موسی به عنوان خدای خورشید و موس تاریخی
نگارنده در کتابچه ای که به نام رشتهً سرخ تاریخ اساطیری ادیان به زبان سوئدی منتشر ساخته است، از جمله به اثبات این موضوع پرداخته است که موسی تاریخی تورات و قرآن همان کاموسه (یعنی روح همزاد ایزد میثره، مهر) آخرین پادشاه هیکسوسی (حاکمان بیگانه) است که توسط فرعون اهموسه (برادر ایزد مهر) از مصر به سوی سرزمینهای قبلی شان در سمت فلسطین رانده شده اند. این مردم پیش از این شکست و اخراجشان از مصر بیش از حدود 200 سال تا حدود سال 1350 پیش از میلاد در مصر علیا فرمانرانده بودند. این هیکسوسها یا پادشاهان شبان همان اتحادیه قبایل میتانی، هوری، آموری و ماری بوده اند که نامشان در قرآن به صورت اصحاب الرّس (یعنی شبانان) جزء اقوام بائده (معدوم گردیده) به شمار رفته اند. در میان اتحادیه قبائل این قوم، میثه (مهر، خدای قبیله ای و خورشید میتانیها) به عنوان بزرگترین و محبوبترین خدا پرستش می شده است و پرستش این ایزد از ایشان به مصری نیز رسیده بود چنانکه نام فرعونان اهموسه و توتموسه که بعد از فراری دادن هیکسوسه حکومت کرده اند مأخوذ از نام همین ایزد خورشید آریائیان میتانی می باشد. آرنولد توین بی در کتاب معروف خود تاریخ تمدن در این باب اشاره می کند که این ایزد موسه باید همان آتون خدای خورشید مصریان باشد وی در اثبات این امر می افزاید " چون ستایش آتون تنها ستایش خدایی است که در تاریخ فراعنه ثبت شده است" لذا وی نام آتون موسه را برای این خدای مصری هیکسوسی پیشنهاد می کند. ولی وی متوجه این نکته نشده است که نام موسه (موسی) همان طوری که از نام آخرین فرمانروای هیکسوسی مصر بر می آید در اصل خدای قبیله ای و خورشید میتانیان اتحادیه قبائل هیکسوس بوده است و این نام از آنها به مصریان به عاریت رسیده بوده است. لذا نام موسی ملقب به دارندهً ید بیضا از نظر قبیله ای یا خدای قبیله ای بیانگر میتانیها و خدای خورشید گردنده ایشان بوده است. گفتنی است خود نام میتانیها از نام همین ایزد قبیله ای آنان اخذ گردیده بوده است. در اسطوره موسی، هارون برادر موسی نشانگر همان هوریان (یعنی مردم کوهستانی قفقازی الاصل)همراه میتانیها است و خواهر اسطوره یش مریم نشانگر مردم سامی ماری بوده که توسط حمورابی به سمت سوریه و فلسطین رانده شده بودند و سرانجام نام پدر آنان یعنی عمران به وضوح نشانگر همان مردم باستانی سامی سوریه یعنی آموریها می باشد. در این جا اضافه می کنیم که نام میثره (مهر) یعنی ایزد گردنده عهد و پیمان خورشید علی القاعده در زبانهای کهن هندوایرانی به صورت میثه (موسی) نیز تلفظ می شده است خود نام میتانیها گواه صادق این نظر است. دکتر محمد جواد مشکور در کتاب خلاصه ادیان خود ضمن بحث خود تحت عنوان مهر پرستی و مسیحیت بدین مسئله اشاره می کند که چرا ایزد خورشید آریائیان هندو ایرانی میثره (میثه، مهر) یعنی ایزد گردندهً عهدو پیمان خوانده می شده است. کّل مطلب وی با اندکی اضافات از این قرار است: " مهرپرستی و مسیحیت: مهر یا میثره که در کیش هندوایرانی که از آن خداوند روشنایی و عدالت و راستی و عهد و پیمان اراده شده، معادل شمشا (شمس) خدای بابلیان است. آیین وی از ادیان قدیم ایران بوده است. مهرپرستان یکدیگر را برادر و مربیان خویش را پدر می خواندند. آیین مهرپرستی از ایران (و کپادوکیه) به روم رفت و پرستشگاههایی برای این خداوند در روم ساخته شد. در مهرپرستی هفت درجه وجود داشت و برای ورود به هر درجه شستشویی لازم بود که اساس غسل تعمید مسیحیان برآن است. رومیان قدیم روز یکشنبه را که بعدها مسیحیان عید گرفتند، مخصوص به خورشید شکست ناپذیر (مهر) دانسته و مقدس می شمردند. بزرگترین جشن مهر در 25 دسامبر بود، که روز تولد مهر تصور می شده است و آن کوتاهترین روز سال بوده است. زیرا در شب یلدا اولین شب زمستان یا شب آخر ماه آذر که بلندترین شب سال است رومیان مهرپرست گمان می کردند که دیگر این ایزد گردندهً عهد و پیمان خورشید از مشرق سر بر نخواهد آورد. بدین جهت چون می دیدند فردای آن روز با وجود درازی شب، باز خورشید طلوع کرد. از این رو آن روز را که کوتاهترین و صغیرترین روز سال بود روز تولد مهر می پنداشتند و برای او جشن تولد می گرفتند و این عید را سول ناتالیس انویکتوس یعنی جشن عدالت خورشید شکست ناپذیر میگفتند. در هنگام تولد مهر شبانان اورا پرستیدند، در هنگام تولد مسیح (یهودا پسر زیپورایی تاریخ) نیز شبانان بر وی نماز بردند. در بهار نیز جشنی نزد مکهرپرستان معمول بوده است که به جای آن در مسیحیت عید فصح (پاک) در روز عروج عیسی آمده است. باری از ناقوس و ارغنون کلیسا گرفته تا عقیدهً به اینکه مسیح خود را برای نجات بشر فدا ساخت از آیین مهرپرستی مأخوذ می باشد. مهرپرستان معتقد بودند که آخرالزمان، روز رستاخیز مردگان از گورهایشان است تا در برابر مهر حاضر شده از روی عدالت پاداش و کیفر ببینند. اگر در ایران و نواحی کردنشین و کپادوکیهً آسیای صغیر آثار باستانی زیادی از مهرپرستی در دست نیست، اما در کشورهای اروپایی از ایتالیا و آلمان گرفته تا انگلستان، میترائوم یا مهرابه های مهر فراوان است. حاصل سخن آنکه چون دولت روم کیش مسیحی را در قرون چهارم میلادی به رسمیت شناخت و در این چهار قرن اولیهً مسیحیت آیینی گمنام بود و شعائر و تشریفات مخصوصی نداشت، آداب و رسوم مهرپرستی اشکانیان و مهرپرستی در روم یعنی مذهب رسمی پیشین رومیان عیناٌ به مسیحیت انتقال یافت." باید افزود نظر به زایش مهر از کاج/ صنوبر باید مسیحیان تقدیس آن را از مهرپرستان اخذ کرده باشند. در بارهً اهمیت پرستش ایزد خورشید آتون/ میثه (موسی) نزد مصریان باستان باید به مندرجات کتاب فلسفهً شرق مهرداد مهرین مراجعه کرد. وی در باب این ایزد خورشید که در این عهد دوباره با نام مصری اصیلش آتون (خورشید با حرارت) نامیده است می آورد: " اخناتون (دوستدار خدای خورشید) که نام اولیه اش آمون حوتب و ملقب به امنوفیس بود، سرودی برای خورشید ساخت که معروف به سرود خورشید است و یکی از برجسته ترین قطعات ادبی دنیای باستان به شمار می رود. بعضی از قسمتهای سرود او به قدری با مزمور 104 از مزامیر داود چوپان (کورش/ ذوالقرنین، ملقب به قوچ= آمون) شباهت دارد که بعضی به درستی خیال می کنند که این مزامیر تقلید رونوشت گونه ای از سرود مزبور است. چنین پنداشته میشد که آتون رب النوع خورشید به خودی خود به وجود آمده است؛ آتون دو معنی دارد: همه چیز و هیچ چیز، به عبارت دیگر آتون یعنی هستی و نیستی، آغاز و انجام، خلاً و ملاً و خلاصه همه چیز است! اینک سطری چند از سرود خورشید که اخناتون سروده است، نقل میشود:
سرود خورشید
طلوع تو از افق چه زیباست،
ای آتون زنده، ای سر چشمهً زندگی!
در آن هنگام که افق مشرق طلوع می کنی،
همهً سرزمین ها را از زیبائی خود آکنده می سازی.
اگر چه بسیار دوری، پرتوهایت به زمین می رسد،
و اگرچه بسیار بالائی، روز اثر پای توست،
در آن هنگامی که در افق مغرب غروب می کنی،
زمین همچون مرده ای در ظلمت فرو می رود،
همه در اتاقهای خود به خواب می روند در حالیکه سرهای خود را پوشانیده اند.
شیران از کنام خود بیرون می آیند.
و ماران می گزند.
ظلمت فرمانروائی میکند و جهان در سکوت غرق میشود.
زیرا کسی که اینهارا آفریده، رفته است و در افق خویش آرمیده!
در آن هنگام که تو سر از افق بیرون می کنی، زمین درخشان است.
در آن هنگام که پرتو افشانی می کنی،
مردم هردو سرزمین مصر، جشن روزانهً خود را برپا می کنند.
و بیدار میشوند و بر پای خود می ایستند،
زیرا تو آنها را از خواب بیدار کرده ای.
همینکه دست و پای خود را شستند، لباس بر تن می کنند.
و دستهای خود را برای پرستش طلوع تو، بلند می کنند
و آنگاه در سراسر جهان هر کس پی کار خود می رود.
چهارپایان در چراگاه آرام می گیرند، تمام درختان و گیاهان به رشد و نمو می پردازند.
پرندگان در مردابهای خود پروبال می زنند،
و با بالهای افراشته به تو نیایش می کنند.
همه گوسفندان بر روی پای خود می رقصند،
بالداران همه پرواز می کنند،
و چون بر آنان، بتابی زندگانی آغاز می کنند.
کشتی ها رو به بالا و رو به پائین رفت و آمد می کنند،
ماهی رودخانه در برابر تو می جهد،
و پرتوهای تو در وسط دریای عظیم دیده میشود.
تو آفریدگار جرثومهً مرد در زن هستی.
این توئی که به پسر در جسم مادرش جان می بخشی،
و آرامش می کنی تا گریه نکند.
و حتی در رحم مادر به پرستاریش می پردازی.
در هنگامیکه جوجه در تخم مرغ جان می گیرد،
در او نفس می دمی تا در آنجا اورا زنده نگاهداری
از تخم بیرون می آید و با همه نیرویش چهچهه میزند.
و بر دوپای خود این سو و آن سو می دود
وه، کارهای تو چقدر گوناگون است!
و از نظر ما همه پنهان!"
در رابطه با قوم موسی یعنی هیکسوسها یا پادشاهان شبان باید افزود که نام ایشان در قرآن به صورت اصحاب الرّس قید شده است. برای آشنایی با این نام قرآنی مقالهً اصحاب الرّس را ضمیمه می نماییم:
داستان اصحاب الرسّ
اصحاب الرسّ (صاحبان دامها) همان اتحادیهً اقوام هیکسوس یا پادشاهان شبان بوده اند که میثره (موسی) را می پرستیده اند و آخرین پادشاه ایشان به نام کاموسه (روح همنشین ایزد میثره) نام داشته که همان موسی تاریخی است که توسط فرعون اهموسه ( به معنی برادر موسی) از مصر به سوی فلسطین رانده شده است. داستان ایشان- به بیان حافظ از ره افسانه (گرچه در این افسانه ها نیز می توان نکاتی بدیع دید)- در سایت تبیان بدین قرار ذکر شده است :
"وَ عَاداً وَ ثَمُودَا وَ أَصحَب الرَّس وَ قُرُونَا بَينَ ذَلِك كَثِيراً(38)
38. ما قوم عاد كه قوم هود پيغمبر بودند و ثمود را كه قوم صالح بودند و اصحاب رس و اقوامى بسيار را كه در فاصله ميان اين اقوام زندگى مى كردند، يعنى قوم نوح و اقوام بعد از ايشان را هلاك كرديم .
(از سوره مباركه فرقان )
در مجمع البيان گفته : كلمه ((رس )) به معناى چاهى است كه طوقه چينى شده باشد، و مى گويند ((اصحاب رس )) مردمى بودند كه بعد از قوم ثمود روى كار آمدند و بر لب چاهى زندگى مى كردند و خداوند پيغمبرى به سويشان گسيل داشت ، ولى ايشان او را تكذيب كردند و خدا هلاكشان كرد. بعضى ديگر گفته اند: (رس ) نام رودخانه اى بود كه قوم رس در كنار آن منزل داشتند. و روايات شيعه نيز مؤ يد اين احتمال است .
رواياتى درباره اصحاب رس
در كتاب عيون به سند خود از ابو الصلت هروى از حضرت رضا (عليه السلام ) روايت كرده كه امير المؤ منين (عليه السلام ) در حديثى طولانى كه راجع به داستان اصحاب رس است فرمودند: اصحاب رس مردمى بودند كه درخت صنوبرى را مى پرستيدند و نام آن را ((شاه درخت )) نهاده بودند و آن درختى بود كه ((يافث )) فرزند نوح آن را بعد از داستان طوفان بر كنار چشمه اى به نام ((روشن آب )) كاشته بود و اين قوم ، دوازده شهر آباد پيرامون نهرى به نام رس داشتند و نام آنها: آبان ، آذر، دى ، بهمن ، اسفند، فروردين ، ارديبهشت ، خرداد، مرداد، تير، مهر و شهريور بود كه مردم فرس اين اسامى را بر ماههاى دوازدگانه خود قرار دادند، قوم نامبرده از آن صنوبر دوازده جوانه گرفته در هر يك از شهرهاى خود، يكى را كاشتند و نيز از آن چشمه كه گفتيم صنوبر بزرگ بر كنار آن بود - نهرى به طرف آن جوانه ها و قريه ها بردند، و نوشيدن از آب آن نهرها را بر خود حرام كردند، به طورى كه اگر كسى از آن نهرها مى نوشيد و يا به چهارپاى خود مى داد به قتلش مى رساندند، چون مى گفتند: زنده ماندن اين دوازده خدا بستگى به آب اين نهرها دارد پس سزاوار نيست كسى از آنها بخورد و مايه حيات خدايان را كم كند.
و نيز در هر ماه يك روز را در يكى از آن شهرها عيد مى گرفتند و همگى در زير درخت صنوبر آن شهر جمع شده قر بانى هايى پيشكش و تقديم آن مى كردند، و آن قربانيها را در آتشى كه افروخته بودند مى سوزاندند، وقتى دود آن بلند مى شد براى درخت صنوبر (سمبل ایزد خورشید، میثره= موسی) به سجده مى افتادند و به گريه و زارى در مى آمدند و شيطان هم از باطن درخت ، با آنان حرف مى زد.
اين عادت آنان در آن دوازده شهر بود تا آنكه روز عيد شهر بزرگ فرا مى رسيد، نام اين شهر اسفندار بود و پادشاهشان نيز در آنجا سكونت داشت و همه اهل شهرهاى دوازده گانه در آنجا جمع شده به جاى يك روز دوازده روز عيد مى گرفتند، و تا آنجا كه مى توانستند بيشتر از شهرهاى ديگر قربانى مى آوردند و عبادت مى كردند، ابليس هم وعده ها به ايشان مى داد، و اميدوارشان مى كرد (البته ) بيشتر از آن وعده هايى كه شيطانهاى ديگر در اعياد ديگر، از ساير درختان به گوششان مى رسانيدند.
سالهاى دراز بر اين منوال گذشت و همچنان بر كفر و پرستش درختان ، ادامه دادند تا آنكه خداوند رسولى از بنى اسرائيل از فرزندان يهودا، به سوى ايشان فرستاد آن رسول مدتى آنها را به پرست ش خدا و ترك شرك مى خواند، ولى ايشان ايمان نياوردند پيغمبر نامبرده ، آن درختان را نفرين كرد تا خشك شدند چون چنين ديدند به يكديگر گفتند: اين مرد خدايان ما را جادو كرد، عده اى گفتند: نه ، خدايان بر ما غضب كردند، چون ديدند كه اين مرد ما را مى خواند تا بر آنها كفر بورزيم و ما هيچ كارى به آن مرد نكرديم و درباره آلهه خود غيرتى به خرج نداديم ، آنها هم قهر كردند و خشكيدند.
لذا همگى راءى رابر اين نهادند كه نسبت به آلهه خود غيرتى نشان دهند، يعنى آن پيغمبر را بكشند. پس چاهى عميق حفر كرده او را در آن افكندند و سر چاه را محكم بستند و آن قدر ناله او را گوش دادند تا براى هميشه خاموش گشت . دنبال اين جنايت خداى تعالى عذابى بر ايشان مسلط كرد كه همه را هلاك ساخت .
و در نهج البلاغه ، على (عليه السلام ) فرموده : كجايند صاحبان شهرهاى رس كه پيغمبران خود را كشتند و سنت هاى مرسلين را خاموش ، و سنتهاى جباران را احياء كردند؟.
و در كافى به سند خود از محمد بن ابى حمزه و هشام و حفص از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه : چند نفر زن به خدمت امام صادق (عليه السلام ) وارد شدند يكى از ايشان از مساحقه (جماع زنان با يكديگر) پرسيد، حضرت فرمود: حدش همان حد زنا است . آن ديگرى پرسيد آيا خداى تعالى اين مساءله را در قرآن كريم ذكر كرده ؟ فرمود: بلى ، پرسيد در كجا است ؟ فرمود: زنان رس .
و در الدرالمنثور است كه ابن ابى الدنيا (در مذمت ملاهى ) و بيهقى و ابن عساكر از جعفر بن محمد بن على (عليه السلام ) روايت كرده اند كه دو نفر زن از آن جناب پرسيدند: آيا افتادن زن روى زنى ديگر را در كتاب خدا حرام مى دانى ؟ فرمود: بلى ، اين عمل همان زنان است كه در عهد تبع مى زيستند و آن زنان كه با رس بودند. آنگاه اضافه كرده اند كه هر نهر و چاهى را رس گويند، سپس فرمود: كسانى كه چنين كنند بر ايشان جلباب و زره و كمربند و تاج و چكمه اى از آتش درست كرده روى همه آنها پارچه اى غليظ و خشك و متعفن از آتش بر تنشان مى كنند، آنگاه جعفر فرمود: اين مساءله را به همه زنان خود ياد دهيد.
مؤ لف : قمى هم از پدرش از ابن ابى عمير از جميل از امام صادق (عليه السلام ) روايتى در اين معنا آورده است ."
http://www.ghadeer.org/site/thekr/lib/024/start.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر