چهارشنبه، دی ۱۳، ۱۴۰۲

مطابقت یاران مهدی موعود، خراسانی و شعیب بن صالح با ابومسلم خراسانی و قحطبة بن شبیب

(Khorasani and Shuaib bin Saleh are the same as Abu Muslim Khorasani and Qahtaba bin Shabib)
گفته شده خواستگاه خراسانی رهبر قیام مهدویت دقیقاً همانند همان شهر خواستگاه ابومسلم خراسانی است. و ایشان "ابوالعباس سفاح" اولین خلیفه عباسی را مهدی موعود می پنداشتند. منابع شیعی این تاریخ مهدی موعود گذشته را به عنوان تاریخ مهدی موعود آینده وانمود کرده اند.
و قحطبة (به زمین افکننده) بن شبیب (دارای اسب با نشاط) از قبیلهٔ طایی همراه ابومسلم مطابق شعیب بن صالح بنی تمیمی است که از وی به عنوان فرمانده لشکر خراسانی یا مهدی یاد شده‌است. ظاهر ثقیل و موجب سوء تفاهم شوندهٔ قحطبة بن شبیب را با نام خوشایند شعیب بن صالح جایگزین کرده اند. گفته شده از مواردی که به عنوان نشانه ظهور در برخی روایات بیان شده خروج شخصی به نام شعیب بن صالح دشمن شکن (قحطبة) است که طلایه‌دار و فرمانده نظامی پرچم‌های سیاهی است که از ناحیه شرق و یا خراسان برای یاری حضرت فراخوانده می‌شوند. حرکت او برای مقابله با لشکر سفیانی (بنی امیّه) به سمت کوفه است. برخی فرمانده سیاسی این پرچم‌های سیاه را خراسانی و فرمانده نظامی آن را به عهده شعیب بن صالح می‌دانند.
حسن بصری می‌گوید:
خروج می‌کند در ری، مردی میانه قامت، گندمگون، وابسته به بنی تمیم و کوسه که به او شعیب بن صالح گفته می‌شود، در میان چهار هزار نفر که لباسهایشان سفید و پرچمهایشان سیاه است. آن مرد پیشاپیش مهدی خواهد بود و کسی با وی رو به رو نمی‌شود، مگر آنکه او را در هم می‌شکند (که بیانگر معنی نام اصلی قحطبة وی است).
در مورد قحطبة بن شبیب طایی گفته شده است وی فرماندهی دلیر، صاحب‌نظر و منزلت و همدم و هم‌نشین ابومسلم خراسانی بود که در دعوت برای عباسیان در خراسان او را یاری کرد. وی یکی از دوازده پیشوای برگزیده محمد بن علی بن عبداللّه بن عباس و از کسانی بود که در خراسان دعوت محمد بن علی را پذیرفت. وی لشکریان ابومسلم را در جنگ‌ها فرماندهی می‌کرد و در تمام جنگ‌ها نیز پیروز می‌گردید؛ اما در پی جنگی که با یزید بن عمر بن هُبیره (حاکم عراق از طرف حکومت بنی‌امیه) داشت، در رودخانه فرات غرق شد.
ظاهر شدن خراسانی و شعیب در ایران مطابق روایات طویل اسلامی:
"روایات، بیانگر این است كه، این دو شخصیت از یاران حضرت مهدی علیه السلام بوده و مقارن ظهور آن حضرت از ایران ظاهر می شوند و در نهضت ظهورش شركت می جویند. به طور خلاصه نقش آن دو، چنانكه از منابع حدیث اهل سنت و برخی از روایات شیعه روشن می شود این است كه در آن زمان ایرانیان درگیر جنگی نابرابر با دشمنان خویش اند و در اثر طولانی شدن آن جنگ، سید خراسانی را به عنوان سرپرستی امورشان انتخاب می نمایند، گر چه وی به این امر چندان رغبتی نشان نمی دهد اما با اصرار زیاد آنان می پذیرد و زمانیكه رهبری ایرانیان را پذیرفت، با ایجاد وحدت كلمه در صفوف نیروهای مسلح ایرانی، سردار رشید خود شعیب بن صالح را به فرماندهی كل نیروهای مسلح، تعیین می كند.
بدین ترتیب خراسانی و شعیب جنگ را در مرزهای ایران تركیه عراق هدایت و اداره می نمایند و نیروهای مستقر در شام خود را به پیش رانده و در همان زمان، از دو جناح عراق و شام، آماده پیشروی بزرگ به سوی فلسطین و قدس عزیز می شوند.
در این گیر و دار سید خراسانی با تغییرات و دگرگونیهائی در دو جبهه سیاسی، نظامی روبرو می گردد كه عبارتند از:
الف جبهه عراق كه زیر تسلط و نفوذ سفیانی قرار گرفته و لشگریانش برای اشغال سرزمین عراق به حركت درمی آیند كه در بین راه و در منطقه ای بنام قرقیسیا با تركان درگیر می شود، چنانكه این مطلب را در مبحث جنبش او یادآور شدیم.
ب جبهه حجاز، كه حضرت مهدی علیه السلام از مكه مكرمه ظاهر می شوند و با آزادسازی شهر مكه در آن مستقر می گردند. در حالیكه حكومت حجاز در آن زمان توسط بقایای خاندان فلان، و نیروهای قبایل بومی اداره می شود.
آنچه از روایات استفاده می شود، اینكه چگونگی اعزام نیروهای ایرانی و حجاز در اخبار وارد نشده است زیرا كه از دو جهت عملی نیست:
1 به علت شرائط و جو سیاسی جهانی و منطقه ای.
2 اینكه حضرت مهدی علیه السلام با این مسئله موافق نیست، زیرا آن بزرگوار مأموریت دارد كه در مكه منتظر بماند تا سفیانی آهنگ آن جا نماید و معجزه فرو رفتن در زمین كه پیامبر صلی الله علیه و آله به آن خبر داده به وقوع بپیوندد و علامت و نشانه ای برای مسلمانان باشد.
البته احتمال دارد كه سید خراسانی بخشی از نیروهای خود را برای یاری امام زمان علیه السلام به مكه مكرمه گسیل دارد، چون در روایات دارد كه آن حضرت بعد از قضیه فرو رفتن نیروهای سفیانی در زمین، با لشكری انبوه، قریب به دوازده هزار تن از مكه خارج می شوند نظر بهتر این است كه این نیروها متشكل از یاران خاص حضرت و مؤمنینی است كه موفق شده اند خود را به مكه برسانند و نیز بخشی از نیروهای یمنی و قسمتی از نیروهایی كه سید خراسانی موفق شده آنها را به مكه برساند.
با ملاحظه در روایات مربوط به خراسانی و شعیب بخوبی روشن است كه او در جبهه عراق موفق می شود نیروهای خود را از نزدیكی محل درگیری قرقیسیا كه سفیانی با تركان درگیر است با این قرار كه وی طرف درگیر در آن نبرد نخواهد بود، عبور دهد.
چنانكه ملاحظه می شود، نیروهای خراسانی با اینكه در نزدیكی عراق می باشد و در جریان حركت نیروهای سفیانی جهت اشغال سرزمین عراق نیز می باشند. اما از وارد شدن به این كشور خودداری می كنند، از این رو لشكریان سفیانی هیجده روز قبل از آنان وارد عراق شده و در آنجا دست به فساد و قتل و جنایت می زنند، در نسخه خطی ابن حماد ص 84 آمده است كه: «سفیانی وارد كوفه می گردد آن شهر را سه روز بر همه مباح می گرداند شصت هزار نفر از مردم این شهر را كشته و هیجده شب در آنجا اقامت می كند... و یاران درفش های سیاه نیز بدآنجا روی آورده تا در نزدیكی آب منزل می گزینند خبر رسیدن آنها در شهر كوفه پیچیده و به گوش ‍ نیروهای سفیانی می رسد، آنان با شنیدن این خبر فرار را برقرار ترجیح می دهند» البته احتمال دارد كه علت تأخیر ورود این نیروها به كشور عراق، درگیری آنها با دشمنان دیگر در خلیج و یا جای دیگر و یا جهت سركوبی ناآرامی های داخل ایران باشد، چنانكه برخی روایات به این معنی اشاره دارد.
و یا اینكه علت و سبب آن، مسئله سیاسی است كه آنان منتظر جو سیاسی مناسبی برای ورود به كشور عراق می باشند اما روایت بعدی از امام باقر علیه السلام دلالت دارد بر این كه علت تأخیر، جنبه نظامی دارد، كه فرمود:
«تا اینكه خراسانی و سفیانی بر آنان (اهل عراق) خروج نموده و هر دو مانند دو اسب مسابقه، یكی از اینجا و دیگری از آنجا به سوی كوفه در حركتند» [1].
از سیاق عبارت كه تشبیه به مسابقه شده معلوم می شود كه تابع شرائط مناسب نظامی و بسیج نیرو است.
اما اینكه ایرانیان نیروهای خود را جهت آزادی مدینه منوره و یا سایر شهرهای حجاز بیاری حضرت مهدی علیه السلام اعزام می دارند در روایات نیامده است، ظاهرا نیازی به اعزام این نیروها نیست، از این رو این نیروها (ایرانیان) كه وارد عراق شده به اعلان دوستی و محبت و تجدید بیعت با آن حضرت اكتفا می كنند چنانكه در روایت آمده است:
«درفش های سیاهی كه از خراسان خروج می كنند، به سوی كوفه فرود می آیند و با ظاهر شدن آن حضرت برای تجدید بیعت حضور ایشان می رسند» [2].
از طرف دیگر، روایات از حركت ایرانیان و تراكم جمعیت آنان در جنوب ایران، كه احتمالا پیشروی عمومی به سوی حجاز، و به طرف حضرت مهدی علیه السلام است خبر می دهد. «زمانیكه سواران سفیانی به سوی كوفه خروج می كنند آن حضرت در پی اهل خراسان می فرستد و خراسانیان در طلب مهدی علیه السلام برمی آیند» [3].
برخی از روایات بیان می كند كه تجمع انبوه مردم ایران در جنوب كشور، در منطقه (كوه سفید) نزدیك شهر اهواز و تحت رهبری سید خراسانی است، كه امام زمان علیه السلام بعد از فراغت از آزادسازی كشور حجاز متوجه این منطقه می شود و با یاران خراسانی خود و لشكریان خویش ملاقات می نماید و در همان جا بین این نیروها به رهبری آن حضرت و بین نیروهای سفیانی جنگ سختی در می گیرد. احتمال دارد این درگیری كه گفته شد نبرد و رویاروئی با نیروی دریائی رومیان كه از سفیانی حمایت می كنند باشد چنانكه در مبحث نهضت ظهور بیان خواهیم كرد، مؤ ید این مطلب این است كه نبرد بین سفیانی و یاران حضرت مهدی علیه السلام جنگی است سرنوشت ساز كه راهگشای موج مردمی، برای یاری آن حضرت است «در این لحظات مردم آرزوی دیدار آن حضرت داشته و او را می جویند» [4].
از آن زمان، خراسانی و شعیب در زمره یاران خاص آن حضرت قرار می گیرند و شعیب به فرماندهی كل نیروهای حضرت منصوب می گردد نیروهای خراسانیان مركز ثقل و یا هسته مركزی لشكریان حضرت را تشكیل می دهند كه وی برای تصفیه وضع داخلی كشور عراق و مخالفان و شورشیان و سپس در درگیری با تركان و در نهایت، در پیشروی بزرگ، جهت آزادسازی قدس، بر آنها تكیه می كند.
این خلاصه ای بود از نقش این دو شخصیت موعود از ایران، طبق استفاده ای كه از روایات زیاد مربوط به این دو نفر، در منابع اهل سنت و اندكی در منابع شیعه، می توان داشت، این پدیده مرا بر این داشت كه مجددا در روایات مربوط به خراسانی و شعیب در منابع شیعه، بررسی بیشتری نمایم چون به نظرم رسید كه احتمال دارد این موضوع از بافته های بنی عباس در خصوص ابومسلم خراسانی باشد.. اما بعد از بررسی در این منابع، روایاتی را با سندهای صحیح یافتم كه از خراسانی یاد كرده بود مانند روایت ابوبصیر از امام صادق علیه السلام و غیر آن كه پیرامون یمنی سخن می گوید و روایاتی را دیدم كه دلالت داشت به اینكه قضیه خراسانی موعود، نزد اصحاب و یاران امامان علیه السلام پیش از خروج ابومسلم و قبل از ادعای دروغین عباسیان نسبت به روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره ابومسلم و خود آنها، معروف و مشهور بوده است.
بنابراین، جریان خراسانی در منابع شیعه نیز ثابت و مسلم است و نقشی را كه روایات شیعه، برای آنان نقل كرده در منابع اهل سنت نیز وجود دارد.
و همچنین به طور خلاصه چگونگی قضیه رفیق او شعیب بن صالح در منابع ما آمده است گر چه روایات مربوط به سید خراسانی از جنب های زیادی، قوی تر از روایات مربوط اوست. پیرامون شخصیت خراسانی و شعیب سؤالهای زیادی مطرح است، از مهم ترین آنها شخصیت این است كه آیا مراد از خراسانی در این روایات فرد معین و مشخصی است و یا اینكه تعبیر از رهبر ایران است كه در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام وجود خواهد داشت؟
امام روایات مربوط به خراسانی كه از طریق اهل سنت و همچنین در منابع متأخر شیعه وارد شده است به روشنی دلالت دارد بر اینكه آن شخصیت از ذریه امام مجتبی علیه السلام و یا امام حسین علیه السلام است و از او به عنوان هاشمی خراسانی یاد شده است و صفات جسمی وی را كه دارای صورتی نورانی و خال بر گونه راست و یا دست راست دارد، بیان كرده است.. تا آخر.
اما روایاتی كه در منابع حدیث درجه اول شیعه، مانند غیبت نعمانی و طوسی، در خصوص این شخص وارد شده است احتمال دارد، ایشان را به یاور خراسانیان و یا رهبر اهالی خراسان و یا فرمانده لشكر خراسان تفسیر كرد، زیرا این روایات تعبیر به «خراسانی» تنها نموده نه هاشمی خراسانی، اما مجموعه قرائن موجود، پیرامون شخصیت او دلالت دارد كه مشخص است وی همزمان با خروج سفیانی و یمنی ظاهر می شود و نیروهای خود را به سوی عراق اعزام می دارد كه سپاهیان سفیانی را شكست می دهند.
از جمله سؤالاتی كه پیرامون این دو شخصیت مطرح است، این است كه آیا امكان دارد نام خراسانی و شعیب، دو نام سمبلیك و غیرحقیقی باشند؟ در پاسخ باید گفت: اما نسبت به خراسانی، روایات نام او را ذكر نكرده بنابراین دلیلی ندارد كه رمز باشد، بلی ممكن است بگوئیم نسبت ایشان به خراسان به این معنی نیست كه حتما اهل استان خراسان فعلی باشند، چون در صدر اسلام، نسبت دادن به خراسان به مشرق زمین اطلاق می شده است كه شامل ایران و سایر مناطق اسلامی متصل به آن كه امروز تحت اشغال شوروی است، می شود. بنابراین شخص خراسانی اهل هر منطقه ای كه از این محدوده باشد، نسبت او به خراسان صحیح است، چنانكه از منابع درجه اول حدیثی شیعه استفاده نمی شود كه او سید حسنی و یا حسینی است، آنگونه كه در منابع روائی برادران اهل سنت به آن تصریح شده است.
اما نسبت به شعیب بن صالح و یا صالح بن شعیب باید گفت كه روایات، ویژگیها و اوصاف وی را ذكر نموده است، كه جوانی است گندم گونه و لاغر، دارای محاسنی كم پشت، صاحب بصیرت و یقین، و اراده ای خلل ناپذیر و از جنگاوران بنام و ممتاز می باشد. او مردی است شكست ناپذیر كه اگر كوه در مقابلش بایستد آن را منهدم كرده و عبور می كند... تا آخر. البته احتمال دارد كه جهت حفظ و ایمنی، نام او مستعار باشد تا وعده الهی محقق شود، همچنین امكان دارد كه نام او و نام پدرش مشابه شعیب و صالح و یا به معنای این دو باشد. برخی از روایات وی را اهل سمرقند كه هم اكنون در اشغال شوروی است می داند اما بیشتر روایات می گوید كه او اهل ری می باشد و با قبیله بنی تمیم نسبتی دارد و یا اینكه از یكی از بخش های بنی تمیم بنام (محروم) باشند و یا اینكه وی غلامی از بنی تمیم است.
به هر حال اگر این مطلب صحیح باشد احتمال دارد وی در اصل اهل جنوب ایران باشد زیرا در آنجا هنوز عشایری از قبیله های بنی تمیم وجود دارد و یا اینكه از قبایل بنی تمیم كه در صدر اسلام در استان خراسان ساكن شده اند باشد، كه امروزه بیشتر آنان در مردم ایران هضم شده و فقط چند روستای كوچك نزدیك مشهد از آنان باقی است كه با زبان عربی هم صحبت می كنند و یا اینكه رابطه خویشاوندی (نسبی) با آنها دارد. سؤال دیگر از زمان ظاهر شدن آن دو شخصیت است، در اول فصل یاد آور شدیم كه آنچه بهتر به نظر می رسد این است كه ظاهر شدن آن دو تن، در سال ظهور حضرت مهدی علیه السلام و همزمان با خروج سفیانی و یمنی است، البته احتمال دارد، روایتی را كه می گوید «فاصله بین خروج شعیب و بین سپردن زمام امور را به مهدی علیه السلام هفتاد و دو ماه می باشد» می توان حكم به صحت آن نمود كه در این صورت ظاهر شدن خراسانی و شعیب شش سال قبل از ظهور حضرت مهدی علیه السلام خواهد بود.
اما فاصله بین آغاز حكومت زمینه سازان ایرانی بدست توانای مردی از قم و بین ظاهر شدن خراسانی و شعیب، به طوریكه گفتیم در روایات مشخص ‍نشده است. مگر اشاره و قرینه هایی كه می تواند به طور اجمال آن را معین نماید، از جمله آن قرینه ها، روایاتی است كه درباره شهر قم و حوادث آن مانند موقعیت جهانی، دینی و فكری آن شهر و اینكه همه اینها «نزدیك ظهور قائم علیه السلام است» وارد شده است كه آن را از جلد 60 بحار ص 213 نقل كردیم..
روایتی كه از امام باقر علیه السلام در بحار ج 52 ص 243 وارد شده كه فرمود: «اگر من آن هنگام را درك می كردم خویشتن را برای صاحب این امر نگاه می داشتم» دلالت دارد كه فاصله بین ظهور قائم علیه السلام و بین بوجود آمدن حكومت اهل مشرق و وارد شدن در جنگی با دشمنانشان، از عمر معمولی یك انسان فراتر نمی رود.
و از جمله روایات در این زمینه، حدیثی است كه قبلا، از بحار ج 52 ص ‍ 269 نقل شد: «خداوند آن را به مردی از اهل بیت ارزانی می دارد كه روش او بر اساس تقوی و عمل وی هدایت گر مردم است، در مقام قضاوت و حكم بر مردم، اهل رشوه نیست، به خدا سوگند من او و نام او و پدرش را می دانم، آنگاه آن مرد تنومند و كوتاه اندام... كه دارای خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوست بدن دارد می آید، او حافظ و نگاهبان امانتی است كه نزد او نهاده شده است و دنیا را پر از عدل و داد می گرداند.»
این روایت دلالت دارد كه آغاز حكومت یاران حضرت مهدی علیه السلام ابتدا توسط سیدی بزرگوار از سلاله اهل بیت علیه السلام خواهد بود. كه به احتمال این معنا بر امام خمینی منطبق است و یا اینكه بعد از عصر امام خمینی و قبل از ظهور حضرت، یك نفر و یا بیشتر می باشند زیرا چنانكه گفتیم روایت، ناقص است... بنابراین سید خراسانی، آخرین شخصی است كه پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام بر ایران حكومت كرده و یا معاصر با آخرین فردی است كه فرمانروای ایران خواهد بود.
و آخرین سؤالی كه پیرامون سید خراسانی مطرح است اینكه، آیا او دارای مقام مرجعیت تقلید و یا ولایت امر است و یا رهبری سیاسی در كنار مرجع خواهد بود مانند رئیس جمهور مثلا و یا یكی از برجسته ترین یاران و مشاورین مرجعی كه رهبری مردم را به عهده دارد؟
آنچه از روایات مربوط به وی بدست می آید، این است كه او رهبری بزرگ حكومت مشرق زمین را به عهده دارد، تنها این احتمال باقی می ماند كه وی به فرمان مرجع و رهبر بزرگ، به عنوان رهبری سیاسی زمام امور را بدست بگیرد. كه احتمالا اینگونه باشد، و الله العالم.
و ما بزودی به امدادهای غیبی و كرامات و معجزاتی كه خداوند بدست آن حضرت آشكار می سازد اشاره نمود و نیز تحول و تكامل علوم در عصر امام علیه السلام را از دیدگاه روایات بررسی خواهیم نمود.
از جمله اینكه، حضرت، سهله را كه از سمت كربلا نزدیك كوفه است، به عنوان محل سكونت خود و خانواده اش انتخاب می كند كه در این زمینه تعدادی روایات وارد شده است. از دیگر اعمال حضرت، اینكه آن بزرگوار قبل از رفتن به قدس مدتی طولانی در عراق می ماند: «آنگاه به سوی كوفه می آید وتا هر زمان كه خدا بخواهد در آنجا ماندگار می شود.» به نظر می رسد سبب ماندن وی، علاوه بر تثبیت وضع داخلی عراق و انتخاب آن به عنوان مركز حكومت، آنست كه معاونان و یاران برگزیده و نخبه خود را از سراسر جهان در عراق گردآوری كرده و با سازماندهی نیروهای نظامی خود، آنها را از عراق به سایر سرزمین ها اعزام می دارد، آنگاه با سپاه خویش، متوجه آزادسازی قدس می گردد. از امام باقر علیه السلام روایت شده است كه فرمود: «چون قائم داخل كوفه می شود هیچ مؤ منی نیست مگر اینكه در آنجا خواهد بود و یا آهنگ آنجا نموده است. و این سخن امیرمؤ منان علیه السلام است كه به یاران خود می گوید: برای سركوبی این طاغوت (سفیانی) با ما حركت كنید» [5].
و نیز از آن حضرت است كه فرمود:
«اینك قائم را در نجف می بینم كه در میان پنج هزار فرشته از مكه بدآنجا آمده است در حالیكه جبرئیل علیه السلام در سمت راست و میكائیل سمت چپ و مؤ منان پیشاپیش وی در حركتند و او نیروها را در شهرها پراكنده می سازد.» [6].
و در روایتی آمده است كه:
«شعیب بن صالح طلایه دار اوست»
وی فرمانده سپاه حضرت قائم علیه السلام می باشد.
بنا به گفته برخی از روایات، نخستین لشكری كه امام علیه السلام آن را روانه كارزار می كند به جنگ تركان می فرستد، ابن حماد در این باره از ارطاة نقل كرده است كه:
«سفیانی با تركان وارد پیكار می شود اما نابودی آنها بدست مهدی علیه السلام خواهد بود و آن نخستین لشكری است كه حضرت به سوی تركان گسیل می دارد.» [7].
قریب به همین مضمون در كتاب ملاحم و فتن ابن طاووس ص 52 آمده است كه وی هفتاد صفحه یا بیشتر از كتاب ابن حماد را در كتاب خود نقل نموده است... و ما در بخش مربوط به تركان گفتیم كه مراد از تركها در این روایات كفار ترك است نه مسلمانان ترك چنانكه قرینه های زیادی در روایات، نشانگر این امر است و در برخی از آنها به برادران ترك و یا گروهی از جانب تركان تعبیر شده است كه به احتمال قوی منظور از تركان، روسها می باشد.
[1] بحار ج 52 ص 232.
[2] بحار ج 52 ص 217.
[3] ابن حماد ص 86.
[4] ابن حماد ص 86.
[5] بحار ج 52 ص 330.
[6] بحار ج 52 ص 337.
[7] نسخه خطی ابن حماد ص 58."

هیچ نظری موجود نیست: