شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۶

جاودان خرد اوستایی است در باب منطق

کتاب پهلوی جاودان خرد، اوستای منحصر به فردی در باب منطق عملی بوده است


از آنجاتیکه نام اوستا را می توان ترکیبی از کلمات اوستایی آیو(دیرپایا) و ویستی (خرد) گرفت بنابر این در اینجا ما با یک اوستای منطقی منحصر به فرد پهلوی سروکار داریم. خصوصاً وقتی که می بینیم این کتاب منطق عمل نه به نام خود زرتشت، بلکه به دو هیئت از هیئات باستان کهن وی یعنی هوشنگ پیشدادی (یعنی نخستین قانونگذار هوشیار) پسر کیومرث(شاه کوهستان قفقاز، منظور سپیتمه جمشید) و اسفندیار (گئوماته سپنداته، یعنی سروددان دارای قانون مقدس) منتسب بوده است که در عرصه تاریخ راه جداگانه ای را ازخود سپیتاک زرتشت (گئوماته بردیه) و گوتمه بودا(هیئت هندی معروف زرتشت) پیموده است.در این کتاب نصایح و وصایای هوشنگ (لقمان ، گئوماته زرتشت، گوتمه بودا) به پسرش تهمورث/تخموروپ (پهلوان ببر مانند، تیگران)/ راهوله (گرگ، خورشید چهر) نقل گردیده بوده است. در کتاب دساتیرنیز مندرجات کناب هوشنگ پیشدادی تحت همان نام جاودان خرد در 38 فقره آورده شده است گرچه در کلّ مندرجات دساتیر قابل اعتماد نیست.اما در روایات اسلامی تحت عنوان نصایح لقمان (دانای درشت اندام= بردیه زرتشت) به پسرش این کلمات بهتر بر جای مانده است که ما قبلاً آنها را ضمن مقاله ای قید نمودیم. در اینجا توضیحاتی در باب تاریخچهً این کتاب از سه منبع ایرانی نسبتاً متفاوت ذکر می کنیم:
فرزانه دوبان مترجم عربی جاودان خرد

فرزانه دوبان دانشمندی بود زرتشتی وصاحب کمال و مقامات روحانی .در دوره مامون عباسی در خدمت مرزبان کابل می زیست واز آینده خبر می داد .اوستا و پهلوی نیکومی دانست .بخشی از کتاب پهلوی جاودان خرد به کمک او به عربی ترجمه گشت .
شیخ ابوالفضل وزیر اکبر شاه گورگانی در آئین اکبری راجع به او چنین می نویسد :
"چون مامون بر خراسان چیره دست آمد ، سران هرسو،ارمغانی به درگاه فرستادند.
مرزبان کابل فروهیده مردی دوبان نام را به پیغام گذاری فرستاد ودر نیاش نامه چنان برنگاشت ک که شگرف تحفه که گرامی تر از نشان ندهندروانه درگاه والا گردانیدم.
خلیفه از این آگهی دستور خود فضل نام را ،به پژوهش بر گماشت، چنان پاسخ یافت که همانا ستایش من خواند .گفتند نام تو چیست و این پایه از کجاست . گفت خرد روشن وتدبیر درست ورهنمونی راست و چندین داستان آگهی برخواند . همکنان در شگفت ماندند و در آن هنگام که خلیفه بسیج پیکار محمد امین برادر در سر داشت و که ومه او را از آن باز داشتی ،راز با دوبان در میان نهاد واو بیان روش رفتنن عراق وآراستن صفوف نبرد دلنشین گردانید.
گزارش او گره گشای دلبستگیها آمد.مامون نوازشی فرمود ، فراوان زر ببخشش او نامزد ساخت .
او عرضه داشت آئین خدیو ما نیت که ایلچی چیزی برستاند،لیکن کتاب جاودان خرد که زاده ی عقل دوربین هوشنگ است در مداین نشان دهند ،چون آن دیار گشوده آید به دست آورده به من کرامت فرمایی او نپذیرفت.مداین بر گرفتند . وانمود که فلان جانب شهر نزدیک بهمان درخت بزرگ سنگی است ،آنرا بردارند واینقدر به کاوند.خانه ای پدید آید گوناگون صندوق وفراوان کاه در او. دست برو نیالانید که هنگام بر گرفتن آن نرسیده . در فلان گنج خانه صندوق است این پیکر ،بر داشته آورند که نامه والا در آنجاست . مردم کارآگاهان سیر چشم فرستاد. گفته بی کم و کاست پدید آمد . برخی از آن به کوشش فضل به تازی زبان آمد واز بسکه منش دوبان گرامی بود نگذاشت که ترجمه به انجام رسد."
از قرار معلوم یک سوم کتاب جاویدان خرد از پهلوی به عربی وآنگاه به فارسی ترجمه شده است و بقیه آن که شاید از اسرار بسیارمهم زرتشتی بوده و فرزانه دوبان صلاح نداشته به دست جدید دینان بیفتد ،اجازه نداد ترجمه گردد ولی متاسفانه اینک موجود نیست واز مندرجاتش کسی را آگاهی نه .

شهمردان ،رشید .تاریخ زرتشتیان فرزانگان زرتشتی .
انتشارات فروهر:تهران1363.صص و139و138
نگاهى ديگر به جاودان خرد یا الحكمة الخالده
يوسف محسن اردبيلى
الحكمة الخالده, ابوعلى احمد بن محمد مسكويه, حققه و قدم له عبدالرحمن بدوى (انتشارات دانشگاه طهران, چاپ دوم, 1377ش)
جناب آقاى على محمّد هنر در صفحات92/500 تا 95/503 شماره76 مجله آينه پژوهش در بخش تازه هاى نگارش و نشر ذيل عنوان بررسى هاى اجمالى, كتاب (الحكمه الخالده) ابوعلى احمد بن محمد مسكويه رازى. با تحقيق و مقدمه عبدالرحمن بدوى از انتشارات دانشگاه طهران چاپ دوم سال 1377ش را مورد بررسى قرار داده و مرقوم فرموده اند:(اكنون مدتى است كه طبع ثانى كتاب كه در سال 1952 مسيحى چاپ اول آن انتشار يافته بود در دسترس اهل تحقيق و بحث و فحث است.) ولى بايد تذكار داد كه متن كتاب در طبع دوم بر طبق يادداشت ناشر در تاريخ 6/10/1358 صورت گرفته بوده است, در تابستان سال 1377ش منتشر گرديده است. مى نويسند: اين كتاب… مشتمل است بر مقدمه اى ارزشمند و كافى از مصحح كتاب كه صفحات 7 تا 64 را دربر مى گيرد: … سرانجام با بررسى آوا و اقاويل مختلف در باب اصل و منشأ كتاب, به درستى به اين نتيجه مى رسد كه:(بل نحسب انه لابد ان يكون لكتاب اصل فارسى) و پس از بررسى كتاب در آخر مقاله خود مرقوم داشته اند: اما از جمله نكاتى كه مى توان بر مصحح كتاب ايراد گرفت: ترك اولايى است كه از وى سر زده و آن همانا برگرداندن نام كتاب از (جاويدان خرد) به (الحكمة الخالده) است. جناب آقاى على محمد هنر, توجه نداشته اند كه اين چاپ از الحكمه الخالده چاپ دوم از چاپ 1952 مكتبه النهضة المصريه قاهره نبوده, بلكه چاپ دوم از چاپ دانشگاه تهران است كه چاپ اول آن در دى ماه سال 1358 در سلسله انتشارات دانشگاه تهران با يادداشت مورخه 6/10/1358 ناشر به شماره 1695 و شماره مسلسل 2138 چاپ و منتشر شده است و اينك چاپ دوم دانشگاه تهران در سال 1377 منتشر گرديده است. ايشان نيز مانند ناشر كتاب, اشاره به مقدمه فاضلانه محقق نموده و به تعريف و تمجيد ديباچه ايشان پرداخته اند و لااقل اشاره اى ولو گذرا هم نفرموده اند كه استاد عبدالرحمن بدوى در اين ديباچه خود كمال كم لطفى را درباره مورخين و مؤلفين ايران مبذول داشته و آنان را به نداشتن وجدان علمى در نقل مطالب تاريخى متهم ساخته اند. استاد بدوى در رابطه با الحكمه الخالده, مطلبى از تذكره الشعراى دولتشاه سمرقندى نقل نموده اند (صفحه 26 مقدمه) كه عيناً اصل مطلب را از صفحه 24 تذكره الشعراء امير علاءالدين دولتشاه سمرقندى از انتشارات كتابفروشى بارانى چاپ سال 1337 با تصحيح و مقدمه آقاى محمد عباسى نقل كرده و آنگاه بر سر مطلب مى رويم: دولتشاه سمرقندى (متوفاى حدود بعد 894هـ.ق) در كتاب مشهور و معروف تذكره الشعراء در ضمن مقدمه در تذكره شعراى عرب مى نويسد: علما آثار اتفاق كرده اند كه اول كسى كه در عالم شعر گفت آدم صفى(ع) بود و سبب آن بود كه چون به فرمان رب الارباب آن مظهر پاك به عالم خاك هبوط فرمود. ظلمت اين زندان فانى به چشمش ناخوش نمود: گرد عالم به ندامت و ماتم مى گرديد و ربّنا ظلمناگويان جوياى عفو كريم منّان مى بود و بعد از خلعت غفران به ديدار زوج و بعد از آن به ديدار اولاد كرام متسلى شد, در آن حال هابيل مظلوم را قابيل مشئوم بكشت و آدم را باز داغ غربت و ندامت تازه شد. در مذمت دنيا و در مرثيه فرزند شعر گفت; و شيخ ابوعلى مسكويه در كتاب آداب العرب والفرس اين قضيه را بدين منوال بيان مى فرمايد: قال اميرالمؤمنين الحسين بن على رضى الله عنهما: كان ابى عليه الصلوة والسلام بالكوفه فى الجامع إذ قام رجل من اهل الشام فقال: يا اميرالمؤمنين إلى اسئلك عن أول من قال الشعر ـ فقال: آدم(ع); قال: وماكان شعره؟ قال: لما نزل من السماء فى الارض فرأى تربتها وسعتها وهواها وقتل قابيل هابيل, فقال الشعر: تغيرت البلاد ومن عليها فوجه الارض مغبر قبيح… الخ (تذكرة الشعراء دولتشاه سمرقندى تحقيق و تصحيح محمد عباسى. از انتشارات كتابفروشى بارانى بدون تاريخ چاپ ص24) استاد پس از روايت اين مطلب از تذكرةالشعراء در مقدمه خود مرقوم داشته اند كه از اين مطالب كلمه اى در الحكمه الخالده وجود ندارد. پس معنى اين امر چيست؟ اين كار معنايى جزء اين ندارد كه دولتشاه در اين گفتار خود دروغگو بوده و اين داستان را از خود اختراع كرده است. آنگاه دولتشاه و تمام مورخين متاخر ايرانى را به سهل انگارى و عدم وجدان علمى در نقل روايات منتسب ساخته و آنان را مخترع روايات و حكايات بى اصل و اساس مى شمارد كه نوادرى را نقل نموده اند كه نه عقل مى پذيرد, و نه در تاريخ ثبت و ضبط شده است و حكم و فرمان خود را بر روى چهار مقاله عروضى سمرقندى, تذكرةالاولياء عطار نيشابورى و نفحات الانس جامى نيز بيان كرده و آنها را هم در نقل روايات خود كاذب دانسته و مطالب آنها را بى اساس تلقى مى كند, و به اصطلاح همه را به يك چوب مى راند. سپس به جاودان خرد, پرداخته و پس از بحث درباره آن, از آن جا كه ابن مسكويه, آشنايى خود را با جاودان خرد, از طريق كتاب استطاله الفهم ابوعثمان الجاحظ دانسته, بيان كرده است مى گويد: اعم از اينكه جاحظ اين روايت مسكويه را در كتاب خود نقل نموده يا ننموده باشد, چون امروز كتابى از جاحظ به نام استطاله الفهم در دست نداريم و اگر چنين كتابى هم بوده از بين رفته است, لذا نه تنها روايت ابن مسكويه را مردود دانسته و رد مى نمايد و آنها را از داستان هاى اساطيرى مى شمارد, بلكه در پايان گفتار خود در مورد جاويدان خرد مى نويسد: اگر ابن مسكويه در فصل آداب الفرس درباره جاويدان خرد توجه زياد داشته و در تعريف و تمجيد آن سعى بسيار نموده است, به اين علت بوده است كه:1. ابن مسكويه زردشتى بوده كه اسلام آورده. سرگشتگى و تحيرى در دل خود نسبت به مجد و عظمت ايران داشته و پاره اى از رواياتش ناشى از سرگشتگى و تحير (نوازع) او به مجد و عظمت ايرانيان بوده و سرچشمه شعوبيگرى داشته, لذا رواياتش از صحت و اعتبار برخوردار نبوده و مردود است. 2. او در خاندانى زيسته كه از ميراث فرهنگ ايران ساسانى سيراب شده بود و به علاوه خود او نديم ابومحمدحسن بن محمدمهلبى (291ـ352) وزير معزالدوله ديلمى و در خدمت پادشاهان آل بويه بوده و ديلميان همواره در فكر اعاده مجد و عظمت ايران باستان و برقرارى انديشه و فرهنگ ايران زمين در برابر دولت عربى عباسيان بوده اند. استاد بدوى, با اين زمينه هاى فكرى و داورى هاى شتابزده درباره دولتشاه سمرقندى و ابن مسكويه رازى و مورخين ايرانى, وقتى با نوشته هموطن خود, احمد بن محمد بن خفاجى (979ـ1069) كه از اكابر علماى قرن يازدهم هجرى بوده و به رأس المؤلفين و رئيس المصنفين موصوف گرديده و بالاتر از همه سمت قاضى القضاتى مصر را به عهده داشته, روبه رو مى شود, مى بيند كه خفاجى در مجلس ششم از كتاب خود موسوم به طرار المجالس كه در سال 1284 در قاهره چاپ شده است, ذيل عنوان (فى نبذ من كلام الحكماء والشعراء) نوشته است: قد صنف فى هذا الجاحظ كتاباً سماه (استطاله الفهم) و لموشنج كتاب سيمى (جاودان خرد) مدحه الجاحظ وفيه كلام جليل ولاحمد بن مسكويه كتاب (جاودان) ايضاً وفيه كلمات شريعه و هو كتاب مطوّل وقد وقفت على هذا الكتب واخترت منها حكماً بدليه… بدين رو ناچار مى نويسد: لكن الغريب انه يقول: (وقفت على هذا الكتب) فنحن نظن انه كاذب فى هذه الدعوى: (54و55 مقدمه) چقدر جاى تعجب و تأثر است كه استاد بدوى هم وطن خود رأس المؤلفين و رئيس المصنفين و قاضى القضات مصر را كه نزديك به نود سال رسيده و سال ها قاضى القضات مصر بوده, دروغگو مى خواند و روايت او را بدون هيچ گونه دليل رد مى نمايد. با اين حساب ديگر چه محلى براى دولتشاه سمرقندى و نظامى عروضى و عطار نيشابورى و عبدالرحمن جامى و ابن مسكويه رازى باقى مى ماند؟ هيچ ايرانى نگفته كه تمام مندرجات كتاب هايى نظير تذكرةالشعرا, چهارمقاله, تذكرةالاولياء, و نفحات الانس عين حقيقت و واقعيت است. گذشته از اينكه مؤلفين اين گونه كتاب ها پاره اى از مطالب و بساحت را ذيل عنوان حكايت و يا (مى گويند) نقل نموده اند كه قطعاً از احتمال صدق و كذب به دور نخواهد بود. بسيارى از محققين و دانشمندان ايران مندرجات اين كتاب ها را از نظر تاريخى و صحت و سقم آنها مورد بررسى قرار داده اند. من جمله مرحوم ملك الشعراء بهار در سبك شناسى خود درباره اشتباهات امير دولتشاه سمرقندى, و علامه قزوينى در مورد اشتباهات نظامى عروضى در چهارمقاله بررسى هاى مكفى نموده اند, ولى هيچ يك از آنها نسبت جعل و اختراع به مؤلفين آنها نداده اند.اى كاش استاد بدوى نيز در اين مقدمه خود درباره روايت دولتشاه تحقيق مى كردند, و مشخص مى ساختند كه از اين روايت در كتب روايى فريقين اثرى هست يا اينكه كلاً ساخته و پرداخته طبع و انديشه دولتشاه است؟ اگر مرجع اين روايت را در كتب اسلاف دولتشاه پيدا كنيم, ديگر دولتشاه جاعل و مخترع خبر مذكور نمى تواند باشد, بلكه در تعيين مأخذ و مرجع خبر اشتباه نموده است و چه بسا مطلب را از منبعى نقل نموده كه در آن منبع مرجع خبر را جاودان خرد ابن مسكويه ذكر نموده بودند. ولى استاد بدون اينكه در اصالت خبر تحقيق فرمايند, فقط به صرف اينكه اين خبر در كتاب جاودان خرد ابن مسكويه وجود ندارد, مؤلف كتاب را دروغگو خوانده و به آن هم اكتفا ننموده, نسبت جعل و اختراع خبر به مؤلف داده باز به آن نيز قانع نشده, و اين نسبت را به همه مورخين متأخر ايرانى تسرى داده اند و همه آنان را رد فرموده و مرقوم داشته اند:انّ دولتشاه وأضرابه من المورخين الفرس المتاخرين لايوثق لهم بنقل ولا روايه وقد انعدمت لديهم حاسة الضبط العلمى تماماً فهم يضعون من الاخبار مايشاؤون ويخترعون من النوادر ماوسعهم الاختراع.
اما داستان ابن مسكويه و جاودان خرد
ابوعلى ابن مسكويه در آغاز دوران جوانى خود كتابى به نام (استطاله الفهم) از ابوعثمان جاحظ (160ـ 255هـ,ق) مى خواند كه در آن كتاب جاحظ كلماتى از جاويدان خرد نقل نموده و كتاب جاودان خرد را بسيار ستوده بود. ابوعلى در پى تحصيل كتاب جاويدان خرد بوده تا آنكه آن كتاب را در فارس در نزد موبد موبدان فارس مى يابد و نسخه اى از آن را براى خود تهيه مى نمايد. (با توجه به اينكه اين نسخه در نزد موبد موبدان بوده, قطعاً به زبان پهلوى بوده و ظاهراً جاودان خرد فعلى بايد ترجمه خود مسكويه باشد, نه ترجمه حسن بن سهل) باز ابوعلى مى نويسد كه ابوعثمان جاحظ از قول واقدى [ابوعبدالله محمد واقدى (130ـ207هـ.ق) مورخ و محدث عرب كه مورد توجه يحيى برمكى بوده و تمايلات شيعى داشته و مؤلف كتاب هاى مغازى و فتوح الشام و فتوح مصر است] روايت كرده است كه فضل بن سهل سرخى (ذوالرياستين) به او گفت: وقتى مأمون در خراسان به خلافت خوانده شد, پادشاهان هدايايى براى او فرستادند از آن جمله شاه كابلستان نيز به عنوان هديه مرد دانشمند و حكيمى به نزد او فرستاد و نامه اى به مأمون نوشت و در نامه خود نوشته بود هديه اى كه به دربار خليفه فرستاده ام, از آن بهتر و عالى تر و ارجمندتر در روى زمين يافت نمى شود. مأمون تعجب كرد و به فضل گفت از اين شيخ بپرس كه با خود چه دارد؟ شيخ پاسخ داد كه من با خود جز علم خود چيزى ندارم. خليفه گفت علم تو چيست؟ گفت تدبير و رأى و راهنمايى. مأمون او را اكرام و احترام به سزا داشت و در موقع جنگ با برادرش محمدامين با اين شيخ كه (ذوبان) نام داشته است, به مشورت پرداخت. چون رأى او صائب درآمد و آثار دانش او بر مأمون مشهور گرديد, صد هزار درهم به او انعام داد كه ذوبان آن را نپذيرفت و گفت من از خليفه چيزى مى خواهم كه برابر اين صدهزار درهم و بلكه افزون از آنست. مأمون پرسيد آن چيست؟ گفت كتابى است كه در خزائن زير ايوان مدائن يافت مى شود. در سال 204هـ.ق كه مأمون به بغداد رفت, ذوبان خواهش خود را يادآورى نمود, و نشانى هاى محل گنجينه را برشمرد. مأمون مأمورانى برگماشت كه محل مزبور را كاويدند و از آن جا صندوقچه اى مغفل از ابگينه سياه به دست آوردند و نزد مأمون آوردند. حسن بن سهل روايت مى كند كه مأمون در حضور من ذوبان را احضار نمود و گفت منظور تو اين صندوقچه است: گفت آرى. مأمون گفت برگير و برو. ذوبان صندوق را در نزد مأمون گشود و از ميان آن كتابى بيرون كشيد كه صد ورق بود. برداشت و برفت و صندوقچه را باز گذاشت. حسن بن سهل مى گويد: بعد از رفتن او من نيز به خانه او رفتم و از اين كتاب سؤال نمودم. ذوبان جواب داد كه اين كتاب جاودان خرد است كه گنجور وزير ملك ايرانشهر از حكمت قديم فراهم آورده است. از وى خواستم كه كتاب را براى مطالعه و ترجمه در اختيار من قرار دهد. ذوبان به تدريج تا سى ورق از كتاب را در اختيار من قرار داد كه خضر بن على آنها را ترجمه كرد و من نوشتم ولى ذوبان از دادن بقيه اوراق كتاب, امتناع نمود, و فقط موفق به ترجمه همين سى ورق شديم. اين خلاصه و مفهوم داستانى است كه ابوعلى مسكويه رازى آن را در حكمه الخالده در پايان جاودان خرد (در ص18ـ22) آورده است. علامه سيد محسن امين عاملى قبل از استاد بدوى تمام جاودان خرد را از نسخه اى مورخ به تاريخ سال 528 هجرى قمرى در جلد دهم از چاپ اول اعيان الشيعه در صفحات 139 تا203 نقل نموده اند كه در چاپ يازده جلدى جديد اعيان الشيعه در جلد سوم در صفحات 158ـ172 آمده است و در آنجا علامه امين موخره ابن مسكويه را در مقدمه آن قرار داده است, و خود نيز به اين موضوع اشاره فرموده اند كه اين موخره مى بايست در مقدمه آورده شود.اگر از اين روايات, وثاقت راويان را طرد كنيم, جز افسانه اى شيرين چيزى براى ما باقى نمى ماند, ولى در اين صورت ناگزيريم كه نسبت استاد را به ابن النديم (متوفاى 385هـ.ق) هم بدهيم و او را هم جزء كاذبين در شمار آوريم; زيرا ابن النديم مى گويد حسن بن سهل (متوفاى 236هـ.ق) جاودان خرد را از فارسى پهلوى به عربى نقل كرد. (الفهرست عربى, ص342 چاپ مصر, ترجمه الفهرست چاپ تهران) ولى چنانچه ابن النديم را توثيق كنيم, بالطبع روايت حسن بن سهل با توجه به ترجمه او توثيق خواهد شد و با نسخه نوشته مسكويه نيز تسجيل خواهد شد; و اما اشاره استاد بدوى به نوشته تذكرةالشعراء براى رد جاويدان خرد معلوم نيست روى چه اصل و اساسى مى باشد; زيرا در تذكرةالشعراء تا آنجايى كه نگارنده تجسس نموده است, اصلاً اسمى و نامى از جاودان خرد و مسكويه و داستان منقوله وى به ميان نيامده است تا استاد در تعقيب طرد خفاجى مجدداً به طرد دولتشاه پرداخته و مرقوم داشته اند: الثانيه: فى تذكرةالشعراء لامير دولتشاه بن علاءالدوله بختيشاه النازى السمرقندى وقد الّف كتابه هذا بعد سنه892 ولابقيمة مطلقا لما ذكره بل هو خلط فى خلط, كما بينا من قبل. (منظور همان روايت دولتشاه در مورد سرودن شعر به وسيله آدم(ع) است) . در پايان گفتار نظرى نيز به الذريعه مى كنيم. علامه تهرانى در ذيل عنوان جاويدان خرد مرقوم داشته اند كتابى است در حكم و آداب و اخلاق از تأليفات حكما قبل از اسلام كه به هوشنگ پادشاه پيشداوى يا حكماى عصر او نيز نسبت داده شده است. اين كتاب در خزائن پادشاه قبل از اسلام بوده كه در زمان مأمون به دست آمده است و حسن بن سهل بخشى از آن را به عربى ترجمه نموده كه به نام (خلاصه جاويدان خرد) معروف است و اين ملخص را ابوعلى احمد بن محمد بن يعقوب بن مسكويه رازى به فارسى ترجمه نموده و آن را تهذيب و مرتب نموده و با نام اولش (جاودان خرد) موسوم ساخته است. اين ترجمه فارسى به طورى كه در فهارس آمده, چاپ شده است و عين ترجمه عربى را عيناً در مقدمه كتاب آداب الفرس بدون اشاره به نسخه اوليه آن نقل نموده است. به طورى كه ملاحظه مى گردد, علامه تهرانى نسخ فارسى چاپى جاويدان خرد را از ابن مسكويه پنداشته و مرقوم داشته اند (طبع هذا الفارس كما فى الفهارس) در صورتى كه چنين موضوعى وجود خارجى ندارد و نسخ فارسى جاويدان خرد, ترجمه از جاويدان خرد) عربى به وسيله مترجمين ديگر مى باشد و ثانياً ظاهراًً ابن مسكويه خود ترجمه ديگرى از جاويدان خرد از زبان پارسى دوره ساسانى (پهلوى) به عربى نموده است و اين ترجمه ارتباطى به ترجمه حسن بن سهل نداشته است و ترجمه و تحرير حسن بن فضل على الظاهر از بين رفته است.


جاودان خرد باستاني(بر گرفته از ماهنامه گزارش): «جاودان خرد» نام كتاب ديگري است كه در موضوع حكمت عملي از زبان پهلوي به عربي ترجمه شده و ابن مسكويه آن را در آغاز كتاب خود نقل كرده و به همين سبب كتاب ابن مسكويه هم به «جاودان خرد» معروف شده است. شايد لازم به ذكر نباشد كه براي پرهيز از اين التباس است كه اين رساله را در اينجا جاودان خرد ساساني يا باستاني ناميديم.
راجع به زمان تأليف و مؤلف اين كتاب هم مانند بسياري ديگر از كتابهاي پهلوي، معلومات صحيحي در دست نداريم. اين جاودان خرد مجموعهاي از حكمتهاي عملي و اندرزها و تعاليم اخلاقي زرتشتي بوده كه ظاهراً در ادبيات پهلوي به ديدة تجليل و تقدير در آن مينگريسته اند. و اين نظر در ادبيات عرب نيز انعكاس يافته به طوري كه دربارة اصل و منشأ و همچنين كيفيت ترجمة آن حكايت افسانه مانندي روايت كرده اند. براي اينكه نمونهاي از اين گونه روايات در دست باشد و ضمناً معلوم شود كه ايرانيان تا چه اندازه به اين گونه كتابهاي اخلاقي قدر و قيمت مينهاده اند و چگونه اين نظر به محيط اسلامي نيز سرايت كرده و اعراب را هم به احترام اين آثار واداشته است، حكايت زير را كه در كتاب اين مسكويه نقل شده و طرطوسي هم در سراج الملوك از قول فضل پسر سهل روايت كرده خلاصه ميكنيم:«بنا به گفتة فضل پسر سهل هنگامي كه مأمون در خراسان به خلافت نشسته بود هر يك از پادشاهان و اميران اطراف براي اظهار دوستي تحفه و هدايايي نزد او ميفرستادند. پادشاه كابلستان هم در عوض پير دانشمندي را كه در سراجالملوك بنام «ذوبان» خوانده شده (اين كلمه در كتاب اين مسكويه موبدان است) به دربار مأمون گسيل داشت. ذوبان مدتها در دربار مأمون و خليفه هم پيوسته از راي و تدبير او بهرهمند ميشد. تا وقتي كه در موضوع نزاعي كه بين مأمون برادرش امين درگرفته بود و ذوبان راهنماييهايي ذيقيمتي به مأمون نمود. مأمون براي پاداش صدهزار درهم به وي عطا كرد، ليكن او نپذيرفت و گفت: من چيزي ميخواهم كه از حيث قدر و قيمت از اين مال افزونتر باشدو مأمون پرسيد: آن چيست؟ گفت كتابي است تأليف يكي از بزرگان ايران كه در آن مكارم اخلاق و علوم آفاق جمع است. و پس از شرح مفصلي كه در تعريف و توصيف اين كتاب سرود، گفت: اين كتاب اكنون در ايوان مدائن موجود است. مأمون كس فرستاد تا وسط ايوان را بشكافند و صندوق كوچكي از شيشه در آن يافتند و به نزد مأمون آوردند. مأمون آن را به ذوبان داد و ذوبان به زبان خودش چيزي خوانده بر قفل صندوق دميد تا باز شد، آنگاه از ميان آن بستهاي از ديبا بيرون آورده بگسترد و در ميان آن اوراقي پراكنده يافتند كه چون بشمردند صد برگ بود ذوبان آنها را برداشته و به منزلش باز گشت.
باز فضل پسر سهل گويد: «پس از رفتن ذوبان من به خانة او رفتم و دربارة آن كتاب سوالهايي از او كردم، گفت: اين كتاب جاودان خرد تأليف گنجور وزير پادشاه ايرانشهر است. من از آن چند ورق بگرفتم و خضربن علي آنها را ترجمه كرد. وقتي كه خبر به مأمون رسيد آن ترجمه را خواست و چون آن را بخواند گفت: سوگند به خدا كه سخن اينست نه آنچه ما داريم.» در آغاز نسخة خطي كه از كتاب جاودان خرد احمد بن محمدبن مسكويه يا «ادب العرب و الفرس» در كتابخانة شرقي بيروت موجود است عبارتي است كه چنين ترجمه ميشود: كتاب جاودان خرد كه هوشنگ شاه آن را برای جانشينش به يادگار گذاشت و گنجور پسر اسفنديار وزير پادشاه ايران آن را از زبان باستاني به فارسي نقل نموده و حسن پسر سهل برادر ذوالرياستين آن را به عربي برگردانيد و احمد پسر مسكويه با افزودن حكم ايران و هند و عرب و روم به تكميلش كوشيد. (4) در كتاب جاويدان خرد ترجمة تقي الدين محمد شوشتري كه به اهتمام دكتر بهروز ثروتيان در سال 1355 خورشيدي چاپ و منتشر شده است سخنان بزرگمهر 24 صفحه (از صفحه 53 تا 76) و وصيت بزرگمهر به سوي كسري 8 صفحه (از صفحه 84 تا 91) به چاپ رسيده كه حاوي سخنان بسيار آموزنده و دلنشين است.

هیچ نظری موجود نیست: