شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۸
سلطان سبلان و هرم کوه همان اوشیدم و اوشیدرن (هوکرِ) اوستا هستند
در زامیاد یشت اوستا به جای کوه هوکر (خوب کنش، سَوَلان) و اوسیندام (اوشیدم، مه سَوَلان، سبلان بزرگ) که در کتاب پهلوی زادسپرم از محل های همپرسگی زرتشت سپیتمان (سپیتاک سپیتمان) با امشاسپند بهمن به شمار رفته اند، از زوج نام اوشیدم (سمت دمیدن نور خورشید) و اوشیدرن (سمت غروب خورشید) استفاده شده است که این زوج نام می توانست در مورد زوج کوههای دیگری نظیر قوشا داغ (زوج کوه) غرب کوهستان سبلان و زوج کوههایی در سمت سیستان و هامون و هر آن کوههای بزرگی که در شرق و غرب یکدیگر واقع شده اند، به کار رود. نام قلۀ سلطان سبلان مطابق ما سبلان (سبلان بزرگ) و نام قلۀ هرم به صورت هیر-رَم (فراهم کنندۀ ثروت) مطابق نامهای هوکر (خوب کنش) و سَوَلان (لانۀ سود) است. نام دریاچه قله کوه سبلان (هوکر) در اوستا اورویس (مدور) و چشمۀ سرئین (زیبا) چشمه الهۀ ناهید معرفی شده است. زوج نام اوستایی اوشیدم، اوشیدرن در سرود فولکلور معروف آذری به شکل کوه اوشیدیم اوشیدیم (کوهستان بسیار سرد) به یادگار مانده است که به احتمال زیاد به ترجمه از متن پهلوی کهن گم شده ای است:
"اوشیدیم، اوشیدیم، داغدان آلما داشیدیم" (کالاهایم را از کوه اوشیدم اوشیدرن حمل کردم)
"مندن آلما آلادیلار، منه ظلوم سالدیلار" (کالاهایم را از من گرفته گرفتند به من ظلم نمودند)
...قاناتداندیم اوشماقا (پر در آوردم برای پرواز)/ حق قاپسین آشماقا (برای باز کردن در حقّ)/ حق قاپسی کلیدی (در حق قفل است)/ کلید دوه بوینی ندا (کلید از گردن شتر آویزان است)/ دوه گیلان یولیندا (شتر در راه گیلان است)/ گیلان یولی سربسر (راه گیلان سرتاسری است) /ایچینده میمون گزر (درمیان آن میمونها می گردند)....
معانی نامهای اوستایی کوه سبلان:
در کتاب پهلوی زادسپرم نام کوه سبلان در ردیف دومین محل همپرسگی زرتشت با امشاسپندان (در این مورد با امشاسپند بهمن) به صورت مرکب هوگرو آسیند/اوسیندام (اوشیدم، سمت بر آمدن نور) ثبت شده است که شکلهای اوستایی اجزاء آن هوکئیریه (خوب کنش) و اوشی دم (سمت دمیدن نور خورشید)/اوشیدرن (سمت رفتن خورشید) است. به نظر می رسد خود نام هوکئیریه (خوب کنش) بعداً به سَوَ-لان (محل سود یا به شکل سَهولان به کُردی یعنی یخ و برف) ترجمه شده است. اثری از نام دوم را در حدیث نبوی منسوب به کوه سبلان در نزهة القلوب حمدالله مستوفی می یابیم: "روح مرده بعد از خروج از تن به صورت دانۀ برفی بر کوه سبلان و ماسبلان (سبلان بزرگ) فرود می آید". اوش (روشنی) در اوستا و سَوَ (سود) به صورت شَوَ در سانسکریت معنی مرگ نیز می داده اند که لابد در این مورد به روح مردگان تفسیر شده اند:
शव m. shava cadaver
حمدالله مستوفی قزوینی در نزهة القلوب مطالبی را در بارۀ کوه سبلان آورده که معلوم می دارد چرا پیش مسلمین دریاچۀ زیبا و یخ آلود قلّۀ سبلان چشمه ای بهشتی و آن جهانی به شمار آمده است: " کوه سبلان در آذربایجان از جبال معروف است و بلاد اردبیل و سراه و پیشکین و آباد و ارجاق و خیاو در پای آن افتاده است؛ کوهی سخت بلند است و از پنجاه فرسنگ دیدار می دهد. دورش سی فرسنگ باشد و قلّۀ او هرگز از برف خالی نبود و بر آنجا چشمه است اکثر اوقات آب او یخ بسته بود از غلبۀ سرما و درکتاب عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات زکریا بن محمد قزوینی از رسول عم مرویست: من قراء فسبحان الله حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السموات و الارض و عشیاً و حین تظهرون یخرج الحی من میت و یخرج المیت من الحی و یحیی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون کتب الله تعالی له من الحسنات بعد و ذلک به مقدار ورقه ثلج یسقط علی سبلان و ما سبلان یا رسول الله قال جبل من بین ارمنیه و آذربایجان علیه عین من عیون الجنه و فیه قبر من قبورالانبیاء و در تاریخ مغرب گوید که آن چشمه را آبی در غایت سرد است و در حوالیش چشمه های آب سخت گرم است و سوزان و جاری است."
در رابطه با مشتبه شدن نام دژ بهمن (نینوا= محل ثروت و خوشی)- که کیخسرو (کیاخسار) ویران کرد- با کوه سبلان و شهر اردبیل (شهر ثروت) گفتنی است سوای ترادف معنی لغوی آنها بی شک نام امشاسپند بهمن کوه "سبلان" (هوگر و اوسیندام) در این میان عامل بوده است. مطابق ادامه همان حدیث نبوی خبر حمدالله مستوفی "قبری از قبور انبیاء (منظور ایزد ارد) و چشمه ای از چشمه های بهشت (منظور سرئین) در کوه سبلان واقع هستند." مطابق کتاب بندهش به روایت مهرداد بهار: مینوی پرهیزگاران (=ایزد ارد) برای پاکی زمین آفریده شده است که چون بر او (=زمین) دیوان به شب پلیدی فراز برند، او (=مینوی پرهیزگاران) پاکیزه بکند. او را این خویشکاری نیز هست که هر غروبی از هر آفریدۀ ایزدی فرّه ای باز به پیش هرمز شود، به اوشهین گاه آن فره به ستارۀ پایه آید و اوشبام (الهۀ روشن درخشان) آن را بپذیرد، به بامدادگاه به دریای اورویس [دریاچۀ قلۀ کوه هوکر (سبلان) که رود اردویسور ناهید (قره سو، شاخه سبلانی ارس) از آن سرچشمه میگیرد] در آید و مینوی پرهیزگار [آن را] بپذیرد و به رَی (ارابه) که گردونه است، آید و به هر جانوری فرۀ خود را بسپارد. او که زمین را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه [از او] سپندارمذ آسوده یا آزرده بُوَد.
نام نینوس اساطیری خبر کتسیاس را که بیشتر به جای همان کیاخسار (کیخسرو) کشتار گر دیوان دژ بهمن (نینوا) است، می توان به معنی فاتح و ویرانگر نینوه (نینوه-اوس) یا مطابق متن اوستا دوستدار الهه (نین-اوس) گرفت. در اوستا کیخسرو (هئوسروه) فدیه آورنده به الهۀ آبها اناهیتا ذکر شده است.
در بارۀ مطابقت همیران (هاماوران) اساطیر کیانی محل دیوان شهر دوان (نینوا) با آشّور که به سبب ترادف نامها با اردبیل مشتبه شده، گفتنی است:
طبق قاعده تبدیل حرف "س" سنسکریت در زبانهای ایرانی به "ه" اتفاق می افتد نظیر سومۀ سنسکریت به هئومه اوستایی. از اینجا معلوم میشود نام سرزمین آشور "یعنی سرزمین ایزد آشّور (خندان)" در زبانهای ایرانی به همیران (سمیران سنسکریت به معنی منسوب به "خدای خندان= ضحاک") ترجمه گردیده و آن به سهو با حمیر (یمن) مشتبه شده است. صورت هاماوران متعلق به همیران را میشود به معنی سرزمین دشمنان و حریفان خدای خندان گرفت. جنگ کیکاوس با هاماوران و دیوان مازندران همان نبرد خشثریتی (فرمانروای مادی ناحیۀ کاشان) با لشکریان آشوری به رهبری رئیس رئیسان شانابوشو در پای حصار شهر آمل مازندران است که منجر به شکست آشوریان و استقلال ماد در عهد آغاز حکومت آشوربانیپال شد. این واقعه در شاهنامه به خصوص به صورت هفتخوان رستم در مازندران و در اوستا به صورت جنگ گرشاسب با غولان در کنار دریای فراخکرت منعکس شده است:
स्मेर m. smera smile.
خشثریتی (نیرومند) پسر اوپیته (اپیوه) سومین شهریار ماد در روایات ملی تحت نام و لقب کیکاوس (کاوس، پادشاه آرزومند) آمده که این یادآور مفهوم نام کمبوجیه (کامیاب در زندگی) است و این سبب شده است که در روایت شفاهی و ملی کهن جنگ سه کشور لشکرکشی کمبوجیه به مصر و حبشه با نبرد خشثریتی با آشور (هاماوران) در آمیخته شود.
داود مینایی در وبلاگ شهرستان مشکین شهر اطلاعات منابع عهد اسلامی در مورد سبلان و اردبیل را چنین بازگویی کرده است:
در گذرگاه تاریخ، کوهستان زیبا و سترگ سبلان همواره مورد توجه شاعران، مورخان و دانشمندان علم جغرافیا بوده تحت تأثیر مناظر بسیار دلچسب و خیره کننده آن، عناوین چندی را در کتابهای خود مطرح کردها ند و هر کدام از محققان بنا به سلیقه و بینش و تحقیق خود در رابطه با نام سبلان اظهار نظرهائی را ابراز داشته اند.
مورخین مینویسند: سبلان به فتح سین و با و سیلان یا ساوالان یا سولان، کوهی در نزدیکی اردبیل که مرتاضین در آنجا ساکن میشدند و مجوس، آن کوه را محترم میشمارند.
زیبدی در کتاب (تاج العروس فی شرح القاموس) نگاشته است:
«... آن کوه از معالم صالحین و اماکن متبرکه و مزارات است و سبلان لقب عدهای از محدثین، از آن جمله سالم و ابراهیم ابن زیاد ، خالدبن عبدالله و خالدبن دهقان میباشد...»
ابوالحق ابراهیم محمد فارسی اصطخری در کتاب مسالک و الممالک مینویسد:
«... فاما آذربایجان ، فان اکبر مدینه بها اردبیل...» اما آذربایجان همانا بزرگترین شهرش اردبیل است. در آنجا لشکرگاه و دارالحکومه وجود دارد ... در دو فرسخی آن کوهی است بزرگ و بلند به نام سبلان و در تابستان و زمستان از یخ تهی نمیشود و ساختمانی نیز در آن کوه نیست...»
کوه سبلان به جهت اینکه زرتشت در آنجا ملهم گشته و به پیامبری برانگیخته شده به مثابه طور زرتشت تلقی میشود و نزد ایرانیان قدیم، جنبه مقدسی یافته و پرستشگاه مردم بوده ، بخصوص که آتشفشانی بودن آن نیز کمکی به این امر نموده است.
دربارۀ سبلان و وابستگی زرتشت به این کوه، در اغلب مآخذ جغرافیا و تاریخ و نوشتههای قدیم به مناسبتی زکری به میان آمده و از آن سخنها گفتهاند. مانند کتاب عجایب المخلوقات و کتاب آثار البلاد و الاخبار العباد که از ذکریا بن محمد بن محمود المکمونی القزوینی اشاراتی رفته است. وی در این کتاب مینویسد:
« ... زرتشت از (شیز) آذربایجان بود و چندی از مردم کناره گرفت و در کوه سبلان بسر برد و از آنجا کتابی آورد نامزد به یسنا ... »
استاد پور داود در جلد دوم کتاب یسنا در ص 162 چنین مینویسد:
«... در نوشتههای برخی از نویسندگان یونانی و رومی نیز به گوشه گیری زرتشت پس از برانگیخته شدن به پیغمبری بر میخوریم ، پلینیوس plinius که در هنگام آتشفشانی کوه وزوو vesuve در ایتالیا در سال 79 میلادی از برای تماشا به آن کوه آتشفشانی نزدیک شده و جان خود را از دست داده چنین یاد میکند:
«... گویند زرتشت ، هنگام سی سال گوشه گرفت و خورش وی پنیری بود که تباه نمیشد (یک گونه مائده). ناگزیر nietzche فیلسوف آلمانی که در 25 اوت 1900 در گذشت، همین نوشته ها را به یاد داشت که کتاب خود را به نام (چنین گفت زرتشت) Also Sprach Zarathustra چنین آغاز میکند:
«... هنگامی که زرتشت سی ساله بود زادگاه و دریاچۀ زادگاه خود را بدرود گفت و به کوهی رفت. در اینجاست که او، از خرد خویش برخوردار گردید و در هنگام ده سال ، از تنهائی خسته نشد تا اینکه دلش دگرگون گردید. پس، آنگاه بامدادان، در سپیده دم ، برخاست و روی به خورشید کرد و گفت... »
در کتاب عجایب المخلوقات از قول پیامبر اکرم (ص) چنین نقل میکند که فرمود:
«... کسی که بخواند خدا را هنگام شام و صبحگاه در نماز مغرب و صبح و ستایش و تسبیح گوید و سپاس اهل عالم آسمانها و زمین مخصوص او است و شما نیز در تاریکی شب ونیمه روز در نماز عشاء و ظهر و عصر به ستایش او مشغول شوید آن خدایی که زنده را از مرده و مرده را از زنده و زمین را پس از فصل خزان و مرگ گیاهان باز زنده گرداند و همانگونه که شما را هم از خاک بیرون آورد و به عدد آنچه بخوانند بنویسد خدای تعالی برای او حسنات به مقدار برفی که بر کوه سبلان بریزد. گفتند یا رسول الله سبلان چیست؟ فرمود کوهی است بین ارمنیه و آذربایجان، بر آن چشمهای است از چشمههای بهشت و در آن قبری است از قبور انبیاء... »
عظمت و ابهت و قدمت سبلان سبب شده است که هم مورد احترام مردم بوده و هم دربارۀ آن افسانهها ساختهاند. چنانکه معروف است در قلۀ سبلان قلعهای محکم وجود داشته که آنرا دژ بهمن نام نهاده و یا روئین دژ میگفتند و فردوسی نیز در شاهنامه خود بدین مطلب اشاره کرده است.
سبلان چنانچه مذکور افتاد در اغلب کتب جغرافی نویسان و مورخین قدیم آمده است مانند یاقوت حموی در معجم البلدان از آن زکری نموده که ترجمۀ آن چنین است:
« ... سبلان کوه بزرگی مشرف به شهر اردبیل در سرزمین آذربایجان است و در این کوه عدهای کوه وجود دارد و قبور عده بسیاری از صلحا در آنجاست و قلۀ آن در تابستان و زمستان پوشیده از برف است و مردم معتقدند باینکه از نشانههای مردم صالحند و اماکن مبارکهای است که زیارتگاه مردم است...»
عده ای را عقیده چنین است که دو تیغه به نام تیغۀ شمالی و تیغهای پائینتر به نام تیغۀ قائم در سبلان وجود دارد که در جلو تیغۀ قائم قبری است که به حامد پیغمبر نسبت میدهند.
در کتاب حدود العالم من المشرق الی الغرب درباره سبلان و اردبیل چنین اشاره شده است:
«... دیگر به ناحیت آذر آبادگان کوهی است خرد به نزدیکی اردویل ، آنرا کوه سبلان خوانند... »
«... اردویل قصبۀ آذربادگانست. شهری عظیم است و گرد و اطراف آن پاره است و شهری سخت بسیار نعمت بود اکنون کمتر است و مستقر ملوک آذربادگان است و از وی جامهای برو و جامهای رنگین خیزد... »
مؤلف بستان السیاحه راجع به سبلان چنین نوشته است:
«... نام کوهی است در آذربایجان محتوی است به چشمههای بسیار و چمنهای بیشمار و غرایب روزگار. گویند یکی از انبیاء در آن کوه مدفون و دور دور آن کوه، سی فرسخ است و قلۀ آن هرگز از برف خالی نباشد. آب چشمههای آن در غایت سردی است و در حوالی آن بعضی چشمههای سوزان جاری است... »
آورده اند که حضرت زرتشت پیامبر را کتاب زرتشت در سبلان نازل شده است و او را از آذوقه پنیری بود که نه تمام شدی و نه فاسد. ایشان سی سال در سبلان مسکن گزید و نیز قرنها بعد از زرتشت، دامنه و قلۀ آن مامن مغان بوده که مشغول ریاضت بودند.
شعر خاقانی راجع به جنبۀ تقدس کوه سبلان
قبلهٔ ابدال قلهٔ سبلان دان / کو ز شرف کعبه وار قطب کمال است
کعبه بود سبزپوش او ز چه پوشد/ جامهٔ احرامیان که کعبهٔ حال است
در خبری خواندهام فضیلت آن را/ خاست مرا آرزوش قرب سه سال است
رفتم تا بر سرش نثار کنم جان / کوست عروسی که امهات جبال است
چادر بر سر کشید تا بن دامن / یعنی بکرم من این چه لاف محال است
مُقعد چندین هزار ساله عجوزی / بکر کجا ماند این چه نادره حال است
موسی و خضر آمده به صومعهٔ او / صومعه دارد مگر فقیر مثال است
هست همانا بزرگ بینی آن زال / چادر از آن عیب پوش بینی زال است
گفتم چادر ز روی باز نگیری بکر / نه ای شرم داشتن چه خصال است
از پس بکران غیب چادر غیرت / بفکن خاقانیا که بر تو حلال است
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر