جمعه، آذر ۲۳، ۱۳۹۷
بررسی اساس تاریخی اصحاب ایکه، اصحاب کهف، اصحاب رقیم و اصحاب الاُخدود
اصحاب ایکه (اصحاب سبت)
دکتر محمد خزائلی در کتاب خود "اعلام قرآن" با آوردن معنی لفظی سرزمین ایلا (سرزمین بیشه ها) گره معمای اصحاب سبت برای تحقیق قاطع ودقیقتر آماده کرده است. وی در تألیف خود به درستی سرزمین ایلا (ایله) را با مترادف قرآنی اش "ایکه" یعنی سرزمین بیشه ها مطابقت داده است. نگارنده بیش از یک دهه است این نام سرزمین اخیر را با نام سرزمین روسیه (به روسی یعنی سرزمین بیشه ها) تطبیق داده و پیامبر اساطیری این مردم را با کولاکسائیس اساطیر سکایی (یعنی فرمانروای قبایل شمالی) را یکی در یافته ام که مطابق شعیب (رهبر ملوکوتی قبایل متعدد) پیامبر اصحاب ایکه مطابقت دارد.
اصحاب سبت و اصحاب ایکه/ایله (صاحبان "سرزمین بیشه= روشیا") قرآن در واقع اشاره به مردم روس و خرسان (روسان) سمت قطب شمال بوده است اصحاب سبت قرآن که در سورۀ اعراف قرآن یاد شده و در تفاسیر با همان مردم اصحاب ایکه/ایله قرآن یکی گرفته شده است، مربوط به روسیه و نواحی سمت قطب شمال است. چه در نقشه های جغرافیایی و نجومی قدیم اروپا، سپتن تریونال رگیون و سپتن تریو به ترتیب در لاتین به معنی محل هفت ورزاو، نماد قطب شمال و هفت ستارۀ پرنور خرس بزرگ و خرس کوچک قطبی در نجوم هستند و در روایات اساطیری اسلامی این اخبار سرزمین سمت روسیه (روشیه، یعنی سرزمین بیشه ها) و هفت ستاره نماد قطب شمال را که از قدیم در هم آمیخته در نظر گفته میشده اند، تحت نام سرزمین اصحاب سبت در سمت ایله (سرزمین بیشه ها) آمده است و تصور شده است که این مردم این منطقه خرسان ماهیخوار قطبی به سبب ماهیگیری در روز شنبه (سبت) بر اثر غضب خداوندی به بوزینه یا خوک تبدیل شده اند. ولی در واقع سبت در اینجا صورتی از همان سپت لاتینی به معنی هفت بوده و از بوزینگان/خوکان ماهیگیر مذکور در اساس خرسان شمالی و قطبی و خود روسها (به لفظ اسلاوی یعنی خرسها) منظور بوده اند : لابد از سرزمین ایله (بیشه ها) همان روسیه (روشیه، به روسی یعنی سرزمین بیشه ها یا سرزمین مردم اسب پرور) و خود مردم روس (به زبانهای اسلاو به معانی خرس و بیشه) مراد بوده است که در اوستا تحت نام وئوروبرشتی یعنی سرزمین بیشه های گسترده ذکر شده است. یعنی اوستا، روسیه را به معنی سرزمین بیشه ها و قرآن در مجموع آن به معنی سرزمین بیشه ها و سرزمین خرسان ماهیگیر گرفته است. نام قوم مدین (دانا) و شعیب (فرمانروای قبایل) روایات قرآنی هم که در رابطه با نام اصحاب ایله/ایکه آمده اند به وضوح یاد آور نام کشورگشای بزرگ اسکیتی مادیا (افراسیاب) و خود کولاکسائیس (پادشاه قبایل) یعنی فرمانروای اساطیری تمامی اسکیتان (از جمله ملل آرپوکسائیس یعنی تراسپیان و کاتیاریان) هستند. نام برادر بزرگتر کولاکسائیس، لیپوکسائیس (پادشاه سرزمین زیبا= به یونانی ایو-روپه) آمده و فرمانروای اوکاتیان (مردم سرزمین هموار= لهستانیها/پولن ها) به شمار رفته است.
اسطورۀ اصحاب سبت بر اساس منابع مسلمین (بر گرفته از سایت غدیر): "و اسئلهم عن القريه التى كانت حاضرة البحراد يعدون فى السبت اذتاتيهم حيتا نهم يوم ستبهم شرعا...(سوره اعراف : 164) موسى بن عمران به بنى اسرائيل تعليم فرموده بود كه درايام هفته يك روز را به عبادت خدا اختصاص دهند و كارهاى دنيائى و خريد و فروش راتعطيل كنند. روزى كه براى اين كار تعيين شد، روز جمعه بود ولى بنى اسرائيل خواستند كه روز عبادت آنها روز شنبه باشد و به همين جهت روز شنبه روز عبادت بنى اسرائيل و روز تعطيل آنها شد. روزهاى شنبه ، موسى بن عمران ، در مجمع بنى اسرائيل حاضر مى شد و آنها را موعظه مى كرد و پند مى داد. سالها به اين ترتيب گذشت و بنى اسرائيل روز شنبه را محترم مى شمردند. و آن را مخصوص عبادت خداوند مى دانستند و در آن روز كسى دست به كارى از كارهاى دنيا نمى زد و فقط به عبادت و ذكر و تسبيح و تقديس پروردگار مى گذشت . موسى از دنيا رفت و تغييراتى در زندگى بنى اسرائيل بوجود آمد و تحولاتى ايجاد شد، اما اين روش (احترام از روز شنبه) در ميان بنى اسرائيل همچنان ادامه داشت . دوران پيامبرى داود فرا رسيد و در آن زمان جمعى از بنى اسرائيل كه در قريه یا سرزمین «ايله » (بیشه) در كنار دريا سكونت داشتند احترام روز شنبه را از بين بردند و بر خلاف فرمان موسى در آن روز دست به صيد ماهى زدند و آن داستان از اين قرار بود: روزهاى شنبه كه صيد ماهى بر آنها حرام بود، كنار دريا ماهى بسيار ديده مى شد و در روزهاى ديگر ماهى ها به قعر دريا مى رفتند و به ساحل نزديك نمى شدند. دنيا پرستان بنى اسرائيل ، دور هم نشستند و با يكديگر گفتند: بايد فكرى كرد و از اين رنج و زحمت خلاص شد. روز شنبه كنار دريا ماهى فراوان و صيد آسان است و روزهاى ديگر ماهى ها در دل دريا مى روند و ما با زحمت بى حساب و رنج طاقت فرسا موفق به صيد آنها نمى شويم . در همان مجلس تصميم گرفتند نقشه اى بكار برند و از ماهى ها استفاده كنند و آن نقشه اين بود كه نهرها و جدولهائى از دريا منشعب كنند و ماهى ها را در آن محبوس كنند و در روز يكشنبه اقدام به صيد آنها نمايند. همين كار را كردند و نهرهائى را از دريا جدا نمودند، روزهاى شنبه ماهيها آزادانه در آن نهرها مى آمدند ولى هنگام شب كه ماهيها مى خواستند به دريا بر گردند جلو نهرها را مى بستند و آنها را در نهرها زندانى مى كردند و روز بعد همه آنها را صيد مى نمودند. خردمندان و متدينين قوم ، آنها را نصيحت كردند و از مخالفت امر خداوند بيم دادند؛ ولى نتيجه نداد و در دل آن گروه دنيا پرست تأثيرى نكرد. مدتها به اين ترتيب گذشت و متدينين از پند و نصيحت گنه كاران خود دارى نمى كردند. ولى چون نصايح آنان بى اثر بود، جمعى از آنها دست از موعظه كردن كشيدند و سكوت كردند و حتى به نصيحت كنندگان مى گفتند: چرا اينقدر به خودتان زحمت مى دهيد و چرا موعظه مى كنيد كسانى را كه خدا وند هلاكشان خواهد كرد، يا به عذاب دردناكى گرفتارشان خواهد فرمود. نصيحت كنندگان مى گفتند مااين قوم را پند مى دهيم تا در پيشگاه خداوند معذور باشيم . بارى سخن خردمندان اثرى نكرد و آن گروه بكار خود ادامه دادند و به صيد ماهى مشغول بودند و از اين عمل اظهار خوشحال مى كردند و آن را موفقيتى براى خود مى شمردند. چون به اين منوال روزگارى گذشت و سخن حق در آن مردم گنه كار سودى ننمود، خداوند متعال آن جمعيت سركش را به صورت حيواناتى مسخ كرد و پس از سه شبانه روز عذابى فرستاد و آنان را هلاك كرد. و تنها كسانى كه نهى از منكر مى كردند از عذاب خدا مصون ماندند."
اصحاب کهف و رقیم
در فرهنگ فارسی معین نام دقیانوس به درستی به ترایانوس دکیوس فرمانروای رومی آزار دهنده مسیحیان نسبت داده شده است. ولی تصور شده است که نام دقیانوس از تحریف دکیوس (دقیوس) عاید شده است، در حالی که به وضوح به نظر می رسد آن تلخیص دو عنوان دکیوس-ترایانوس وی بوده باشد.
به نظر می رسد چادر رومی ده نفره یعنی دکانوس به عنوان غار(cave، کهف) هم در اسطوره دخالت داده شده است. لابد از همین روی محمد بن جریر طبری عده اصحاب کهف را با سگ آنها ده نفر دانسته است.
دکیوس ترایانوس از جمله قدیس مرکوریوس (مرد پیام) سردار سکایی الاصل زادۀ شهر اِسکِنتوس کپادوکیه ترکیه (محل رسا کنده شده) را به قتل رسانده بود. شهر اسکِنتوس با توجه به معنی لفظی آن می تواند همان شهر مجموعه غارهای درین کویی کپادوکیه بوده باشد. معنی نام اسکنتوس (رسا کنده شده) یادآور نام اصحاب رقیم (نوشته) است. لابد نام قوم وی سکا بوده است که در اساطیر به صورت سگ اصحاب کهف در آمده است.
نامهای شهر فیلادلفیا (محبت برادرانه) و افسوسِ (مطلوب) متعلق به اصحاب کهف هم در روایات مسیحی یادآور نام فیلوپاتر (دوستدار پدر) متعلق به مرکوریوس و زادگاه وی اِسکِنتوس (محل رسا کنده شده) به نظر می رسد.
نام معروفترینِ فرد اصحاب کهف یعنی یملیخا (مشاور سؤالات) به وضوح مطابق ترجمه سامی نام مرکوریوس (مرد پیام) می نماید.
در سوره کهف به اصحاب کهف و اصحاب رقیم اشاره شده است. اصحاب رقیم (نوشته) از سوی دیگر سنگبشته های داریوش را به یاد می آورد ولی چنانکه اشاره شد اصحاب کهف و دقیانوس بیش از آنکه نشانگر داریوش و مغلوبین به زنجیر کشیده شده اش باشند یاد آور دکیو[س-ترا]یانوس فرمانروای رومی است. ولی قبلا در زمان آریامهری محققی در رادیو نام دقیانوس را با داریوش می سنجید. اگر اصحاب کهف را همین اصحاب رقیم منظور بداریم معلوم میشود که کتیبه بیستون نیز با داستان اصحاب کهف و رقیم ارتباط داده میشده است. خصوصا که از ۱۰ نفر به زنجیر کشیده نفر آخری سکونخا فرمانروای سکاها است که لابد در اساطیر به صورت سگ اصحاب کهف ظاهر شده است. در این صورت نام دقیانوس در اساس از ترکیب شکل اکدی نام داریوش یعنی «داریاموس» و غار-چادر ده نفره رومی (دکانوس) برگرفته شده است.
اصحاب الاُخدود
موضوع اصحاب الاُخدود قرآن و شان نزول این آیه مشخص است و آن بابت بلیه بزرگی بوده است که بر اعراب جاهلی نازل شد و آن عذاب چیزی نیست جز تنبیه یاغیانِ جاهلی بدستِ هوبِه سُنبا یا همان شاپور دوم (ذوالاکتاف) که شانه های آنها را با زنجير به یکدیگر دوخت.
اصحاب الاُخدود که در قرآن، سورۀ البروج از ایشان به صراحت سخن رفته، بی تردید همان اعرابی بوده اند که شاپور دوم ساسانی در تلافی تجاوز ایشان به سرزمینهای آبادِ ايرانيه بین النهرین، آنان را کشتارنموده و برای عبرت سایرین کتف یا سینهً جملگی ایشان را سوراخ کرده بود. مورخین قدیم اسلامی از جمله محمد بن جریرطبری، پادشاه عامل کشتار اصحاب الاُخدود (صاحبان شکاف) را ذوالنواس (صاحب شکافها) ذکرکرده اند. و ما می دانیم که در تاریخ دنیا فرد شاخص این امر همان شاپور دوم ساسانی، ملقب به شاپور ذوالاکتاف (به پهلوی هوبه سُنبا یعنی سوراخ کنندهً شانه ها) است که در قرن چهارم میلادی میزیسته است، ولی برخی تواریخ اسلامی تاریخ وقوع کشتارِ اصحاب الاُخدود را حدود دو قرن بعد یعنی آغاز قرن ششم میلادی ذکر نموده اند.
همچنین در تفاسیر قرآنی ذکر شده است که شکافهای ایجاد شده بر شانه های اعراب صحرانشین مهاجم را استعاره از کانال بزرگی دانسته اند که بروی زمین ایجادشده وبه جهت در آتش افکندن این متمردین از دین و آیین مرسوم و کهنه محلی بوده است و آنان را در آن کانال سوزانده اند! در حالی که به حکم منطق برای سوزاندن یک عده کافر دین و آیین کهن دیگر نیازی برای ایجاد یک خندق عظیم و پر خرج در پیش ایل و عائلهً این ناکرده گناهان نبود، لذا بسیار منطقی است که در اینجا موضوع ایجاد حُفره سوزناک را نه دردل زمین، بلکه همانطور که تواریخ گواهی میدهد بر کتفهای یک عده زیادی از اعراب صحرانشین بدانیم که رفاه خود را در غارت سرزمینهای آباد همسایه میدیده اند.
موضوع آتش در این سوره را می توان به سنت آتش پرست دانستنِ ساسانیان منجمله شاپور دوم و سپاه وی منسوب نمود، خصوصاٌ آن که قرآن با کلماتی از آتش اصحاب الاُخدود یاد میکند که یادآور کنار آتش قرارگرفتن زرتشتیان میباشد! و متن آیه چنین است :
"... سوگند به آسمانی که دارای برجهاست و سوگند به روز موعود و سوگند به گواه و مورد گواهی، مرگ بر آتش افروزان گودال پرآتش، آتشی دارای هیزم و آنگاه که آنان بر کنار آن نشسته بودند. و آنان بر آنچه در حقّ موًمنان می کردند، گواه بودند..."
در مورد مؤمن خوانده شدن این اعراب مغضوب گفتنی است: "گویند گروهی از اهل حیره نزد کسری انوشیروان رفتند که نامشان همه با عبد شروع میشد. کسری گفت : پس شما همه عباد هستید. یا چون شاهپور به آنان حمله کرد، ایشان شعاری از این قرار برگزیدند: یا آل عبادالله، از آنجا آنها را عباد خواندند... از سوی دیگر گروه بیشماری از اهل حیره به آیین مسیحیت گرویده بودند که به دستههای مختلفی تقسیم میشدند و هر دسته از یکی از مذاعب نصاری پیروی میکردند. در این میان نسطوریان بزرگترین جمعیت مسیحی را تشکیل میدادند. دلیل آن نیز پناهنده شدن گروهی از ایشان به دربار ایران و حمایت ساسانیان از آیین آنان بوده است. (از ویکیپدیا)"
به هر حال در تفاسیر، گناه این متمردین رابر خلاف اصل آن، نه سنت غارت و چپاول و آدمکشی صحرانشینان! چنان که بعدها زیر لوای اسلام صورت گرفت، بلکه تجاوز از حریم دین و آیین تفسیر کرده اند و پیداست که در اصل روایت قرآنی از حادثه بزرگ سرکوب تعداد کثیری ازجنگجویان مهاجم عرب شبه جزیرهً عربستان سخن می رفته است، نه فی المثل گناه بی گناهی مسیحی شدن یک عده قلیلی از یهود چنانکه بعدها تصّور گردیده و موضوع چندان با اهمیتی نبوده و آبی را از آب تکان نمیداده است. تعّجب آور است که نه از مورخین و محققین جدید و نه از مورخین قدیم کسی بدین موضوع اهمیت خاصی نداده و بدان پی نبرده است گرچه همین موضوع ظاهراٌ ساده برای نگارنده نیز به مدت سه دهه لاینحل مینمود. ظاهراً حتی مولوی نیز در مثنوی معنوی بدون نام بردن از اصحاب الاُخدود روایت جعلی و مصادره به مطلوب شدۀ سوزانده شدن یهودیان مسیحی شده را چنین به نظم کشیده است:
بعد ازین خونریز درمان ناپذیر/ کاندر افتاد از بلای آن وزیر
یک شه دیگر ز نسل آن یهود/ در هلاک قوم عیسی رو نمود
گر خبر خواهی ازین دیگر خروج /سوره برخوان و السما ذات البروج
سنت بد کز شه اول بزاد/ این شه دیگر قدم در وی نهاد
هرکه او بنهاد ناخوش سنتی / سوی اونفرین رود هر ساعتی
نیکوان رفتند و سنتها بماند/ و ز لئیمان ظلم و لعنتها بماند
آن جهود سگ ببین چه رأی کرد/ پهلوی آتش بتی برپای کرد
کآنک این بت را سجود آرد برست / ورنه آرد در دل آتش نشست
چون سزای این بت نفس او نداد/ از بت نفسش بتی دیگر بزاد
مادر بتها بت نفس شماست / زانک این مار و این بت اژدهاست
آهن و سنگست نفس و بت شرار/ آن شرار از آب میگیرد قرار
سنگ و آهن زآب کی ساکن شود/ آدم با این دو کی ایمن بود
ناصحان گفتند از حد مگذران / مرکب استیزه را چندین مران
ناصحان را دست بست و بند کرد/ ظلم را پیوند در پیوند کرد
بانگ آمد کار چون اینجا رسید / پای دار ای سگ که قهر ما رسید
بعد از آتش چهل گز بر فروخت/ حلقه گشت و آن جهودان را بسوخت
اصل ایشان بود زآتش ابتدا/ سوی اصل خویش رفتند انتها
هم ز آتش زاده بودند آن فریق / جزوها را سوی کل آمد طریق
آتشی بودند مؤمن سوز و بس / سوخت خود را آتش ایشان چو خس
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر