مهر ایزد در فرهنگ اسلامی ایرانی در نقش پوریای ولی ادامه حیات داده است
مهرداد مهرین به درستی مهرابه های مهرپرستان را منشأ زورخانه ها دانسته است: استاد مهرداد بهار که به همراه پدر شریفشان ملک الشعرای بهار از نادر فرهیختگان مردمی سرزمین کهن مان بودند، اصل ورزش پهلوانی و زورخانه ای را به آیین مهرپرستی ایرانیان منتسب نموده است. این نظر با توجه به میدان گود زیرزمینی زورخانه ها که شبیه محوطه زیر زمینی غارهای معابد مهری است مستدل و منطقی می نماید. اینجانب مطلبی را در این باب از کتاب زین و ابزار استاد پورداود ضمیمه می نمایم که درستی نظر استاد مهرداد بهار را به سوی قطع و یقین رهنمون میگردد: استاد ابراهیم پورداود برای بررسی ریشه نام و نشان گرز(اصل میلهای پهلوانی) به دو واژهً اوستایی و سانسکریتی وزر (واجر به معنی وسیله کشتن و زدن، سلاح مخصوص ایندره/بهرام خدای رعد) و گذا (فروبنده و کوبنده) استناد می نماید که از مجموع گفتار وی بر می آید وزر نامی عام برای چند سلاح کشنده (از جمله گرز و تبرزین) بوده ولی گذا همان سلاحی قدیمی است که ما اکنون به نام گرز می شناسیم. استناد استاد پورداود به این هر دو نام در راه منطقی و درست آن صورت گرفته است چه حتی واژهً وَزر هم علی القاعده می توانست در پهلوی تبدیل به گَزر و گُرز شود(نظیر تبدیل بفر پهلوی به برف فارسی). اما سندی تاریخی که هم ورز و هم گذا (اصل میلهای پهلوانی) را سلاحهای مخصوص ایزد خورشید و جنگ ایرانیان یعنی مهر (میثره) نشان میدهد استاد پورداود نشانی آنها را در مهر یشت اوستا فقرهً 101 مهر یشت و همچنین فقرات 131و 132 نشان میدهد که طبق آنها در گردونهً مهر هزار گذا و یک ورز نهاده شده است: "در مهر یشت پارهً101 آمده: مهر پاک با یک زنش(زخم)گرز(گذا) اسب و مرد را با هم بر افکند. در مهر یشت پارهً 131 آمده: در گردونهً مهر یک هزار گرز(گذا)ی آهنین خوب ساخته شده، انباشته شده است که به تندی اندیشهً آدمی پران و به تندی اندیشه بر سر دیوها فرود آید. در مهر یشت پارهً 132 آمده در گردونهً مهر یک وزر(گرز) زیبای سبک پرتاب نهاده شده که صد بند و گره و صد تیغه دارد(نوعی خاصی از گرز) آن را به سوی مردان فرود آورد. وزری که از فلز زرد ریخته شده است و از زر سخت ساخته و استوارترین زین ابزار و پیروزمندترین زین ابزار است که به تندی اندیشهً پران و به تندی اندیشه به سر دیوها فرود آید." استاد پورداود در ادامه گفتارش می آورد: در فرهنگهای فارسی هشت واژه یاد شده که همگی به معنای گرز است: گوپال، کوپال(کوه پاره)، لخت(پاره کوه) سرپاس(سرپاش)، دبوس(تپوز، به ترکی یعنی عمود)، یک زخم و میل. استاد پورداود در این باب معنی لفظی همراه میل ورزش پهلوانی یعنی کباده را ناگفته نمی گذارد و آن را به معنی فارسیش کمان قید می نماید که لابد به تدریج در زورخانه ها به وزن و شکل آن افزوده و آن را سنگین تر ساخته اند تا از این نظر مفید واقع شود. هنوز نشانه های شکل کمانی اصلی آن(بنا به لغت اوستایی زفره= دهان) کاملاً حذف نشده است. لغت کباده کشی (=کمانکشی) نیز در کلمهً مترادف اوستائیش لفظ ثنورتی یعنی نام دیگر زفره/کمان مستتر است. نظر به منابع میترایی و مانوی مسلم می نماید از گرشاسب(در هم شکننده ستمگران) منجی روز رستاخیز نه آترادات پیشوای مردان قهرمان تاریخی دوره مادها بلکه در اصل خود ایزد مهر(معادل مردوک بابلیها) مراد بوده است. با این تفاصیل پوریای ولی (به لفظ اوستایی پئورو ویرو، بسیارپهلوان و نیرومند) اصلی هم در اصل کسی جز ایزد مهر ایرانیان نباید منظور بوده باشد.نامی هم که به صورت محمود قاتلی خوارزمی به بانی اساطیری زورخانه ها داده اند با نام و نشان ایزد قبیله ای خورشید خوارزم (یعنی سرزمین خورشید)، امرایی به معنی جنگی ستوده و جاودانی مطابقت دارد. این ایزد خوارزمی/ آلانی در اساطیر گرجی به صورت امیران جاودانی حفظ شده است. عناوین ولی (ویرَ= ویلی، پهلوان) و امیر این خدا/پهلوان اسطوره ای حتی در اسامی و القاب امیر المؤمنین علی ولی الله شیعیان و صوفیان هم دیده می شود و نشان و یادگار فرهنگ مهرپرستی ایرانیان است که بدین صور به روزگار ما رسیده اند. این خود نتیجه میدهد که در اصل خانگاهها (در اصل به معنی محل پرستش خورشید درخشان) هم در ابتدا مراکز فرهنگی مهر پرستی بوده اند. گرچه دکتر سید احمد فردید، معروف به تئوریسین بنیادگرایان اسلامی نظری دیگر در این باب دارد: "خانقاه به يوناني «خسنو دوركئيو» ميشود. خسنوس يعني بيگانه، دوركئيو يعني «جاي اين»؛ دوركئيو در يوناني به جاي و گاه و اينها معني شده است. اين خانقاه و خسنو با مسكنت و مسكين همريشه است. مسكنت زده يعني بيگانه گشته. خانقاه يعني دارالمساكين. سابقاً در يونان يا در قرون وسطي غربايي به در مردم ميآمدند، فقير بودند، مردم به آنها چيزهايي ميدادند و جاي اينها را ميگفتند «خسنو دوركئيو» يعني «جاي غربا و مساكين» است؛ به معني خانقاه". بدین معنی خانقاه متضاد آپادانا(یعنی قصر بسیاربزرگ و مجلل) است که دلیل و سندی در تأیید درستی این نظر وجود ندارد. تفسیر کلمهً خانگاه(در اصل خوانگاه، خوَنگاه) به خانهً وقت هم عامیانه و غیر منطقی می نماید. به نظر میرسد حافظ شیرازی شاعر بلند آوازه ایران، مهرپرستی نسبتاً آشکار خود را از همین خانقاههای مغان مهری خود منطقهً فارس به ارث برده بوده است. در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می بینی و من خانه خدا می بینم احتمال بسیار دارد از دیر مغان بیت شعر معروف مولوی بلخی نیز نه آتشکده معمولی و روشن مغان زرتشتی بلکه همین نوع معبد زیر زمینی و تاریک مغان مهرپرستی اراده شده باشد که مراسم مذهبی مسیحی صرف شراب نان مقدس از ایشان تقلید گردیده است و مغان آسیای صغیر(موطن قسمت اعظم عمر مولوی) از همین گونه مهری بوده اند: این صـــورت بت چیست اگـــــــر خــــانه کعبـــه است این نـــــور خــــدا چیست اگــــر دیــــر مغـــانـــه است
به نظر میرسد همین نوع مهرپرستی توأم با می پرستی مذهبی و به خلسه صوفیانه رفتن بوده است که در اوستای موجود و باز مانده از مغان زرتشتی عهد ساسانیان آن را به طور مکرر، دین به دروغ و ناراستی پرستندگان ایزد مهر(میثرو دروج) معرفی نموده و به صراحت با شّدت و حدّت نکوهش کرده است. بعداً این آیین به طورغالب با علوی گری و صوفی گری شیعی جایگزین گردید. درسایت فرهنگی فرهنگسرا چنین اطلاعاتی سطحی از پوریای ولی اساطیری عهد اسلامی (در واقع ایزد خورشید جنگاور و منجی مردمگرای مهرپرستان) به دست داده شده است:
پهلوان محمود قتالي خوارزمي
پهلوان محمود قتالي خوارزمي مشهور به پورباي ولي يا پورياي ولي، از عارفان و جوانمردان اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجري است. در رياض العارفين درباره پهلوان محمود قتالي خوارزمي چنين آمده است:
«اسم شريفش پهلوان محمود مشهور به پوريا ولي (پورياي ولي) بين الخواص و العوام مشهور و معروف و بفضائل صوري و معنوي موصوف، احوال فرخنده مثالش در کتب تواريخ و تذکره شعرا و عرفا مذکور. گويند کسي در قوت و قدرت با وي برابري نکرده، بعضي او را پسر پورياي ولي دانسته و برخي اين لقب را بر خود آنجناب بسته (بهر حال) عارفي کامل و کاملي واصل بوده، حقايق و معارفي بسيار از وي بروز و ظهور نموده، مثنوي کنزالحقايق از منظومات منتسب به آن جناب است. بعضي از اشعار آن کتاب و گلشن (راز) بهم آميخته، غالباً باید از کنزالحقايق بوده باشد، زيرا که کتاب کنزالحقايق در سال 703 صورت اتمام يافته و شيخ شبستري هفده سال بعد از آن گلشن را منظوم نموده. وفاتش در سنه 722 هجري در خيوق خوارزم است. گويند در شبي که وفات يافت، اين رباعي را گفت و علي الصباح مرده بر سجاده اش يافتند.»
امشب ز سر صدق و صفاي دل من در ميکده آن هوش رباي دل من
جامي بکفم داد که بستان و بنوش گفتم نخورم گفت: براي دل مـن
پورياي ولي پهلوان نامداري بوده که درماندگان را همواره ياري ميکرده است. به همين جهت ورزشکاران ايران نام او را هميشه بر زبان مي رانند و اشعارش را در زورخانها مي خوانند و کشتي گيران وي را هنوز از پيشروان خود ميدانند. اشعار زير از مثنوي کنزالحقايق منسوب به وی نقل ميشود:
بهشت و دوزخت با تست در پوست چرا بيرون ز خود ميجوئي اي دوست
اگر تو خوي خوش داري بهر کــــــار از آن خـويـت بهشت آيد پـــديــــــدار
وگــر خــوي بــدت انــدر ربـــايــــــد از آن جــز دوزخـــت چــيــزي نـيـايـد
دهـان تـو کـليـداني است هــموار زبــان تــو کــلــيــد آنـــرا نـــگــه دار
بهشت و دوزخت را يک کليد است کليدي اين چنين هرگز که ديده است
کزو گه گل دمد در باغ و گـه خار گـهي جـنـت گشايد زو گهي نــار
زبانت را کليدي هـمـچــنــان دار بدان کت آرزو باشـد بــــگـــــردان
در اين عالم نزن از نيک و بد دم که هم ابليس ميبايد هم آدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر