در قرآن از موسی دریانورد همراه خضر همان کورش دوم(توس) شاهنامه مراد است
از آنجاییکه خضر روایات اسلامی همان هوخشثره (هو- خشثره، کی آخسارو) پادشاه معروف ماد (کیخسرو کیانی) است که از معروفترین جاودانان زرتشتی است بنابراین در اینجا موسی (به ایرانی به معنی عهد و پیمان، به عبری یعنی برگرفته از آب) همنشین وی هم کسی جز کورش اول یا فرزند به گروگان رفته وی، آروک کو(چیش پیش دوم) نبوده است که اسطوره اش تحت نام پرسیوس (مرد پارسی) در اساطیر یونانی که حاوی همان اسطوره کودک از آب رود گرفته شده است به نام وی ثبت شده است. در اسطوره پرسیوس همچنین از نامهای آرگس و آندرومدیا (دختر پادشاه پادشاه آشور) و پرسس (پارسی) به عنوان پسر پرسیوس یاد شده است که به وضوح یادآور آستیاگس(تاجدار)، ماندانا/ روت و کورش دوم هستند. مسلم به نظر می رسد اسطورهً کورش سوم (فریدون) و آستیاگ (اژیدهاک، ضحاک مادی) در اساس بیان دیگری از همین حادثه به گروگان رفتن آروک کو (چیش پیش دوم) به مملکت آشور و ازدواج وی در آن دیار و یا از ازدواج همین چیش پیش دوم با دختر آستیاگ(منظورفرائورت) یعنی ماندانا بوده است. چه با کمی تحقیق تفحص در منابع تاریخی کهن در می یابیم که در واقع دو روایت معروف متفاوت در باب ازدواج چیش پیش دوم و کمبوجیه دوم با دختر آستیاگ(منظورفرائورت) و نیز ازدواج یکی از آنها با دختر آستیاگ(منظورفرائورت) وجود داشته است که در روایات کهن به علت تکرار گردیدن نامهای خاندان سلسله هخامنشی با هم در آمیخته و با هم مشتبه شده و به معروفترین آنها یعنی کورش سوم و پدرش کمبوجیه دوم منتسب گردیده اند. چه در خبر گزنفون، آستیاگس (تاجدار) در اصل به جای همان فرائورت پدر کی آخسارو است نه پسرمعروف کی آخسارو که بیشتر تحت همین نام یا لقب آستیاگ معروف است. به طوری که گفته شد مطابق کتیبه های آشوری بنیاد این اسطوره از آن واقعهً تاریخی پدید آمده که کورش اول پسرش آروک کو(یعنی شهریار نجیب= چیش پیش دوم) را به عنوان وثیقهً وفاداری به پیش آشوربانیپال (ضحاک آشوری) به بدان سوی رود دجله به نینوا پایتخت آشوریان فرستاد. دلیل این امر همانا مطابقت نام ضحاک(خندان) با نام آشور(خدای قبیله ای آشوریان) است که مترادف هم به معنی خندان می باشند چه نام آشور(خندان) در ترکیب خود نام آشوربانیپال(خدای آشور آفرینندهً فرزند است) مستتر است. چنانکه یادآور شدیم مسلم به نظر میرسد خود آروک کو همان چیش دوم پدر کورش دوم باشد که اسطوره اش به نبیره اش کورش سوم که نامش معروفترین در سلسلهً هخامنشی بوده، تعلق گرفته است. جالب است که در تورات کتاب روت، از ازدواج بوعز (کمبوجیه / در اصل چیش پیش دوم) با زنی از نسل سکائیان یا سامیان بین النهرین به نام روت (ریشه کن کننده= سپاکو، یا کامیاب= منسوب به کمبوجیه) -لابد منظور از رعایای آشوربانیپال- سخن گفته شده است که نویسنده این کتاب توراتی خود داود (عزیز، کمبوجیه دوم یا پدرش کورش دوم) و سلیمان (کورش سوم) را از تبار آنها ذکر کرده است. نظر به مطابقت نام روت(سپاکو) با فرانک (سگ) نام مادر فریدون شاهنامه (کورش سوم) می توان تصور نمود که نویسندهً کتاب روت تورات نیز اشتباه کرده و سپاکو/فرانک/روت در واقع نامهایی بر خود مادر کورش سوم(سلیمان) بوده اند و بتشبع (توپل) نامی که مادر سلیمان /ک.رش سوم به شمار رفته در واقع همان دختر وی آتوسا (توپل) است و ماندانا دختر آستیاگ(تاجدار، منظور فرائورت) زن چیش پیش دوم می باشد که احتمال دارد خود تحت لقب کمبوجیه هم معروف بوده است. چنانکه می دانیم کورش دوم (قهرمان کورشنامه گزنفون) پسر آروک کو(چیش پیش دوم، نوذر) تحت نام توس(تنومند) سپهسالار ایران کیخسرو کیانی (کی آخسارو مادی پسر فرائورت در خبر هرودوت) به شمار آمده است. چنانکه مندرجات اوستا و شاهنامه مشعرند حمله بزرگ اول مادها به آشور(دیوان دژ بهمن) به رهبری همین فریبرز/ فرائورت (پدر کی آخسارو) و سردار بزرگ و دامادش توس (کورش دوم) صورت گرفته بود و آشوریان توسط کیمریان کردوخی(پسران ویسه) به زحمت از خود دفاع نموده اند. در شاهنامه ضمن داستان به سلطنت رسیدن کیخسرو در مقابل رقیبش فریبرز (بلند فرخنده) به درستی حمله اول را با وجود پیروزی در جنگ بی نتیجه دانسته است و در مقابل بنا به مندرجات اوستا و شاهنامه هنگام حمله دوم ایرانیان به دژ بهمن (نینوا) در زمان جوانی کیخسرو/ کی آخسارو(هوخشتره)، فرماندهی سپاهیان ایرانی مادی و پارسی به عهده خود کیخسرو و دامادش و سردارش گودرز (سپیتمه جمشید رهبر مغان سئورومتی و پدر سپیتاک زرتشت) بوده است. از همین واقعه تاریخی بسیار مهم که به انهدام ابدی امپراطوری برداری وحشتناک آشور در بین النهرین منجر شد اسطوره مجالست دریایی خضر(هوخشتره) و موسی (در اینجا منظورکورش دوم و پدرش آروک کو/ چیش پیش دوم) بیرون تراویده است که بیان آن در منابع اسلامی صرفاً در اسطورهً اخلاقی زیر باقی مانده است:
حضرت خضر و حضرت موسي علیهما السلام
حضرت خضر عليه السلام يكي از پيامبراني است كه زنده و الآن در قيد حيات مي باشد. حضرت موسي عليه السلام، مأمور شد كه مدتي در كنار حضرت خضر باشد. به اين منظور در پي او روانه شد تا او را بيابد. حضرت موسي در حالي با خضر روبه رو شد كه آن حضرت مشغول عبادت بودند. موسي به خضر گفت: آمده است تا مقداري از علم او بهره مند شود.
خضر گفت: آيا تحمل آنچه را كه خواهي ديد، داري؟ زيرا چه بسا كارها از من سر بزند كه چون تو اسرار آن را نمي داني نمي تواني صبر كني و ممكن است زبان به اعتراض بگشايي. موسي گفت: حاشا و كلا كه من بر آنچه از تو سر مي زند و خواهم ديد، اعتراض كنم. پس از آن خضر گفت: اي موسي به اين شرط تو را همراه خود مي برم كه هر چه ديدي بر آن اعتراض نكني و علّت و سبب آن را نپرسي مگر آنكه خودم اسرار آن را بر تو عيان نمايم.
موسي قبول كرد. حركت كردند و سوار كشتي شدند. در بين راه خضر تبري از ناخدا گرفت و شروع به سوراخ كردن و شكستن قسمتي از كشتي شد. كشتي را آب فرا گرفت. موسي نگران شد و گفت: مبادا كشتي غرق شود و به خضر گفت: اين چه كار است كه مي كني؟ ممكن است سرنشينان غرق شوند. خضر گفت: نگفتم با من مجال موافقت و مقاومت نداري؟ موسي گفت: مرا ببخش. فراموش كردم. ديگر اعتراض نمي كنم. خضر سوراخي در كشتي نمود. سرنشينان كشتي به تكاپو افتادند و محل سوراخ شده را تعمير كردند.
بعد از مدتي به ساحل رسيدند و وارد شهر ساحلي شدند. تعدادي از اطفال را ديدند كه در سر راه مشغول بازي هستند. خضر يكي از آن طفلان را گرفت و به پشت ديوار برد و با كاردي گوش تا گوش، سر او را بريد و در محلي او را دفن كرد. موسي سخت برآشفت و با ناراحتي بسياري گفت: به چه جرمي او را كشتي؟ خضر با خونسردي گفت: باز علّت پرسيدي و اعتراض نمودي؟ بار ديگر موسي گفت: ديگر سئوال نمي كنم. اگر اين بار سؤال كردم، مرا رها كن و به راه خودت برو. آن دو به راه افتادند. به محلي ديگر رسيدند. مردمان آن محل آنها را به شهر خود راه ندادند حتي از دادن آب و نان به آنها نيز دريغ كردند. شبي سرد را در بيرون شهر سپري كردند. چون صبح شد، حركت كردند تا به ديواري رسيدند. ديوار در حال خراب شدن بود. پس خضر شروع به مرمت ديوار كرد و با سنگ و گل آنها را محكم و استوار ساخت. موسي بار ديگر در شگفت شد. رو به خضر كرد و گفت: اهل اين ديار حتي به ما آب و نان هم ندادند و تو در حق آنها لطف مي كني و ديوار خراب شده آنها را آباد مي كني؟ خضر گفت: معلوم شد كه تحمل آنچه را كه من انجام مي دهم، نداري. پس اين آخرين ديداري خواهد بود بين من و تو . اما قبل از آنكه از تو جدا شوم، مي خواهم راز كارهايي را كه انجام دادم بر تو نمايان سازم تا شگفتهايت را مرتفع سازم. 1 ـ مردي ظالم در صدد است كه همه كشتي هاي سالم را تصاحب كند. آن كشتي هم متعلق به خانواده اي مومن و فقير بود. كشتي را سوراخ كردم تا طمع آن ظالم اين كشتي را در بر نگيرد و نان آن خانواده قطع نشود.
2 ـ آن كودك را كشتم زيرا او اگر بزرگ مي شد، جز كفر و عصيان از او سر نمي زد. در حالي كه والدين او موحد و مؤمن هستند. 3 ـ اما ديوار را درست كردم زيرا در زير آن گنجي مدفون است كه فردي مؤمن براي فرزندانش ذخيره كرده است. بدين وسيله آن گنج تا رسيدن به دست صاحب خود محفوظ مي ماند.
۴ نظر:
خضر فاشیست بوده به چه حقی در کار خدا دخالت کرده بچه را کشته اگر قرار بود نابود شود خود خدا ایکارو انجام می داد کوروش با همچین ادم اشغالی همنشین نمی شود کوروش و خراب نکن با این داستان بدون منبع علمی
با درود
اگر بر اساس روایات اساطیری قضاوت کنیم حق با شماست: در این نظر تغییر عقیده داده ام. چه موسی (بر گرفته از اب)در اینجا سارگون اکدی منظور است که در سواحل شمالی خلیج فارس کشور گشایی کرده بود. ولی نام خضر که به ارمنی خسیسوتریوس آمده متعلق به همان هوخشتره(کی آخسارو، کیخسرو) است. وی فاشیست نبوده ولی در نابودی آشور چنگیزوار عمل نموده بود و سردار سپاه وی همان توس نوذری یعنی کورش دوم نیای کورش کبیر است.
اگر تونستی بهم بگو خزر چندمین پیامبر میشه خیلی مهمه همچنین منبع این اطلاعات و تو وبم منتظرم اگه این کار رو بکنی لطف بزرگی در حقم کردی صد هزار بار ممنون
www.holybitch.blogfa.com
سؤال فرموده بودید که حضرت خضر (یا خزر) چندمین پیامبر است. در یک وبلاگ که از یک کارمند بازنشسته بانک می باشد؛ یازدهمی قلمداد شده است. ولی کارمند خوش سلیقه بوده که دهمی را زرتشت آورده است؛ اگر متعصب ببیندش بیچاره چماق کفر و الحاد خواهد خورد. داستان پیامبران را آن طوری که من می بینم ساخته و پرداخته دکانداران دینی است که قهرمانان تاریخی انقلابی و خدایان را در شمار پیامبران ردیف کرده اند. اگر راستش را بخواهید و بدتان نیاید تنها محمد ادعای این نوع ارتباط با خداوند را کرده و مردمی میلیاردی را با نمازهای تکراری و موضوع آخرت سر کار گذاشته است. بقیه داستانهای ارتباط با خدایان را دیگران ساخته و به پیشوایان دینی قدیمی خود داده اند. خود ایشان از جمله گائوماته زرتشت، یهودا بن زیپورایی(عیسی مسیح) ابداً از این نوع ادعاهای عوامفریبانه و مالیخولیایی نکرده اند. من تاریخ اساطیری را برای ریشه یابی پیشه خود ساخته ام؛ تا مغزها به اسارت هپروت نرود که نزد مردمان ما رفته است. تا از این الیناسیون فلج کننده بازگشتی به خود شود. خوش باشید.
ارسال یک نظر