تحقیقی در باب شجره نامهً خاندان پهلوی
آیا این خاندان پهلوی ربطی با آن خاندان پهلوی حماسه آفرین آماردان قرن هفتم پیش از میلاد داشته اند؟ نمی دانم که تحقیق زیر در بارهً شجرهً نامه خاندان پهلوی چه قدر سندیت دارد، ولی بسیار بعید است که کسی قادر بوده باشد از هفت نسل پیش از رضا شاه چنین اطلاعات نسب نامه ای دقیق و روشنی بدست دهد، ظاهراً خبری در این باب وجود داشته و خوش خدمتان آن را به سلیقهً خویشان ساخته و پرداخته و پیراسته اند چه آوردن نام الشتر لرستان درتشریح این شجره نامه که در معنی سرزمین عقاب با آلاشت اشتراک دارد نشان می دهد که نام خود قصبهً آلاشت باعث و دستاویز افسانه سازی شده است. در این باب نام ناحیه فهله(منطقه پهلوی زبانان ماد کهن) را هم به عاریت گرفته اند. از سوی دیگر بسیارجالب است که سرزمین رستم و زال اساطیری (آترادات تاریخی) که شاهنامه تحت نام افسانه ای آشیانهً سیمرغ (سرزمین عقاب) می نامد، طبق اساطیر اوستا و خبر کتسیاس طبیب و مورخ دربار پادشاهان میانی هخامنشی، در همین دیار مازندران (گوذهً اوستا) واقع بوده است که نظر به ترادفش با نام آلاشت صد البته می تواند همان ناحیهً قصبهً آلاشت مازندران منظور باشد؛ جالب توجه است که اوستا نام خانوادگی خانوادهً گرشاسپ / رستم (آترادات پیشوای سکائیان آماردی) را سام (کناری) و ثریته (پایانی، آخری) آورده است که خود به سادگی با نام پهلوی و پهلوان شاهنامه مترادف میشوند ولی آیا این خاندان پهلوی قهرمان بی بدیل ایران که در قرن هفتم پیش از میلاد آشوریان متجاوز (دیوان مازندران) تحت رهبری رئیس رئیسان شانابوشو (سردار آشوربانیپال) را در پای حصار شهر آمل تار ومار نموده و دولت مستقل ایران مادها را برای نخستین بار در تاریخ به وجود آورده اند ربطی با این خاندان پهلوی (با توجه ریشهً فارسی آن،یعنی کناری) در قرن اخیر دارد؟ که خود بیش از آن که قهرمان باشند برای حفظ منافع اربابان استعمارگر خود قهرمانان مملکت را ساقط کرده اند- به شمارید؛ میرزا کوچک خان، ارانی، مصدق، فاطمی ، حنیف نژاد و گلسرخی..- اساس این رازنهان ارتباط یا عدم ارتباط این دو خاندان مازندرانی به ظاهرهمنام ولی به هر حال همشهری را به قول قاتل میلیونها ایرانی، یعنی چنگیزخان مغول، خدایان دانند. گر چه مسلم نام خاندان پهلوی (پاهلونی) می تواند بسیار قدیمی باشد و در این صورت می بایستی این نام فراگیر جمعیت کثیری از مردم منطقه سوادکوه (فرشوادگر عهد باستان) می گردید؛ در حالیکه معلومات ما به دورهً پیش از صفویان قد نمی دهد. اما به هر حال خود صورت قدیمی نام این منطقه یعنی فرشوادگر در معنی اوستایی کوهستان رهبر کامیاب را به سادگی می توان اشاره به خاندان سام (کناری، پهلویی)و شخص آترادات پیشوای آماردان (آذربرزین، رستم و گرشاسپ شاهنامه) شمرد.
تبار رضا شاه
به قلم: سيدمصطفي تقوی از آغاز تاريخ تا به امروز انسانهاي بي شماري متولد شده و مردهاند، اما هيچ گاه تاريخ تولد و مرگشان و يا ريشه و تبارشان دغدغه ذهن و فكر هيچ كس قرار نميگيرد. در اين باره نيز همانند بسياري از امور ديگر، انسانها به هر پديدهاي به همان اندازه اهميت ميدهند كه آن پديده در زندگي اجتماعي مردم تأثيرگذار بوده است. و همين اصل، علت اصلي آن است كه بسياري از انسانها از زاد و مرگ بسياري از انسانهاي ديگر بي خبر ميمانند.اصل يادشده، همچنين، نشان آن است كه برخي از انسانها، لحظه لحظه مرگشان ثبت ميشود در حالي كه نه تنها ديگران، كه خودشان نيز از تاريخ دقيق تولد خويش بي خبرند. زيرا اين دسته از انسانها كساني هستند كه به هر علت توانستهاند در عرصه فرهنگ يا سياست يا اقتصاد جامعه تأثيرگذار باشند در حالي كه در شرايطي ديده به جهان گشودند كه خود يا خانوادهشان براي ديگران اهميتي نداشتند و ثبت تاريخ تولد و يا ريشه و تبارشان جلب توجه نميكرد. بسياري از علما و مخترعان و مكتشفان و هنرمندان و سلاطين از اين گونهاند. تعدادي هم هستند كه هم هنگام تولد براي جامعه اهميت داشتند و هم هنگام مرگ. در ميان گروه دوم، يعني آنهايي كه تولد و تبار روشني ندارند اما تا هنگام مرگ صاحب اشتهار شدند، آنهايي كه با عرصه قدرت و سياست سروكار نداشتند مشكلآفرين نميشوند. اما از اين دسته، آنان كه بر كرسي حكومت و قدرت تكيه داشتند، برخي همچون نادرشاه افشار با پاك كردن صورت مسئله به حلّ آن ميپردازند و در پاسخ اين پرسش كه پدرت كيست و فرزند كيستي؟ در يك كلام پاسخ ميدهند: « فرزند شمشير». اگر صد بار از آنان همين را بپرسي، همين را نيز خواهي شنيد. اين دسته بدين گونه خيال خود و ديگران را راحت ميكنند. اما همه آنان از اين گونه نيستند. برخي از آنان نه تنها صورت مسئله را پاك نميكنند، بلكه در پي مسئلهسازي نيز هستند. اينان ميخواهند همان گونه كه اكنون خود را بزرگ ميبينند، تولد و تبار خود را نيز بزرگ بنمايند. به هر حال، روزي به عنوان تولد اين گونه افراد تعييين ميشود، اما آنچه تا حدودي دشوار ميآيد، تبارسازي است. اين دسته افراد معمولاً به كمتر از اين قانع نيستند كه خود را به يكي از اصيلترين نژادهاي كشور متبوع پيوند داده و به سلاطين اوليه و نخستين بنيانگذاران كشور نسبت دهند. رضاشاه پهلوي نيز يكي از كساني است كه در پي نيل به سلطنت، اشتهار سلاطين را كسب كرد اما ريشه و تبارش نه تنها از درخشندگي ويژهاي بهره نداشت، بلكه اصولاً مبهم و ناشناخته ماند. رضاشاه در آلاشت مازندران متولد شد و معمولاً عضو ايل پالاني معرفي ميشد. محمدتقي بهار در تاريخ احزاب سياسي نوشت : « نام اين طايفه در تاريخ خاني طبع پتروگراد برده شده است و تا جايي كه به ياد دارم غير از آن تاريخ كه وقايع حكام گيلان و لاهيجان و ظهور شاه اسماعيل و حالات خان احمد گيلاني را مينويسد نامي از اين طايفه در تاريخ ديگر برده نشده است.» ظاهراً تاريخ خاني در 922هـ . ق نوشته شده و شرح حوادث سالهاي 880 تا 920هـ . ق ناحيه گيلان و لاهيجان، يعني دو دهه نخستين دوره صفويه و دو دهه پيش از تأسيس آن سلسله را در بردارد. به تازگي در كتاب رضاشاه از الشتر تا الشت درباره تبار رضاشاه مطلبي عنوان شده است كه دو نكته از آن قابل تأمل است. يكي اينكه نياكان رضاشاه از الوار لرستان بودند و ديگر اينكه همين الوار، به وجودآورندگان ايل پالاني نيز بودهاند. درباره نياكان لُر رضاشاه اين گونه گفته شده است كه در زمان هجوم افغانها در اواخر دوره صفويه (1148-1135)، طوايف لر همانند بسياري ديگر از ايلات ايران، نادر را در سركوبي افغانها ياري ميدادند. طايفه حسنوند كه يكي از طوايف لك محسوب ميشد، نيز در اين جنگها شركت داشتند. يكي از افراد طايفه حسنوند به نام « رمضان» در جريان جنگهاي نواحي شمالي كشور، از لشكريان جدا گشته، راه را گم كرده و سرانجام در ناحيه آلاشت اقامت گزيد. رمضان با يكي از دختران طايفه اوجي ازدواج كرد و براي هميشه در آن ديار ماندگار گرديد و رضاشاه از نوادههاي ايشان است. روايت يادشده درباره نياكان رضاشاه، قابل بررسي و در عين حال بسيار محتمل است. اما اينكه همين رمضان به علت اينكه در منطقه لرستان به لرها، فيلي (فهلو، فهلي، فهلوي) ميگفتند، ايشان هم در الاشت خود را پاهلون و پهلون به معناي پهلهاي معرفي كرد و بدين گونه ايل پاهلوني يا پالاني را بنياد نهاد، مورد ترديد است و جاي بحث دارد. زيرا دست كم اگر روايت بهار درست باشد كه نام پالاني در تاريخ خاني آمده است، آنگاه روشن ميشود كه پيشينه كلمه پالاني در ناحيه مازندران و گيلان نزديك به 220 سال پيشتر از زماني ميرسد كه ادعا ميشود رمضان اقامت خود را در الاشت آغاز كرده بود. بدين ترتيب، باب تحقيق در اين باره همچنان باز است، اگرچه آنچه مهم است نه تبار رضاشاه، كه كارنامه خود او و جايگاهش در سير تحولات تاريخ و جامعه ايران است.
تبار رضا شاه
نوشته شده توسط: سوادكوهي (بر گرفته از سایت سخن)
"براي اطلاع نويسنده كتاب (از سوادكوه تا ژوهانسبورگ ، زندگي رضا خان نويسنده :نجفعلي پسيان، خسرو معتضد) اين كتاب گرچه نام پرطمطراقي را يدك مي كشد اما گفتني است كه نويسنده به خود كمترين زحمتي نداده تا در باره زندگي رضاشاه يا قوم او تحقيق جامعي بكند. متاسفانه هم خسروخان معتضد و هم پسيان به داده هاي وهمي تكيه كردند حال آنكه رضاشاه از اصليت الاشتي خود اطلاع داشته و قوم او كه مشهور به پاهلوني است به غلط پالاني خوانده مي شود. در حاليكه پاهلون يا پاهلوني گرچه از لحاظ زبانشانسيك با واژه پالاني هم خانواده است ولي معنايي كه از اين دو واژه استنباط مي شود تفاوت از زمين تا آسمان است.پاهلوني هاي الاشت نه از اقوام فقير كه اتفاقا از دامداران بزرگ و ملاكان بنام الاشت و حتي سوادكوه بودند. پهله منطقه اي است در الشتر كه جد بزرگ قوم پاهلون بعد از آنكه برحسب اتفاق در الاشت سر درآورد در ميان مردم الاشت ماندگار شد و از اقوام جورسرايي يا اوجي همسري اختيار كرد كه نزديك به هفت نسل بعد رضاخان از نوادگان آن مرحوم است. رمضان نامي كه نياي بزرگ قوم پاهلون الاشتي است براي معرفي خود به مردم ده ،خود را پهله اي معرفي كرد كه به مرور پهله به پاهلون و بعد به پاهلوني تغيير كرد. براي اطلاع جنابان نويسنده خوب است كه كتاب رضاشاه از الشتر تا الاشت و كتاب فرهنگ مردم الاشت و سوادكوه هر دو نوشته كيوان پهلوان را مطالعه بفرمايند كه براي تنوير افكار و اطلاع حضرات بسيار مناسب است.در ضمن اگر دو باره هوس كردند كتابي رد باره رضاشاه هر شاهي بنويسند بهتر است با تحقيقات ميداني باره علمي كتاب خود را افزايش دهند. و من الله توفيق . بنده بعدا براي ديدن اين سايت خدمت مي رسم تااز ديدگاه ديگران پيرامون مطلب فوق آگاه شوم. لازم به ذكر است كه كتاب دوم هم اكنون در بازار موجود است و كتاب اول زيرچاپ است. اگر اي ميل داشتم حتما تقديم مي كردم"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر