهی دراین خاندان با پدرش نوذر پایان یافت. توس درجنگ باتورانیان به همراه کیخسرو دلیریها کرد وکیخسرو به پاس دلاوریهایش, سپاهبدی لشگر ونگهبانی درفش کاویانی را به او سپرد واو را حاکم خراسان کرد. توس هنگامی که کیخسرو به قصد سفر به جهان دیگر رو به کوه وبیابان نهاد, به بدرقه او رفت وبا غایب شدن کیخسرو, او نیز در زیر برف جان سپرد. در سنّت مزدیستان او از جمله جاودانیهاست که در پایان جهان به همراه سوشیانس خواهد بود(6).
مولفان زین الاخبار ونزهة القلوب جمشید پیشدادی را بنیانگذار شهر توس می دانند ومی افزایند پس از خرابی این شهر, توس نوذر آن را تجدید عمارت کرد وبنام خود منسوب گردانید(7). در بندهش نام توس هم برشهر وهم برکوه اطلاق شده است؛ بطوریکه محل " چشمه سو" را برسر کوه توس می داند ودر توصیف شهر توس می نویسد که رودخانه کاسه رود به شهر توس می آید ودرآن جا آن را کشف رود می خوانند وکوه کدروسپ در این شهر واقع است(8).
اگر از جهان اسطوره پا بیرون گذاریم, منطقه ای در دشت توس خواهیم یافت که احتمالا می توانیم آن مکان را توس کهن بدانیم. این منطقه سه تپه واقع در محدوده ی بین روستاهای " توپ درخت", " دوین" و " قره تپه " در شمال غربی مشهد وغرب تابران در غرب دشت توس است.
این سه تپه در فاصله بسیار نزدیک به هم وبا یک توالی زمانی استمرار حیات 5تا6هزارساله را دراین منطقه گواهی می دهد وقدمت ومخصوصا وسعت تپه ها(به ویژه تپه توپ درخت) باعث این گمان می شود که توس قبل اسلام باید درمنطقه ای به این وسعت وعظمت بوده باشد. چنین محوطه عظیمی در تمام دشت توس یافت نمی شود وعلاوه برآن, خاموشی حیات آن دراوایل دوره ی اسلامی, گمان مذکور را قویتر می کند. حیات این منطقه ظاهرا از قره تپه با قدمت حدود هزاره ی پنجم ق.م آغاز می شود وسپس در تپه دوین با آثار معماری ادامه می یابد ودر بزرگترین محوطه با پهنه ی حدود دوهکتار, در اوایل اسلام خاتمه می یابد. این محوطه ی اخیر عظمتی شایسته ی دژ استوار توس دارد.
به لحاظ تاریخی تا دوره ی ساسانی نام توس مشخصا در متون ومنابع نیامده ودرکتیبه های دوره ی هخامنشی شهر های شمال شرق کشور با نام ایالت پرثوه, جزیی از قلمرو امپراتوری هخامنشی آمده است. در دوره ی اشکانی نیز نامی از این شهر در دست نیست؛ اما در دوره ی ساسانی جز چند مورد که حوادثی در این شهر اتفاق می افتد, تاریخ توس را باید درلابه لای حوادث وتاریخ منطقه ی خراسان جستجو کرد.
(1) شناخت تابران,جلد اول, رجبعلی لباف خانیکی, محمودبختیاری شهری, محمود طغرایی, مجید لباف خانیکی, بهزاد نعمتی,پژوهشگاه میراث فرهنگی خراسان,به نقل ازBartholomac,Altiranisches worterbuch, Berlin,1961
(2)همان کتاب, به نقل ازMayrho fer, iranisches personennamenbuch.wien.1966
(3) همان کتاب, به نقل از Altiranisches worterbuch
(4) همان کتاب, اوستا, گزارش جلیل دوستخواه, تهران,مروارید,1370,ج2,ص930
(5) همان کتاب, متون پهلوی, جاماس آسانا, گزارش سعید عریان, تهران, کتابخانه ملی ایران, 1371, ص65.
(6) همان کتاب,به نقل از, گزیده های زاد سپرم, ترجمه محمد تقی راشد محصل, تهران, موسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی , 1366, ص63 , بُندهش , گزارنده مهرداد بهار , تهران , توس , 1369, ص128؛ یشت هاع ابراهیم پورداود, به کوشش بهرام فره وشیع تهران, دانشگاه تهران, 2536, ج1,ص216-217؛ منصور رستگار فسایی, فرهنگ نام های شاهنامه, تهران,پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی,1379,ج2,ص661-668؛هاشم رضی, فرهنگ نام های اوستا, تهران, فروهر,1346,ج1,ص364-365, جهانگیر اوشیدری,دانشنامه مزدیسنا , تهران , مرکز , 1371, ص224 ؛ محمد جعفریاحقی, فرهنگ اساطیرو اشارات داستانی درادبیات فارسی, تهران , سروش , 1375,ص298؛
Justi, iranisches namenbuch, germany, 1963, kanga.
Complaete dietionary of the avesta languages. Bombay, 1900
(7) همان کتاب, به نقل از, گردیزی,زین الاخبار, تصحیح عبدالحی حبیبی, تهران,دنیای کتاب, 1363,ص33و48؛ حمدالله مستوفی, نزهة القلوب, به تصحیح لسترنج, تهران, دنیای کتاب, 1362,ص150-151. (8) همان کتاب, به نقل از, بندهش, ص72و76و77.

در نقد کوتاه و تکمیل این مقاله مطلب این جانب جواد مفرد کهلان باید به عنوان یک محقق تاریخ اساطیری و جغرافیای تاریخی ایران باید به طور اختصار بگویم نام شهر و کوه توس بایستی مرکب از کلمات اوستایی/پارسی "تو"(توانا، نیرومند) و" اوس" (چشمه/ دریاچه) بوده باشد همان دریاچه/ چشمه ای که نامش در کتاب پهلوی بندهش سوبر(پرسود) آمده است. چنانکه دیدیم نام این چشمه را در مقاله به صورت چشمه سو آورده اند، که باز به همان معنی چشمه پرسود است. نام تابران (محل نیرومند) و توس (چشمه نیرومند) در جزء توَ (تاب، نیرومند) مشترک است. نام توس از قهرمانان معروف شاهنامه ربطی با نام این شهر نداشته و به معنی تنومند و پهلوان می باشد و در واقع قهرمان کورشنامه گزنفون همین توس یعنی کورش دوم است نه نوادهً او کورش سوم که در روایات ملی ایران با نامهای فریدون (جهانگشای بخشایشگر) و پشوتن (سازندهً پل) معروف شده است. کورش دوم (توس) سپهسالار محبوب کیاخسارو (هووخشتره، کیخسرو) در روایات تورات در لباس پادشاه یهود تبدیل به داود (عزیز) گشته است، چه در روایات اساطیری کهن آذری ده ده قورقود، اسطورهً توراتی داود به درستی به "چوپان جنگجو" که همین کورش (قوچ، ذوالقرنین) دوم است، منتسب شده است. اما ذوالقرنین قرآن صرفاٌ همان کورش سوم ملقب به کبیر می باشد. در واقع سلیمان تورات و قرآن هم همان کورش سوم می باشد، بی جهت نیست که مقبرهً در آب شناور این پیغمبر قرآنی یعنی کورش سوم، مادر سلیمان (در واقع مزار "سلیمان"= مزار مرد صلح و سلامتی) نامیده شده است.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

dastetun dard nakoneh, matalebe khubi tuye in site peida miishe.