دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۵

زمان زرتشت

زمان زرتشت و طول عمر وی

در بارهً زمان زرتشت ، در کتاب اسطورهً زندگی زرتشت، تآلیف ژاله آموزگار و فدایی علم دکتر احمد تفضلی مطالب جامع و جالبی آمده، که نیاز به بازگویی و بررسی های هر چه عمیقتر دارد. ما مطالب آنها را در این جا آورده و در پایان نظر خود را که حالا دیگربعد از سی سال تحقیق اختصاصی در بارهً زرتشت، کار شناسانه هم شده، با توجه به معلوماتی که از سیماهای ناشناختهً مختلف زرتشت که تحت عناوین دیگر پیش صاحبان ادیان بزرگ و مختلف موجود است، به صورت نقد و مکمله ای بر نظرات ایرانشناسان که در این کتاب به شیوهً نه چندان کامل ولی به هر حال خوب تهیه و تدوین گردیده اند، می آوریم. دراین کتاب اسطورهً زندگی زردشت در باب زمان زرتشت می خوانیم: " دورترین زمانی که برای زردشت قائل شده اند، سدهً هجدهم پیش از میلاد و نزدیکترین آن سدهً ششم پیش از میلاد است. برای تعیین این تاریخ دو روش عمده را به کار گرفته اند. در روش اول به ارقام و اعدادی استناد می کنند که در بارهً زندگی زردشت در کتابهای پهلوی و عربی یا در منابع یونانی آمده است. در روش دوم بر اساس معیارهای زبانی و قرائن تاریخی نتیجه گیری می شود. پیروان روش نخستین بیشتر دانشمندانی هستند که تاریخی را که در کتابهای پهلوی و عربی آمده است صحیح و قابل اعتماد می دانند. و محاسبات را بر آن اساس می نهند. این تاریخگذاری معروف به تاریخ سنتی است. تاریخ سنتی: در کتاب پهلوی بندهشن آمده است که :" چون هزارهً سلطهً بزغاله (جدی) فرا رسید، زردشت از سوی آفریدگار اورمزد به پیامبری آمد و گشتاسب پس از پذیرفتن دین 90 سال فرمانروایی کرد. مجموع سالهای فرمانروایی او 120 سال بود. بهمن پسر اسفندیار (خشایارشا پسر داریوش) 112 سال، همای دختر بهمن 30 سال، دارا پسر چهر آزاد 12 سال، دارا پسر دارا (داریوش سوم) 14 سال." با جمع بستن این ارقام عدد 258 سال به دست می آید که فاصل میان زردشت و کشته شدن دارا به دست اسکندر است. از سوی دیگرابوریحان بیرونی در آثارالباقیه می نویسد که از ظهور زردشت تا اول تاریخ اسکندر 258 سال فاصله بوده است. مسعودی نیز فاصلهً زمانی از زردشت تا اسکندر را 258 سال ذکر می کند. اما از روایات گوناگون دقیقاٌ معلوم نیست که منظور از زمان زردشت تاریخ زایش اوست یا تاریخ وحی از سوی اورمزد در سی سالگی او، یا تاریخی که در چهل سالگی دین خود را آشکارا ابلاغ کرده یا زمانی که در چهل و دو سالگی گشتاسب (منظور گشتاسب پیشدادی/ کیانی برادر زریادر زرتشت یا گشتاسب نوذری/ هخامنشی) دین اورا پذیرفت. همچنین روشن نیست که منظور از زمان اسکندر چیست. آیا مقصود زمان فتح ایران به دست اسکندر است یا مرگ او، یا اصولاٌ مراد تاریخ اسکندر یا تاریخ سلوکی است. هنینگ بر آن است که که تا زمان اسکندر به معنی سال مرگ داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی است که در سال 330 قبل از میلاد اتفاق افتاد، اما در مورد مبدأ یقین ندارد. بنابراین به نظر وی تاریخ تولد او یا سال 618 یا 628 یا 630 پیش از میلاد بوده است و چون زردشت بنابه روایتهای مذکور در کتابهای پهلوی 77 سال عمر کرده است، سال وفات او را در 541 یا 551 یا 553 قبل از میلاد می داند. هرتسفلد معتقد بود که مبدأ این تاریخ، زمان تولد زردشت است که هزاره با آن آغاز میشود، همین نظر مورد قبول شاپور شهبازی متخصص دورهً هخامنشی است. به نظر این دانشمند ایرانی منظور ازتا زمان اسکندر، تاریخ اسکندری یا تاریخ سلوکی یا تاریخ منجمان بابل است.. به این حساب تاریخ تولد زردشت 258 سال پیش از تاریخ سلوکی یعنی سال 569 قبل از میلاد و تاریخ به پیامبری رسیدن او 228 سال پیش از تاریخ سلوکی یعنی 492 قبل از میلاد است.اما شهبازی بر خلاف هنینگ و هرتسفلد و دیگران بر آن است که تاریخ 258 سال، فاصلهً واقعی میان زردشت و اسکندر نیست. به نظر او در واقع این رقم مبین فاصلهً زمانی دو حادٍهً مهم تاریخی که بعداٌ میان پادشاهان ایران از گشتاسپ تا دارای سوم تقسیم شده است. وی بر آن است که تاریخ 228 سال پیش از اسکندر (یعنی سال به پیامبری رسیدن زردشت) را دانشمندان زردشتی از بابلیان شنیده بودند و این تاریخ مبین فاصلهً زمانی میان فتح بابل به دست کورش در سال 539 ق4بل از میلاد و تاریخ فتح این شهر ذه دست سلوکوس در سال 311قبل از میلاد است که مبدأ تاریخ سلوکی به شمار می رود. رواج تاریخ سلوکی در اوایل دورهً ساسانی موجب شد که زردشتیان معتقد شوند که آغاز هزارهً زردشت با آغاز تقویم سلوکی یکی بوده است و پیروزی بزرگ ایرانیان یعنی فتح بابل را به دست کورش همان ظهور زردشت بدانند و در نتیجه تولد اورا 258 سال پیش از اسکندر (یعنی تاریخ سلوکی) به شمار آورند. گ. نیولی این نظر شهبازی را نمی پذیرد و برای توجیه تاریخ سنتی به روایت دیگری درکتاب پهلوی ارداویراف نامه استناد می کند. از این روایت و نیز از گفتهً مسعودی بر می آید که میان زردشت و اسکندر 300 سال فاصله بوده است. به نظر نیولی رقم 258 از کاهش 42 از 300 به دست آمده است؛ زیرا زردشت بر حسب روایتهای دینی در سن 42 سالگی گشتاسب را به دین خواند است. به نظر این دانشمند در روایتی که اصل آن از بابل بوده است، استیلای 300 ساله ای برای پادشاهان قدیم ایران قائل شده بودند و رقم 258 به گونه ای خیال پردازانه میان شاهان از گشتاسب تا دارا تقسیم شده است. بسیاری از پژوهندگان، تاریخ سنتی زردشت را به سبب ویژگی افسانه ای آن به عنوان تاریخ حقیقی نمی پذیرند." در اینجا باید رشتهً سخن مؤلفین اسطورهً زندگی زرتشت را بریده و بگوئیم دیاکونوف در گفتار موجز و مختصری که در حواشی تارخ ماد نگاشته و نگارندگان این کتاب از آن غافل مانده اند، مطلب فوق را بهتر و دقیقتر بیان کرده است: "آکادمیسین و.و. استروه به متابعت از ارنست هرتسفلد در کتاب زرتشت و جهان او، تاریخ آغاز فعالیت زرتشت را که بیرونی آورده یعنی 258 سال قبل از مبدأ تاریخ سلوکی یا 570 قبل از میلاد اشاره کرده استناد می کند...." اگر سن30 سالگی زردشت به هنگام بعثت وی را براین اضافه کنیم برای میلاد زرتشت آغاز قرن ششم پیش از میلاد به دست خواهیم آورد و ما بعداٌ به اثبات این نظر از منابع زرتشتی و غیر زرتشتی خواهیم پرداخت. عجالتاٌ به ادامه بحث مؤلفین اسطورهً زندگی زردشت بر می گردیم: "روایات یونانی: تاریخگذاری دیگری که با محاسبهً ارقام و اعداد به دست می آید، مبتنی بر منابع یونانی است. کسانتوس لیدیائی که معاصر اردشیر اول هخامنشی است، نقل می کند که زردشت 600 سال پیش از فتح یونان به دست خشایارشا(سال 480 قبل از میلاد )می زیسته است. آما در نسخه های دیگر به جای عدد 600، رقم 6000 آمده است؛ و این عدد مطابق روایات دیگر یونانی است که بر طبق آن زردشت 6000 سال پیش از افلاطون می زیسته است. ارسطو و ایودوکسوس نیز زردشت را 6000 سال پیش از افلاطون (متوفی 347 قبل از میلاد) دانسته اند. و هرمودروس زمان اورا 5000 سال پیش از جنگ یونان و ترویا ذکر کرده است..بعضی از دانشمندان در روایت کسانتوس عدد 600 را درست می دانند و بعضی 6000 را که مطابق با دیگر روایات یونانی است. شاپور شهبازی بر آن است که عدد 600 درست است و به نظر او زردشت 1080 قبل از میلاد می زیسته است (600+480=1080). نیولی با انتقاد از نظریهً شهبازی، رقم 6000 را درست می داند. بر این اساس که در میان دانشمندان و نویسندگان یونان این تمایل وجود داشته است که افلاطون را از طریق دو دورهً سه هزار ساله به زردشت پیوند دهند. به نظر این دانشمند، این تاریخ هر چه باشد ارزش تاریخی ندارد. از سوی دیگر هومباخ نظر شهبازی را در انتخاب رقم 600 مرجح می داند؛ اما او نیز معتقد است که این عدد سر راست تاریخی واقعی نیست. به نظر او در ایران قدیم آن گونه که از فصل دوم وندیداد در مورد فرمانروایی جمشید بر می آید، به دوره های 300 ساله قائل بوده اند و 600 سال در واقع دو دورهً 300 ساله است." در باب این نظریات یونانیان باستان این جانب عقیده مند است که در خود ایران نام خانواده پیشدادیان (نخستین قانونگذاران) که در واقع اعضاء اصلی آن سپیتمه جمشید و پسرش سپیتاک زرتشت (هوشنگ، ایرج) ونواده اش تیگران (تخموروپه، آرش، منوچهر) بوده اند، همچنین به معنی نخستین فرمانروایان انسانها گرفته شده اند و از همین جاست که در شاهنامه مکان تاریخی آنها که در اصل به صورت حلقه واسط بین فرمانروایان ماد (کیانیان) و پارسیان هخامنشی بوده اند، به ماقبل مادها منتقل شده است. بنابراین یونانیان حدیث ماقبل تاریخی بودن پیشدادیان را از ایرانیان و اتباع بابلی آنها شنیده بوده اند. بی جهت نیست که می بینیم بروسوس مورخ بابلی و یونانی که در قرن سوم پیش از میلاد مسیح می زیسته است می گوید که "نخستین خدیو زمین آلاروس (سرخ فام بلند قامت= بردیه زرتشت) بوده که 43200 سال پادشاهی کرد. پس از او ده پادشاه دیگر در مدت 432000 سال شهریاری داشتند. در عهد خیستروس (خضر، هوو خشتره، کی آخسارو) آخرین پادشاه این دوره طوفان (منظور نابودی آشور با به آب بستن شهرهای بزرگ آن) روی داد..." بنابراین ماقبل تاریخی به شمار رفتن زرتشت نزد بسیاری از علمای یونان باستان هیچ استبعادی نداشته است. این بحث کتاب اسطورهً زندگی زردشت ادامه می دهیم: "روایت بیرونی: شهبازی برای تعیین زندگی زردشت از طریق محاسبه به همین روش، تاریخ دیگری پیشنهاد کرده است. بیرونی آورده است که خوارزمیان چون خواستند تقویمی برای خود اتخاذ کنند، آمدن سیاوش (فرائورت) پسر کیکاووس (خشثریتی) را به خوارزم مبدأ قرار دادند و این در سال 888 پیش از اسکندر بود. به نظر شهبازی منظور از اسکندر تاریخ اسکندری (تاریخ سلوکی) است. بنابر این مبدأ این تاریخ حدود 1200 سال پیش از اسکندر میشود. میان سیاوش سیاوش (جد مادری سوم زردشت) و زردشت چهار نسل فاصله بوده است و اگر هر نسل را 40 سال به شمار بیاوریم، باید از این رقم 120 سال کم کنیم تا رقم 1080 را به دست بیاوریم. به نظر شهبازی این تاریخ که با تاریخی کسانتوس ذکر کرده مطابقت دارد، برای زمان زردشت از همه مناسب تر است. نیولی این روایت بیرونی را روایتی افسانه ای به شمار می آورد و این نظریه را که زردشت در 1080 سال قبل از میلاد می زیسته است، همانند تاریخ سنتی فاقد اعتبار تاریخی می داند...." چنانکه اشاره شد بنابر محاسبات ابوریحان بیرونی تولد زرتشت (به قول هرتسفلد،سپیتاک) در حدود آغاز قرن ششم پیش از میلاد روی داده است و پدر سپیتاک یعنی سپیتمه جمشید (هوم عابد) ضمن 12سال پیش از آن به همدستی کی آخسارو (هووخشتره) مادیای اسکیتی (افراسیاب دوم، قاتل پدر کی آخسارو یعنی فرائورت/ سیاوش) را در حدود شهرستان مراغه و کنار دریاچهً اورمیه دستگیر و وی را که ولی نعمت سابقش بود تحویل کی آخسارو داد و در مقابل این خدمت بزرگ به مقام دامادی پسر کی آخسارو یعنی آستیاگ (آژی دهاک) رسید و با دختر او آمیتی دا (ماندانا) ازدواج نمود و حتی به طور رسمی به مقام ولیعهدی وی انتخاب شده و از ازدواج وی با آمیتی دا بود که زریادر زرتشت/ سپیتاک و برادر بزرگش مگابرن ویشتاسپ به دنیا آمدند.بنابراین تولد زرتشت به طور قطع و یقین بعد از سال 612 پیش از میلاد صورت گرفته است. در مورد طول عمر زردشت باید گفت در اساطیر و روایات دینی اسلامی و کلیمی اشاراتی به عمر سیماهای قرآنی و توراتی سپیتاک زرتشت یعنی ابراهیم خلیل الله، ایوب، صالح، لقمان، بلعم ابن باعورا، آصف ابن برخیاء اشاراتی شده است که روشنترین و صریحترین خبر مربوط به ابراهیم خلیل الله (پدر ملتهای فراوان که دوست صمیمی خداست) که برایش 75 سال سن تعیین شده و ایوب صفوت الله (برگزیدهً امتحان شده) است که در سن 73 سالگی از امتحان خدایی فارغ شده است. می توان تصور کرد که در این سن به نیابت سلطنت کمبوجیه در ایران انتخاب شده و حدود 5 سال در امپراطوری هخامنشیان فرمان رانده و درپایان توسط داریوش و شش تن سران پارسی همدستش به قتل رسیده است. این ارقام یعنی عمر 75و 78 سال برای سیماهای سامی زرتشت در منابع پهلوی در مورد زرتشت به عنوان هوشنگ پیشدادی40+40 سال و در مورد خود نام زرتشت 77 سال قید گردیده است. رقم 80 سال عمر همچنین برای گئوماته زرتشت که در منابع بودایی زیر عنوان گوتمه بودا نامیده شده و بانی بودایی گری (در واقع زرتشت شرق ایران و فلات قارهً هند) به شمار آمده، بیان گردیده است. در کورشنامهً گزنفون نیز مطالبی در باب تنائوکسار (بردیه زرتشت) و پسرش تیگران به عنوان پادشاهان ارمنستان و اران و ماد کوچک بیان شده که می توان از آن نیز استنتاجهایی در بارهً طول عمر و زمان تولد زرتشت به عمل آورد. گزنفون می آورد: کورش درهنگام تصرف ارمنستان با تیگران جوان که تازه عروسی کرده بود و از قبل با وی دوستی داشت و پدر وی که در اینجا نامی از وی به میان نمی آورد و جای دیگر تنائوکسار(بردیه زرتشت) می نامد بر خورد نمود و در ضمن کورش از به قتل رسیدن سوفسطایی بزرگ این خاندان ابراز تأسف می کند. پیداست که در اینجا مراد از این سوفسطایی (صوفی، در اصل به معنی دانا و زیرک و رند) همانا سپیتمه جمشید (هوم عابد) پدر سپیتاک زرتشت مراد بوده است که به دست آراسپ (ارجاسپ) سردار کورش به قتل رسیده بود پس بی جهت نیست که صوفیان پرستش زرتشت را تحت عناوین بایزید بسطامی و ابراهیم ادهم وارد مدار کیش خود نموده اند بگذریم که اینان در اساس جهان بینی خود هم از تعالیم زرتشتی بهره مند بوده اند و این نیز بی اساس نبوده که مرتاضان سمت شرق فالات ایران وشمال هند ازسپیتاک زرتشت نوبهار بلخ، بودای بهار خود را آفریده و وی را زودتر از زرتشت ایرانیان رهبر کیش رسمی خود نموده اند.. به هر حال موضوع فوق نیز که از کورش نامهً گزنفون نقل شد تاریخ تولد زرتشت را تا حدود سال 600 پیش از میلاد بالا می برد چه تیگران/ خورشید چهر/ راهوله پسر سوم زرتشت بوده لذا سن زرتشت در این ایام نبایستی از چهل کمتر بوده باشد. به هر حال کورش که خود نیز در آن اوان حدود چهل سال داشته دختر معروف خود آتوسا را نه به ازدواج پسری از او بلکه به ازدواج خود سپیتاک زرتشت (گئوماته بردیه) در می آورد و خود به طور رسمی یا صوری با مادر پیر سپیتاک زرتشت یعنی آمیتی دا (ماندانا) ازدواج می نماید و مقام ساتراپی ارمنستان را به پسر کوچک وی تیگران (منوچهر، آرش کمانگیر، تهمورث) سپرده و سپیتاک زرتشت (زریادر، هوشنگ) و برادر بزرگش مگابرن ویشتاسپ را به ترتیب به حکومت نواحی بلخ و گرگان انتصاب می نماید . پیداست که مقاصد سیاسی پشت این ازدواج و شریک قدرت ساختن این خانواده محبوب مغ خوابیده بوده است. در این جا باید یادآوری نمود سه برادر سلم (جمله آزادگان) ، تور (سرکش) و ایرج (نجیب) که پسران فریدون (کورش) به شمار رفته اند دراقع همان مگابرن ویشتاسپ (پسرخواندهً بزرگ کورش) و کبوجیه (پسر واقعی کورش) و سپیتاک زرتشت (پسر خوانده و داماد کورش) بوده است که در تورات جایی تحت سام (معروف) و حام (سرکش) و یافث (تنومند) و جای دیگر تحت اسامی ابراهیم (پدر جماعت بسیار) ، ناحور (انتحار کننده یا کشنده) و هاران (آزادگان) ذکر شده اند. معنی نامهای سلم و هاران یعنی آزادگان نشان می دهد که آن از نام قبیلهً نیاکان پدری مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک زرتشت یعنی سئیریمه ها (اسلاف صربوکرواتها به معنی همه سروران) گرفته شده است. در پایان باید گفت ارنست هرتسفلد از میان ایرانشناسان تنها کسی است که یکی از چندین سیمای تاریخی و اسطوره ای زرتشت را در وجود سپیتاک (پسر سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ) ساتراپ کورش در بلخ، تشخیص داده است. در صورتیکه همین موضوع ساتراپی بلخ و ارمنستان به عنوان حلق واسطی سپیتاک ، زریادر (زریر)، سپنداته گئومات و بردیه (داماد و پسر خوانده کورش) را به هم مربوط کرده و یگانه شان می سازد. چه کتسیاس می گوید که سپنداته گئوماته و بردیه هم در بلخ زمان کورش حکومت کرده اند. چنانکه دیدیم گزنفون و همچنین خارس میتیلنی نشان می دهند همین فرد تحت نامها و القاب تنائوکسار (بردیه زرتشت، ایرج) و زریادر (دارای تن زرین= زرتشت) ابتدا در زمان کورش در ارمنستان و ماد کوچک و اران فرمان می رانده است. این موضوعی است که ایرانشناسان غربی و ایرانی که روز به روز هم تعدادشان به تحلیل می رود از این سند معتبر غافل مانده اند و غفلت ادامه دارد.


خانه ام آتش گرفته ست، آتشي جانسوزهرطرف مي سوزد اين آتش پرده ها و فرش ها را تارشان با پود.من به هر سو مي دوم گريان در لهيب آتش پر دودوزميان خنده هايم، تلخوخروش گريه ام، ناشاداز درون خسته سوزان مي كنم فرياد، اي فرياد، اي فرياد.خانه ام آتش گرفته ست، آتشي بيرحمهمچنان ميسوزد اين آتش نقش هايي را كه من بستم به خون دلبر سر و چشم در و ديواردر شب رسواي بي ساحل.واي بر من، سوزد و سوزدغنچه هايي را كه پروردم به دشواريدر دهان گود گلدان هاروزهاي سخت بيماري.از فراز بام هاشان، شاددشمنانم موذيانه خنده هاي فتح شان بر لببرمن آتش به جان ناظردر پناه اين مشبك شب.من به هرسو مي دوم، گريان از اين بيدادمي كنم فرياد، اي فرياد، اي فرياد.واي برمن، همچنان مي سوزد اين آتش آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوانو آنچه دارد منظر و ايوان.من به دستان پر از تاولاين طرف را ميكنم خاموش وزلهيب آن روم از هوش،زآن دگر سو شعله برخيزد، به گردش دود.تا سحرگاهان كه مي داند، كه بود من شود نابود.خفته اند اين همسايگانم شاد در بسترصبح از من مانده بر جا مشت خاكسترواي، آيا هيچ سر بر مي كنند از خوابمهربان همسايگانم از پي امداد ؟سوزدم اين آتش بيدادگر بنيادمي كنم فرياد، اي فرياد، اي فرياد...
مهدي اخوان ثالث

هیچ نظری موجود نیست: