شنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۵

ملک سبا باستانی

مِلک سبای اساطیری عهد باستان دراصل همان تومیریس ملکه ماساگتهااست

کتاب نفیس تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز منبع بی نظیری برای تحقیقات ایران شناسی، خصوصاٌ در مورد تاریخ و جغرافیای تاریخی نواحی غربی ایران می باشد. در باب موضوع اخیر نواحی کرد نشین غرب ایران وضعیت استثنائی دارند چه حملات آشو.ریان اغلب متوجه آنجا بوده و آنان در شرح این حملات نام بخشهای مختلف و قلعه های مهم آنجا را ذکر کرده اند که به یاری تحقیقات زبانشناسی در امر تبدیلات حروف می توان بسیاری از این اماکن را شناسائی نمود. نگارنده ضمن مقالاتی برخی از این نواحی را شناسایی نموده است در اینجا بقیه نام های قابل بررسی و ممکن را مورد شناسایی قرار می دهیم: موسی سینا (که در نامش واژهً موسی= آب- به کار رفته) و همچنین موسی سیر به ترتیب نواحی سرچشمه ای زاب کوچک و زاب بزرگ هستند. نام مرکز موسی سینا یعنی بوناسی بر اساس تبدیلات حروف و افزودن پسوند نسبت مطابق با شهر پنجوین کردستان عراق می باشد. ولایت سی پیرمان که کتیبهً آشور ناسیراپال دوم می گوید که "ساکنین اش مانند زنان تته پته می کنند" به عبارت دیگر به زبانی بیگانه و مهجور سخن می گویند باید همان ناحیهً پیرانشهر/ خانه باشد که اجزاء نام وی به تعبیر ایرانی آن در نامهای این ناحیه زنده مانده اند. این زبان کهنه و بیگانه را می توان زبان امه سال (زبان زنان) لهجه ای از زبان سومری شمرد که لابد تا آن زمان یعنی حدود سال 880 پیش از میلاد زنده بوده است. نامهای آراشتوا، سومورزو،زامرو، کاربیتو (به اکدی به معنی مبارک)، آمّالی، داگارا به ترتیب با سردشت، سنقر، دمهران مذکور در شرفنامه، قروه، دیرمولی و روستای زاغه قابل انطباق می باشند. اما نام مهمتر در این باب ولایت کرتی یارا ( به لغت هندوایرانی به معنی سرزمین قلاع کوهستانی) و مرکز آن بار یا لاربوسا می باشند چه این نامها به تر تیب حاوی نام کرتی ها (کردان شرقی) و شهر آنان بیجار گروس می باشند؛ با علم به اینکه کلمهً لار به زبان بومیان باستانی این سرزمین یعنی لولوبیها به معنی کوه یعنی به جای همان کلمه گئیر (گر) اوستایی بوده است. بعد از ذکر این مقدمات به سراغ ملک سبای باستانی برویم: دیاکونوف در تاریخ ماد مکان سرزمینی باستانی با نامهای سابوم (ساب- اوم) و سابینا (ساب- اینا) را به درستی در سمت شمال عیلام دانسته است. گفتنی است این نام ربطی با نام شهر ساوه (ساگ بیتو= معدن سنگ نمک و گچ کتیبه های آشوری) ندارد. بدیهی است که در این راه به سراغ شهر زهاب و سرپل زهاب کرمانشاهان باید رفت. می دانیم که در زبانهای کهن ایرانی حرف س به ز (ذ) تبدیل پذیر بوده است به عنوان مثال کلمهً اوستایی (مادی) آسرون (نگهبان آتش) تبدیل به آذرون گردیده است. دیاکونوف نام باستان بخش سر پل شهر زهاب را به صورت پادیر (پاد + پسوند عیلامی ایر) آورده است و کلمهً پاد علی القاعده به پذ و پَل و پُل قابل تبدیل بوده است. بنابراین نام شهر مجاور آن زهاب (خسرو شاد فیروز زمان ساسانیان) نیز ریشه در اعصار باستانی دارد و این نام علی القاعده صورت تطور یافتهً همان ساب-وم یا ساب- اینای منابع بابلی و آشوری است که پیداست در اولی با پسوند اسمی اکدی اوم و در دومی با پسوند نسبت ایرانی این روبرو هستیم. نام مرکز ولایت سابینا در کتیبه های آشوری خودون آمده که با شهر خانقین کردستان عراق مطابقت دارد. در کتاب فرهنگ اساطیر شرق باستان تألیف گوندولین لیک ترجمه دکتر رقیه بهزادی به صراحت از الهه محبوبی سومری به نام نین سابا ("بانوی سابا") به عنوان الهه آب وغلات سخن به میان آمده که همسر نبو ("کسی که مرا خوانده است") محسوب گردیده است.می دانیم نام دیگر ایالت این دیار نامرو بوده که در زانهای کهن سامی و همچنین ایرانی به معنی سرزمین آبهای خوب و محل تراوش آب بوده است. این نام از سوی دیگر می توانست با نام الههً سومری نامّو (الههً مادر و سرچشمه ها) تطبیق داده شود. خود نام سبا (صبا) نیز در زبانهای سامی به معنی زیبا و آرمانی بوده است و دولتی در یمن بدین نام مسمی بوده که تورات و قرآن منظور از این ملکه سبا را در رابطه با سلیمان (کورش) ملکه ای از یمن مراد دانسته اند. گفتنی است در غرب فلات ایران الهه مادر و سرچشمه ها با نامهای ناهد (زن دارای پستانهای بزرگ) و ایشتار (الههً سرزمین پر آب) پرستش می شده است و کنگاور به نام وی به بیت ایشتار معروف بوده است و بر اساس همین سنن مادر سالاری بومیان غرب فلات ایران بوده است که در عهد پادشاه معروف بابل حمورابی ملکه ای با نام یا عنوان ناوار (نامرو) درهمین نواحی سابوم- سابینا حکومت می کرده است که حمورابی، فرمانروای قانونگذار عهد باستان برای تسلیم او مجبور به لشکر کشی علیه وی شد. پیداست که در اینجا با یکی از ریشه های کهن اسطورهً سلیمان و ملکهً سبا سرو کار داریم ولی از آنجاییکه در شجره نامه انجیلی و توراتی سلیمان تورات و انجیل و قرآن، سلیمان دقیقاٌ در میان ترجمه عبری خاندان هخامنشی در مقام همان کورش سوم است. بنابراین اسطورهً حمورابی و ملکهً سابوم بعداٌ به کورش (بنا به تورات خواند شده از سوی خدا= نبو) و تومیریس ملکه ماساگتها (اسلاف آلانها) نسبت داده شده است. می دانیم که در روایات اسلامی نام ملکهً سبا، بلقیس (پرگیس) معرفی شده که مترادف نام تومیریس و همچنین فرنگیس تورانی تاریخ اساطیری ایران است. گفتنی است که کورش برای به تبعیت در آوردن تومیریس و ماساگتها از وی خواستگاری کرد ولی چون جواب جز به کام وی آمد با نیروهای وی در گیر شد و سر انجام در این راه جان خود را از دست داد. می دانیم در اوستا نام چین و ترکستان دیار ماساگتها تحت نام سوهی (سرزمین پرسود) آمده، که این خود در تلفظ با سبا مطابقت پیدا می کرده است.
نام بلقیس به صورت یونانی پالّاکیس (به معنی دختر باکره) و به صورت عبری پیلِقِش به معنی معشوقه گرفته شده است.
در مثنوی معنوی مولوی اسطورهً مراسلات و ملاقات سلیمان (=مرد صلح، کورش) و ملکهً سبا (صبا) -که جالب است بنا به سنت مساگتها (آلانها) آفتاب پرست و دارای زرهای فراوان معرفی شده و منظور ملکه سرزمین سوهی اوستاست نه سبای عهد باستان- چنین منظوم گردیده است:
قصهً
هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان علی السلام
هدیهً بلقیس چل استر بدست
بارآنها جمله خشت زر بدست
چون به صحرای سلیمانی رسید
فرش آن را جمله زر پخته دید
بر سر زر تا چهل منزل براند
تا که زر را در نظر آبی نماند
بارها گفتند زر را وا بریم
سوی مخزن ما چه بیگار اندریم
عرصهً کش خاک زرده دهیست زر به هدیه بردن این جا ابلهیست
ای ببرده عقل هدیه تا اله عقل آنجا کمتر است از خاک راه چون کساد هدیه آنجا شد پدید شرمساریشان همی واپس کشید باز گفتند ار کساد و ار روا
چیست برما بنده فرمانیم ما
گر زر و گر خاک ما را بردنی است امر فرمانده به جا آوردنی است گر بفرمایند که واپس برید هم بفرمان تحفه را باز آورید
خنده اش آمد چون سلیمان آن بدید
کز شما کی من طلب کردم ثرید
من نمی گویم مرا هدیه دهید
بلک گفتم لایق هدیه شوید که مرا از غیب نادر هدیه هاست که بشر آن را نیارد نیز خواست
می پرستید اختری کو زر کند رو به آرید کو اختر کند می پرستید آفتاب چرخ را خوار کرده جان اعلی نرخ را
آفتاب از امر حق طباخ ماست
ابلهی باشد که گوئیم او خداست
آفتابت گر بگیرد چون کنی آن سیاهی زو تو چون بیرون کنی
نه به درگاه خدا آری صداع که سیاهی را ببر واده شعاع
گر کشندت نیمه شب خورشید کو تا بنالی یا امان خواهی ازو حادثات اغلب به شب واقع شود و آن زمان معبود تو غایب شود
سوی حق گر راستانه خم شوی
وارهی از اختران محرم شوی چون
شوی محرم گشایم با تو لب تا ببینی آفتابی نیمه شب جز روان پاک او را شرق نه
در طلوعش روز و شب را فرق نه روز آن
باشد که او شارق شود شب نماند شب چو او بارق شود
چون نماید ذره پیش آفتاب همچنانست افتاب اندر لباب
آفتا
بی را که رخشان میشود
دیده پیشش کند و حیران میشود
همچو ذره بینش در نور عرش پیش نور بی حد موفور عرش
خوار و مسکین بینی اورا بی قرار
دیده را قوت شده از کردگار
کیمیایی که از و یک مأثری
بر دُخان افتاد گشت آن اختری
نادر اکثیری که از وی نیم تاب بر ظلامی زد بکردش آفتاب
بوالعجب میناگری کز یک عمل
بست چندین خاصیت را بر زحل باقی اختر ها و گوهرهای جان هم بر این مقیاس ای طالب بدان دیده
حسی
زبون آفتاب دیدهً ربانیی جو و بیاب
تا زبون گردد به پیش آن نظر شعشعات آفتاب با شرر کآن نظر
نوری و این ناری بود
نار پیش نور بس تاری بود..... تحریض سلیمان علیه السلام مر رسولان را بر تعجیل هجرت بلقیس بهر ایمان
همچنانکه شه سلیمان در نبرد جذب خیل و لشکر بلقیس کرد
که
بیایید ای عزیزان زود زود
که بر آمد موجها از بحر سود
سوی ساحل می فشان بی خطر جوش موجش هر زمانی صد گهر
الصلا گفتیم ای اهل رشاد
کین زمان رضوان در جنت گشاد
پس سلیمان گفت ای پیکان روید
سوی بلقیس و بدین دین بگروید
پس بگوییدش بیا اینجا تمام
زود که انّ الله یدعوا بالسلام هین بیا ای طالب دولت شتاب
که فتوحست این زمان و فتح باب
ای که تو طالب نهً تو هم بیآ
تا طلب یابی ازین یار وفا .....

۳ نظر:

ناشناس گفت...

من متعجبم که چطور می تونید این قدر راحت کلمات رو معنا کنید و بی هدف فقط مطلب بنویسید!!! خودتون این متن بی سر وته رو یک بار از اول تا آخر بخونید . چی ازش می شه برداشت کرد و یا یاد گرفت؟ ماساژت ها کجا . کرمانشاه کجا . یمن کجا!! کورش و سلیمان چه ربطی به هم دارن ؟ فرنگیس و بلقیس ؟؟ آخه طبق چه اسولی ؟ منبعی می نویسید؟؟؟

ناشناس گفت...

تحقیق روی اساطیر کهن پیشینیان همین است. روایات شفاهی پیشینیان از گوشه و کنار خاورمیانه از وقایع و اشخصاص مهم با هم ترکیب شده است. همیشه استنتاجات صحیح نیستند. آنها را باید سیال نگهداشت تا اصل ثابت پیدا شود. در پیش از اسلام اساطیر ایرانی در اولویت ملل خاوزمیانه بوده اند.

ناشناس گفت...

مثلاً تازه متوجه شده ام که سِباء در زبان عربی به معنی مِی و سبأ به معنی خوردن مِی است و الهه کاسیتو در همان کرمانشاهان و لرستان عهد باستان الهه شراب بوده است.