جمعه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۹

پچنگ و "بزی پای آو" نامهای کهن قزاقان بوده اند

در فرهنگ دبا، نیاکان میانی قزاقها یعنی پچنگها (به لغت سکایی پا-آو-ی شینگه، پشنگ، یعنی دارنده پرنده توتم پای در آب= غاز/درنا، دورسو) یا پا-شنگ (موجود با پا شنا کننده) بدون اینکه از اعقاب و اسلاف قزاق و بُزپایان (به سکایی بُزی-پا-آو-ان یعنی دارای توتم پای در آب باشنده=غاز، ریشه نام قزاق) خود باز شناخته شوند چنین معرفی شده اند:
پچنگها جلد: 13، شماره مقاله:5483
پِچْنگْها، از اقوام ترک‌تبار آسیای مرکزی. این قوم مدتی در سرزمین روسیه و نزدیکی بلاد روم(آسیای صغیر) می‌‌زیستند(بروکهاوس، XXIII(A)/538).
نام این قوم در زبانهای مختلف به صورتهای گوناگون آمده است: مؤلفان یونانی آن را به صورت پاتسیناک و مؤلفان بیزانسی با نامهای پاتزیناکی(پاتزیناکایه)، پی‌چی‌نیگی، پچنکی و جز آنها معرفی کرده‌اند(همانجا). در متون اسلامی عربی و فارسی نام این قوم به صورتهای بجاناک(ابن‌رسته، 139؛ ابوعبید، 1/335) و بجناک (اصطخری، 225؛ ابن‌فضلان، 106، 107؛ ابن‌حوقل، 2/396؛ حدود...، 34؛ گردیزی، 271؛ ادریسی، 2/918؛ ابوالفدا، 205، 223) آمده است. کاشغری نام این قوم را بَجانَک نوشته است(1/404). در زبان گرجی این قوم را پاچانیکی، و در ارمنی پاچیناک می‌‌نامیدند.(EI2, VIII/289) در زبان مجاری نام این قوم به صورتهای بیسِنی و پی‌چناتی آمده است. در متون لهستانی این نام به صورتهای پیه‌چی‌نیگ و پین‌چناک، و در روسی پِچِنِگ ثبت شده است (بروکهاوس، همانجا؛ BSE3, XIX/508). همۀ این نامها برگرفته از بشناق و پچناک است که با واژه پاشِنوگ در زبان اسلاوی کهن قرابت دارد و به معنای «تیره یا طایفه‌ای با پیوند سببی» است(EI2، همانجا). برخی نام این قوم را مشتق از واژۀ تخاری کَنک، به معنای سنگ دانسته‌اند(همانجا).
خاستگاه پچنگها نیز مشخص نیست. برخی این قوم را به تبت نسبت داده‌اند(همانجا). کاشغری قوم بجانگ(پچنگ) را در یک جا قبیله‌ای از غزان، و در جای دیگر از ترکان معرفی کرده است(همانجا). گومیلف مدعی است که در اواخر سدۀ 5م در نتیجۀ اختلاط ترکان آلتای با مهاجران، مجموعه‌ای مرکب از 546 قبیله پدید آمد که تورکوت نام گرفت. اینان به تدریج در سرزمین‌های دورتر از آلتای پراکنده شدند و به غرب روی آوردند. پچنگها ظاهراً از این مجموعه بودند که با غزان درآمیختند(ص 25). بارتولد با استناد به نوشتۀ کاشغری و رشیدالدین فضل‌الله، پچنگها را از جملۀ غزان آورده است (V/91) .
پچنگها خود مجموعه‌ای مرکب از چند قبیله بودند که ضمن امتزاج با کوچندگان ترک‌تبار ممزوج با سرمتها و قبایل اوگروفین1 پدید آمدند و اندکی نیز با مغولان درآمیختند. در سده‌های 2-3ق/8-9م پچنگها از آسیای مرکزی به غرب روی آوردند و در محدودۀ میان رود ولگا و کوههای اورال سکنا گزیدند(BSE3، همانجا). ابن‌فضلان ضمن ارائۀ مطالبی دربارۀ پچنگها می‌نویسد که آنها در کنار آب آرامی شبیه دریا سکنا دارند و به خلاف غزان مردمی فقیرند(ص 106).
غزان که در نواحی شمال شرقی پچنگها می‌زیستند و مردمی ثروتمند بودند، حدود سال 246ق/860م پچنگها را به سوی غرب راندند(بروکهاوس، BSE3، همانجاها). اندکی بعد در آخرین دهۀ سدۀ 9م پچنگها در همسایگی خزران جای گرفتند، خزران نیز برای وصول مالیات، همواره آنان را در معرض تاخت‌وتاز قرار می‌دادند. پچنگها را وحشیانی با حرص و آز پایان‌ناپذیر که در مقابل پول می‌توان آنها را خرید و در جنگ با دیگر وحشیان و روسها مورد استفاده قرار داد، دانسته‌اند(کستلر، 126).
در اواخر سدۀ 3ق/9م پچنگها به محدودۀ مرزهای غربی خزران روی آوردند و در آنجا مستقر شدند(آرتامونف، 281). گردیزی(همانجا) که در سدۀ 5ق/11م می‌زیسته، خلاف نظر ابن‌فضلان را بیان داشته، و پچنگها را خدواندان مال نامیده است. این ماجرا مربوط به زمانی است که به نوشتۀ گریزی، پچنگها به جنوب و مغرب خزر روی آورده بودند. وی ‌می‌نویسد که از هر ناحیه‌ای از ولایت قپچاق، از جنوبِ غربی خزر و از غرب سقلاب(اسلاو)مردمی به آنان پیوستند. سپس اشاره می‌کند که این اقوام همه در حال جنگ‌اند و با پچنگها پیکار، و اینان را برده می‌کنند و می‌فروشند. وی ضمن شرح ثروت پچنگها می‌افزاید که آنان دارای گوسفندان، ستوران، ظرفهای زرین و سیمین و سلاحهای بسیارند و کمرهای سیمین دارند(همانجا).
دربارۀ جایگاه پچنگها مؤلف حدودالعالم در شرح مربوط به دریای سیاه(دریای گُرزیا یا گرجیان= بنطس)حد شمال آن را جایهای بجناک، خزران، بلغار و سقلاب نامیده است(ص13-14). مؤلف کوههای شمال قفقاز را حدفاصل میان بجناک خزری و بلغار روس نوشته(همان، 34). منطقۀ پچنگها را جنوب سرزمینهای روس و قپچاق دانسته(همان، 37)، و مدعی شده است که سرزمین بجناکهای ترک از مشرق حدود غز، از جنوب به برطاس و براذاس، از مغرب به حدود مجار(مجغر) و روس و در جنوب ناحیۀ قپچاق است. وی سرزمین خزران را در شرق ناحیۀ بجناک آورده، و آنان را بجناک خزر نامیده است(همان، 87، 190، 191).
شاه خزران همه ساله با پچنگها درگیر می‌شد و به نوشتۀ ابن‌رسته اشخاص متمکن و دارای بضاعت را مکلف می‌نمود که به تناسب ثروت خود هزینۀ جنگجویان را برای پیکار با پچنگها بپردازند(ص 140). قپچاقها نیز همانند خزران عرصه را بر پچنگها تنگ می‌کردند و در نتیجه اینان را به سوی اراضی مجارها می‌راندند. پچنگها در اراضی وسیعی از کرانۀ رود ولگا تا مصب رود دانوب پراکنده شدند. کار اصلی آنان پرورش دام بود. در سدۀ 4ق/10م پچنگها دو شاخه(شرقی و غربی)شدند(بروکهاوس، BSE3، همانجاها).

در سالهای 302، 308 و 357ق/915، 920 و 968م پچنگها به اراضی روسها هجوم بردند(همانجا). در 332ق/944م ایگور، فرمانروای دولت کیف روس با دولت بیزانس به جنگ پرداخت(نوسُف، I/37). پس از او فرزندش اسویاتوسلاو2 نیز با دولت بیزانس در 360/971م درگیر شد(همانجا). این هر دو فرمانروا در پیکار با دولت بیزانس از جنگجویان پچنگ بهره می‌جستند. در 361ق/972م پچنگها به تحریک دولت بیزانس به متحدان روس خود حمله بردند و گروه کثیری از آنان را در کنار رود دنیپر منهدم کردند. در 427ق/1036م یاروسلاو3 مشهور به (خردمند) در نزدیکی کیف رزمندگان پچنگ را سخت درهم شکست. با این شکست هجوم پچنگها به روسها پایان گرفت(BSE3، همانجا).
در سده‌های 5و6ق/11و12م فرمانروایان روم شرقی(بیزانس)کوشیدند تا برای پیکار با روسها و بلغارهای اطراف رود دانوب از پچنگها بهره جویند، در سده‌های 4-6ق/10-12م پچنگها بارها به سرزمین مجارها حمله بردند و در مرزها و درون سرزمین آنان پراکنده شدند. در سده‌های 7-8ق/13-14م پچنگها از صورت قومی واحد بیرون آمدند و با ترکان، مجارها، پولوتسها، روسها و اهالی روم شرقی درآمیختند و در آنان مستحیل شدند(همانجا).
زبان پچنگها از گروه قپچاقی زبانهای ترکی است(همانجا)، ولی دربارۀ آداب و رسوم و دین آنان آگاهی کافی در دست نیست. ادریسی می‌نویسد: پچنگها همانند خزران و بلغارها جامه‌های بلند می‌پوشیدند(2/918). جای دیگر از قول ادریسی آمده است(نک‍: EI2, VIII/289) که پچنگها همانند روسها مرده‌های خود را می‌سوزاندند، برخی ریش خود را می‌تراشیدند و برخی آن را می‌بافتند. اما در کتاب ادریسی چنین مطلبی دیده نشده، و هیچ مشابهتی میان پچنگها و روسها در سوزاندن مردگان و بافتن ریش مشاهده نشده است. در رسالۀ ابن‌فضلان نیز هیچ اشاره‌ای به سوزاندن مردگان از سوی پچنگها نشده، و تنها مشابهت میان آنان در تراشیدن ریش بوده است(همانجا).
ظاهراً آشنایی پچنگها با مسیحیت در اواخر سدۀ 4ق/10م بوده است(نک‍: EI2، همانجا). ابوعبیدبکری دربارۀ دین پچنگها می‌نویسد که آنان ابتدا به دین مجوس بودند، ولی پس از آغاز سدۀ 4ق/10م فقیهی مسلمان که به اسارت درآمده بود، آنان را به پذیرش دین اسلام فرا خواند؛ در نتیجه پچنگها به اسلام روی آوردند و این امر موجب درگیریهایی شد که مسلمانان در آن پیروز شدند(1/445). ابن‌رسته دین پچنگها را شبیه دین غزان دانسته است(همانجا). به نوشتۀ گردیزی، خزران پچنگها را برده می‌کردند و می‌فروختند(ص271).
مآخذ: ابن‌حوقل، محمد، صورةالارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1939م؛ ابن‌رسته، احمد، الاعلاق‌النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1309ق/1891م؛ ابن‌فضلان، احمد، رسالة، به کوشش سامی دهان، دمشق، 1379ق/1960م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، تونس، 1992م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ ادریسی، محمد، نزهةالمشتاق، بیروت، 1409ق/1989م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک‌الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870م؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات‌الترک، استانبول، 1333ق؛ کُستلر، آرتور، خزران، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1361ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛ نیز:

Artamonov, M. I., Istoriya Khazar, Leningrad, 1962; Barthold, W. W., Sochineniya, Moscow, 1968; Brockhaus, EntsiklopedicheskiĮ slovar’, St. Petersburg, 1898; BSE3; EI2; Gumilev, L. N., Drevnie Tyurki, Moscow, 1967; Nosov, N. E., Krakaya istoriya SSSR, Moscow, 1983.
عنایت‌الله رضا

۲ نظر:

باچه آزره گفت...

سلام دوست نازنین : دقیق در رروز ازادی بیان ویبلاگ باچه آزره را بستند ومن بار دیگر ازین دریچه سر بدر کردم تا از دیدار شما محروم نمانم.از آلبم باچه آزره دیدن فرمایید.بدروووود



http://www.bacheazra.blogspot.com/

ناشناس گفت...

اگر به زور جباریت و تنگ نظری و به نام حکمت و سنت دری فرهنگی بسته میشود، به رحمت عقل و درایت دری مهمتری برای تعالی روح قالب انسانی و جامعه اش، باز میشود. باشکست این چنینی انسان مبارز سخت جان تر میگردد.