سیمرغ در اساطیر اوستایی و شاهنامه
استاد منوچهر جمالی یک سویه پیش قاضی رفته و ترکیب ومخلوطی از عرفان و اساطیر و لغت را که چندان سنخیتی هم با هم ندارند به روش جدا از خلق و زمانه اساس قرار داده و بر اساس آنها حرفهایی می زند که در قرآن هیچ پیغمبری یافت نمیشود؛ گرچه شاید در آنها مطلب تازه و قابل تعمقی نیز یافت بشود. اشکال در این است این مطالب انتشار می یابند و دانشجویان این راه ممکن است بدین نظرات استناد کنند و این نوید یک عده لغات دساتیری جدید را می دهد. دساتیری که قرنها چون ویروسی انترنتی فرهنگهای فارسی را فرا گرفته بود. شاید حافظ اشاره اش به همین آذرکیوانها (پدید آورندگان لغات دساتیری) باشد که با لحنی تند می فرماید: ای مگس عرصهً سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می بری و زحمت ما می داری جای دیگر در مقام مقابلهً سره (هاشم رضی ها و پورداودها) و نا سره (من و جمالی ها) در عرصهً دانش می آورد: جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می شکند بازارش جمالی در مقالاتش اصرار می ورزد که سیمرغ اساطیری ایرانیان زنخدا یا به عبارت مصطلح تر الهه ای بوده است. اما کدام الهه ؟ اگر منظور ایشتار (اینانای) بومیان دیرین فلات ایران باشد. تصاویر و مجسمه های وی جملگی بی بال و پرهستند. شاید وی از آنجا بدین نتیجه رسیده که زال اساطیری ما را سیمرغی پرورش داده است که این هم نمی تواند به خودی خود دلیل مونث بودن سیمرغ در نظر ایرانیان باستان باشد. استاد پورداود که 50 سال عمر خود را به طور اختصاصی در جمع آوری اساطیر و لغات اوستایی از منابع ایرانشناسان غربی گذرانید، در باب سیمرغ (سئن مرغو، مرغ شاهین اساطیری) مطالب جالب و جامعی دارد که معلوم می دارد که این سیمرغ در درجهً اول همان اهورا مزدا بوده است که نشانش به صورت عقابی/ شاهینی بر بالای درفش کاویانی نصب شده بوده است چه نقش ستارهً درون درفش کاویانی نیز نشانگر کیوان یعنی ستارهً مخصوص اهورامزدا است. سر ستون بزرگ تخت جمشید به شکل سر عقاب/ شاهین نیز گواه دیگری در عقاب سر به شمار رفتن اهورامزدای پارسیان عهد باستان می باشد. بعد از این توضیحات، مطالب استاد ابراهیم پورداود در زمینهً سیمرغ را که به طور پراکنده در جلد اول و دوم گزارش یشت ها آمده در اینجا نقل می کنیم: "اوزبیوس (263-340 میلادی) به نقل از فیلوس بیبلوس (80-130 میلادی) از زبان زرتشت می گوید:"خداوند را سری است مانند سر شاهین. اوست نخستین و فنا ناپذیر و جاودانی. نه از کسی تولد یافت و نه چیزی است قابل تقسیم. بی مانند و بی نظیر است. آفرینندهً کلیهً چیزهای نیک است. خود بهترین نیکی است. فریفته نشود و خردمندترین خردمندان است. اوست پدر نظم و آئین و عدالت. کسی است که از خود تعلیم یافت. ساده و رسا و داناست. یگانه موجد قانون مقدس طبیعت است." هر چند که ما در اوستای موجود به جایی بر نمی خوریم که اهورامزدا به عقاب تشبیه شده باشد. نظر به سایر اوصافی که فیلوس از اهورا مزدا می شمارد از سر عقاب یک معنی مجازی بسیار عالی اراده کرده است. لابد مرغی که نقل می کند همان است که در اوستا سئن (شاهین) آمده است و در تفسیر پهلوی اوستا سیمرغ گردیده است." استاد پور داود در ادامه می آورد در کتب مذهبی برهمنان بسا پروردگاران بزرگ مانند ایندره/ بهرام و آگنی/ آذر و سوم/ هوم به شاهین تشبیه گردیده اند و در توضیحات بهرام یشت می آورد: به منابست این که بهرام فرشتهً پیروزی است. انواع اقسام زور و نیوی طبیعی و انسانی و حیوانی از جمله وارغن (عقاب) که لازمهً فتح و نصرت است از برای او قائل شده اند. از هریک از ترکیبهای دهگانهً وی یک قسم قوت و قدرت و شجاعت اراده گردیده است. جای دگر می آورد: سیمرغ در اوستا سئن آمده است. در پهلوی سین مرو گویند. یعنی مرغ سین. مستشرقین این کلمه را به شاهین و عقاب ترجمه کرده اند لغت سیمرغ فارسی همان سئن مرغو اوستاست که از آن یک مرغ شکاری بسیار بزرگ اراده شده است. در فرهنگهای فارسی نیز و در اشعار متقدمین بسا سیرنگ به جای سیمرغ آمده است. جز خیالی ندیدم از رخ تو جز حکایت ندیدم از سیرنگ (خیالی فرهنگ سروری). در شاهنامه داستان سیمرغ که در بلای کوه البرز زال را پرورش داده، بزرگ کرد و بعداٌ وی را تعلیم داد که چگونه پسرش رستم می تواند به اسفندیار روئین تن غلبه کند، مشهور است. در کتاب رزمی ما آشیانهً سیمرغ در بلای کوه البرز است. یکی کوه بود نامش البرز کوه به خورشید نزدیک و دور از گروه بدانجای سیمرغ را لانه بود که آن خانه از خلق بیگانه بود." استاد پور داود در ادامه سخنانش از سئن نامی در فقرهً 97 فرودین یشت اوستا سخن می راند که با نفر پیرو در روی زمین به سر برده است. به نظر این جانب در اینجا با نیای توتمی ارامنه یعنی هایک(هایاسا) سرو کار داریم چه این لغات به ترتیب در زبانهای ایرانی و ارمنی به معنی مردم سرزمین عقاب و شخص عقاب مانند می باشد و از همینجاست که نام ارمنستان در اوستا سائینی ذکر شده و کوه البروج قفقاز(کوه قاف آشیانهً عقاب) مکان دیگر سیمرغ به شمار رفته است لابدهمان شاهینی که تصور می شده در کوهستان قفقاز دل پرومته یونانیان را نشانه می رفته است. در اوستا به پاکدینان دیار سائینی (ارمنستان) درود فرستاده شده است. نا گفته نماند خود ارمن نیز به زبانهای ایرانی کهن به معنی جایگاه عقاب است. استاد هاشم رضی نیز در فرهنگ نامهای اوستا در باب سیمرغ مطالب جالبی دارد که قسمتی از آنها را در اینجا می آوریم: " محمد لاهیجی در شرح گلشن راز آورده است: سیمرغ انسان کامل است. از طرفی دیگر عموم فرهنگها آورده اند که سیمرغ نام حکیمی بوده است که زال را تربیت کرد و فردوسی در شاهنامه از وی به عنوان حکیمی وارسته و دانشمند سخن می راند. عطار در منطومهً پر ارج خود به نام منطق الطیر صرف نظر از اصل اندیشهً صوفیانه، سیمرغ را وارسته ترین مرد جهان معرفی می کند که عده ای برای رسیدن به درگاه او و کسب فیض به پالوده ساختن خود می پردازند. هدهد (در اساس هود هود، زرتشت) یکی از مرغان وصف سیمرغ را چنین برای مرغان طالب بیان می کند: هست ما را پادشاهی بی خلاف در پس کوهی که هست آن کوه قاف نام او سیمرغ سلطان طیور او به ما نزدیک و ما زو دور و دور در حریم عزت است آرام او نیست حد هر ز فانی نام او در جایی دیگر،در ابیاتی پر مغز وصف سیمرغ و افسانه اش چنین می آورد: ابتدای کار سیمرغ ای عجب جلوه گر بگذشت بر چین نیمشب در میان چین فتاد از وی پری لاجرم پر شور شد هر کشوری هر کسی نقشی از آن پر برگرفت هر که دید آن نقش کاری برگرفت آن پر اکنون در نگارستان چین اطلبوالعلم ولو باصین از این گر نگشتی نقش پر او عیان این همه غوغا نبودی در جهان این همه آثار صنع از فر اوست جمله انمودار نقش پر اوست چون نه سر پیداست وصفش را نه بن نیست لایق بیش از این گفتن سخن در رسالاتی نیز از پیروان فرقهً آذرکیوان مطالبی است که سیمرغ را حکیمی مرتاض و معرض از جهانیان تعریف می کند..." در سایت انترنتی دانشنامهً رشد توضیحاتی جالب وکافی در باب سیمرغ اساطیری داده شده است که در اینجا قید میشود:
سیمرغ
درایران باستان:سابقه ی حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به پیش از اسلام می رسد.آن چه از اوستا و آثار پهلوی بر می آید ، می توان دریافت که سیمرغ ، مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام "ویسپوبیش" یا "هرویسپ تخمک" که در بردارنده ی تخمه ی همه ی گیاهان است ،آشیان دارد.در اوستا اشاره شده که این درخت در در دریای "وروکاشا" یا "فراخکرت" قرار دارد.کلمه ی سیمرغ در اوستا به صورت "مرغوسئن" آمده که جزء نخستین آن به معنای "مرغ"است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت "سین" و در فارسی دری "سی " خوانده شده است و به هیچ وجه نماینده ی عدد 30 نیست ؛ بلکه معنای آن همان کلمه ی"شاهین" می شود.شاید مقصود از این کلمه (سی) بیان صفت روحانیت آن مرغ بوده است.(1) در شاهنامه فردوسی و منظومه های حماسی:سیمرغ بعد از اسلام هم در حماسه های پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور می یابد.سیمرغ در شاهنامه ی فردوسی دو چهره ی متفاوت یزدانی (در داستان زال) و اهریمنی (در هفت خوان اسفندیار ) دارد. زیرا همه ی موجودات ماوراء طبیعت نزد ثنویان (دوگانه پرستان ) دو قلوی متضاد هستند.سیمرغ اهریمنی بیشتر یک مرغ اژدها ست ، فاقد استعداد های قدسی سیمرغ یزدانی است و به دست اسفندیار در خوان پنجمش کشته می شود. ورود سیمرغ یزدانی به شاهنامه با تولد" زال" آغاز می شود."سام "پدر زال فزمان می دهد فرزندش را که با موهای سفید به دنیا آمده در صحرا رها کنند تا از بین برود.سیمرغ به سبب مهری که خدا در دلش می افکند ، زال را به آشیانه می برد و می پرورد.سرانجام وقتی سام به دنبال خوابی که دیده است به پای البرز کوه (جایگاه سیمرغ)(2) به سراغ زال می آید ،سیمرغ بعد از وداع با زال پری از خود را به او می دهد تا به هنگام سختی از آن استفاده کند.سیمرغ دو جا در شاهنامه کمک های مهمی به زال می کند. یکی به هنگام به دنیا آمدن رستم که به علت درشت بودن تولدش با مشکل مواجه شده است و سیمرغ با چاره جویی به موقع این مشکل را بر طرف می کند. دیگری به هنگام جنگ رستم و اسفندیار است که رستم ناتوان از شکست دادن اسفندیار با روشی که سیمرغ به وی می آموزد موفق می شود اسفندیار را در نبرد مغلوب کند.سیمرغ هم چنین زخم های بدن رستم را هم مداوا می کند. اگرچه در شاهنامه سیمرغ به منزله ی موجودی مادی تصویر می شود ،اما صفات و خصوصیات کاملا ً فوق طبیعی دارد.ارتباط او با این جهان تنها از طریق زال است. به یکی از امشاسپندان یا ایزدان یا فرشتگان می ماند که ارتباط گهگاهشان با این جهان ، دلیل تعلق آن ها با جهان مادی نیست.سیمرغ در دیگر متون اساطیری فارسی هم چون " گرشاسب نامه " ی "اسدی توسی" چهره ای روحانی و مابعدالطبیعی ندارد.اصولا ً جز در قسمت اساطیری شاهنامه ،بعد از اسلام ما متن اساطیری به معنای حقیقی کلمه نداریم ، به همین سبب است که سیمرغ تنها با شخصیت و ظرفیت بالقوه تاویل پذیره ای اسطوره ایش که در شاهنامه ظاهر می شود ، به آثار منظوم و منثور عرفانی فارسی راه می یابد و از طریق شخصیت رمزی خود در عناصر فرهنگ اسلامی جذب می گردد.البته معلوم نیست که دقیقا ً از چه زمانی و به دست چه کسی سیمرغ صبغه ی عرفانی گرفته است. پس از شاهنامه ی فردوسی کتب دیگری نیز در ادبیات فارسی هست که در آن ها ذکری از سیمرغ و خصوصیاتش آمده است.از جمله ی آن ها کتب و رسالات زیر را می توان بر شمرد:رسالة الطیر ابن سینا ، ترجمه ی رسالة الطیر ابن سینا توسط شهاب الدین سهروردی ، رسالة الطیر احمد غزالی ، روضة الفریقین ابوالرجاء چاچی ، نزهت نامه ی علایی(نخستین دایرة المعارف به زبان فارسی ) ،بحر الفواید (متنی قدیمی از قرن ششم که در قرن چهار و پنج شکل گرفته و در نیمه ی دوم قرن ششم در سرزمین شام تالیف شده است) و از همه مهم تر منطق الطیر عطار. در منطق الطیر:منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هد هد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دسته ی خاصی از انسان ها تصویر می شود. سختی های راه باعث می شود مرغان یکی یکی از ادامه ی راه منصرف شوند . در پایان ، سی مرغ به کوه قاف می رسند و در حالتی شهودی در می یابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند.اکثر محققان ادبیات ، از جمله" دکتر شفیعی کدکنی" معتقدند که در این داستان ، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است.سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد.ادرک انسان نسبت به او ادراکی است "بی چگونه".سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است ، نیز می شود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار می دهد.محقق دیگر ادبیات ، "دکتر پورنامداریان" معتقد است که در این داستان ، سیمرغ در حقیقت رمز" جبرئیل " است.چرا که تقریبا ً تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است.صورت ظاهری آن ها ( بزرگ پیکری ، شکوه و جمال ، پر و بال ) به هم شباهت دارد.بنا بر آیه ی یک سوره " فاطر " فرشته ها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ ، سیمرغ واسطه ی نیروی غیبی است و زال هم سیمایی پیامبر گونه دارد.این ارتباط بی شباهت به ارتباط جبرئیل (فرشته ی وحی) و پیامبران نیست.شبیه داستان پرورش کودک بی پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهنگ اسلامی وجود دارد.جبرئیل نگهدارنده ی کودکان بنی اسرائیل است که مادرانشان آن ها را از ترس فرعون در غارها پنهان کرده اند.مشابه عمل التیام بخشی زخم های رستم توسط سیمرغ را ، در فرهنگ اسلامی در واقعه ی شکافتن سینه ی رسول خدا در ارتباط با واقعه ی معراج می بینیم.هم چنان که سیمرغ بر درخت" هروسیپ تخمک" آشیان دارد ، جبرئیل نیز ساکن درخت " سدرة المنتهی "است. . سیمرغ گاهی با مرغان اساطیری دیگر مثل "عنقا" خلط می شود.عنقا از ریشه "عنق" و به معنای " دارنده ی گردن دراز " است. وجه مشترک سیمرغ و عنقا "مرغ بودن " و " افسانه ای بودن " است. در واقع عنقا یک اسطوره ی جاهلی عرب است و سیمرغ یک اسطوره ی ایرانی.شباهت های ذکر شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسندگان این دو مرغ اسطوره ای گاهی به هم مشتبه شوند ، حال آن که درحقیقت دو خاستگاه متفاوت دارند.
پیوست: -1 "سین" در " هفت سین " نوروز هم ، بار معنایی مشابه دارد و می توان از آن تعبیر به "مقدس" کرد. -2مفسران در تفسیر آیه "ق والقرآن المجید" منظور از "ق" را کوه قاف نیز شمرده اندو در وصف آن نوشته اند که این کوه گرداگرد عالم را فرا گرفته است.عالم را در میان گرفتن ، صفت کوه "هَرَه بِرِزئیتی" اوستایی ،"هربرز" پهلوی و "البرز" فارسی دری است."یاقوت حموی" جغرافی دان معروف هم به صراحت نوشته است که کوه قاف را سابقا ً البرز می خوانده اند.(ارض ملکوت، هانری کربن ، ص(54-55)). منابع: -1 منطق الطیر، عطار نیشابوری، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، 1383 --2 دیدار با سیمرغ ،تقی پورنامداریان ، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ،1374 -3 سی مرغ و سیمرغ ،علینقی منزوی ، انتشارات راه مانا ،1379 -4 سیمرغ در قلمرو فرهنگ ایران ،علی سلطانی گرد فرامرزی ،انتشارات مبتکران ،1372 -5 نقد تطبیقی ادیان و اساطیردر شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی و منطق الطیر عطار ،حمیرا زمردی ، انتشارات زوار، 1382،
قصه سیمرغ
قصه را که میدانی؟
قصه مرغان و کوه قاف را ، قصه رفتن و آن هفت وادی صعب را؟
قصه سیمرغ و آینه را؟
قصه نیست، حکایت تقدیر است که بر پیشانیم نوشته اند.
-اما چه کنم با هدهدی
که از عهد سلیمان تا امروز ، هر بامداد صدایم می زند
و من همان گنجشک کوچک عذر خواهم
که هر روز بهانه یی می آورد. بهانه های کوچک بی مقدار
بهار که بیاید دیگر رفته ام
بهار ، بهانه رفتن است
حق با هدهد است که می گفت : رفتن زیبا تر است، ماندن شکوهی ندارد
گیرم که بالم را هزار سال دیگر هم بسته نگه داشتم
بالهای بسته اما طعم اوج را کی خواهد چشید؟
می روم، باید رفت ، در خون تپیده و پرپر
سیمرغ ، مرغان را در خون تپیده دوست تر دارد
هدهد بود که این را به من گفت
راستی اگر دیگر نیامدم،
یعنی که آتش گرفته ام ، یعنی شعله ورم ! یعنی سوختم، یعنی خاکسترم را هم باد
برده است
می روم از هرجا که رسیدم ، پری به یادگار برایت خواهم گذاشت
می دانم این کمترین شرط جوانمردی ست
بدرود ، رفیق روزهای بی قراری ام !
قرارمان اما در حوالی قاف، پشت آشیانه سیمرغ
آنجا که جز بال و پر سوخته ، نشانی ندارد
(از گل یخ، بر گرفته از سایت "شعر یعنی قلعه ای از جنس عشق" )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر