پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۴۰۲

معنی نام تپوریان و آماردان

The meanings of the names Tapori and Amardi
تپوریان می توانند همان اناریان سکایی (آنانکه زنان بر آنان حکومت می کنند) باشند که بنا به استرابون سنت مادرسالاری داشته اند و به همراه کاسپیان نام برده شده اند. سنت مادر سالاری مردگیران مازندران هم در این رابطه قابل توجه است.
تُپور در روسی همان همان تبر فارسی است. نظر به اینکه نام تائورهای سکایی الهه پرست در اسطورهٔ سکایی پسران تارگیتای با ابزار تبر نشان داده شده است. لذا دو قوم الهه پرست تائوری و تپوری در داشتن سمبل ابزار تبر با هم اشتراک داشته و منشأ قومی سکایی واحدی داشته اند.
در مورد دیوان مازندران گفتنی است دیوان اصلی صاحب کتابت آشوریانی بوده اند که در عهد خشتریتی که از کاشان به آمل پناه برده بود، به رهبری رئیس رئیسان شانابوشو، در آغاز حکومت آشور بانیپال به شهر آمل حمله بردند و در زیر حصار این شهر از خشتریتی و آترادات پیشوای آماردان شکست خوردند و ماد مستقل شد. بعداً کیاخسار دژ بهمن (نینوا) خانهٔ دیوان را در سمت شهر دوان آشور (موصل) برانداخت و ایشان را از صحنه تاریخ خارج ساخت.
تائورهای سکایی کریمه (پرستندگان الههٔ دو شیر به دست) و دارندهٔ سمبل تبر هم الهه ای به نام ایفی ژن (الههٔ نیرومند آبها) را می پرستیده اند.
قبلاً فردی به نام رهام بنی دربان این مطلب را در فیس بوک منتشر کرده بود:
بز دیو موجود افسانه ای ایران در مازندران:
«در بخش هایی از مازندران باوری افسانه ای وجود دارد مبنی بر وجود موجود افسانه ای به نام «بزدیو» (بُز خدا) . بزدیوها به صورت قبیله ای و گروهی زندگی می کنند و دارای نظام زن سالار هستند. گفته می شود که دانای قبیله بعد از مرگ به درخت کهنسالی تبدیل می شود.»
به خاطر همین اعتقادات غیر عادی مردم مازندران و گیلان، مغان ماد ایشان را دیوان مازندران و دروغپرستان ورنه خوانده اند. چون چیزهایی را می پرستیدند که نزد مغان ماد ری ضد اهورایی بوده اند. ایشان حتی نام پارس را در اوستا نیاورده اند به خاطر اینکه معنی غیر اهورایی، پرخاش کننده (نام پلنگ نزد سکاها) می داده است.
مطابقت تبریها با اناریان (اناریکاها):
اِسترابوان به نقل از اِراتوستن، ساکنان کرانۀ جنوبی دریای مازندران را از مشرق به مغرب هیرکانیان، امردان، اناریکاها (اناریان)، کادوسیان، آلبانیان، کاسپیان و اوتیان نام می برد. در این فهرست نام اناریکاها درست در جای نام مردم مادرسالار تپوریان (تبریها) قرار گرفته است، لذا نام اناریکاها در معنی قوم زنان (غیر نران) به جای همان تپوریان (تبریها) است. خود استرابون در جای دیگر از سنت مادرسالاری تپوریان یاد کرده است که رد پای این سنت در جشن زنانۀ مردگیران مردم مازندران به یادگار مانده است.
استرابون خود تپوری ها (تبریها) را طوری توصیف کرده که دارای سنت مادر سالاری به نظر می رسند. چه بنا به خبر استرابون: "مردان و زنان تپوری یعنی همان طبری ها خود را آرایش عجیبی می نمودند. مردان موبلند و جامه های سیاه و زنان مو کوتاه و سفید جامه بودند. هرکس که بهترین گواهی نامه را برای خود به دست می آورد با هر کس که می خواست ازدواج میکرد."
سنت اژدها پرستی نزد آماردان:
داهه های شرق دریای مازندران توتم مار داشته اند. در سمت تپه مارلیک هم الههٔ ماروش پرستیده میشده است. خود مازندران را هم میشود محل پرستش موجود پر پیچ و خم (اژدها) یا درندهٔ بزرگ (ببر) گرفت.
معنی سنسکریتی نام مازندران:
جالب است که نام مازندران را در سنسکریت می توان به معنی محل درندۀ بزرگ (ببر) گرفت. از اینجا معلوم میشود چرا به گفته والری فلاک مردم مازندران سگان را گرامی می داشته اند و کا-سپیان (گرامی دارندگان سگان) نامیده می شده اند:
महन् adj. mahan (mazan) big
दारण adj. dAraNa tearing
در جام زرین مارلیک الههٔ آماردان درهٔ سفید رود به صورت اژدها- پلنگ نشان داده شده است.
به صراحت گفته نشده است کدام قبیله در مازندران و گیلان دارای توتم مار-اژدها بوده است. ولی به احتمال زیاد این خود قوم آماردان باستانی بوده باشند؛ چون نام مَرد (آمارد) را میشود مترادف مار به معنی کشنده گرفت. در این صورت تبری ها از سکاها و آماردان از تبار داهه ها -سئوروماتهای دارای توتم مار در شمال شرق دریای مازندران بوده اند. درفش اژدهای اشکانیان داهه تبار نزد رومیها معروف بوده است. درفش اژدهای رستم هفتخوان مازندران (آترادات پیشوای آماردان/مردان) نیز گواه این نظر است. چون سگیستان کهن ایران، موطن رستم هفتخوان مازندران همان کاسپیانه (محل گرامی دارندگان سگان) است.
مطابقت داهه ها با یازیگها (نیاکان سئورومتی صربها):
داهه را می توان مرده سوز و یا مار پرست معنی کرد. اشکانیان پارتی که از داهه ها به شمار رفته اند، هم مرده سوز بوده اند و هم درفش اژدها (مار افعی) داشته اند. بیشتر محتمل است که معنی مار افعی درست باشد. چون ماساگتها (دارندگان توتم گوزن) و داهه ها که از قبایل مارپرست سئورومات بودند، بعداً به بالکان رسیدند و روکسولان (آلانهای درخشان، دارندگان توتم گوزن) و یازیگ (سرپ، مار پرست)‌‌ نامیده شدند و تشکیل ملل خویشاوند کرُوات و صرب را دادند، به تدریج در سلک ملل اسلاو در آمدند.
رستم تاریخی و اساطیری اصلی (رستم هفتحوان مازندران) همان آترادات پیشوای آماردان است:
دکتر بهمن سرکاراتی استاد ما که یادش گرامی باد، در مقاله خود تحت نام "رستم یک شخصیت تاریخی یا اسطوره ای؟" نتیجه میگیرد که «رستم (ریشه کن کنندهٔ ستمگران) نه گرشاسپ (در هم شکننده راهزنان) است که مارکوارت میگوید و نه گندوفارس (گندآور) در سمت سیستان که هرتسفلد می پندارد.» ولی از آنجاییکه نگارنده در طی چهار دهه به طور اختصاصی در تطبیق تاریخ مدون و تاریخ اساطیری و حماسی ایران به تفحص پرداخته ام، بر این باورم که وی اساساَ همان گرساسپ دیوکش کنار دریای فراخکرت (مازندران) است ولی حماسه هایش از گندوفارس پهلوها و پادشاهان بلاش نام (ولخش= بسیار نیرومند و پهلوان) هم متأثر شده است. در واقع رستم هفتخوان مازندران بومی مازندران با مردمی سگپرست (سگیستانی) بوده است. اسم تاریخی وی را همانطور که کتسیاس ذکر نموده است آترادات پیشوای مردان (آماردان) بوده است. که ایرانیان عهد هخامنشی برای ترفیع مقام هر چه بیشتر کوروش او را فرزند همین آترادات پیشوای آماردان، قهرمان بزرگ دوره مادها معرفی می نموده اند. در کتاب آذربرزین نامه هم نام این قهرمان مازندرانی در رابطه آتش به صورت آذر برزین (مخلوق آتش بلندپایه) و نیز به صورت رستم تورگیلی (رستم پهلوان گیلانی) ذکر شده است. در خبر کتاب یهودی- آرامی توویت نام این قهرمان منجی آهیگر (اخگر) قید شده است که این خود ظاهراّ از سوی دیگر یادآور نام کاوه آهنگر قهرمان رهایی بخش است که رابطه با فریدون (کوروش) است.
واقعه تاریخی حماسی مربوط به رستم/گرشاسپ از این قرار بوده است که مطابق کتیبه ای آشوری، آشوریان در آغاز عهد آشوربانیپال برای تنبیه شورش مادها به رهبری خشتریتی پادشاه کارکاشی (کاشان) و تسلیم وی، سردار خویش شانابوشو رئیس رئیسان را با لشکری به سوی شهر آمل مازندران می فرستند ولی بعد اخبار مربوط به این لشکرکشی به عمد در کتیبه های آشوری مکتوم میگردد در حالی که ماد مستقل شده است. این بدان معنی است که شانابوشو و لشکرش در پای حصار شهر آمل دچار شکست وحشتناکی از آماردان و مادها شده اند و ایران مادی مستقل شده است. از ایران شناسان تنها کسی که برای این کتیبه آشوری نظر خاصی مبذول کرده است، همانا پِراشک محقق چک بوده است. ولی وی نتوانسته است نظر خویش را با استفاده از منابع ملی ایرانی در باب هفتخوان رستم مازندران (نبرد گرشاسپ با دیوان کنار دریای فراخکرت) و آزادی کیکاوس (خشثریتی) به خوبی اثبات نماید؛ به احتمال زیاد وی و حتی ناقد وی دیاکونوف از اسطورهٔ بسیار معروف ایران یعنی هفتخوان رستم در مازندران مطلع نبوده اند.

هیچ نظری موجود نیست: