سه‌شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۵

گاو اساطیری بقرهً قرآن

گاو اساطیری سورهً بقرهً قرآن

در یک سایت اسلامی ایرانیان راجع از این گاو اساطیری چنین اطلاعاتی به دست داده شده است: "اهداف سوره بقره (1)
سوره بقره ، طولاني ترين سوره قرآن كريم است؛ چرا كه دو جزء و نيم از مجموع قرآن را در بر مي گيرد، قرآني كه سراسر آن عبارت از سي جزء مي باشد. به همين جهت در دوران گذشته اگر فردي مجموع سوره بقره را به خاطر مي سپرد و آنرا حفظ مي كرد از ديدگاه مسلمين فردي برجسته و شاخص به شمار مي رفت.
اين سوره، نخستين سوره اي است كه در مدينه نازل گرديده و داراي 286 آيه، و 6121 كلمه است.
1- گزارش از قضيه مربوط به نام و عنوان اين سوره :
وجه تسميه اين سوره به خاطر ذكر و بيان حادثه قتلي است كه همزمان با رسالت حضرت موسي( عليها السلام) در ميان بني اسرائيل روي داد اين حادثه منحصراً در سوره بقره آمده است. و نيز مي دانيم گوساله اي كه بني اسرائيل مدتي آنرا به عنوان معبود خود به پرستش مي گرفتند از سنخ بقره و از جنس همين حيوان بوده است. خود بقره در اين حادثه داراي برجستگي و موقعيت ويژه اي مي باشد، و در لابلاي داستان مورد بحث، موضع خاصي براي خود كسب كرده است.
قضيه و حادثه چه بود؟
در ميان بني اسرائيل جنايتي روي داد، يعني فردي به قتل رسيد. بين اهل قبيله اي كه اين جنايت در ميان آنها اتفاق افتاد- در اينكه قاتل چه كسي است- اختلاف پديد آمد، و همه ارتكاب اين جنايت را از خود دفع ، و خويشتن را از آن تبرئه كرده و ديگران را بدان متهم مي ساخت؛ضمنا كساني در ميان بني اسرائيل بودند كه جاني و قاتل را مي شناختند، ولي از اظهار آن خودداري مي نمودند ، و اين حقيقت را كتمان مي كردند، خداوند متعال همين مطلب را در قرآن كريم بازگو كرده و فرموده است:
" وَ اِذ قَتَلتُم نَفساً فَادّا رَأتُم فيها وَاللهُ مُخرِجُ ما كُنتُم تَكتُمُونَ."( بقره:72)
( اي يهوديان! شما از تيره همان مردمي هستيد كه دچار قتل نفس شديد، و درباره آنكه قاتل كيست به اختلاف برخاستيد و تبري مي جستيد و حقيقت را از خلق پنهان مي داشتيد ؛ اما خداي متعال آن رازي را كه كتمان مي كرديد ظاهر ساخت و از زير پرده خفاء و ابهام بيرون آورد.
بني اسرائيل شكايت نزد موسي( عليه السلام) بردند تا در اين جنايت- كه جاني و قاتل در رابطه با آن ناشناخته مانده بود- داوري كند.
موسي( عليه السلام) از خداوند درخواست نمود كه چاره اين كار را بيان نمايد. خداوند متعال دستور داد بايد گاوي را ذبح كنند و بدن مقتول را با زبان آن گاو آشنا ساخته و بدان بمالند؛ اما چون طبعاً بني اسرائيل در اجراء اوامر الهي عناد مي ورزيدند و به بهانه جويي متوسل مي شدند در برابر اين فرمان، حالتي آميخته با استهزاء از خود نشان داده تا راهي براي درنگ و مسامحه از نظر اجراء دستور براي خود بيابند؛ حتي به موسي( عليه السلام) گفتند:" أَتَتَّخِذُنا هُزَُواً: اي موسي! آيا ما را به استهزاء مي گيري؟"
پيداست كه هيچ پيامبري امت خود و حتي مردم را به سُخريه و استهزاء نمي گيرد، لكن دلهاي منحرف و واژگونه ، در برابر حق و پذيرش آن همواره گرفتار عناد و عدم انعطاف است. لذا بني اسرائيل- به جاي اجراي فرمان الهي- از موسي( عليه السلام ) راجع به آن گاو سوال كردند:
" قالُوادعُ لَنا رَبَّكَ يبَين لَّنا ماهِي..."(بقره:68)
بني اسرائيل گفتند: موسي! از پروردگار خود بخواه براي ما توضيح دهد آن گاو مورد نظر چگونه است؟
بني اسرائيل در پرسشهاي خود راجع به اين گاو پرچانگي و زياده روي كردند و يك كار ساده و آسان را بر خود پيچيده و ناهموار ساختند، و خداوند نيز بر آنها درباره گاو مزبور سخت گرفت. آري آنها از موسي( عليه السلام) مي پرسيدند، اين گاو چه نوع گاوي است: آيا از نوع همان گاو معمولي و از زمره همان حيوان شناخته شده است، و يا آفريده ديگري است كه مزايايي منحصر به فرد دارد و پديده اي خارق العاده است ؟
خداوند متعال براي آنها بيان فرمود كه اين گاو بايد نه سالخورده و نه كم سال و جوان باشد و بني اسرائيل بايد گاوي را با چنين خصوصيتي ذبح كنند و از اين رهگذر دستور الهي را فرمان برند.
وقتي بني اسرائيل از رنگ آن گاو سؤال كردند خداوند فرمود كه بايد زردفام باشد، آنهم به گونه اي كه بينندگان از ديدن رنگ آن در خود احساس لذت و سرور نمايند، و نيز خداي متعال خصوصيت ديگري را بر آن افزود كه:
" اِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَوُلٌ تُثيرُ الاَرضَ وَ لا تَسقِي الحَرثَ مُسلَّمَةٌ لاشِيةَ فيها.(بقره:71)
موسي گفت: خداوند متعال مي فرمايد، آن گاو مورد نظر ، گاوي است نه رام كه زمين را شيار كند، ونه كشت را آبياري نمايد، سالم و تندرست و با رنگي يكدست كه لكه اي ناهمرنگ در آن نباشد.
سرانجام بني اسرائيل- پس از مدتي تحمل دشواري ها و سرگرداني ها- بر چنين گاوي مطلع شدند:
گاوي كه اين خصوصيات در آن ديده مي شد از آن مرد سالخورده و تهيدستي بود كه بنده اي صالح و پارسا به شمار مي رفت، و از مال دنيا- فقط - صاحب همين يك گاو بوده ، پيرمرد اين گاو را به چرا مي برد، و با قلبي پاك و بي آلايش و دلي مطمئن و آرام به درگاه پروردگار به نيايش پرداخته و عرضه مي داشت: خدايا! من اين حيوان را به تو سپردم تا آنرا براي پسرم- كه خردسال است- حفظ كني و تا زماني كه به بزرگسالي رسد آنرا تحت حمايت خود قرار دهي... ."

توضیحات این جانب جواد مفرد کهلان به عنوان یک اسطوره شناس در باب این گاو اساطیری معروف قرآن و ریشه های اعتقادی کهن آن به اختصار از این قرار است:
از آنجاییکه موسی تاریخی همان کاموسه ( به معنی لفظی روح همزاد ایزد میثه) آخرین فرمانروای هیکسوسی مصر است که در حدود اواسط قرن چهاردهم پیش از میلاد توسط فرعون آخموسه (به معنی برادر میثه) از مصر به سوی فلسطین رانده شده است. به سادگی معلوم میشود که این گاو اساطیری همان گاوی است که به دست ایزد میثه (میثره، مهر) یعنی ایزد خورشید آریائیان کشته می شده است و خود جنبهً الوهیت داشته است. از خود نام موسی (میثه، میثره) معلوم میشود که پرستش این ایزد میتانی در بین هیکسوسها به شدت رواج داشته است و آریائیان میتانی در درون اتحادیه قبائل هیکسوس (پادشاهان شبان) بالا دست را داشته اند. اصلاً خود نام میتانی ازهمین نام میثه (میثره) یعنی ایزد بزرگ قبیله ای شان گرفته شده است. چه از سوی دیگر نام یک فرمانروای معروف آریانیان کیمری کپادوکیه نیز که متعارض امپراطوری آشوربانیپال می شد توگدامه یعنی مخلوق گاو توانا نام داشته است و در این عهد دیائوس ایزد آسمان آریانیان هندی که جّد خدایان به شمار می آمده به صورت ورزاوی نیرومند تصور می شده است. پیداست که نام گوسالهً سامری در رابطه با همین خدای آسمان کیمریها (سیمریها) یعنی توگو (گاو توانا) -که باید همان دیائوس هندوان باشد- پیدا شده است. در اساطیرملل کهن تصور میشد که خدای خورشید (میثهً آریائیان، اودن ژرمنها،...)، خدای آسمان گاو شکل را کشته و از لاشهً وی جهان را ساخته است. پیداست در اساطیر اسلامی ویژگیهای گاو آپیس (گاو مقدس پیشانی سفید) مصریان باستان نیز با گاو کیمری (سامری) -که در متن بالا از آن یاد نشده -درآمیخته است. مولوی در مثنوی معنوی در بارهً موسی (میثه) و گوساله پرستان سامری (کیمری) اشعاری دارد که آنها را در اینجا نقل می کنیم:

گفتن موسی علیه السلام گوساله پرست را که آن خیال اندیشی و حزم تو کجاست

گفت موسی با یکی مست خیال
کای بداندیش از شقاوت وز ضلال
صد گمانت بود در پیغامبریم
با چنین برهان و این خلق کریم
صد هزاران معجزه دیدی ز من
صد خیالت می فزود و شک و ظن
از خیال و وسوسه تنگ آمدی
طعن بر پیغامبری ام می زدی
گرد از دریا بر آوردم عیان
تا رهیدیت از شر فرعونیان
ز آسمان چل سال کاسه و خوان رسید
وز دعاام جوی از سنگی دوید
این و صد چندین و چندین گرم و سرد
از تو ای سرد آن توهم کم نکرد
بانگ زد گوساله ای از جادوی
سجده کردی که خدای من توی
آن توهمهات را سیلاب برد
زیرکی باردت را خواب برد
چون نبودی بد گمان در حق او
چون نهادی سر چنان ای زشت خو
چون خیالت نامد از تزویر او
وز فساد سحر احمق گیر او
سامریی خود که باشد ای سگان
که خدایی بر تراشد در جهان
چون درین تزویر او یک دل شدی
وز همه اشکالها عاطل شدی
گاو می شاید خدایی را بلاف
در رسولی ام تو چون کردی خلاف
پیش گاوی سجده کردی از خری
گشت عقلت صید سحر سامری
چشم دزدیدی ز نور ذوالجلال
اینت جهل وافر و عین ضلال
شه بر آن عقل و گزینش که تراست
چون تو کان جهل را کشتن سزاست
گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفت
کاحمقان را این همه رغبت شکفت
زان عجب تر دیده ایت از من بسی
لیک حق را کی پذیرد هر خسی
باطلان را چه رباید باطلی
عاطلان را چه خوش آید عاطلی
زانک هر جنسی رباید جنس خود
گاو سوی شیر نر کی رو نهد
گرگ بر یوسف کجا عشق آورد
جز مگر از مکر تا او را خورد
چون ز گرگی وا رهد محرم شود
چون سگ کهف از بنی آدم شود
چون ابوبکر از محمد برد بو
گفت هذا لیس وجه کاذب
چون نبد بوجهل از اصحاب درد
دید صد شق قمر باور نکرد
دردمندی کش ز بام افتاد طشت
زو نهان کردیم حق پنهان نگشت
وانک او جاهل بد از دردش بعید
چند بنمودند و او آن را ندید
آینه دل صاف باید تا درو
وا شناسی صورت زشت از نکو


هیچ نظری موجود نیست: