پنجشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۹

نقدی بر مقاله "بررسي خاستگاه زرتشت و زرتشت‌گري فرزاد قنبری"

یک همولایتی آذربایجانی بسیار جوان ما در اورمیه با نکته سنجی ولی در سطحی نه چندان تخصصی به بررسی خاستگاه زرتشت و زرتشتیگری پرداخته است که به قول خودش نتیجه ۳ماه مطالعات و تحقیق وی در این باب است. همانطور که پان ایرانیستها جز فارس را ایرانی نمی بینند، متقابلاً برخی از همولایتی های ما نیز در جهت خلاف آنها رفته و آذربایجانی را جز ترک نمی بینند. گرچه نظر این محقق جوان ما چندان ملی گرایانه افراطی نیست، ولی به هر حال متأثر از تلقینات و شیوه از کاه کوه سازی رایج ملی گرایانه ترکان افراطی آن سوی مرزها است. در هر دو دیدگاه پان ایرانیستی و پان ترکیستی احساسات ناسیونالیستی انگیزه کار است ولی این انگیزه باید به نفع عقل منتقد و بی طرف و حقیقت جویانه و انسانگرایانه و میهن پرستانه مستهلک شود که ظاهراً به آسانی میّسر نیست به سبب عدم آزادیهای سیاسی و فرهنگی کافی برای اهل نقد دروازه بحث و فحص اساسی فقط به گل روی این دو بینش ناسازگار با هم و البته بالاتر از آنها بر روی مداحان هوانورد گشوده است. سعی میکنم در اینجا بررسی های فرزاد قنبری را به عینه در چند بخش مجزا آورده و توضیحات و نقد و تنقیح آنها را در پای هر کدام یک از آنها به طور خلاصه بیان نمایم. مطالب ایشان چنانکه اشاره شد همراه با اعتماد افراطی به نتایج و شیوه تاریخ نویسان تلقین گرای رایج دولتهای ترکیه و تا حدودی جمهوری آذربایجان می باشد، از این قرار است:
"زرتشت پيغمبر آذربايجان قديم و ايران باستان بوده كه براساس پرستش نيروهاي مافوق طبيعت (روح_ جن_ سيل_ ...) و تكميل آن، ديني بر اساس منطق انسان آن زمان بوجود آورد كه 3000 سال پيش فلسفه و نگرشي عظيم بوجود آورد. باتوجه به مستندات ارائه شده «مستندات» اثبات كرديم اقوام التصافي زبان پروتورك (نياي تركان ايران) حداقل هفت‌هزار سال است كه در شبه‌فلات آذربايجان (سرزميني فلات گونه مابين قفقاز، فلات ايران و فلات آنادولو) صاحب تاريخ و تمدن هستند. لذا با استناد به اين واقعيت، برهان قاطع حكم به ترك بودن زرتشت ميدهد. حال اين سؤال در ذهن هر خواننده‌اي بوجود مي‌آيد كه اگر زرتشت ترك بوده، پس چرا اوستاي فعلي به‌زبان زندي (شاخه‌اي از زبان‌هاي سانسكريت هند وايراني) ميباشد؟ و يا چرا اصطلاحات پارسي باستان در اوستاي فعلي به‌ وفور ديده ميشود؟"
نقد: این «مستندات»؟ در واقع مستندات سنت تاریخ نویسی ترکان سوپر ناسیونالیست ترکیه اند که ناشیانه در صدد توجیه قدمت قوم و نژاد ترک در فلات آناتولی هستند. به جای اینکه بپذیرند که نیایهیتیان قوم چند ملیتی بومی ایشان قفقازی تبار و هندو اروپایی تبار و سامی تبار بوده اند، به خود فریبی و عوام فریبی پرداخته اند؛ چه خویشاوندی قفقازی تباران هیتی با ترکان حتی بسیار دور تر از خویشاوندی ملل سامی با هندواروپائیان است. با این شیوه مثلاً باید نتیجه بگیریم اعراب و یهود پرو-فارس هستند. ایشان در حد افراطی از نظایر پان ایرانیست خود هستند که به نوبه خود جز خود و نوک بینی خود را نمی بینند. به نحوی از انحاء اعراب عزیز و ترکان غیور میهن را وصله ناجور می پندارند. در حالی که وصله ناهنجار صرفاً در بینش غیر انسانی و نژادپرستانه ایشان (تحفه عهد آریامهری) نهفته است.
"پاسخ اين سؤالات مفصّل است و در ادامه مقاله به صورت كامل ارائه خواهد شد؛ لكن همين قدر بس كه در سؤالات فوق مغالطه وجود دارد: زبان زندي از شاخه جنوب‌شرقي زبان‌هاي ايراني است، پس چطور زرتشتي كه ساكن شمال‌غرب ايران بوده، كتاب خود را به‌‌زبان منطقه ديگري نوشته؟ ويا زرتشتي كه متعلق به قوم ماد بوده، چگونه افسانه‌ها و خرافات قوم پارس را بيان ميكند؟ آيا اينها نشان از آن نيست كه آيين زرتشت و اوستاي فعلي دستخوش تحريفات فراوان شده است؟"
نقد: اوستا تقریباً حاوی همان نوع حماسه های دینی و ملی است که زرتشت می سروده است. ولی بین عهد زرتشت (طبق محاسبات ابوریحان بیرونی سال 600 پیش از میلاد) و سنت زرتشیگری ساسانی (اواسط قرن سوم میلادی) نزدیک یک هزاره فاصله است و بر خلاف ادعای مغان کتاب اوستا (سرودهای شگرف دینی) منسوب به زرتشت به سنت شفاهی و یاری حافظه حفظ میشده است. مسلماً دخل تصرف بسیار زیاد بوده است. خود زرتشت، بهتر بگویم گائوماته زرتشت (یعنی مرد زرین اندام حافظ سرودهای دینی) در سنت به درستی اهل آذربایجان معرفی شده است. هرتسفلد به درستی نام اصلی وی را از روی گفته های کتسیاس طبیب و مورخ یونانی دربار هخامنشیان سپیتاک (مرد سفید اندام) پسر سپیتمه (سرور سفید اندام) آورده است که نواده دختری آستیاگ بوده است. از کورشنامه گزنفون و روایات اوستا شاهنامه به وضوح بر می آید که سپیتمه "مغ (=جم به زبانهای سامی به معنی انجمنی)" در شهر شوشی قراباغ و یا همان ورجمکرد (باغ ساخته جم) سکنی داشته است و بر مردمان فراوانی از تبار ترک اوتی (آذری؛ آلوانی، ارانی) کادوسی (سگپرستان سمت اران و گیلان) و مادی و ارمنی و گرجی حکومت می رانده است. اقامتگاه زمستانی ایشان شهر رغه آذربایجان یعنی مراغه بوده است. کورش (فرشوشتر=شهریار جوان، فریدون=هخامنشی) پس از قتل سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ توسط سردارش آراسپ (ارجاسپ) فرزندان وی مگابرن ویشتاسپ و برادر کوچکش سپیتاک زرتشت را از حکومت نواحی ماد سفلی (نواحی کردنشین) و آذربایجان و اران و ارمنستان بر داشته و ایشان را به حکومت گرگان و حکومت دربیکان سمت بلخ (دری ها، تاجیکان) بر گماشت. یعنی مکان فرمانروایی سپیتاک زرتشت از آذربایجان و اران و ارمنستان به بلخ و نواحی اطراف آن منتقل شد. در آذربایجان پیش از عهد ساسانی وی را زریادر (زریر یعنی دارای تن و موی زرین=زرتشت) می نامیدند و از قهرمانان باستانی معروف خود به شمار می آوردند. در نزد ارانیها مسمی به اران خردمند و بامسی بئیرک (=دارنده تن سفید و درخشان، قهرمان اصلی اوستای ارانی یعنی ده ده قورقود) و در ارمنستان آرای آرایان می نامیده اند و هر کدام ایشان را قهرمان باستانی ملی خود به شمار می آوردند. زرتشتی گری رسمی نوع درباری ساسانی در عرض دو قرن و نیم حکومت ایشان در آذربایجان به عمق نرفت و در مقابل اسلام سریعاً در شکل اسلام علوی- خرمدینی و باطنی- شعوبی- حروفی عقب نشینی کرد.
"غالب آثاري كه تا كنون در‌خصوص تاريخ ايران‌‌باستان نوشته شد‌ه‌است، با غرض‌ورزيها و گرايشهاي آريامحورانه‌اي توأم بوده‌، بطوريكه استاد ناصرپورپيرار در كتاب "دوازده قرن سكوت، برآمدن هخامنشيان"، چاپ كوثر 1379 ص47، چنين ميگويد: «در عين‌حال معتبرترين خاورشناسان پرآوازه جهان ... كوشيده‌اند تا فرهنگ ملي ما را به يك سلسله باورهاي بي‌اساس آلوده‌كنند و هويت واقعي ايران و ايراني را تا حد تصاوير سرستونهاي تخت‌جمشيد به‌سقوط بكشانند. اين كوشش هدفمند خاورشناسان، ايران‌كهن را به‌‌عمد فراموش ميكند و در پرتو پرقدرت نورافكنهايي جعلي كه بر امپراتوري هخامنشي تابانده‌‌اند، قرار ميدهد. آنها قريب 150سال است، بسود مقاصد سياسي معاصر از هيچ شيوه‌اي براي انتقال تاريخ ايران به مبدأ (؟) مجهول هخامنشيان روي نگردانده‌اند.»
م. دياكونوف، اين خصيصه پژوهشگران اروپايي را در كتاب تاريخ ماد، ص72 چنين متذكر گرديده‌است: «نكته مهم ديگر اينكه تحقيقات پژوهندگان ماد صورت يكجانبه داشته، زيرا دانشمندان غرب، فقط و فقط از نظرگاه نفوذ آريايي‌ها به‌تاريخ آن كشور اظهار علاقه ميكردند. آن‌ها از روي قصد از اهميت اين حقيقت ميكاستند كه پيش از ورود هندواروپاييان صحرانشين و خانه‌بدوش، در اراضي مزبور، فرهنگي عالي و دولتي متكامل (مثلا دولت ماننا) وجود داشته است.»
مادماننا – آتروپات‌مادنيا
در بررسي خاستگاه زرتشت و زرتشت‌گري، اجباراً به بررسي تمدن ماد خواهيم پرداخت. چون بنا به‌نظر اكثر زرتشت‌‌پژوهان، آيين‌زرتشت در زمان حكومت ماد و در جنوب‌غربي درياچه اروميه (اسپوتا= چي‌چست) و شهر شيز (چيس) بوجود آمده‌ و سپس در ساير مناطق چون ساوالان (كوه سبلان) رشد و نمو پيدا كرده‌است. و به‌درستي كه علي ‌دهقان اروميه را سرزمين زرتشت ناميده‌است. جالب است كه پان‌ايرانيست (شاه‌پرستهايي) كه در موضوعات به‌مراتب كم اهميّت‌تري چون مولانا تعصب وحشتناك و توأم با فحاشي از خود نشان مي‌دهند؛ چگونه است كه در مقابل جعليات تاجيكستان و ثبت زرتشت بنام آن كشور سكوت كرده‌اند؟ پاسخ سؤال حاضر در اين واقعيت نهفته است كه مزدوران پان‌ايرانيست، خود بهتر از هركسي ميدانند كه آذربايجان ترك بوده و آپارتايد پهلوي هم نتوانست فارسي‌سازي كند، پس ترجيح ميدهند كه زرتشت ايراني نباشد ولي فارس باشد، چون ميدانند اگر آذربايجاني و ايراني بودن زرتشت را قبول كنند، بايد ترك بودن او را هم قبول كنند.
مادها گروه قومي هستند كه ارتباط مستقيم آنها را با زرتشت نميتوان انكار كرد. در باره خود مادها نظريات متفاوتي وجود دارد: مثلاً يك نظريه ميگويد كه مادها آريايي بوده‌اند- نظريه ديگري ميگويد كه فقط ده قبيله پارس، آريايي بوده‌اند و مادها و پارت‌ها آسيانيك (ترك-مغول-كره) بوده‌اند. هر دو نظريه مذكور طرفداران متعصب زيادي دارند و به‌راحتي نمي‌توان يكي را رد كرد و ديگري را قبول كرد؛ ولي آنچه كه مسلّم است، اين است كه مادها در سرزميني به وجود آمده‌بودند كه قبل از آنها دول و ملل پروتوركي زيادي در آن بوجود آمده‌بودند كه بعدها نام سرزمين مذكور، آذربايجان نام گرفت. پس دولت ماد خواه پروتورك باشد، خواه آريايي، ارتباط بسيار نزديكي با اقوام پروتوركي (اجداد تركان ايران) قبل از خودش داشته و تأثيرات بسيارزيادي از اين دولتها، علي‌الخصوص دولت ماننا گرفته است، بخاطرهمين است كه بسياري از دانشمندان، جديداً از اصطلاح مادماننا استفاده مي‌كنند. ونظريه‌اي دارند كه بيشتر منطقي و معقول‌تر بنظر مي‌رسد. بنا به نظريه مذكور، دولت ماد برگرفته از هيچ قوم خاصي نيست، بلكه نام اتحاديه‌اي است كه در آن مانناها، ساير اقوام پروتوركي از جمله "لولوبي"، "گوتي"، "اوراتور" (اورارتو)، "ارتته" و "هيتي"‌ ها را باهم متحد كرده تا جلوي هجوم آشوريان از جنوب گرفته شود.
از آنجا كه تشكيل اتحاديه مادماننا مقارن بود با مهاجرت اقوام آريايي پارس، مزدوران پان‌ايرانيست بدشان نمي‌آيد كه ماد را هم آريايي معرفي كنند. تا سند تاريخ ايران را شش‌دانگ بنام خود ثبت كنند. از اين رو ايشان سعي ميكنند با معرفي "ديآكو" به‌عنوان مؤسس ماد، نام مؤسس ماد را آريايي جلوه بدهند! اين درحالي است كه نام مؤسس ماد در كتيبه‌هاي ماد ماننا به‌صورت "آستياك" آمده كه از ريشه التصافي مي‌باشد و همين نام در كتيبه‌هاي پارسي به صورت "ديوآكو" (ديو بزرگ) آمده‌است."
نقد: دیاکونوف کتاب بسیار با ارزش و معظم خود را نوشت که پایه ای برای تحقیقات آتی گردد. نه اینکه به عنوان آیات غیر قابل عبور از آنها استفاده شود. شیوه کار پور پیرار بر بدبینی افراطی و بد و خوب کردن شخصیتهای تاریخی است و ادعاهایی که گاهی هم بسیار با نکته سنجی مطرح میشوند. ولی کار کردن تخصصی روی هر بخش تاریخ ایران یک عمر لازم دارد والّا به قول معروف اطلاعات آدمی در عرصه تاریخ اگر به وسعت اقیانوس شود معلوم است که عمقی نخواهد داشت. نگارنده سی سالی است که روی تاریخ ماد دیاکونوف که آن را نقطه گرهی تاریخ اساطیری روایات ملی و تاریخ مدون کار کرده ام. بیست سالی شبانه روزی کنار سفره در آشپزخانه به خاطر نور مناسب همه روزه زوایای تاریخی پنهان آن مورد کنکاش قرار داشت. تا اینکه کاملاً انطباق تاریخ و وقایع مربوط به پادشاهان کیانی با پادشاهان ماد پایان یافت. ابتدا تحت عنوان گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران در سوئد و بعد دوازده سال پیش در ایران از طریق انتشارات نگین منتشر شد. منتظر بودم این کار 15 ساله من مثل بمب اتم نیرومند فرهنگی صدا کند. ولی تنها صدای ترقه کوچکی داد.
"ديو و ديوآكو، چه كساني بودند؟
يكي از دلايل سكوت پژوهشگران پان‌ايرانيست درباره تمدن ماننا آن است كه ماننايان در آن دوران مالك يكي از پيشرفته‌ترين تمدن‌هاي خاورميانه بوده‌اند، حال اينكه ده طايفه پارسي كه در آن دوران به فلات ايران مهاجرت كردند، كاملاً عقب‌مانده بودند. توضيح در باره اين دو تمدن كه به لحاظ سطح پيشرفت كاملاً باهم تفاوت داشتند به‌نفع آريائيزم و فارسيزم نيست، ولي باسكوت درباره تمدن ماننا و با مبالغه در بزرگ‌نمايي تمدن ده قبيله پارسي؛ منسوب نمودن دستآوردهاي فرهنگي ماننايان به اقوام آريايي ميّسر ميشود و چنين نيز شده‌است. ليكن واقعيت را نميتوان براي هميشه در زير پرده دروغ پنهان نمود.
بخش‌هاي نخست شاهنامه فردوسي مربوط به عصر كيان و شاهان سلسله پيشدادي –از سلسله‌هاي افسانه‌اي پارسيان- ميباشد. اين سلسله افسانه‌اي مربوط به دوران نخستين مهاجرت پارسيان به فلات ايران است. براساس سروده‌هاي فردوسي، كيومرث نخستين پادشاه پيشدادي در كوه مسكن ميگزيند و به‌سبك وحشي‌ها پوست پلنگ ميپوشد:
كـيومرث شـد بر جهاي كه خداي نخستين به كوه اندرون ساخت جاي
سـر بــخت و تخـــتـش آمـد به كوه پــلـنــگـيــنــه پـوشــيـد خــود با گــروه
از او انــدر آمــــــد هـمـي پـــرورش كـه پــوشـيدنـي نــو بـود ، نـو خـورش
كيومرث درجهان دشمني نداشت، مگر اهريمن بدذات و حيله‌گر! اين اهريمن، ديوبچه‌اي داشت. اين ديو گرگ‌سترگ سپاهي عظيم و لشگري آهنين داشت! اما كيومرث پارسي هنوز آهن را نميشناخت و سپاهي منظم هم نداشت:
به گيـتـي نـبـودش كــس دشـمنـا مــگــر بــدكــنــش ريــمــن آهــرمـنــا
يـك بـچه بـودش چـو گـرگ ‌سـتـرگ دلاور شـــــــده بـــا ســـــــپـاه بـــزرگ
ســـــپه كــرد و نـزديـك اوراه جست هـمي تـخت و ديهم كي شاه جست (شاهنامه، مسكو 1960، ج1 ص21)
موضوع به‌گوش سيامك، پسر كيومرث ميرسد و سيامك براي نبرد با ديو مهيّا ميگردد. ليكن در اينجا اوضاع غير طبيعي و عجيبي وجود دارد، چرا كه ديو وحشي، همه‌چيز لازم براي دولت و حكومت را دارد؛ ولي كيومرث شاه هيچ يك از اينها را ندارد! سيامك بدن خود را با پوست پلنگ ميپوشاند و با تن برهنه به جنگ ديو ميرود:
بپـوشـيد تـن را به‌چـرم پـلـنـگ كه جـوشـن نبـود نه آييـن جنـگ
پذيره شـدش ديو را جنـگ‌جوي ســــپه را چو روي اندر آمد به‌روي
ســيــامــك بيـآمــد بـرهـنـه تـنــا بـــــر آويــخـت بـــــا پــور آهــرمــنــا(شاهنامه، مسكو 1960، ج1 ص30)
اوضاعي بسيار متناقض ترسيم ميشود. شاه و پسرش، نه لباس و نه صلاح دارند! ليكن ديو وحشي همه اينها را دارا است. اين چگونه شاهي است و آن چگونه ديوي!
اقوام التصافي زباني كه از سده‌هاي نهم تا هفتم قبل از ميلاد، در مجاورت طوايف پارسي در نواحي غربي ايران، علي‌الخصوص آذربايجان مي‌زيستند و كم و بيش با آنان ارتباط داشتند؛ در واقع همان اهريمن‌ها و ديوهايي بودند كه در شاهنامه دشمن پارسيان معرفي شده‌اند! و اقوام پروتوركي گوتي، ايلامي، لولوبي، اوراتوري و از همه مهمتر مادماننا بوده‌اند كه از چند هزار سال پيش از پارسيان، سپاه، هنر، تكنولوژي و فرهنگي پيشرفته داشتند. بنابراين در افسانه پارسيان حقيقت به‌كلّي واژگون انعكاس يافته و به‌نوعي جعل شده‌است. چون فردوسي در بخش هاي بعدي شاهنامه، از تركان با لفظ وحشي هاي بي تمدن ياد ميكند، پس مي‌بينيم كه پارسيان از زمان فردوسي به‌جعل تاريخ پرداخته‌اند.
بي‌شك يكي از اين ديوهاي مورد اشاره فردوسي، آستياك پادشاه مادماننا بوده‌است كه نام او در كتيبه‌هاي پارسي به‌صورت ديوآكو (دياكو) و يا به‌عبارتي ديو بزرگ آمده‌است."
نقد: دایائوکو (یعنی قاضی) همان کی قباد (شاه روحانی داوری) است، "اوپیته" پسر او همان "کی اپیوه " (یکی از چهار پسر دایائوکو)، خشتریتی همان کیکاوس(= پادشاه بر خاسته از سرزمین چشمه زارها یعنی کاشان)، فرائورت همان فرود/سیاوش، کی خشثرو (هوخشثره) همان کیخسرو، آستیاگ همان ازی دیاک (=ثروتمند، آخروره) است که تحت عنوان اژی دهاک در شاهنامه اوستا با پادشاهان مردوک پرست (ضحاک ماردوش پرست، آَشّور پرست) بابلی و آشوری در آمیخته است. پادشاهان پیشدادی خونیرث (سرزمین ارابه های درخشان) در اساس پادشاهان مادی تبار میتانی بوده اند که مرکز حکومتشان شهر واشوکانی (=شهر ارابه، شهرک کردنشین حسیکه) در سوریه بوده است. مقاله مربوط بدین بحث که از سوی نگارنده تدوین شده است را در انترنت قابل دسترسی است..
"چگونگي هجوم پارسيان به ايران
پارس‌ها در بدو ورود (هجوم) خود به فلات ايران به آيين ميترايي عبد بودند، يعني خورشيد را مي‌پرستيدند. اين در حالي است كه مردم پروتورك آذربايجان، نوعي نيروهاي مافوق طبيعت (شامانيزم تركان) را مي‌پرستيدند كه بعدها "اسپيتامه"، مغ ارشد مادماننا براساس پايه‌هاي شامانيزم، آيين زرتشت را بوجود آورد.
اسپيتامه (زرتشت) مغ ارشد ماد و داماد بزرگ آستياك بود كه چون آستياك پسري نداشت، پادشاهي مادماننا بعد از وي به اسپيتامه ميرسيد. كوروش خون‌ريز بعد از هجوم وحشيانه به ماد و ويران ساختن آن كه با خيانت هارپاك (فرمانده خائن آستياك) همراه بود؛ اسپيتامه (زرتشت) را كشت تا بتواند با همسر او (دختر آستياك) ازدواج كند تا قانوناً تاج و تخت او را به يغما ببرد. به‌ هرحال كوروش بعد از 28سال پادشاهي در سال 529ق.م توسط "تموروس‌آنا"، ملكه تركهاي ماساژات كشته شد. پس از كوروش پسرش "كمبوجيه" در فاصله سالهاي 527-522ق.م سلطنت كرد. در اين ساليان مردم گرفتار اوضاعي دشوار و بحراني گشتند. حوادث اجتماعي اواخر سلطنت كمبوجيه، عكس‌العمل مستقيم مردم ماد در برابر شرايط دشوار و ستم تحميل شده بر آنان توسّط هخامنشيان بود. يكي از اين حوادث قيام "گئوماتا" بود كه جاعلان پان‌ايرانيست ترجيح ميدهند كه از اين واقعه به‌عنوان "بردياي دروغين" ياد كنند.
"علي احمديان‌سراي" در ترجمه و تخليص كتاب "ايران تورك‌لرين اسكي تاريخي" (تاريخ ديرين تركان ايران) به‌قلم پدر تاريخ آذربايجان، مرحوم پروفسور محمّد‌تقي زهتابي، صص214-220، مطالبي را درباره قيام‌هاي متعدد ماديان، ايلاميان، بابليان و ساير اقوام تحت‌ستم هخامنشيان نوشته‌است. كه چكيده و مختصري از آن آورده مي‌شود: «... براساس روايت نقل شده از "هردوت"، گئوماتا در يك دژ مادي قيام كرد و ماديان را به عصيان عليه هخامنشيان فراخواند ... كمبوجيه به محض شنيدن اين خبر در مصر، به‌سرعت عازم سرزمين خود شد، ليكن در راه درگذشت. گئوماتا در مدت هفت ماهه حكومت خود، مردم تحت‌‌ستم پارسيان را از خدمت‌نظام و ماليات سه‌ساله معاف كرد ... اين سخنان، روشنگر آن است كه نيروهاي جوان اقوام تحت‌ستم پارسيان به‌زور به‌خدمت ارتش ويرانگر هخامنشيان گرفته‌شده و به‌ ميدان‌هاي نبرد اعزام ميشدند و اكثراً باز نمي‌گشتند ... گئوماتاي مغ به‌آسودگي در مدّت هفت‌ماهي كه پادشاهي كرد، كارهاي نيك فراواني براي تمام اتباع خويش انجام داد. به‌طوريكه وقتي كشته‌شد، همه در آسيا دريغ خوردند به ‌استثناء پارسيان ... درباره اينكه گئوماتا چه‌كسي بود، نظرات متفاوتي وجود دارد كه معقول‌‌ترين آنها اين است كه او فرزند اسپيتامه (زرتشت) بود كه به‌جاي پدر خود بر كرسي مغ ارشد ماد تكيه زده بود ... سرانجام زني درباري از اشراف پارسي با كمك داريوش، گئوماتا را كشتند. سپس داريوش به‌مدّت ده شبانه‌روز با وحشيّت تمام، مغان و اكثر اهالي ماد را قتل‌عام كرد. اين واقعه بين خود پارسيان به عيد مغ‌كشان معروف است ... داريوش پس از كوروش، خونخوارترين پادشاه تاريخ ايران است ... در زمان حكومت داريوش، قيام‌هاي زيادي توسط اقوام تحت‌ستم پارس صورت گرفت كه از جمله آنها ميتوان به قيام "آشتين" در ايلام، "ني‌دين‌توبئل" در بابل و "چيتران‌تخمه" در "ايشغوز" (آذربايجان شمالي) اشاره‌كرد. اما مهمترين آنها، قيام "فرورتيش" در ماد (آذربايجان جنوبي) بود. فرورتيش از اعقاب "كياكسار" (پادشاه مقتدر ماننا قبل از اتحاديه مادماننا) بود كه پرچم استقلال ماد و مبارزه عليه هخامنشيان را برافراشت. قيام فرورتيش به‌زودي مرزهاي ماد را درنورديد و طرفداران زيادي را براي خود در ساير اقوام و ملل تحت‌ستم پارسيان جمع كرد ... يكي از اين ملل، اهالي "پارت و هركانه" بودند كه گويا با ماديان خويشتن و از اقوام التصافي‌زبان بودند. كه هنوز تنديس يادبود فرورتيش در شهر مرو (تركمنستان كنوني) تحت نام تنديس "فرادا" پابرجا مانده‌است ... داريوش خون‌ريز پس از زجركش كردن فرورتيش (قطع اعضاي بدن او)، قريب به دويست‌هزار نفر از طرفداران اورا اعدام كرد ... پادشاهي خون‌ريز هخامنشيان، سرانجام توسّط اسكندر ذوالقرنين نابود گشت.»"
نقد: در این قسمت اضافه می نمایم بهترین توصیفی که از واقعه ترور گائوماته زرتشت (بردیه=مرد تومند) توسط داریوش و شش تن همراهانش به صورت تاریخی آن باقی مانده است در اوستای ترکی ارانی ده ده قورقود است که در آنجا واقعه ترور بامسی بئیرک توسط اوروز (اعلیحضرت=منظور داریوش) و همراهان به خوبی بر جای مانده است. گائوماته بردیه از سوی برادر خوانده و برادر زن سنگین وزن خویش وه یزداته بردیه از مرکز بلخ بر امور هندوستان غربی و افغانستان و تاجیکستان نظارت داشته است. شایعه مرگ کمبوجیه در مصر این دو برادر خوانده را بر آن داشت که حکومت خود را رسمی اعلام کنند و گائوماته بردیه به نیابت از وه یزداته بردیه پسر کوچک کورش امور مملکت را اداره نماید. همانطور شاملوی شاعر دریافته داریوش سیاس نیزه دار کمبوجیه در مصر این فرصت را غنیمت شمرده ابتدا در مسیر را فلات ایران در سوریه، کمبوجیه را ترور کرد و بعد هم نوبت ترور نائب السلطنه اش گائوماته بردیه (سپیتاک زرتشت) شد و سرانجام وه یزداته بردیه هم توسط کشته شد. و برای ایز گم کردن شایعه موفقیت آمیز بردیه راستین و دروغین را به راه انداخت.
"پيدايش آيين زرتشت در آذربايجان
پيش از برآمدن آيين زرتشتي و انتشار آن، در آذربايجان كيش‌هاي توتميستي و مبتني بر پرستش نيروهاي طبيعي (شامانيزم تركان) متداول بود. دياكونوف در كتاب تاريخ ماد، ص456 چنين مي‌گويد: «در كيش سرزمين‌هاي غربي ماد (آذربايجان)، با شامانيزم تركان روبرو مي‌شويم، تصاوير ابولهول‌هاي بالدار به‌عنوان صاحبان نيروهاي مافوق طبيعت كه خدايگان شامانيزم را شامل ميشوند. بعدها همين تصاوير در نقوش پارسي، مظهر ديوان معرفي شدند!»
در باره پيوستگي آيين زرتشت با سرزمين آذربايجان، در كتاب تاريخ آذربايجان، ج1 ص20 چنين مي‌خوانيم: ‌«به‌طور كلي ميتوان گفت كه اين نظام ديني داراي يك منبع بسيار قديمي است كه مورّخان زيادي من‌جمله "و.سترووه" در كتاب وطن زرتشت‌گري، مينويسد: «لازم است اين چنين منبعي را در دين آذربايجان قديم (شامانيزم تركان) جست‌و‌جو كرد.»
اسپيتامه (زرتشت) چه‌كسي و اهل كجا بود؟
در كتاب زرتشت، مزديسنا و حكومت، ص35 چنين آمده‌است: «زرتشت در حدود 660ق.م در حوالي درياچه چي‌چست (اروميه) به‌دنيا آمد. پدرش، پوروش و مادرش، دوغدو بود.» دياكونوف هم در كتاب تاريخ ماد، ص478 چنين ميگويد: «بايد اذعان كنيم كه گاتاها (سروده‌هاي خود زرتشت)، قبل از دوران هخامنشي و به سده هفتم قبل از ميلاد در ماد (آذربايجان) به‌وجود آمده‌است.» پورداود هم در كتاب آناهيتا، ص290 ميگويد: «كوه ساوالان (سبلان) براي زرتشتيان به مثابه طور سينا براي يهوديان و غار حرا براي مسلمين ميباشد.» اينها همه برهاني قاطع بر آذربايجاني بودن زرتشت ميباشند.
اما در باره مغان، و اينكه خود زرتشت يك مغ بود، در كتاب تفسير اوستا، نوشته ج.د.مستتر، ترجمه موسي‌جوان، ص64 چنين آمده‌است: «مغ نام طايفه‌اي از اقوام ماد قديم است و پيشوايان ديني ماد قبل از زرتشت هم از اين طايفه انتخاب مي‌شدند و آتش را مي‌پرستيدند و از اين جهت لفظ مغ در برهان قاطع به‌معني آتش پرست آمده و خود زرتشت هم از طايفه مغ‌ها برخاسته و آيين خود را بر اساس اديان ماد قديم (شامانيزم تركان) رواج داده‌است.» اما جالب است بدانيد سايكس در كتاب تاريخ ماد، ص144 چنين مي‌نويسد: «مغان طايفه‌اي التصافي زبان (شكل كلي و باستاني تركي) بوده‌اند كه اقوام آريايي (پارس‌ها) در وقت تصرف كشورشان (ماد-ماننا)، آنها را قتل‌عام كردند.» اين خود برهاني مجدّد بر ترك بودن زرتشت است.
بررسي اوستا و زبان اصلي آن
ج.د.مستتر، اوستا شناس شهير فرانسوي براين باور است كه گاتاها سروده‌هاي خود زرتشت و يسنا سروده‌هاي پسرزرتشت (گئوماتا) ميباشند. خود پارسيان ادّعا ميكنند كه داريوش اوستا را بر روي شش‌هزار چرم و به زبان پارسي باستان و خط‌ميخي نوشته بود كه در زمان حمله اسكندر مقدوني از بين رفته‌اند! اولاً كه ايشان از كجا اينقدر مطمئن هستند كه به‌زبان پارسي بوده است؟ در زمان هخامنشيان زبانهاي ايلامي و بابلي هم رسمي بوده است؟ ثانياً هخامنشيان چگونه هزاران چرم را نگه داشته‌اند كه پوسيده نشود؟ و اگر چنين تكنولوژي داشتند چرا از آن براي نوشتن و حفظ منشور حقوق بشر (بخوانيد جنگ‌نامه) كوروش استفاده نكرده‌اند؟ و يا اصولاً داريوشي كه جدّش كوروش، زرتشت را كشته و خودش پسر او را، چگونه مي‌توانستند زرتشتي باشند؟ در كتيبه‌اي كه به داريوش نسبت مي‌دهند (به‌ ظّن قوي كتيبه خشايارشا) نام اَرمُزد (اهورا مزدا) همراه با خدايگان و الهه‌هاي پارسي آمده‌است. ضمنا تصوير انسان بالدار كه امروز نماد زرتشت تلقي ميشود، ربطي به زرتشت ندارد. و در اصل نماد شاهان هخامنشي بوده كه خود را فرزند خدا ميدانستند.
رحيم رئيس‌نيا در كتاب آذربايجان در سير تاريخ ايران، اينچنين توضيح ميدهد: «در دامنه كوه سهند، غاري معروف به غار زرتشت كشف شده‌است كه در ديواره داخلي آن خطوطي به خط ميخي و به، زباني شبيه زبان ايلامي ديده‌ مي‌شود (زبانهاي التصافي آن زمان مانند زبانهاي تركي فعلي بسيار شبيه به‌هم بودند) و اين همان گاتاها به خط خود زرتشت است.» در اينجا يك سؤال بنيادي هم پيش مي‌آيد: بر فرض محال اگر زرتشت را آريايي‌تبار فرض كنيم، و با توجّه به مستنداتمان دال بر آذربايجاني بودن زرتشت، چرا زبان اوستاي فعلي بر زبان زندي سانسكريت از زبان هاي آريايي جنوب‌شرقي ايران است؟حال كه آذربايجان در شمال‌غرب ايران قرار دارد؟
گفته شد كه گاتاها سروده‌هاي زرتشت و يسنا سروده هاي پسرش هستند، پس وينداداد سروده‌هاي كيست؟ وينداداد توسط ساسان (اولين مغ پارسي) سروده شده و در آن افسانه‌ها و خرافات پارسيان در فرهنگ زرتشت آميخته شده و اسامي مانند جاماسپ، فرشا، امرداد، خرداد، شهريور، بهمن، امشاسپند و ... فقط در وينداداد ديده ‌مي‌شوند. بعد‌ها فرزندان ساسان به رهبري اردشير بابكان، دوّمين امپراتوري خونين تاريخ ايران را رقم زدند كه بازگو كردن آن هم مجال ديگري مي‌طلبد.
پس از ساسان، اردشير بابكان اصول زرتشت را هم دچار تغييراتي كرد؛ پارسيان بر عادات ناپسندي چون زناي محارمي، چند شويي زنان و تعويض موقت همسر مشغول بودند. زرتشت و حاميان او با اين عادات پارسيان به شدت مخالف بودند، اردشير بابكان براي اينكه تفريح پارسيان خراب نشود، آن قسمتهايي از اوستا را كه از اين اعمال ممانعت مي‌نمود، حذف كرد. و اردشير بابكان به اين ترتيب آيين زرتشت را از يك آيين نيمه الهي به يك آيين شيطاني تبديل كرد. اين موضوع براي اولين بار توّسط ابوريحان بيروني و در كتاب "آثارالبقايه" مورد اشاره قرار گرفت و مرحوم محمّد‌علي تربيت در كتاب داشمندان آذربايجان، ص6 چنين توضيح داده‌است: «نكته جالب اينجاست كه زرتشتيان هند در ترجمه كتاب اوستا از زبان زندي به زبان رسمي هند (انگليسي) تغييرات زيادي انجام داده‌اند. (جالب اينكه زرتشتيان هند كه هنگام ورود اسلام، از ايران به هند مهاجرت كرده‌اند با زبان فارسي كاملاً بيگانه‌اند! اين نشان ميدهد كه فارسي (دري) زباني متأخر و مهاجم در ايران است) علّت اين تغييرات اين است كه خود زرتشتيان از داستان غم‌انگيز اوستا باخبرند و ميدانند كه اردشير بابكان چگونه مضامين نيمه الهي زرتشت را با خرافات پارسي عوض كرده‌است، به همين دليل سعي ميكنند تا همان مضامين الهي را برگردانند تا در مقابل اسلام حرفي براي گفتن داشته باشند.»
زرتشت = زردشت – ريشه‌يابي اسامي
زرتشت: درباره ريشه كلمه زرتشت، همانطور كه مي‌دانيد تغيير فونوتيك "د" به "ت" ويا بالعكس، در زبانهاي تركي علي‌الخصوص آذري و استانبولي بسيار رايج است. مانند: آنادولي- در زبان آذري- به معناي مادر تگرگ ، همان آناتولي (آناطولي) در زبان استانبولي است، دوز (نمك) = توز، از اين رو تغيير فونوتيك در واژه زرتشت به زردشت را نميتوان جداي از دستور زبان تركي دانست.
مغ (نام طايفه روحاني): اين كلمه از ديرهنگام در ميان تركان به معني كاهن، شامان و ... بوده و به مرور زمان و به موازات پديد آمدن آيين زرتشت، معني روحاني زرتشتي را أخذ نموده است.
ماد: ماد واژه‌اي است كه از دوران باستان در ميان اكثر اقوام التصافي زبان از جمله آذري‌ها، داراي معنايي مشخّص بوده و به‌عنوان نام شخص به‌كار رفته‌است. با اشاره‌اي مجدّد به قانون تغيير فونومي "د" به "ت" بحث را پي مي‌گيريم، اين واژه قبل از تشكيل دولت ماد، در زبان گوتيان پروتورك به‌عنوان اسم خاص مذكّر، واجد معنايي چون شكست‌ناپذير بوده‌است. مثلاً در دوران حاكميت 91ساله گوتيان بر بابل نام نخستين فرمانرواي گوتيان "ايماتا" بود، كه از قديمي‌ترين اشكال واژه ماد ميباشد: ايماتا= ايمادا= ماد. همينطور خاقان معروف امپراتوري ترك هون در سده دوم قبل از ميلاد "مه‌ته= ماتا= مادا= ماد"، نام داشت. دو مطلب فوق از كتاب امپراتوري بزرگ هون به‌ قلم بهاءالدّين اؤگؤل، ج1، باكو1992 گرفته شده‌ است. "تيگلت پيلسر"، شاه آشور در 744ق.م به اراضي "نامار" در بخش علياي دره رود دياله لشگركشي نمود كه در جريان آن فرمانرواي ناحيه"بيت‌سانگي" به نام "ماتاكي= ماداكي= ماد" بود كه بيشك نام شهرستان ماكي (ماكو) بي‌ارتباط با اين ريشه نمي‌باشد. خلاصه اينكه كلمه ماد امروزه‌هم در زبانهاي مختلف تركي و به اشكال گوناگون، تقريباً با همان معناي گذشته كاربرد دارد كه واضح‌ترين آنها دو كلمه مات ومه‌ته است.
دوغدو (مادر زرتشت): اين واژه بسيار آشكار است و از مصدر فعل دوغماق (آذري) = دوغماك (استانبولي) به‌وجود آمده‌است. خود كلمه دوغدو هم امروزه در زبان تركي به‌معني زاييد به‌كار مي‌رود.
ارمزد (اهورامزدا): اين واژه از دو كلمه اَر + مزد تشكيل شده كه بخش اول آن به معناي بزرگي مي‌باشد كه به صورت صفت در اول اسم مي‌آيد، مانند ارسلان (ار + آسلان = شير بزرگ). امروزه واژه "ار" در زبان آذري به معني شوهر و واژه "اركك" در زبان استانبولي به معني جنس مذكر است. در باره بخش دوم واژه، يعني مزد، اطلاعات دقيقي در دست نيست.
آناهيتا (ناهيدبانو): اين واژه از دو كلمه آنا + هيتا تشكيل شده است. بخش اول اين واژه يعني آنا بسيار آشكار است و در تمامي گونه‌هاي زبان تركي از گذشته تا به حال غالباً به معني مادر و در موارد خاص به معني ملكه به كار رفته است. بخش دوم اين واژه يعني هيتا نام قوم پروتوركي هيتي مي‌باشد كه قبل از تشكيل دولت ماننا در مابين درياچه اروميه و درياچه وان زندگي مي‌كردند. به‌طور كلي واژه آناهيتا به‌معني ملكه هيتي‌ها مي‌باشد كه نشان‌دهنده پيوستگي آيين زرتشت با اقوام پروتوركي پيشين است. اين مقاله مانند هر مقاله ديگري، بدون شك نقص‌هايي دارد. و موجبات مسرّت نويسنده خواهد شد، اگر خوانندگان عزير نظرات خود را بيان كنند: http://farzad-ganbarei.blogfa.com/"
نقد: پیش ازعهد ساسانی مردم آذربایجان و اران و ارمنستان دین زرتشتی منسجمی نبوده است و ظاهراً دارندگان ادیان مختلف با مدارا کنار هم میزیسته اند. در آذربایجان سنت آتش پرستی و میثره پرستی کنار پرستش ایزد هوم (ایزد شراب مقدس) قرار داشته است. نامهای ماد و میتانی به معنی شراب و شادی هستند. در شاهنامه در رابطه با دستگیری افراسیاب (پر آسیب) منظور مادیای اسکیتی نام ایزد هوم با سپیتمه (جم، جمشید؛ دارنده جام درخشان) در آمیخته است. از این رو است که در شاهنامه جمشید پادشاه کاتوزیان (کادوسیان)، نیساریان (نیزه وران= به معادل ترکی "کارقی ار- ان"، همان گرگریان، جنگجویان حکومتی اران)، نسودی (کشاورزان قره باغ) و اهنوخوشی (صنعتگران، معدنچی ها، کنگرلوها) ذکر شده است. ظاهراً سپیتمه از مغان سئورومتی بوده است که از سوی مادیای اسکیتی به حکومت این نواحی بر گزیده شده بود چون خرمدینان زرتشت را که تحت نام شروین (شاهزاده) می شناختند، پدرش را از دیار زنج (سرزمین زنان جنگجو، دیار آمازونها= سئوروماتها، قوم سلم) و مادرش (آمی تیدا/ دوغذو=شاهدخت) را شاهدختی کیانی میشمردند. معلوم میشود که این مؤبد به ولی نعمت سابق و بی ملاحظه و قهارخود مادیای اسکیتی (افراسیاب) خیانت کرده و در هنگام حمله غافلگیرانه کیخسرو (کی خشثرو=کیاخسار، هوخشثره) به اسکیتان، در سمت مراغه (هروم= دارای دژ نگهبانی، کنار معبد مهری ورجوی= هنگ افراسیاب) وی را دستگیر و برای قتل تحویل کیخسرو داده است. نام هروم شهرمراغه بعداً نزد یاقوت حموی با اورمیه مشتبه شده است و درخبر از نویسندگان عهد اسلامی از جمله ابوالفدا سمت دریاچه اورمیه را مسکن وی دانسته شده است. منظور از زردشت خبر یاقوت حموی به عنوان محل زردشت باید خود شهر اورمیه منظور شده باشد؛ چه زر-دَشت (دشت سر سبز) معادل نام اورمیه (محل دارای باغهای میوه گسترده) است. خبر انتساب زرتشت (زرین تن) به ماه ینار - نهاوند به عنوان مسکن زرتشت که در خبر یاقوت حموی آمده است، درست تر است چون گائوماته زرتشت در سمت نهاوند (نسای ماد) ترور شد و دخمه مصور وی در روستای سکاوند هرسین کرمانشاهان در غرب نهاوند قرار دارد. در این رابطه نامهای وی (در واقع القاب وی) گودرز کشوادگان (شیواسخن دارای سرودهای با ارزش) و هوم سرور وعابد دارنده چشمان طلایی یاد شده است. در سرزمین اران، سکائیان ترک تبار که بنا به قول استرابون در عهد مادیای اسکیتی از شمال قفقاز بدین ناحیه مهاجرت کرده بودند، به سنت سکایی پرستنده اجاق (آتشدان خانوادگی) بوده اند. نامهای این دیار و قوم حکومتی آن یعنی اران، آگوان، آلوان (البان) به زبان مادی-کُردی، اوتی به زبان ترکی و آذری به زبان فارسی جملگی به معنی مردم و دیار منسوب به آتش می باشند. هنوز هم در آذربایجان زیارتگاهها اجاق گوئیم. در ارمنستان مهر پرستی بیش از آتش پرستی رواج یافته بود که با پیدایی مسیحیت در آنجا راه زوال پیمود.

۵ نظر:

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

جوان پر احساس ؟(احتمالاً پان ایرانیست افراطی)به جای مراجعه به عقل به بد و بیراه گویی پرداخته بود. این اولین بار بود که مجبور به حذف یک نظر شدم.من هم که دانشجویی دو آتشه با گرایشهای پان ایرانیستی بودم. با توضیح مختصر استاد ثروتیان در یافتم که پان ایرانیست بودن با میهن پرستی و انسانگرایی در تضاد می افتد و در نتیجه به تجزیه کشور می انجامد.

ناشناس گفت...

این احتمال هم وجود دارد که منتقد پان ایرانیست یا سلطنت طلب ماوقتی نظرات اضداد پان ترکیست ها خود را دیده جهان در چشمش تیره و تار گشته است چنانکه انفجار دو ماده منفجره مکمل به هم رسیده است. متن مورد نقد با ایده های پان ترکیستی را با نقد نسبتاً بیطرفان من در آمیخته است. این وبلاگ ما هم کیفیت بالایی برای مشخص کردن متنهای متفاوت را کنار هم را ندارد. و راحت قاطی میکند.

ناشناس گفت...

خلاصه کلام اینکه ما نقد نظریات پان تورکیستان میکردیم ولی با کمال تعجب ناسزا رااز پان ایرانیستها شنیدیم

ناشناس گفت...

با سلام.
پس از چند روز سری به این وبلاگ زدم و دیدم نظرات این موضوع دو برابر شده.
در ابتدا باید بگویم که بنده به هیچ وجه پان ایرانیست نیستم و اگر شما دوره ای پان ایرانیست بودید من همان را هم نبودم و در مورد عقیده پان ایرانیست کاملا با شما موافقم.
اما آن جمله ای که پاک کردید از باب توهین به شما نبوده بلکه نقد مطلب و نظر تاریخی شما بوده و اگر باعث کدورت گشته من عذر می خواهم اما نظرم درباره این مطلب دقیقا به همان طریقیست که گفتم و پاک شد.
اما اینکه من به عقل توجه نکردم باید بگویم که بنده عمرم را روی تاریخ و البته تاریخ ایران صرف کردم و تا به حال چنین مطلبی با چنین دلایل بی ریشه ای در هیچ کتاب و در هیچ فضای تاریخی ندیدم.دلایل شما به هیچ وجه مستند نیست و اندک نقل های تاریخی شما فاقد اعتبار تاریخی اند و این نقل های اندک شما در محافل تاریخی در بهترین حالت شاید به عنوان احتمال,معتبر دانسته شود.
مشخص است که شما تاریخ میدانید اما درک تاریخی شما ضعیف است و شما اگر ذره ای از استدلال تاریخی خبر داشتید می فهمیدید که استدلال تاریخی بیشتر به بررسی شواهد و نقل های معتبر واندیشمندانه ربط دارد و بعد به عقل و استدلال عقلی که مرا متهم به بی عقلی میکنید.
واینکه شما و وبلاگتان ضد پان ترک هاست یا نه به من ربطی ندارد.من فقط مطلب بی اساس شما را نقد کرده و مورد سرزنش قرار دادم.اما در رابطه تهمت پان ایرانیستی که به من زدید بر شما ایراد نمی گیرم زیرا در این فضای تاریخی ایران هرکسی یا ساز پان ایرانسیتی می زند یا پان ترکی یا پان عربی و یا کلا با تاریخ ایران باستان مشکل دارد.
در آخر اگر آن حرف باعث کدورت شده باز هم عذر می خواهم و در ادامه بحث بنده خیری نمی بینم و در کل خون خود راکثیف مکن دوست عزیز