گرشاسب شاه فرهمند و گرشاسب جهان پهلوان در شاهنامه
این دو قهرمان قهرمانان ایران باستان یعنی بردیه زرتشت و آترادات پیشوای مردان (رستم دستان) بوده اند که اولی نخستین فرمانروای تاریخ است که خواست عدالت اجتماعی و دانش در جهان حاکم شود و دومی سرداری بوده که یک قرن پیش از آن لشکریان متجاوز ابرقدرت برده داران آشور (دیوان مازندران) را در مازندران، در زیر حصار شهر آمل به صلابه کشید و ایران را برای نخستین بار در تاریخ متخد و مستقل نمود: نگارنده قریب سه دهه است بر روی اساطیر اوستایی و شاهنامه ای تحقیق می کند و به تدریج دریافته است که ایرانیان باستان حتی در شرایط سخت تاریخی گفتار نیک را تنها به عنوان شعار مذهبی خویش به کارنبرده اند، بلکه در هر صنف اجتماعی که بودند، خاصه در جایگاه موبدان، بدان معتقد بوده و به آن عمل می نموده اند.از همین روست که روایات شاهنامه و کتب پهلوی و اوستا داستانهایی از همان نوع دروغها و افسانه های خاورنامه ای نیستند. بلکه اساطیری بر اساس حوادث مهم تاریخ کهن ایران می باشند. این روایات اساطیری تنها به بررسی علمی و تجزیه و تحلیل تحقیقی و قیاسی نیاز دارند تا حوادث و شخصیتهای مشتبه شدهً تاریخی از هم مشخص و متمایز گردند. از جمله روایات و افراد اساطیری شاهنامه که این جانب قبلا در اصالت تاریخی آنها تردید داشتم نام گرشاسب در شمار پادشاهان پیشدادی و اسطورهً کاکوی نبیرهً دختری ضحاک و نام کاوهً آهنگر شاهنامه می بود که خوشبختانه رمز آنها اکنون بعد از سالیان متمادی رخ می نمایند. در این رابطه ابتدا باید بگویم همانطوریکه ایرانشناسان داخلی و خارجی می گویند شاهنامه فردوسی و گرشاسبنامه اسدی طوسی به درستی بین گرشاسپ سردار قهرمان معروف دورهً پادشاهان میانی کیانیان (مادها) و گرشاسپ شاه فرهمند پیشدادی فرق گذاشته اند. ما در این جا ثابت می کنیم که این هردو قهرمانان بی بدیل تاریخ ایران باستان یعنی بردیه زرتشت و آترادات پیشوای مردان (رستم دستان) بوده اند: گرشاسپ سردار بی مانند ایرانیان که در شاهنامه تبدیل به نیای دوم رستم دستان شده است چنانکه مارکوارت دریافته است در واقع خود وی می باشد چه این هردو نام را می توان به معنی در هم شکننده راهزنان و ستمگران گرفت. نگارنده اکنون تردیدی ندارم که نام اصلی گرشاسپ/ رستم همانا آترادات (مخلوق آتش) پیشوای آماردان بوده است که کتسیاس طبیب و مورخ یونانی پادشاهان میانی هخامنشی نام وی را در مقام پدر اسطوره ای کورش سوم ذکر نموده است. اخیراٌ سند تاریخی معتبری هم راجع بدان به دست آورده ام چه منابع یهودی و آرامی کهن از اسطورهً فرد معروفی به نام آهیگر (آخیگر، اخگر= آترادات) در سمت ایران صحبت می دارند و به سبب محبوبیت بیش از حد قهرمان ایرانی آن، او را به خود منتسب می دارند چه بی شک پیروزی وی بر آشوریان ستمگر باعث شعف همه ملل تحت ستم آشوریان از جمله آرامیان و یهود نیز گردیده بود. جالبی این اسطوره همانا تاریخ آن است که متعلق به نیمه اول قرن هفتم پیش از میلاد یعنی عهد همان کیکاوس (خشتریتی) و گرشاسپ/ رستم است. چون پیداست نام آخیگر(اخگر) و آترادات (مخلوق آتش) نام واحدی را ارائه می کنند. از جانب دیگر آشکار است این نام در هیئت آهیگر به وضوح یادآور نام کاوهً آهنگر اساطیر ایرانی است که در مقابل ستم ضحاک (آژی دهاک ،پادشاهان آشوری و بابلی) قد علم می کند. در این رابطه جالب است که پوست ببر یا پلنگ درفش کاویانی (سمبل پارسها) با نام ببر بیان (پوست ببردرخشان جنگلهای مازندران) یعنی نام جنس لباس رزمی رستم ارتباط پیدا می کند. بر اساس اساطیر گرشاسپ نامه و معتقدات کهن زرتشتیان و شاهنامه این قیام کننده در مقابل ظلم و ستم ضحاک تازی تبار از سویی همان گرشاسپ/ رستم و از جانب دیگر کاوه آهنگر (اخگر) است که این خود اینهمانی بودن آنان را به وضوح نشان می دهد. گفتنی است اسطورهً رستم (در معنی پهلوان) علاوه بر گرشاسپ (آترادات) شامل حماسه آفرینی بلاش چهارم (بلخش، به مغنی لفظی پهلوان بلند قامت) و گندوفار (گندآور) از پادشاهان اشکانی و پهلوی نیز می باشد.بنابر این انتساب مقام پدری آترادات (گرشاسپ، کاوهً آهنگر) به کورش به خاطر کسب وجاهت بیشتر برای کورش سوم بوده است چون آترادات) حتی از نظر تاریخی بر کورش دوم (توس نیای کورش سوم) که سپهسالار مادها در عهد کیاخسارو (کیخسرو) بوده، مقدم است. گفتنی است گزنفون در کورشنامه خود کورش دوم و سوم را به سهو یکی گرفته است و در تورات بین این دو کورش که تحت نامهای داود و سلیمان صرفاٌ پادشاهان یهود به شمار رفته اند نام کمبوجیه دوم از قلم افتاده است. در این رابطه گفتنی است گزنفون در کورشنامه از اسطورهً فردی به نام آراسپ (دارندهً اسب سرخ) یاد می کند که در تقابل با زن نقاب پوش و شجاعی به نام پان ته آ (نگهبان نیرومند یا نگهبان شخص نیرومند، محافظ شاه) و شوهر وی آبرادات (مخلوق ترک دنیا کننده، میرا) است که این خود یکی از منابع کهن اسطورهً سهراب (سرخ فام) و گرد آفرید شاهنامه است. به نظر می رسد دو سهراب دیگری که در اسطورهً سهراب شاهنامه شریک شده اند یکی همانا وناسپ سورهاپ (سهراب دوستدار اسبان) پادشاه سرمتهای پادشاهی (باسیلی، سیراک) است که در اواخر قرن دوم میلادی در رأس سپاهیان باسیلی و خزری از سمت شمال قفقاز به سوی ارمنستان لشکرکشی نموده بود. سهراب سوم همانا سوخرا (سرخ) سردار دورهً قباد ساسانی است که در میدان کشتی به دست سردار نیرومند (رستمی) به نام شاپور مغلوب شده و سپس مقتول می گردد . به هر حال گردآفرید (پان ته آ) در اصل در مقام آمیتی دا (ماندانا، دوغدو) مادر بردیه زرتشت (گئوماتای مغ) قرار دارد چه در مجموع در اسطورهً گرجی امیران و اسطورهً عمران کتاب اساطیر آذری ده ده قورقود، مرزبانی به نام بکیل (مرزبان خداگونه) در دورهً شاه آبادگر (کورش) مورد غضب شاه قرار می گیرد و به حال مرگ می افتد ولی پسر نامیرای وی که قهرمانی به نام امیران (شاهزاده بی مرگ) است جایگاه پدر را درهمان سمت آذربایجان و اران و ارمنستان پر می نماید. می دانیم که بردیه زرتشت نیز تحت نام اسفندیار در شاهنامه رویین تن به شمار رفته است و کتسیاس نام رسمی بردیه زرتشت (گئوماته) را همانا سپنداته (مخلوق مقدس، اسفندیار) ذکر می نماید. بنابر این تردیدی نمی ماند که از پان ته آ (نگهبان نیرومند) و آبرادات (مخلوق میرا) در خبر کورشنامهً گزنفون خود سپیتمه جمشید پیشدادی و زنش آمیتی دا (دختر آستیاگ) منظور بوده اند. کتسیاس صریحاٌ می گوید که سپیتمه به فرمان کورش کشته شد چه وی رسماٌ داماد و ولیعهد آستیاگ آخرین پادشاه ماد به شمار می رفت. می دانیم که سیتمه جمشید (یمه، یمیر) در اوستا و وداها و حتی در اِداهای اسکاندیناوی نخستین پادشاه میرا به شمار رفته است. و این همان فرد تاریخی است که در روایت کورشنامهً گزنفون به صورت آبرادات (مخلوق فانی) به عنوان شوهر پان ته آ ذکر شده است. نا گفته نماند مرکز حکومت آبرادات شهر شوش ذکر شده که منظور همان شهر شوشی قراباغ است نه شوش موسوم به دانیال. می دانیم که سپیتمه جمشید و پسرش سپیتاک زرتشت (بردیه، گرشاسب شاه) و نوه اش تیگران در اران و ارمنستان و آذربایجان حکومت نموده اند. شاهنامه در مورد گرشاسپ شاه (بردیه زرتشت) به سه مطلب مهم اشاره می کند: یکی اینکه وی از تبار جمشید پیشدادی (سپیتمه، آستی گاس) است و دیگری اینکه نه سال (در اصل نه ماه) فرمانروای سرتاسری امپراطوری ایرانیان بوده و سر انجام اینکه حکومت وی عادلانه و خردمندانه بوده است: پسر بود زو را یکی خویش کام پدر کرده بودست گرشاسپ نام بیامد نشست از بر تخت و گاه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه چو به نشست بر تخت و گاه پدر جهان را همی داشت با زیب و فر از این مطلب که گرشاسپ شاه پسر زو (اوزو، یاری کننده) معرفی گردیده معلوم میشود که زو پسر توماسپ (دارندهً اسبان پایدار و مقاوم) همان سپیتمه جمشید (پوروشسپ) پدر زرتشت منظور است، گرچه ایرانزو پادشاه ماننایی حامی کیقباد (دایائوکو) نیز در تاریخ اساطیری ایران اوزو یعنی یاور ایرانیان نامیده شده است. نام توماسپ در جاهای دیگر اوستا اوروت اسپ (لهراسب،دارندهً اسبان تیز) ذکر گردیده است.جالب است که در کتب پهلوی نام جد زرتشت (گئوماته بردیه) پئیتراسپ یعنی دارندهً اسبان پایدارآمده که به وضوح گویای نام توماسپ می باشد. در مجموع گرشاسپ و نیا/ پدرش جمشید که با هندوستان و افغانستان مربوط گردیده اند در اصل همان بردیه زرتشت و پدرش سپیتمه جمشید منظور می بوده اند. به نظر می رسد هم لقب بودن آترادات (آهیگر) و بردیه زرتشت در عنوان گرشاسپ یعنی در هم شکننده راهزنان یکی از عللی بوده که باعث گردیده رستم تور گیلی/ گرشاسپ مازندران یا همان آترادات پیشوای مردان مازندران، اهل زابلستان به شمار آید. در واقع آن گرشاسپ زابلستان خود بردیه زرتشت درشت اندام (تنائوخسار)/ گئوماته (گوتمه بودا) بوده که در عهد کورش به مدت قریب به سه دهه در سمت شرق افغانستان (بلخ و حوالی آن) و شمال هندوستان فرمانروایی نموده است. چنانکه اشاره شد هیچ اسطورهً شاهنامه بی پایه و حکمت نیست. از این مقوله است نام کاکوی نبیرهً دختری ضحاک (آستیاگ) که آن به واسطه تباه شدن نام نیای مادریش آستیاگ در این مقام در نقش منفی ظاهر شده است. فرهنگ معین به طور خلاصه این نبیره آستیاگ را چنین معرفی می نماید:" کاکوی (کاکویه) از پسر زاده های سلم بن فریدون و دختر زادهً ضحاک بود که به دست منوچهر(به اشتباه سام نریمان آورده شده) کشته شد." در این مطلب کوتاه شاهنامه ای اسناد معتبری نهفته است که تا کنون مورد توجه هیچ محققی قرار نگرفته است: کاکوی در زبان بابلی (اکدی) به معنی فرد منسوب به شمشیر است و خود سلم نام نوعی شمشیر و همچنین نام ایرانی متأخر قوم سئورومات (دارندگان شمشیر) می باشد که قوم نیای پدری بردیه زرتشت بوده اند و اکنون اعقابشان صرب وکروات و بوسنی نامیده میشوند. ابومنصور بغدادی به درستی پیامبر خرمدینان یعنی شروین( زرتشت شاهزاده، امیران) را منسوب به قوم زنج (یعنی قبایل مادرسالار سرمات/ سئورومات) نموده است. سوای این منابع کهن ارمنی و یونانی نیز نام زرتشت را با ملکه سمورامت ( در اصل قوم سئورومات) ربط داده اند. لقب گرشاسپ برای بردیه زرتشت هیچ استبعادی ندارد چه وی در منابع ودایی تحت نام گوتمه ملقب به راهوگنه (سرکوب کنندهً راهزنان) است و در خود منابع کهن زرتشتی وی تحت نام بهرام ورجاوند (یعنی نجیب کشندهً دشمن) موبد موبدان و گنجور و وزیر پشوتن (کورش) به شمار آمده است که در حوادث مقدم بر روز رستاخیز در هزارهً هوشیدر از سوی هندوستان به سمت ایران می شتابد و درفش پیروزمند کاویانی به یاری پشوتن بر می افرازد. در پایان راجع به معروفیت و محبوبیت جهانی بی نظیر گرشاسپ شاه/ بردیه زرتشت/ گوتمه بودا باید اضافه نمود؛ در طلیعهً تاریخ ایران باستان سه خاندان وجیه المله کیانی (مادی) و پیشدادی (مغان سئوروماتی) و هخامنشیان شاخهً کورش (انشانی) زمانی متحد و کنار هم و زمانی دیگر تحت رهبری مادها و در عهدی دیگر تحت رهبری پیشدادیان و هخامنشیان به توالی حکومت کرده اند و عضو مشترک این خاندان سلطنتی یعنی سپیتاک زرتشت (گئوماته بردیه، سپنداته) بوده که از سویی نوهً دختری آستیاگ آخرین پادشاه ماد (اخرورهً اوستا)، از سوی دیگر پسر سپیتمه جمشید (هوم، گودرز)، داماد و ولیعهد آستیاگ و دستگیر کننده مادیای اسکیتی (افراسیاب) و از جانب دیگر پسر خوانده و داماد کورش سوم (فریدون و پشوتن شاهنامه) بوده است. در کنار این قابلیتهای والای فرهنگی و سیاسی عدالتخواهانهً و انساندوستانهً وی و همچنین قدرت جسمانی و روحی اعلای او این پشتوانهً اجدادی و فامیلی وی را به درستی تکمیل می نموده است. از همین روست که هرودوت گئوماته بردیه را محبوب بی مثال آسیائیها معرفی کرده است و نیز به همین سبب می باشد که القاب آرا و ایرج (نجیب) و ابراهیم خلیل (پدر امتهای بسیار که دوست صمیمی خداست) بر وی تخصیص یافته است.
۱ نظر:
در سانسکریت samitha و samidha به معنی آتش آمده اند. لذا سام به معنی آتش می تواند صحت داشته باشد. در نام خانواده سام اوستا هم این نام می تواند همین معنی را بدهد چه در عهد کوروش قهرمان سمت دریای مازندران را تحت نام آترادات (مخلوق آتش) پیشوای مردان/آماردان می دانسته اند. سام گرشاسپ هم قهرمانیش در کنار دریای فراخکرت اتفاق افتاده است.
ارسال یک نظر