سه‌شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۴

رانش اهريمن

1- طبيعت و توده
همه ي تمدنها و اساطير و دين ها در سرزمين هاي گونه گون، از نمادهاي جانوري سرشار هستند. گاهن خدايان در چهره ي حيوانات مجسم شده و يا ويژگيهاي برتر آنان را پذيرفته و بگونه اي ارتباط خود را با آنان حفظ كرده و تداوم بخشيده اند. گويي درين صورتگري حيواني، خدايان بهتر جلوه گر مي شوند چراكه در هر فرهنگي ، هر حيواني نماد يك ويژگي ِ انساني در باب (اخلاق) است؛ براي نمونه؛ در فرهنگ ما شير نماد شجاعت ، گربه نماد رياكاري ، موش نماد ترس و سگ نماد وفاداريست. حال اگر تركيب اين نمادها را با پيكره ي انسان كه ويژه ي جوامع تكامل يافته ي عصر سنگي ست داشته باشيم ، مفهوم نمادين آن حيوان، ويژگي آن انسان را به بيننده القا مي كند. اساطير و كيش هاي ايران باستان نيز همچون اسطوره هاي يونان و مصر سرشار از نماد هاي جانوري ست. از (تيشتر) خداي باران با آن پيكر اسب گونه و سپيد و با گوشهاي زرين گرفته تا (سيمرغ) يا (سعين) ، آن پرنده ي افسانه كه با برهم زدن بالهاي خود بذرها را در زمين مي پراكند. گفته شده كه اين پرنده بر فراز درختي بنام (همه تخمه) منزل دارد. گردونه ي سروش كه نگاهبان ويژه ي زرتشتيان است را چهار اسپ درخشان و تيزرو كه سم هاي زرين دارند مي رانند. از سوي ديگر (بهرام) كه از برترين ايزدان زرتشتي ست به شكلهاي گونه گون همچون گاوي نر، اسپي سپيد، شتر، گراز ، مرغ و ..الخ در ميآيد.
آنچه در اساطير ايراني موجود است چنانست كه (كيومرث) از دست چپ هرمزد و گاو از دست راست او آفريده شده است. (هُدَيوَش) نيز نام گاوي ست كه در پايان (نبرد نور و ظلمت)بدست (سوشيانس) كشته مي شود و مردم در پي آن زندگي جاويد مي يابند. در داستان (درخت آسوريك) تخيل نويسنده ما را به دياري ميبرد كه مردمش سري همچون سر سگ و با چشم در سينه بوده اند. اما چيزي كه از ميان اين جانوران براي من جالبست نقشيست كه (جغد) دارد. او وظيفه دارد تا انيرانيان را از ميان بردارد. ازيدهاك نيز با سه سر و شش چشم از ديگر جانوران نمادين اسطوره هاي ايراني اند و جايگاه مهمي در باور ايرانيان قديم داشته اند.
2- ارزش سگ
سگ از حيواناتيست كه در دين زرتشتي و در ميان ايرانيان باستان از ارزش و جايگاه ويژه اي برخوردار بوده و جنبه هاي نمادين بسياري يافته است. واژه ي (سگ) در بيشتر لهجه هاي هند و اروپايي و لهجه هاي ايراني وجود دارد و اكنون نيز پابرجاست: اوستا=سپن ، پارسي باستان=سَكا، مادي=سپاخا=اِسپَكو ، پهلوي جنوب غربي=سَك ،كردي=سِه ، كاشاني=اِسپَه ، گيلكي=سيگ، سمناني=اسپا. و چنانچه ميبينيد در لهجه هاي كاشاني و سمناني هنوز ريشه ي اوستايي واژه وجود دارد. هرودت در كتاب خود درباره ي پرورش كورش نوشته است كه او را به گاوباني سپردند كه زني بنام (سپَكو) داشت. كورش از سپكو شير خورد و بزرگ شد و چون نزد پدر و مادر خود بازگشت از سپكو ياد كرد و مهر او را بياد مي آورد. چون نزديكانش واژه ي سپكو به معناي سگ را از زبان او ميشنيدند به مردم گفتند: كورش به خاست ايزدان در بيابان از سگي شير خورد.
در دين زرتشتي سگ (پشوپانه) محافظ (پل چينوت) و نگاهبان گذرگاه ميان دنيا و آخرت است.وظيفه ي پشوپانه اينست كه ارواح پاك را از آسيب اهريمن برهاند و به ارواح پليد و ريمن اجازه ي گذشتن از پل را ندهد. در (روايات داراب هرمز-ديار) از سگي مقدس بنام (زرين گوش) سخن بميان آمده كه پاسبان (كالبد كيومرث) است و بتنهايي از آن كالبد نگهداري ميكند چنانكه هفت امشاسپند نتوانستند از آن نگاهداري كنند اما زرين گوش از عهده ي اينكار برآمده و در گروه محافظان پل (چينود) قرار ميگيرد. بر باور زرتشتيان ، سگ از جمله جانورانيست كه از نطفه ي كيومرث بوجود آمده و بهمين دليل گوشت آن خوردني نيست.
بر طبق باور- داشت ايرانيان باستان، دوشيزه ي زيبايي كه (روان پارسيان) را از ميان كوه البرز ، از فراز پل چينوت ميگذراند و تا گذرگاهي كه از آن ايزدان و مينويان است همراهي و نگهداري ميكند، دو سگ بهمراه دارد.
(يمه) خداي مرگ، دوسگ داشته كه همواره او را همراهي ميكرده اند و كاركرد اصلي انها ترساندن اهريمنان و مراقبت از ارواح بوده است. گفته مي شود ارواح درگذشتگان از يمه(=جمشيد) خاستند كه سگها را براي راهنمايي و نگاهباني انها به سرزمين مردگان بفرستد.
در آيين مهري(ميترايي) سگ، يار وفادار ميتراست و با او بشكار ميرود. (سريت) از ياران زرتشت، گاوي را كه افريده ي اورمزد بود كشت. در پي انجام دادن اين كار ناشايست به دستور كاووس به بيشه يي رفت كه پري سگ پيكري در آنجا مي زيست. او پري را ديد و با ضربه ي شمشيرش بدو نيمه كرد. آن دو نيمه هريك سگي جدا شدند. آنگاه (سريت) انقدر به دو نيم كردن پريان ادامه داد تا اينكه هزار شدند و بر سرش ريختند و او بسزاي عمل خود رسيد.
مشي و مشيانه(=مهري و مهريانه=مهلي و مهليانه=حوا و آدم) هنگامي كه زندگي يافتند آتش روشن كردند و گوسپندي را كه هرمزد به انان داده بود ذبح كردند و آنگاه تكه اي از انرا درون آتش انداختند كه در ديدگاه ايشان عنصري بسيار مقدس بود و قطعه اي ديگر را بسوي آسمان افكندند. سگي كه همرا انان بود دويد و گوشت را ربود و خورد. و چه بسا كه يكي از دلايل تقدس سگ در نزد زرتشتيان همين باشد يعني تغذيه از (گوشت مقدس=گوشت گو+سپند). در گفتاري ديگر درباره ي مشي و مشيانه، آنها تكه اي از گوشت را در آتش و تكه اي را برسم سهم ايزدان در اتش ميافكنند و تكه ي ديگر را به سگ ميدهند. برين پايه مي توان فرض گرفت كه آتش و ايزدان و سگ هرسه از ديرباز سپندينه شمرده مي شده اند كه مشي و مشيانه هريك از سه تكه ي گوشت را به انها ميدهند. در همه ي داستانها و افسانه هايي كه درباره ي سگ گفته شده ، اين جانور مجموعه اي از نمادهاي پيچيده اما شفابخش، وفادار، و راهنمايي است كه (شكار و مرگ) را بنمايش ميگذارد و با (ليس زدن) قدرت پاكيزه سازي خود را آشكار مي سازد. گويي نگاهبان مرز ميان (خود آگاهي و ناخودآگاهي) است. ا. نه تنها درگذشتگان را بدنياي فرودين راهنمايي ميكند بلكه از دنياي ماوراع خبر داشته ، ميانجي دنيا و آخرت است و پيوندي اساطيري با ماوراع دارد.
در دين زرتشتي سگ با انسان هم رتبه است و احكام و ويژگيهايي كه به آن نسبت داده شده با ويژگيهاي انسانها برابري مي كند. گويي اين حيوان اميزه اي از جانوان و مردمان است . در (ونديداد) هشت ويژه گي به سگ نسبت داده شده كه هر ويژگي با يك طبقه از مردم برابرست: نخست-چون يك موبد ديم-چون يك سپاهي سيم-چون يك شبان چارم-چون يك نوكر پنجم-چون يك دزد ششم-چون يك شكارگر شبرو هفتم-چون يك روسپي هشتم-چون يك كودك.
سگ همانند يك موبد راضي ، بردبار و اندك خاهش و سالك است. همانند يك سپاهي و يك شبان، نگاهبان گله است و دشمن را ميراند. مانند يك نوكر خانه، خوراكش ناچيز است و فرمان صاحب خود را مي برد. مانند يك دزد و شكارگر شبرو، تاريكي را دوست ميدارد و چون خوراكي ببيند در مي ربايد و هوشيار است. چون يك روسپي خانه و خوراكش ناچيز بوده ، فرياد ميكند. مانند يك كودك پر خاب و نوازش خاه است. اگر كسي به سگ نگاهبان ده و گله خوراك بد بدهد همانند انست كه به صاحب خانه و خانسالار خوراك بد داده باشد. اگر كه به سگ ولگردي غذاي بد برساند همانند آنست كه به سالكي غذاي بد رسانده باشد.اگر به توله سگي خوراك بد بدهد همانند انست كه به كودكي خوراك بد رسانده باشد و چنين شخص يا اشخاصي سزاوار مجازاتند.
هركسي كه در دنيا از سگ نگاهداري كند و به آن غذا داده ، حيوان را نيازارد، اگرچه دوزخي باشد (زرين گوش) همان سگي كه در آغاز نگاهبان كالبد كيومرث بود و سپس نگاهبان چينود پل شد، آوايي سهمگين در مي دهد چنانكه ديوان از عذاب كردن ان روان دست بر ميدارند ؛ اما اگر كسي در دنيا سگ را ازار دهد ، زرين گوش اجازه گذر از پل چينوت را به او نمي دهد.
ايرانيان باستان برين باور بودند كه ؛ سگ با ياري خروس ارواح پليد و جادوگران را هنگام شب از زمين دور ميكند و سروش را ياري مي نمايد. دشمنِ اهريمن است و چون پارس مي كند درد و رنج و آزار و نافرماني را از بين ميبرد. در (بند هشن) آمده است: از آفريدگان مادي ، سگ ، نگاهبان و از ميان برنده ي دروج و درد است و با چشم همه ي ناپاكيها را از ميان ميبرد.
3- سَگديد( سگ- ديد) و رانش اهريمن از تن
در ديدگاه زرتشتيان باستان، زمانيكه جان از بدن خارج ميشد چون (نسوش) -كه ديويست كه بر اجساد دست مي يازد و آنرا پليد ميكند- بر وي هجوم مي برد، سگ آن جنازه را (مي ديد) و (نسوش) از آن رانده ميشد. در نوشته هاي كهن پهلوي تنها از ده سگ نامبرده شده كه برخي را امروزه از نژاد سگ نميشمارند: سگ گله، سگ شكاري، سگ آبي، توله، خارپشت و..الخ. ازين ميان سگ گله ، سگ خانه و سگ آبي و خارپشت از قداست ويژه اي برخوردار بوده و ميتوانند ديو جسد را بگريزانند. در متون اوستايي از سگ گله به (پَسوش هَعوروَ) نامبرده شده كه (پَسو) بمعناي جانور اهلي ست و (هعوروِ)يعني نگاهبان از مصدر (هر) بمعناي پاس داشتن . همچون واژه ي زينهار! =ازين پاسدار! . (سگ خانه) را نيز (ويش هعورو) يا (ويس هعورو) مي گفتند كه (ويس = ويش) بمعناي خانه است.
در عمل سگديد اگر سن سگ از چهار ماه كمتر باشد نميتواند عمل سگديد را انجام دهد. بنابر آنچه گفته شد سگهايي كه ميتوانند نسوش و ديو را از جسد برانند همان سگ گله، سگ شكاري، سگ خانه و توله يي ست كه بيش از چار ماه داشته باشد. سگ گله درين كار بر ديگر سگان برتري دارد.
رسم سگديد كردن مرده چنين بود كه سگ ( سگي نر،كمتر از چار ماه نداشته باشد،ترجيحن چار چشم باشد يعني بالاي هر چشمش لكه اي باشد، بدن زرد و دوگوش سپيد يا بدن سپيد و گوش زرد داشته باشد) را بر بالين مرده ميآوردند و جسد را به سگ نشان ميدادند . و شايد عقيده برآن بوده كه چون سگ كه دزد و گرگ و دشمن مادي را ميراند در راندن (دروج) و (نسوش)؛پليدي كه از سوي باختر كه جايگاه ديوان ست ميآيد و چون مگس خشمگين و زشت بر جسد مرده حمله ميكند؛ نيز تواناست. سودمندي آيين سگديد درينست كه سگ در (شناخت مرگ) تواناست و توانا به شناخت زنده گان از بيهوشان و مرده گانست.
هنگاميكه انساني از دنيا ميرفت ، در مراسمي جسدش را به (دادگاه و دخمه=برج خاموشان) ميبردند . آنگاه بدنش را با ادرار گاو(=گونر) ضدعفوني ميكردند و آنگاه با آب ميشستند و در آخر به لباس كتان سپيدي ميپوشاندند و كمربند مقدس را به او ميبستند. سپس دو تن در كنارش مي نشست و تا وقتي نفر سيم دعاي ويژه را بالاي سرش ميخاند، تماس خود را با او حفظ ميكردند و انگاه خيشان و ياران براي آخرين بار با او وداع مينمودند و ميبوسيدندش و ميرفتند و ديگر كسي نزد جسد نمي ماند. تنها دو نفر كه با پارچه ي سپيدي بنام (پيوند) بهم مرتبط بودند جسد را حمل ميكردند و روي صحن ميگذاشتند تا خورده شود. و در همه ي اين مراحل سگ نيز حضور مي يافت. آنگاه استخانها را در چاهي كه از آهك پر شده بود مي ريختند تا نابود شود.
البته اين رسم از زادگاه اصلي ايرانيان ؛ ايران-ويج كه سرزميني سرد و يخبندان و در بيشتر ماههاي سال سرد بود برخاسته است. جايي كه بدليل نبود جنگل و كوهستاني و يخين بودن مكانشان، مردگاه را روي كوههاي بلند و قله ها ميگذاشتند تا خوراك كركسها شده و ازبين بروند تا جلوي نفوذ و شيوع بيماري گرفته شود.
در (زادسپرم) آورده شده:
زرتشت از اهورا مزدا مي پرسد: آنكه بگذشت و بمرد و سگ و پرنده تن او را از هم متلاشي كرد و گرگ و كركس ببرد، چگونه دوباره بهم رسند؟
..اهورا مزدا گفت: اين آفريدگان را آنگاه كه نبودند توانستم آفريدن، و اكنون كه بودند اما متلاشي شدند دوباره ساختن آسانترست. زيرا مرا پنج انبار دارست: يكم-زمين؛ كه نگهدارنده ي گوشت و استخان و پي مردمست ديم-آب؛ كه نگاهدار خون است سيم-گياه ؛ كه نگهدار موي تن و سر است چارم-روشني؛ كه پذيرنده ي آتش است پنجم- باد؛ كه جان آفريدگان را هنگام فرشگرد(=رستاخيز) باز دهد.
با نگاه به انچه آمد اجراي آيين سگديد را ميتوان چنين بر شمرد كه 1- سگ زنده يا مرده بودن انسان را ميفهمد. 2- سگ ميتواند اهريمن را از تن دور كند. 3- سگ نماد محافظت و نگاهباني است پس ارواح پليد را از جسد دور ميكند. 4- بپاس وفاداري و خدمات ارزشمندش در اين آيين حضور دارد. 5- نماد نابود ساختن احساسات غير اخلاقي و سمبل اخلاق است. 6- نماد مادر، زمين است. 7- ...
براي دانسته هاي بيشتر نيز بخانيد اينها را:
1-اسطوره هاي ايراني؛ وستا كرتيس
2-ونديداد
3-روايات داراب هرمزديار
4-زادسپرم
5-ارداويراف نامه
6-بندهشن
7-فرهنگ اساطير؛جعفر ياحقي [از اينجا]

هیچ نظری موجود نیست: