جمعه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۷

تحقیقی در معانی نامهای قرآن

تحقیقی در باب معانی لفظی نامهای قرآن و ارتباط لغوی آنها با اوستا و تورات

لّب سخن دکتر محمد خزائلی و منابع وی در فرهنگ اعلام قرآن در باب معنی لفظی اصلی قرآن این است که "پیش از نزول قرآن هم عنوان قرآن سابقه داشته و مخصوصاً آیهً 62 از سورهً یونس " و ما تتلو من قرآن"(هیچ قسمتی از قرآن را تلاوت نمی کنید) بهترین مؤید است (لابد منظور کتاب مدون تورات بوده، نه قرآن در حال پدید آمدن و حادث شدن). یهودیان قسمتی از تورات را به نام قرائت می نامیده اند و سریانیها نیز قسمتهایی از انجیل را نام قیریانه که همریشه با قرائت است، می داده اند." از این گفته مستفاد میشود که نام عربی قرآن در رابطه و قیاس با خود نام تورات و از ترجمهً لفظی آن پدید آمده است. به احتمال زیاد از قیریانه سریانیها (به معنی لفظی محل ملاقات) که خزائلی بدان اشاره می نماید نه همان فصل انجیلی قرنتیان(نامه های اول و دوم پولس به قرنتیان) بلکه محل اساطیری معروف یهود و مسیحیان منظور بوده است که مکان خطابهً کوهستان معروف عیسی مسیح، کوه صیون(کوه موعظه یا کوه ایزد ماه)، هارمجدون (کوه خطابه) و قرقیسیا (کوه محل ملاقات زائرین) نام گرفته است. در نزد ایرانیان کلمه نبی به قرآن اطلاق شده است که به معنی کتاب و نوشته یعنی یکی از اسامی شناخته شده قرآن می باشد. احتمال ریشه ایرانی خود قرآن از کلمهً اوستایی و پارسی گائو-رئو-ان(سرودهای با شکوه نیایش) یعنی مترادف اوستا (در هیئت افد-ستا) هم بسیارمنطقی به نظر میرسد، موزون بودن آیات قرآن نیز این نظر را تقویت می نماید. کلام موزون معجزه آسای خدایگانی قرآن نیز در واقع اشاره به همین معنی است. در این باب جالب است که نام خود طبقهً رواحانی آریایی مغ (ماگئو) مترادف با گئوماته و گئوتمه به معنی دانای اشعار و سرودهای دینی است. در واقع محمد هم نه یک فیلسوف والا بلکه شاعری حنفایی سیاس و مکار بوده و مخالفین عقیدتی باهوش خود را با کفر و ارتداد و تهدید از میدان به در می برده است. از اینجاست که خدای خود را هم در قرآن مکار خوانده است و قرآن موزون پر از کلام پر تناقض است که در شرایط مختلف به مناسبتهای مختلف آورده شده و کلام خدایگانیشان محسوب گردیده است. نتیجهً طبیعی این انقلاب اسلامی که اساس بر تسلیم در مقابل اوامر موهوم الله موهوم (خدای پدرش عبدالله) و نماینده اش(محمد/احمد) و تعطیل افکار فلسفی و باورهای غیر اسلامی است، مسلط کردن سیستم اجتماعی برده داری دو لایه فکری و اقتصادی بر سیستم قبیله ای دیرین عربستان بوده است. محمد خود را در قرآن به زیرکی (که شاید باوری هم بدان داشته) همان موعود امم سامی احمد (ستوده خدا = استوت ارته =ستوده پاک زرتشتیها) معرفی نموده است. گرچه محیط عربستان بیشتر تحت تسلط فرهنگ بابلی و یهودی بوده است، معهذا همین نام ایرانی گائورانی به طور اساسی در پدید آمدن و به رسمیت افتادن نام قرآن نقش داشته است. چون کُردان جنوبی در دامنه های زاگروس سرودهای دینی و حماسی کهن خود را گورانی و تیرهً قومی و فرهنگی بزرگی از خودشان را که علی اللهی (در اساس آلوو اللهی) هستند، گوران می نامند که خود این نامها با کلمه گبر(گوور ترک زبانان یعنی زرتشتیان) مطابقت می نماید. جالب است که در آذربایجان کهن صنف خوانندگان سرودهای حماسی و دینی را گوسان(گائو- زان) یعنی دانای سرودهای دینی و حماسی می نامیده اند که از همان ریشه گائو (یعنی سرود دینی) گرفته شده است. می دانیم ایرانیان باستان وزیر اعظم و سخنگوی دولت را گائوبریا(گائوبروه) می نامیده اند که از همین ریشه بوده و لابد با نام جبرئیل (مرد پیام نیرومند خدا) که در قرآن به صورت واسطهً خدا و محمد به شمار آمده است، مربوط گردیده است. در این رابطه باید افزود نام اوستایی نسک (کتاب، به زبانهای سامی کهن یعنی آیات) نیز اصلی بابلی داشته و به معنی قانون و روش (نسق) بوده و هم معنی تورات است. نام جبرئیل( نیرومند خدا= نریوسنگ اوستایی) به عنوان فرشته پیام آور در تورات همچنین به صورت آشوری و عبری نیسروچ(محافظ نیرومند آیه های آسمانی)/عزازیل(نیرومند خدا، عزیز خدا) آمده است. این نامها نشانگر مردوک خدای ملی بابلیها که در روایات بین النهرینی دوره انحطاط تمدن بابل بدین اشکال ظاهر شده است. نام بابلی کهن نوسکو (شمع و چراغ شب یا دارای آیات نورانی، اسرافیل) به عنوان وزیر انلیل(الله) نشانگر ایشوم/هندورسانگا (ایزد منجی دارای گرز بزرگ= سروش سرور روشنایی وپیغام ایزدی ایرانیان) است. فرشتهً مقرب توراتی/قرآنی دیگر میکائیل(کامل خدا) مطابق با ایسی مو(اسماعیل/نینورتا= کامل/نبو) وزیر انکی/ائا (خدای زمین و آبها) است. حتی به نظر میرسد نام عزرائیل (نصرت خدا و یاور خدا یا معروف خدا=اسماعیل/نبو) به وی مربوط باشد چه این ایزد در هیئت نین گیرسو از ایزدان جهان زیرین به شمار رفته و یهود نام میکائیل را به سمائیل(اسماعیل) نسبت داده اند. این سه فرشتهً مقرب انلیل/ الله(اساساً خدایان معروف بابلی) یعنی میکائیل/عزرائیل، اسرافیل و جبرئیل در قرآن همچنین تحت نامهای اسماعیل(ایسی مو، نبو، نینورتا)، الیشع (=منجی، ایشوم، هندورسانگا، عیسو) و ذوالکفل (=صاحب قدرت، مردوک) در کنار هم در ردیف اخیار معروف جهان یاد شده و با پادشاهان معروف و آخر ماد یعنی فرائورت/سیاوش، کی آخسارو(هوخشتره، کی خسرو) و آستیاگ (اژی دهاک مادی، نیای مادری سپیتاک زرتشت) مطابقت یافته اند. بنابراین در مجموع نتیجه میگیریم که خود نام قرآن نیز بی شک در رابطه با موضوعات رستاخیز و پیام آور بزرگ از جنوب ماد و بین النهرین به شبه جزیره رسیده است. ناگفته نماند جزء گائو همچنین در القاب ایرانی و هندی سپیتاک زرتشت(بردیه/ایرج) یعنی گئوماته (دانای سرودهای دینی) و گوتمه (محافظ سرودهای دینی) دیده میشود. سپیتاک زرتشت/گئوماته در هند تحت اسامی گوتمه بودا، گوتمه شوارا، گوتمه مهاویرا و گوتمه (از سرایندگان وداها) شناخته شده که هر یک از اینها به صورت شخصیتهای تاریخی جداگانه ای در آمده اند. هرودوت نام گئوماته/سمردیس را جایی به صورت پاتی زیت آورده که دقیقاً مترادف گوتمهً هندوان است. چیزی که شک و شبهه در این باب باقی نمی گذارد همانا مشترک بودن معنی نامهای اوستای اصلی یعنی اوستا (افد-ستا) و گاثاها (گائو-سها) یعنی سرودهای دینی با شکوه با معنی مادی-فارسی قرآن (گائو-رئو- آن) می باشد. در این صورت این نام ایرانی بیشتر توسط قبیلهً بزرگ عرب زرتشتی بنی تمیم در فرهنگ عربستان منتشر و معروف شده است. آیهً 103سورهً نحل قرآن که در آن از شایعهً تعلیم قرآن توسط فرد عجمی (ایرانی) به محمد خبر میدهد، وزینترین سند در این باب است. فرقه های گوران جشن آیینی بزرگ خود را به جم (الجم، عجم) می نامند که نام خدا-پادشاه موبد اساطیری کهن و معروف ایرانیان است. نام سلمان فارسی اساطیری هم که تلاش شده است در این رابطه فردی تاریخی معرفی گردد در اساس متعلق به خدایی است که در تورات نیز به صورت سلیمان در سلک پادشاهان یهود در آمده است. وی که نامش را به دین اسلام هم داده است تحت نامهای مختلف از جمله نینورتا(خدای کامل و سالم)، نین گیرسو، نبو،یغوث، ایسی مو و اسماعیل به عنوان خدای قبیله ای عرب، خدای جنگ و اسبان(فرس- ان) و چاه و کانال و کشاورزی خدای بزرگی در نزد امم سامی کهن بوده است. نامهای سلمان فارسی (حاکم مدائن، منظور حاکم بابل) و سلیمان از نظر تاریخی بعدها به کورش سوم (فریدون) اطلاق میشده است. اختصاص نام مادر سلیمان (در واقع مزار سلیمان) به مقبرهً کورش در پاسارگاد(مشهد مرغاب) گواه زنده در این باب است. به هر حال اصلاً اعراب یهودی ثروتمند مدینه و حبشه بعد از افول فرهنگ بابلی سکاندار فرهنگ دینی عربستان بوده اند، گرچه خود یهودیان و تورات شدیداً از فرهنگ و سنن بابلیان عهد باستان تأثیر پذیرفته بودند. بررسی دقیق چهار نام معروف قرآن یعنی قرآن، فرقان، کتاب و ذکر در رابطه با هم معانی و ابعاد معانی آن را به روشنی به تصویر میکشد: یکی از معانی مسلم قرآن که غالباً پذیرفته شده است ریشهً آن از فعل قرأ و قرائت می باشد نامهای سوم و چهارم قرآن یعنی کتاب و ذکر به وضوح اشاره به همین معنی داشته و مؤید آن هستند. اما در رابطه با وجه مشترک معانی نامهای اول و دوم قرآن و فرقان یک مفهوم مستتری وجود دارد که محققان قرآن از قدیم الایام از وجود آن بی اطلاع مانده اند: کلمهً تورات در نزد امم سامی بیش از آن که به معنی عبری آن قوانین و دستورهای دینی(طورات در زبان عرب) گرفته شود، مفهوم کتاب و آیه های بزرگ کوهستان (تور-آت) را می داده است. مسلم به نظر میرسد با توجه به همین معنی تورات است که در انجیل متّا تعالیم معروف منسوب به عیسی مسیح تحت نام خطابه/موعظهً کوهستان ذکر شده است. در رابطه جزء ات نام "تور- آت"( در معنی عربی آیه های کوهستان) باید افزود خزائلی در بارهً ریشهً کلمهً آیه می آورد: " لفظ آیه اصلاً عبری است و اصل عبری آن آته به معنی نشان و تشخیص و به معنی معجزه است و در قرآن مجید هم آیه در این دو معنی استعمال شده و هم بر مجموعهً کلمات میان دو فاصله اطلاق گردیده است. ضمناً در کتاب اوستا بیشتر آیات با کلمهً آات = ایدون، ایضاً شروع میشود." اساساً اعراب از قدیم تورات موضوعات مربوط به ده فرمان موسی به شمار می آوردند که در تورسینا (در اصل یعنی کوه ایزد ماه) بر موسی نازل شده بوده است. بنابراین قرآن اساساً به قیاس با نام تورات در زبان عرب از ریشه اسم عام عربی قرن (در معنی قله و کوه= تور ) گرفته میشده است. قرآن شناسان غالباً مصدر قرَن را در رابطه با قرآن نه اسم عام عربی بلکه فعل عربی قرَن(نزدیک شدن) دانسته اند. در این باب اصل را می توان بر کلمه سومری کور قرار داد که به معنی کوه بلند و آسمان است. در این رابطه با توجه به پسوند علامت جمع یا نسبت "ان" باز هم رد پای فرهنگ ایران باستان با کلمات اوستایی گئیر (کوهستان) و گَرُ (سرود) به میان کشیده میشود. دلایل تکمیلی در رابطه با وجود این معنی قرآن و چنین بر داشتی از آن خود نام دوم قرآن یعنی فرقان (به لفظ سریانی یعنی تشخیص میان حق و باطل) است که به همان سیاق پدید آمدن نام قرآن از ریشهً قرن از بُن اسم عام عربی فرق (قّله و رأس= تور) اخذ گردیده است. جالب است که روایات ایرانی عهد اعراب نیز کتاب اوستا را نازل شده بر زرتشت بر فراز کوه سبلان(هوکر اوستا، احقاف قرآن) خاطر نشان میکنند. به عبارتی این نام قرآن نیز هر دو معنی دوبعدی مشترک تورات و قرآن در زبان عربی را متضمن است. چون پیشتر تورات منسوب به موسی(تورات اصلی اعراب) را هم فرقان می نامیده اند، بر این پایه نامهای قرآن و فرقان به عنوان نام عربی مشترک تورات و اوستا در محیط عربستان شناخته شده بوده است و محمد نیز همین نامها را برای مجموعه تعالیم خود برگزیده است. موضوع رفتن محمد به غار کوه حرا برای ارتباط با الله و کسب قرآن و مقام نبوت تأیید دیگری برهمین معنی است. محمد در آغاز خود را در زمره و سلک پیغمبران منسوب به یهود می دید و از اینجا بود که قبلهً نماز خود را سمت بیت المقدس اختیار کرده بود؛ ولی چون نتوانست قبایل عرب یهودی نسبتاً ثروتمند و ذاتاً از نظر دینی نژاد پرست مدینه را به پیامبری و رسالت خویش قانع نماید از در ستیز با ایشان در آمد، خصوصا بعد از حماسهً جنگ خندق که برای کسب مال و منال برای طرفداران فقیر خویش به قتل و غارت و اسارت شقاوتمندانه سه قبیلهً بزرگ یهودی مدینه پرداخت و چنانکه در تاریخ طبری به تفصیل نقل گردیده در مورد بنی قریظه شقاوت را از حد گذراند(صورت وسیعتری دگرگونه ای از این واقعه هم بعد از ناکامی در ادامهً جنگ تحمیلی و صلح جام زهرنوشان در ایران در رابطه با چپگرایان زندانی پدید آمد). ایشان ابتدا از محمد در مقابل بت پرستان حمایت نمودند ولی چون جواب سؤالات دینی شان از وی را که مشکل امّی بودن و ادعای پیامبری را یکجا با خود داشت کاملاً درست نمی دیدند دین و رسالت وی را نپذیرفتند و طبیعتاً در مواردی به مقابله و مجادله با تعلیمات وی بر آمدند و متهم شدند که در جنگ خندق در مقابل تهاجم بت پرستان مکه به مسلمانان مدینه که منجر به باز پس راندن مّکیها توسط مسلمین شد، بر خلاف قرارداد دوستی و اتحادشان با محمد و مسلمین بی طرفی اختیار ننموده و حتی به گونه ای با مهاجمان مکه همکاری کرده اند و بهانهً همین امر سبب و دستاویز سر نوشت دردناکشان گردید. مطابق روایات مسلمین حدود 700 نفر اسیر بنی قریظه را که بعد از حدود 20روز محاصره گشتن در محله هایشان ، مسالمت آمیز تسلیم شده بودند، توسط علی بن ابی طالب و زبیر بن عوام به داوری رئیس قبیله، سعد بن معاذ زخمی مشرف به مرگ که توسط محمد برگزیده شده بود، سر بریده شدند و ریحانه زن زیبای کعب رئیس قبیله بنی قریظه به حرمسرای محمد برده شد. محمد در پی آمد یکسره کردن کار این اعراب یهودی مدینه و حوالی آن با بازگشت به اصل خویش با اختیار قبلهً کعبهً نیاکانش به جای بیت المقدس یهود، اسلام را تبدیل به دین ملی اعراب نمود. در مورد انگیزهً خارجی ادعای نبوت و خاتمیت وی گفتنی است، چنانکه خود محمد در قرآن اشاره میکند در محیط عربستان باور یهودی/بابلی/مانوی/زرتشتی ظهور منجی موعودی به نامهای احمد (از همان ریشهً نام محّمد و حیمدا، استوت ارتهً زرتشتیان یعنی ستوده شدهً دین پناه) از قرون قبل به طور گسترده شایع بوده است. چنانکه می دانیم در نزد شیعیان حتی این منجی موعود در شکل نیمه اسلامی- نیمه زرتشتی خیالیش مهدی موعود از عهد محمد هم گذشته و دوباره به قوت سر درآورده است و در روزگار پیشرفت سریع و بلاوقفهً علم و صنعت جهانیان، آن موضوع داغ بحث و فحص چرخانندگان به حقنه منتخب عرصه سیاست و فرهنگ ایران شده است. به نوعی شیعه اثنی عشری به عوض همگرایی با اهل سنت همراه قافله تمدن (غیر وهابی) به غُلات شیعه گرایش پیدا کرده است (اگر ایشان در مورد یکی از این خاندان غلو کرده اند، شیعه حاکم بر ایران غلو را در این باب از 14 تن به اصطلاح معصومین نیز گذرانده است). بنابراین در کلّ به عبارتی نظر به ریشه ها پایه گذار نا خود آگاه اسلام اعم از اسلام رسمی سنی و اسلام معاندان شیعه، عبدالمطلب- در مقام بالاترین مقام روحانی عربستان یعنی کلیددار کعبه- بوده که پسر جوانمرگش را عبدالله و نوادهً امّی متفکرش را محّمد نامگذاری نموده است.
در باب معانی لفظی اسامی قرآن نظریات محققان و علمای دین و سنت را از مقالهً معتبر زیر به عینه ذکر میکنیم:

چهار نام از نامهاي قرآن
علی اصغر آخوندی، کارشناس ارشد علوم قرآنی
هر كدام از كتابهاي آسماني براي خود نام خاصي داشته اند، قرآن نيز كه مجموعه آياتي است كه ازطريق وحي به جان و دل پيامبر گرامي اسلام نازل شده، داراي نام و يا نامهايي است كه در خود قرآن آمده است.
در باره اينكه در زمان خود رسول خدا(ص) از اينمجموعه وحيالهي به چه نام مشخصي ياد ميشده نيز، سخن قطعي و روشني در دست نيست. اما تكرار كلمه قرآن در جاي جاي مجموعه وحي اين گمان را تقويت ميكند كه اين مجموعه به همان نام قرآن خوانده ميشد. همچنين در رواياتي كه از پيامبر(ص) وائمه(ع) درباره فضل قرآن نقل شده نام«قرآن»، «مصحف» و «كتابالله» تكرار شدهاست.
به هر حال براي قرآن اين كتاب آسماني مسلمانان، نامهاي گوناگوني در خود قرآن اطلاق شده است كه هر كدام بيانگر بعد خاصي از قرآن و داراي بار ويژهاي است.
شيخ طوسي در مقدمه تفسیر تبيان بهچهار نام معروف و مشهور قرآن اشاره ميكند. (1)
شيخ در مورد اسامي قرآن چنين مينویسد: خداوند تعالي قرآن را با چهار اسم نامبرده است:
1ـ قرآن: آن را در آياتي قرآن ناميده است: «انا جعلناه قرآناً عربياً»،(2)«شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن» و...(3)
2ـ فرقان: آنرا در آيهاي فرقان ناميده است: «تبارك الذي انزل الفرقانعليعبده ليكونللعالمين نذيراً».(4)
3ـ كتاب: در آيهاي كتاب نيز ناميده شده است: «الحمد لله الذي انزلعليعبده الكتاب و لم يجعل لهعوجاً قيماً».(5)
4ـ ذكر: در آيهاي به ذكر نيز نامبردار گشته است: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون».(6)
1ـ قرآن
واژه قرآنبار در قرآن به كار رفته است و جز چهار بار آن بقيه بر كتاب آسماني مسلمانان اطلاق شده است. چهار موردي كه برايغير كتاب بكار رفته دو بار در سوره اسراء آیه 87 و سوره قيامت آیات و 18 است.(7)
واژه قرآن همان گونه كه اكثر لغويون گفتهاند از (قرأ ـ يقرأ ـ قراءه) گرفته شده است. (8)و معناياصليرا نيز در اينباب«جمعكردن» بيانكردهاند.(9)
و چنان كه ابن فارس آورده است هرگاه پس از دو حرف«قر» حرف عله يا همزه بياید دلالت بر جمع و اجتماع دارد. از «قري» القرية را مثال زده و بدينخاطر قريه ناميده شده است كه مردم در آن جمع ميشوند. و واژه قرآنرا نيز از «قرأ» ميداند، بدينخاطر كهدر آناحكام، و داستان ها و غيره جمع شده است.(10)
آنچه گفتیم در رابطه با اشتقاق واژه قرآن بود و در مورد معناي اصطلاحي آن نيز چند احتمال ميرود:
ناميدن مجموعه وحي محمدي به قرآنبراساس دو معنا احتمال ميرود:
اول: آنكه قرآن به معني خواندن و تلاوت كردن است و مصدر (قرأت قرآناً) يعنی(تلاوت كردم) ميباشد.
دوم: به معني گرد هم آمدن و جمع كردن است و مصدر (قرأت الشيء) يعنی قسمت هاي آنگرد هم آمدند و جمع شدند.
در مقام ترجيح يكي از دو احتمال، احتمال اول بهتر و شايسته تر به نظر می رسد؛ چرا كهخداوند ميفرمايد: «انعلينا جمعهو قرآنه، فاذا قرأناه فاتبع قرآنه»(11)
(همانا بر ما جمع كردن و تلاوت آن(قرآن) ميباشد. پس هرگاه آن را تلاوت كرديم اين تلاوت را پيروي كن).
مراد در اين آيه اين است كه هرگاه آن را بر تو تلاوت ميكنيم پس تلاوت آن را دنبال كن. و اگر اين آيه حمل شود بر جمع كردن(احتمال دوم) ديگر لازم نميآمد پيروياز يك يك آيات كه در اوقات مختلف نازل شده و تنها زماني اتباع و پيروي واجب ميشد كه آيات با يكديگر جمعشده باشند. براساس اين قول«فاذا قراناه فاتبع قرآنه» يعنيهرگاه آن را جمعكرديم پساز جمع آن پيروي كن. و اتباع و پيروي از آن بر تكامل جميع آن وابسته بود و اين خلاف اجماع است. پس معناي اول شايستهتر است.
چنان كه آمد نظر مفسرین و اكثر لغويون بر اين است كه واژه قرآن مصدر (قرأ يقرأ قرآناً) ميباشد وليعلاوه بر اين نظر بعضي آنرا از «قرن» مشتق ميدانند كه به معني ضميمه كردن چيزي به چيزي است. زيرا كه سورهها و آيات قرآن ضميمه يكديگرند. بعضي نيز گفتهاند كه قرآن از قرينه مشتق شده زيرا آيات آن شبيه يكديگرند و گويا كه قرينه هم هستند. علاوه بر اينها شافعي نظر ديگري دارد كه لفظ قرآنمشتق از چيزي نميباشد، قرآن اسم است. مهموز نيست و از قرائت گرفته نشده است بلكه اسمي براي كتاب خداوند است مانند توراتو انجيل.(12)
يكي از محققان معاصر در جمع بندي اين نظرات چنين گفته است: قرآن در لغت به معناي خواندن است. اين واژه در آغاز به صورت وصف در مورد اين كتاب آسماني به كار رفته، ولي تدريجاً جنبه علميت پيدا كرده است. اما اين راي كه اين كلمه از ماده «قرن» گرفته شده و همزه آن زائده ميباشد، وجه قابل اعتنايي نيست. نظير اين وجه ديدگاهي است كه معتقد است واژه قرآن اسميجامد و علم براي قرآن است مانند تورات و انجيل. بهعلاوه اين لفظ در خود قرآن در چند مورد به معناي خواندن بهكار رفته است. ظاهراً در اطلاق كلمه قرآن بر اين كتاب، عنايتي جز اينكه الفاظي است خواندني منظور نيست چنان كه در اطلاق كلمه كتاب معنايي جز اينكه آياتي است نوشتني يا نوشته شده در لوح محفوظ، فهميده نميشود.(13)
2ـ فرقان
چنان كه پيش از اين آمد يكي از نامهاي قرآن «فرقان» است. فرقان بهمعناي فرق گذاشتن و جدايي بين دو چيز ميباشد. (14). و بدين خاطر قرآن «فرقان» ناميد هشده است كه بين حقو باطل فرقميگذارد و تمييز ميدهد. قرآن با استفاده از ادله خود بر صحت حق و بطلان باطل دلالت ميكند و بين آن دو يعني حق و باطل جدايي و فاصله مياندازد.(15)
در جایي از تفسیر تبیان شيخ طوسی فرقان چنينمعنا شده است: فرقان همان قرآن است، بدين خاطر فرقان ناميده شده كه با استفاده از وعظ و زجر از زشتي ها و تشويق بر كارهاي خير كه شامل آن است، در امور دين بين صواب و خطا و حق و باطل فاصله و جداييميافكند.(16)
3ـ كتاب
يكي ديگر از نام هاي رايج قرآن كتاب است. شايد بتوانگفت در قرآن كريم پس از واژه قرآن بيشتر از هر واژهاي كلمه كتاب در مورد قرآن به كار رفته است. اين كلمه گاهي به صورت مفرد و گاهي با اضافه و به صورت «كتاب الله» و گاهي همراه با صفاتي مانند مبين، حكيم، منير، مسطور، متشابه و غير اينها ذكر شدهاست.(17)
كتاب مصدري از «كتبتكتاباً» است، و در اصل بهمعناي مكتوب است. كتابت بهمعناي جمع شدنگرفته شده است چنان كه عرب ميگويد: «كتبتالسقاء» يعني درزهاي مشك را با بند دوختم و فراهم آوردم.
و «الكتبة» به معني خزره، بندي است كه با آن درز مشك را فراهم آورند. كتابت به معني ضميمهكردن پارهاي از چيزي ب پاره ديگر به منظور نزديك ساختن آنها ميباشد. و «الكتيب» به معناي گردان نظامي است كه تمام افراد آن به يكديگر پيوستهاند.(18)
پس واژه كتاب به معناي جمع كردن چيزي بر چيزي ديگر است.(19) و علت اين كه به نوشتار كتاب گفته ميشود اين است كه حروف و كلمات با يكديگر ضميمه ميشوند. اطلاق كتاب بر قرآن نيز از آن نظر است كه قرآن كلمات و حروفرا در سطرها جمع كرده و يا سورهها و آيهها را جمعكردهاست.(20)
یکی از دانشمندان اطلاق كتاب بر قرآن را بدينخاطر ميداند كه انواع علوم و قصهها و اخبار را با بليغ ترين صورت جمع كرده است.(21)
4ـ ذكر
چنانچه پيش از اين آمد يكي ديگر از نامهاي قرآن «ذكر» است كهخداوند فرمودهاست: «انا نحننزلنا الذكر و انا له لحافظون» (22)(ما ذكر (قرآن) را نازلكرديمو ما نيز نگهبانآنهستيم)
در قرآنحدود بيست بار واژه ذكر بهمعني قرآنآمدهاست.(23)
اينكه خداوند قرآن را ذكر ناميد، دو احتمال دارد: اول اينكه قرآنذكري است از سويخداوند تعاليكه بندگانش را در آن ياد كرده است و فرايض و حدود و احكامش را در آن به ايشان شناسانده است. احتمال دوم اينكه ذكر بهمعني شرف است و قرآن ذكر و شرفي است براي كساني كه به آن ايمان آوردهاند و معارفش را تصديق كردهاند. همان گونه كهخداوند نيز فرموده است: «و انه لذكر لكو لقومك».(24)(اين قرآن شرفي است براي تو و قومت).(25)
------------ --------- --------- ---
پی نوشت:
1- تبيان؛ ج، صو 73.
2- زخرف/ 3.
3- بقره/.
4- فرقان/.
5- كهف/1.
6- حجر/9.
7- عبدالباقي، محمد فؤاد؛ المعجم المفهرس لالفاظ القران الكريم؛ ص و 540.
8- جوهري، الصحاح تاجاللغة و صحاحالعربية؛ ج، ص.
9- تبيان؛ ج، ص.
10- ابنفارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ج5، ص و 79.
11- قيامت/17 و 18.
12- اتقان؛ ج، صو 184 ـ جعفري، يعقوب؛ سيري در علوم قرآن؛ ص.
13- مصباح يزدي، محمد تقي؛ قرآن شناسي؛ج، ص.
14- معجم المقاييس اللغة؛ ج، ص.
15- تبيان؛ ج، ص.
16- تبيان؛ ج، ص.
17- سيري در علوم قرآن؛ ص.
18- تبيان؛ ج، ص.
19- معجم مقاييس اللغة؛ ج، ص.
20- سيري در علومقرآن؛ ص.
21- اتقان؛ ج، ص.
22- حجر/9.
23- سيري در علوم قرآن؛ ص.
24- زخرف/.
25- تبيان؛ ج، ص.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ممنون از مطالب مفیدتون واقعاً استفاده کردم به خصوص از مبحث چینود پل. پاینده باشید