یکشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۶

عیسی مسیح تاریخی و عیسی مسیحهای اساطیری

معرفی سیمای عیسی مسیح تاریخی که تبدیل به افسانه ای ترین پیامبران گردیده است¨
نگارنده سر انجام بعد سالها کند و کاو در این باب بدین نتیجه رسیده است. به طور ساده در افسانه و تاریخ عیسی مسیح نام و نشان خدایان فینیقی و سوری و پیامبرایرانی زرتشت جایگزین نامهای تاریخی معلم و رهبر انقلابی یهود یعنی یهودای جلیلی پسر زیپورایی در عهد موسوم به دوران عیسی مسیح به جای خود و خانواده و نزدیکان خانوادگی وی گردیده اند: عیسی مسیح نیمه خدای اسطوره ای به جای آدونیس (سرور من، بعل شاهزاده) خدای میرای زمینی فینیقیها است که پسر الهه ای به نام میّرا (میرهه، دختر اِل، الله، یهوه) است. مریم (قدیسه) مادر عیسی مسیح به جای الههً سوری معروف به آنات(آنِس، باکره) باکرهً عاشق پیشه است که درون خانوادگی با بعل (خدا، سرور، ملک) روابط عاشقانه داشته است و پدران ملکوتیش به جای اِل(رهبر، سرور) ، یوسف(تموز، بت اساف اعراب) و حامیان اولیه اش ذکریا(واعظ) و پسرش یحیی (جاودانی) به جای شخصیتهای معروف ایرانیان سپیتمه گودرز(سرودان دینی سپید رخسار) و پسرش سپیتاک زرتشت(معروف به منادی آمدن نجات دهنده) -از جاودانان معروف زرتشتی- هستند که به وساطت مترادف شدن لقب سپیتمهً مغ پدر یعنی جمشید (همزاد درخشان) و القاب پسرش سپیتاک زرتشت (شاهزاده ابراهیم ادهم اساطیری تاجیکان نیمه عرب و نیمه ایرانی) یعنی جاودانی و خلیل الله(دوست صمیمی خدا) با نامهای مارقالوث و ماتثیاس جایگزین همین نامهای مارقالوث (همزاد درخشندگی) و پسرش ماتثیاس (مزدوج با خدا) -همرزم یهودای جلیلی انقلابی- شده اند. ولی بعد از کنار رفتن این حایل و رویهً اساطیری تاریخ عیسی مسیح، عیسی مسیح تاریخی که همان معلم انقلابی تاریخی یهود، یهودای جلیلی فرزند زیپورایی رهبر فرقه یهودی زئالوت (مشتاقان آزادی) است سر از بالین تاریخ مکتوم بیرون می آورد کسی که در مقابله و رویارویی با استثمارگران رومی گفت: این شرم آور است که غیر از خدای یکتای را بپرستیم و افزون بر این افراد سلطه گرزمینی را به سروری خود بپذیریم (قابل توجه حامیان مسیحی و اسلامی بوشهای پدر و پسر که از خود همین عیسی مسیح و محمد مسخ شدهً خیال خویش برای تحمیق و اسارت و چپاول منابع جهان سوم بهره میگیرند). حال بعد از این مقدمهً حاوی نتیجه مقاله ای که حدود یک دهه پیش در باب عیسی مسیح تدوین کرده بودم با کسر و اضافات لازمی در اینجا می آورم تا جزئیات تاریخی و اساطیری بیشتری در این باب روشن گردند: عیسی مسیح تاریخی و عیسی مسیح اساطیری آسمانی انجیلها
آیا شخصی به نام و نشان عیسی مسیح در آن برههً زمانی که انجیلها صحبت می دارند، وجود خارجی داشته است؟ این سؤالی است که غالباً در باب وی حتی در ضمیر پنهان برخی دکانداران دینی به عمل آمده و می آید. بدین نحو پرسش، پاسخ صریح آری یا نه ناممکن می نماید، چون در تألیفات بزرگترین تاریخ نویس یهود یعنی یوسف فلاویوس با تمایلات زئالوتی(مسیحیت سیاسی بنیادی) که حدود هفت سال بعد از عهد عیسی مسیح انجیلها، در سال تولد یافته بود، با صرف نظر از دو بند مجعولی که نسّاخان مسیحی در قرون دوم و سوم میلادی به کتاب تاریخ باستانی یهود وی افزوده اند، کسی تحت چنین نام و نشانی معرفی نشده است؛ در صورتی که می دانیم این تألیفات از لحاظ رعایت بی طرفی در بیان وقایع تاریخی- اجتماعی عهد عیسی مسیح و دهه ای چند ما قبل و ما بعد آن آثار بسیار پر ارزش و بی نظیر می باشند. بر همین پایه است که کری ولف مؤلف کتاب معروف "در بارهً انجیلها" در بررسیهای خود بدین نتیجه می رسد که بگوید: "باری حتی یک منبع تاریخی قابل ارزش یافت نمی شود که وجود کسی به نام عیسی مسیح را تأیید کند". آلبرت شوایتزر هم در این باب می گوید:" آن عیسی ناصری که ظاهر شد مانند مسیح و موعظه کرد علم اخلاق حکومت خدایی را و پایه گذاری نمود حکومت آسمانی را بر روی زمین و مُرد برای اینکه گناه جهانیان را با قدسیت خویش بخرد، هر گز وجود خارجی نداشته است." ولی اگر پرسش را چنین مطرح کنیم که آیا صرف نظر از آرایه های اساطیری، شخصی تحت لقب یا عنوان مکتوم یا ثانوی و متأخر عیسی مسیح در آن شرایط زمانی که انجیلها خبر می دهند وجود داشته است؟ و در این صورت نام و نشان واقعی وی چه بوده است؟ آشکار است که در این صورت مسئله و راه حل آن شکل منطقی پیدا میکند. برای پاسخ بدین سؤال لازم می آید که جریانات فکری و سیاسی مهم یهودیه/اسرائیل و همچنین سرگذشت اشخاص سرشناس یهود در نیمهً دوم قرن اول پیش از میلاد و همچنین در قرن اول میلادی به دقت مّد نظر قرار گیرند. در این راه سوای دو تألیف پر ارزش یوسف فلاویوس یعنی "تاریخ باستانی یهود" و "جنگ یهود با رومیان"، خود انجیلها هم اسناد مرکب اساطیری و تاریخی پر ارجی می باشند. کسی که در این عرصه در میان اخبار تاریخی یوسف فلاویوس بسیار جلب توجه می نماید معلم / فیلسوف انقلابی است که نامش یهودا و القابش جلیلی (انقلابی) و ناصری(قدسی) است یعنی تصادفاً به همان شکل نامهای خاستگاه یهودای جلیلی پسر حزکیا می باشد. یوسف فلایوس در فصل هشتم کتاب دوم جنگ یهود با رومیان، زیر عنوان یهودای جلیلی و سه فرقهً مذهبی یهودیان چنین اطلاعاتی از وی به دست می دهد: "منطقهً تحت فرمانروایی آرکلایی پسر هیرود کبیر (یعنی ولایات ساماریا، یهودیه و نواحی شمالی ادومیه) تبدیل به ایالت واحدی گردید و یک فرمانده تام الاختیار رومی به نام کوپونی یوس برای ادارهً آن فرستاده شد. در عهد او(بین سالهای 6 تا 9 میلادی) یک مرد جلیلی (انقلابی) به نام یهودا ظهور کرد و هم میهنان خود را به مبارزه با تسلط بیگانگان دعوت نمود. او می گفت این شرم آور است که هم خراج به رومیها داده، هم جز خدای متعال انسانهای فانی را به سروری خود قبول کنیم. وی فرقهً خاص خود را تأسیس کرد که وجه اشتراک چندانی با سه فرقهً یهودی دیگر یعنی فریسی، صدوقی و اسنی نداشت." یوسف فلاویوس در جاهای دیگر تألیفات خود اشاره می کند که گروههای بزرگ همین فرقهً چهارم یعنی پیروان یهودای جلیلی فیلسوف، بعداً اسم زئالوت(یعنی مشتاقان آزادی) را بر خود گرفته بودند. امّا در تاریخ منشاً دین عالَم گیر مسیحیت این اشتباه بزرگ رخ داده که این یهودای جلیلی، فیلسوف انقلابی یهود را با یهودای جلیلی دیگری که فرزند راهزنی به نام حزکیا بوده و مورد طعن و سرزنش لوقای انجیل نویس و تصادفاً آن هم در همان سالهای آغازین میلادی قیام سیاسی بزرگی را در جلیلیه رهبری می نمود یکی انگاشته اند، نتیجتاً با زیر سایه وی بردن هویت یهودای جلیلی فیلسوف پیدا نمودن عیسی مسیح تاریخی را غامض و تقریباً غیر ممکن کرده اند. در صورتی که میدانیم قتل یهودای جلیلی فرزند حزکیا حدود دو سال پیش از ظهور دوبارهً یهودای جلیلی فیلسوف در جلیلیه، اتفاق افتاده است. چنانکه اشاره شد در بارهً جنبش نارسای یهودای فرزند حزکیا، در خود ملحقات انجیلها هم سخن به میان آمده است: "بعد از او (تئودا) در زمان سرشماری(حدود سال6-7 میلادی) شخصی دیگر به نام یهودای جلیلی برخاست و عده ای مرید پیدا کرد. ولی او هم کشته شد و مریدانش پراکنده شدند(خدمات رسولان مسیح، لوقا، بند 37 از فصل پنجم)." منابع تحقیقی مسیحی معاصر تاریخ قتل همین یهودای جلیلی فرزند حزکیا را سال 5 میلادی اعلام می دارند. در استدلال بیشتر این مطلب که دو یهودای جلیلی مذکور اشخاص جداگانه ای بوده و شخصیتهای متفاوتی داشته اند، شواهد و اسناد روشنی را میتوان برمبنای منابع تاریخی ارائه نمود: از گفته های یوسف فلاویوس در بارهً یهودای جلیلی فرزند حزکیا چنین بر می آید که قیام وی مبنای ایدئولوژیک خاصی نداشته است و به احتمال زیاد انگیزهً اصلی خود وی حس انتقام جویی از قتل پدرش حزکیا بوده که به جرم راهزنی توسط هیرود کبیر به قتل رسیده بود. افزون بر این فلاویوس در مورد خاستگاه وی گوید که موطن شهر گماله بود. از آنجا به گولان آمد(این شهرها در سمت شرقی دریاچهً جلیل قرارداشتند). او بعد از مرگ هیرود کبیر(چهار سال پیش از میلاد) به جلیلیه آمد و زرادخانهً دولتی شهر صفوریه مرکز ولایت جلیلیه را ضبط نموده، در آنجا بر مسند قدرت تکیه زد. اما در سال پنجم میلادی از سپاهیان تحت فرماندهی کوئینتلیوس واروس والی رومی شکست خورد و به قتل رسید. در این واقعه شهر صفوریهً ویران گشت و حدود دو هزار تن از قیام کنندگان مصلوب شدند. چنانکه پیداست حوزهً قیام مسلحانهً یهودای جلیلی مذکور از آغاز کار سمت اسرائیل در شمال یهودیه، سمت شرقی دریاچهً جلیل و خود ایالت جلیلیه بوده است. در حالی که مطابق شواهد و قرائن تاریخی که بدانها خواهیم پرداخت یهودای جلیلی فیلسوف- معلم- روحانی انقلابی در آن عهد در جنوب در سمت مصر (به احتمال زیاد در آن بخش از صحرای سینا که از سلطهً مستقیم رومیان خارج بوده) فعالیت سیاسی و فرهنگی داشته است. یوسف فلاویوس اطلاعات پراکنده بیشتری از همین یهودای جلیلی فیلسوف و خاندان وی به دست می دهد: یکجا میگوید دو تن از پسران وی به اسامی یعقوب و شمعون که در رأس انقلابیون زئالوت قرار داشتند، در عهد تیبریوس آلکساندر والی رومی یهودیه(بین سالهای 46تا48 میلادی) دستگیر گردیده، مصلوب شدند. در جای دیگر در رابطه با پسر سوم وی مناحیم- که در سال 66 میلادی در صدر قیام یهودیان ماسادا(در جنوب شرقی یهودیه) قرار داشته، بعد دستگیر گردیده و با شکنجه های سخت اعدام گردیده- چنین خبر میدهد: "در این زمان(حدود سال 66 میلادی) شخصی به نام منائیم(مناحیم) ظهور نمود که یکی از پسران عالم معروف یهودا، ملقب به جلیلی بود. این همان یهودایی است که یکبار در عهد فرمانروایی کویرینیوس(فرماندار رومی سوریه بعد از سال پنج میلادی) یهود را ملامت کرد به اینکه آنان اطاعت، هم از فرمان خدا و هم از دستور رومیان[ اشغالگر] کنند. منائیم پسر او با پیروانش به سوی شهر ماسادا(در ساحل جنوب غربی بحرالمیت) رهسپار شد. در آنجا زرادخانهً دولتی شهر را تصرف کرده، سوای هم میهنان خود شورشیان خارجی را نیز مسلح نمود. وی در رأس این جمعیت کثیر که که محافظین وی گشته بودند، پادشاهی بر اورشلیم جلوه گر میشد..." چنانکه گفته شد خود این یهودای جلیلی عالم و روحانی انقلابی، غیر از یهودای جلیلی فرزند حزکیای راهزن است. اما فلاویوس او را به سبب موقعیتش در روم به عمد سوابق سیاسی قبلی وی را تحت مشخصات نه چندان متفاوت دیگری چنین معرفی نموده است(مترجمین اروپایی به صراحت بدین ابهام گویی عمدی یوسف فلاویوس در این باره اشاره می نمایند): یوسف فلاویوس، شخص بسیار معروفی به نام یهودا فرزند زیپورایی معروفترین عالم یهود و مفّسر بی نظیر قوانین ابا و اجدادی و مرّبی جوانان معرفی کرده، گوید که او کمی پیش از سال چهارم پیش از میلاد بیماری هولناک هیرود کبیر را پیشگویی کرده بود. به گفتهً فلاویوس این پیشگویی زمانی صورت گرفت که وی به همراه دوست و هم فکرش ماتثیاس فرزند مارقالوث مریدان جوانشان را با وعده نجات اُخروی تشویق میکردند به اینکه تندیس عقاب طلایی سمبل امپراطوری روم را که به امر هیرود کبیر بر بالای سر درب اورشلیم نصب شده بود، کنده و پائین بیاندازند. سبب آن بود که که به نظر یهودا و ماتثیاس وجود این سمبل در آنجا مغایر با قوانین و سنن دینی یهود بود. اما چون این کار به واسطه شایع شدن خبر مرگ هیرود کبیر در روز روشن، پیش چشم جمعیتی زیاد صورت گرفت، باعث بر انگیخته شدن خشم هیرود کبیر شد. دستور داد که عُمّال و مسببین این حادثه را دستگیر کنند. طبق مندرجات هر دو کتاب یوسف فلاویوس، خود ماتثیاس فرزند مارقالوث و حدود 40 تن از مریدان جوان یهودا و ماتثیاس که شجاعانه از اقدامشان دفاع کرده بودند، درون آتش سوخته یا اعدام گردیدند. به سبب این واقعه شوم ماه چندین شب در خسوف بود. امّا در مورد سرنوشت یهودا و جمعی از شاگردانش مطلب ظاهراً گنگ و مبهم است چه فلاویوس در کتاب جنگ یهود با رومیان با لحن نا روشن و محافظه کارانه ای صرفاً اشاره میکند: "هیرود امر کرد که بسوزانند آن جوانانی را که به بالای سر درب معبد اورشلیم رفتند، حتی آن علما (یعنی یهودا و ماتثیاس) را و همچنین دستور داد جوانانی را که در این رابطه به زندان افکنده شده اند، به دست جلاد سپرده شوند." ولی فلاویوس که در کتاب تاریخ باستانی یهود مفّصل تر از واقعه سخن میگوید، معلوم می نماید که فقط ماتثیاس و عدّه ای از مریدان جوان سوخته و گروهی دیگر از این مریدان جوان اعدام شده اند. بنابراین شخص یهودا و جمعی از شاگردانش باید از این حادثه جان سالم به در برده باشند. از اشارات صریح انجیلها در مورد عیسی مسیح در زمان دریافت خبرحادثه قتل یحیی (ماتثیاس) در خواهیم یافت که این پناهگاه که وی با قایق راهی آن شده است، در سمت مصر به احتمال زیاد صحرای سینای مصر بوده است. حال می توان دلایل قاطع و واضحی را ارائه نمود مبنی بر این که یهودای جلیلی فرزند زیپورایی همان عیسی مسیح تاریخی است: 1-انجیلها زادگاه عیسی مسیح را هم بیت لحم یهودیه و همچنین قصبه ناصرهً ایالت جلیلیهً اسرائیل معرفی میکنند که از این میان اولی درست است: اصلاً طبق انجیل متّی عیسی پس از بازگشت از فرار به مصر(در اصل در واقعهً قتل همکارش ماتثیاس یحیی و شاگردانش) بود که در شهر ناصرهً جلیلیه ساکن شد، چون هیرودیس آرکلائوس پسر هیرود کبیر در یهودیه سلطنت میکرد، لذا او به همراه خانواده اش مقصد راهش را به سوی ناصرهً جلیلیه بر گزید. در حالیکه در هنگام باز گشت عیسی مسیح تاریخی یعنی یهودا فرزند زیپورایی ، خانواده و شاگردانش به یهودیه که در حدود سال 7-6 میلادی اتفاق افتاده، در آنجا از سال 6 میلادی به جای آرکلایی پسر هیرود کبیر، یک والی رومی به نام کوپونیوس حاکم بود. بنابراین بر خلاف انجیل متّی عیسی مسیح/یهودای جلیلی و همراهانش راهشان را به سوی ناصرهً جلیلیه کج نکرده اند و عبارات انجیل متّی مبنی بر اینکه "پسر خود را از مصر فرا خواندم" و او ناصری"قدسی یا قدوس" خوانده خواهد شد، اشاره به توطن او در ناصرهً جلیلیه بعد از بازگشت از مصر نیست. چنانکه قبلاً اشاره شد، عناوین جلیلی(انقلابی) و ناصری(قدسی، قدوس یا منتسب به بیت المقدس) در واقع صرفاً القاب سیاسی و روحانی وی بوده اند. تأثیر فرهنگی مصر روی مندرجات انجیل متّا کاملاً مشهود است: آنجائی که میگوید: "عیسی مسبیح را پیش از تولدش عمانوئیل(در اصل به معنی آمون خدای ماست) نام گذاشتند". "و روح خدا به صورت کبوتری پائین آمد که تو (عیسی مسیح) فرزند عزیز من هستی و من از تو خشنودم" (اشاره به اینکه نام پدر واقعی عیسی که به عمد کتمان شده است معنی پرنده به عبری یعنی زیپورای را می داده است): در واقع در عبارت انجیلی فوق خدا خوشنود معنی لفظی نام فرعون معروف مصر اخناتون(آمن هوتب، آمنوفیس یعنی آمون خشنود) پسر توتمس (زادهً خدای پرنده شکل= زیپورایی)می باشد. جالب است که معنی لفظی پسر اخناتون یعنی توتانخامون هم در این رابطه معنی پرندهً ملکوتی خدای آمون(سرّی) را میدهد. به نظر میرسد معنی لفظی همین نام لفظی توتمس وسیله تطابق لقب خداخوشنود عیسی با آمون هوتب/ آمنوفیس گردیده است. به نظر میرسد خود نام خدای مصری آمون یعنی مرموز و سّری که به طور عام به برخی از خدایان مصری اطلاق می شده، مأخذ اصلی نامهای یهوه و ایل(الله) به معنی "ای آن که او" می باشد که هر دو معروف به نامرئی بودن هستند و مطابق تورات پرستش آن تحت همان نام مصریش آمون در نزد یهود شایع بوده است. 2- چنانکه گفته شد نام پدر یهودا یعنی زیپورایی به لغت عبری به معنی پرنده است. متقابلاً در انجیل مرقس، باب 1، آیات 9 تا 12 گفته میشود: "یکی از همان روزها، عیسی از شهر ناصرهً ایالت جلیل نزد یحیی رفت و یحیی هم او را در آب رود اُردن غسل تعمید داد. هنگامی که عیسی از آب بیرون می آمد. دید که آسمان باز شد و روح پاک خدا به شکل کبوتری فرود آمد و روی او قرار گرفت و صدایی از آسمان گفت: "تو فرزند عزیز من هستی که از تو منتخب خودم بسیار خوشنودم". قابل توجه است که خود نام یهودا به معانی ستایش شده (=محمد، حیمدای موعود پیامبران توراتی)، تمجید شده از جانب خدا و موعود می باشد. اسامی مریم و یوسف که در عربستان به صورت بتان نائله (عطا کننده) و اساف (افزایندهً نعمت، برکت دهنده) پرستش میشده اند و مراسم حچ سعی بین صفا و مروه یادگار آنها، اسامی کاملاً اساطیری بوده اند که به جهت آراستن و دادن وجاهت بیشتر به عیسی مسیح (یهودا پسر زیپورایی) به وی پیوند داده شده اند. مریم باکره (در اساس به معنی باکره به جهت نداشتن فرزند) در اصل همان ایشتار(باکره، پوشیده، مخفی) یا اینانا (الههً باکره) در نزد بابلیها است که در اساطیر با چندین عناوین از جمله بعلت رامه (الههً برکت دهندهً عشق) و آنات(باکره) مشهور بوده است. خواهیم دید که اسامی مریم و یوسف یعنی نامهای منسوب به مادر و دایهً بدین شکل خود به توّسط انجمن رسولان مسیح، از اسطورهً آدونیس(خدای رستنیهای فینیقیها) گرفته شده اند. 3- چنانکه گفته شد پنج سال پیش از میلاد در رابطه با قیام یهودا و ماتثیاس (ساقط و خرد کردن تندیس عقاب طلایی، سمبل امپراطوری روم) به فرمان خشم آلود هیرود کبیر حدود چهل تن از جوانان هوادار یهود و ماتثیاس که در این رابطه دستگیر شده و شجاعانه از اقدام خود دفاع کرده بودند، به همراه خود ماتثیاس فرزند مارقالوث سوخته یا اعدام شدند. به گفته یوسف فلاویوس که نشانگر تأثر یهود از واقعه است به خاطر قتل ایشان ماه چندین شب در خسوف بود. متقابلاً طبق انجیل متّی، عیسی مسیح در همین سال(در حقیقت پنج سال پیش از میلاد) تولد یافت (در واقع قیام کرد). از آنجاییکه ستاره شناسان گفته بودند که او پادشاه یهود خواهد شد لذا هیرود کبیر سخت نگران شده، تلاش کرد که نوزاد را که گفته بودند در بیت لحم زاده میشود، توسط ستاره شناسان پیدا کند. اما چون ستاره شناسان بعد از زیارت کودک از راه دیگری به وطن خود در شرق بر گشتند، بسیار خشمگین شد و دستور داد تا تمام بچه های دو ساله و زیر دو سال را که در بیت لحم و حومه های آن بودند بکشند. از مقابله دو روایت مذکور به راحتی در می یابیم که تولد عیسی مسیح در اصل به منزله و معنی ظهور و قیام یهودای جلیلی فرزند زیپورایی و همدستش ماتثیاس فرزند مارقالوث بوده است. چون در انجیل لوقا نیز تولد عیسی به وضوح به همین معنی است. چون به گفتهً لوقا، عیسی مسیح در زمان سرشماری یهودیه یعنی سال6-7 میلادی متولد شد، آن زمان که کویرینیوس والی رومی سوریه بود. چنانکه ذکرش رفت طبق گفتهً یوسف فلاویوس قیام دوبارهً یهودای جلیلی فیلسوف در عهد همین کویرینیوس(بین سالهای 6-9 میلادی) به وقوع پیوست. قابل توجه است که خبر انجیلی اعدام گردیدن کودکان نوزاد(در واقع شاگردان نوجوان یهودا و ماتثیاس) توسط هیرود کبیر و پیدا نشدن و به دوردستها پناه بردن عیسی مسیح نوزاد یا همان یهودای معلم- روحانی انقلابی به وضوح گویای جان سالم به در بردن یهودا از حادثهً اعدام شدن مسببین سقوط و هدم تندیس عقاب طلایی سمبل امپراطوری روم می باشد. 4- نام سه مغ ستارهً شناسی که گویا به دیدار عیسی نوزاد شتافته اند و انجیل متّا بدون نام از آنها یاد کرده است، در منابع مسیحی به صورت کاسپار(به لغت اوستایی یعنی زائر درخشان، یا زائر دیدار موجود درخشان)، ملخیور (به عبری یعنی مشاور نورانی) و بالتازار(به عبری یعنی گنجور) از اساطیر آئین مهر پرستی گرفته اند. اصل این تثلیث نزد ایشان ایزد مهر(خورشید گردنده)، کوتو(منسوب به رهبر روحانی) و کوتوپاتس (نگهبان رهبر روحانی) بوده است. در اساطیر مهرپرستی این دو همراه مهر در لباس چوپانانند و بی جهت نیست که انجیل لوقا به جای سه مغ ستاره شناس از چوپانان بشارت یافته از تولد عیسی مسیح و زائرین اولیهً دیدار وی صحبت نموده است. 5- واقعهً ساقط و خرد شدن مجسمهً عقاب طلایی سمبل امپراطوری روم توسط پیروان جوان یهودای جلیلی (عیسی مسیح) و ماتثیاس (یحیی) بی تردید همان حادثه ای است که در انجیل متّا، باب 21، آیهً 12 با چنین عبارتی بیان شده است:"عیسی به داخل خانهً خدا رفت و کسانی را که در صحن خانهً خدا خرید و فروش می کردند، بیرون نمود و میز صّرافها و بساط کبوتر فروشها را واژگون کرد." خبر صریح و درست بی شک همان سرنگونی و هدم تندیس عقاب طلایی(نشانهً امپراطوری روم) توسط پیروان جوان یهودا و ماتثیاس است که به اعدام ماتثیاس و شاگردان و گریز یهودا منجر گردید. چون به طوری که گفته میشود داخل حرم بیت المقدس جای فروش کالا نبود. پیداست که قضیه از سر مصلحت اندیشی و تقیهً رسولان مسیحی بدین شکل بسیارتحریف شده بازگویی شده است. 6-چنانکه گفته شد بر اساس نوشته های یوسف فلاویوسف، یهودا و عده ای از شاگردانش بعد از خلع گردیدن هیرود آرکلائوس پسر هیرود کبیر، یعنی بعد از سال پنج میلادی از سمت آرامیان سمت صحرای سینا یا سوریه به یهودیه باز گشتند. نتیجتاً معلوم میشود از سقوط تندیس عقاب طلایی تا حدود سال هفت میلادی یهودا و شاگردانش در سمت قبایل نیمه آرامی و نیمه عرب نبطی صحرای سینا یا در نزد آرامیان سمت سوریه اقامت داشته اند. آرامی دانستن عیسی مسیح گواه این ادعاست: برای تأیید مورد اول سند انجیل متّا را در دست داریم که میگوید:"سال پیش از رحلت هیرود کبیر یعنی پنج سال پیش از میلاد (که همان تاریخ ساقط کردن عقاب طلایی است)خانواده عیسی یعنی مریم و یوسف برای نجات عیسی کودک، وی را از بیت لحم بر داشته، به سمت مصر فرار کردند، ولی بعد از مرگ هیرود (در واقع مرگ هیرود کبیر و خلع پسرش آرکلایی، یعنی حدود10-11 سال بعد) به یهودیه و اسرائیل باز گشتند و در شهر ناصرهً جلیلیه ساکن شدند. بدین سبب عیسی بعد از آن ناصری و جلیلی خوانده شد." به طوری که گفته شد این القاب به معنی مقدس و انقلابی بوده و ربطی به ناصره و جلیلیه نداشته است. معهذا نام کویرینیوس والی رومی سوریه در بین سالهای 6 تا 9 میلادی که هم در رابطه با ظهور مجدد یهودا و هم ظهور مجدد هیئت انجیلی وی عیسی مسیح - که به ترتیب در نزد یوسف فلاویوس و لوقای انجیل نویس ذکرگردیده است- گواه آن است که فرار یهودای جلیلی/ عیسی مسیح و شاگردان جوان جان سالم برده وی نه سرزمین صحرای سینای مصر بلکه سمت سوریه در جهت شمال شرقی جلیلیه بوده است. به نظر میرسد نام سرزمین مصر- که خود مأخوذ از میثره (مهر) ایزد قبیله ای و خورشید آریائیان میتانی درون اتحادیه قبایل هیکسوس(پادشاهان شبان) فاتحین باستانی اکیپت/مصر بوده است- در اینجا بیش از آن که یادآور نام خود سرزمین مصر باشد، نشانگر نام خدای میثره (میثه، موسی) است که یکی از مآخذ اساطیری آیین مسیحیت می باشد. هیکسوسها یا پادشاهان شبان مذکور (اصحاب الرأس قرآن) پس ازحدود یک قرن و نیم حکومت در مصر(بین سالهای 1720 تا 1567 پیش از میلاد) تحت فرمانروایی کاموسه (به معنی روح همزاد میثه/میثره، موسی کلیم الله تاریخی) توسط فرعون اهموسه (به معنی برادر موسی) از مصر به سمت یهودیه باز پس رانده شده بودند. مسّلم به نظر میرسد خود نام انجیل (خبر خوش) نیز از ترجمه یا معنی لفظی شکل سامی نام ایزد مصری آمون (سّری) یا میثره یعنی مسّره حادث شده است. در تصاویر میترائی زایش آدونیس وار(عیسی فینیقی گونه) میترا از درخت میرهه بازگویی شده است. نام مصر را از سوی دیگر در زبانهای سامی می توان به معنی محل سّر یعنی مکان خدای مرموز(=آمون) گرفت که این باید اساسی ترین معنی لفظی نام سرزمین مصر باشد. 7- یهودا، فیلسوف انقلابی و روحانی بزرگ آن عهد یهود، معلم بزرگی برای جوانان بود و دوران آرامش اولیه و انقلاب و گریز و زندگی دور از وطن خود را با آنان گذرانده است، گرچه مسکن و مأوای اصلی خود و فرزندانش صرف نظر از ده سال زندگی در مهاجرتش، جز یهودیه در جنوب اسرائیل نبوده است. این اطلاعات در انجیلها به طرز نارسا بیان شده است. چنانکه در آنها از زندگی زناشویی و زن و فرزندان وی کوچکترین صحبتی به بیرون درز نکرده است. ظاهراً باکرهً واقعی و عملی نبودن مریم (مادر باکره و مقدس اساطیری عیسی مسیح) را با پسر باکرهً اساطیریش جبران نموده اند. 8- شعار و تعلیم بزرگ و اساسی یهودا این بود که"باید فرمان خدا را اطاعت کرد نه دستور انسانهای مستبد و فانی(منظوراستثمارگران رومی) را" و این تعلیم اساسی آویزهً گوش رسولان مسیحی اولیه نیز بوده است؛ چنانکه در خدمات رسولان مسیحف باب پنجم، آیهً 29گفته شده: "پطرس و رسولان جواب دادند"ما باید دستور خدا را اطاعت کنیم، نه دستور انسان را". 9- طبق خبر یوسف فلاویوس نام دو تن از پسران یهودا که در رأس حزب انقلابی یهودی زئالوت(مشتاقان آزادی) قرار داشتند، یعقوب و شمعون بود. چنانکه میدانیم این دو نام در انجیلها در ردیف اسامی برادران عیسی مسیح قرار گرفته اند. موضوع به سادگی قابل درک است عیسی مسیح با جنبهً خدایی و قداست و بکارتش نمی توانست صاحب این فرزندان زمینی باشد. قابل توجه این که در انجیلها برای عیسی مسیح حتی قائل به برادر سومی به نام یهودا(موعود، ستایش شده ، تمجید گردیده) شده اند که از سویی خود وی و از جانب دیگر پسر سوم او (ظاهرا پسر کوچکش) مناحیم(تسلی دهنده،منجی، رهبر) است که در معانی لفظی شان با هم قرابت دارند. 10- دلیل اینکه در انجیلها نام عالم بزرگ و انقلابی یهود، یعنی یهودای جلیلی پسر زیپورایی، بدین شکل رسمیش عملاً کتمان شده است، این است که قیامهای فرقهً سیاسی و فرهنگی وی و فرزندانش بنیان نهاده بودند یعنی زئالوت/ سیکاری در ادامه انقلابیگری یهود باعث کشتار یهود و رومیان و ویرانی اورشلیم(در حدود سال 70میلادی) گردیده بود و بنابر این در سرزمینهای زیر سطهً رومیان از جمله یهودیه برزبان و قلم آوردن صریح این نام مشکل ساز بوده است. افزون بر این القاب والای ثانوی وی بعد از دوران هجرت، بازگشت و مرگش یعنی عیسی مسیح (منجی پاک) و ادونی (سرور من) و ربّی (استاد من، خدای من) با جنبهً تبلیغی والا رسمیت یافته بودند که نیاز به ذکر اسم واقعی وی را کمتر و حتی منتفی می نمود. دلیل دیگر اینکه یهودای جلیلی فرزند زیپورایی با این نام با یهودای جلیلی دیگری که پسر راهزنی به نام حزکیا بوده و او هم در سالهای 4-5 میلادی قیام سیاسی بزرگی در شهر صفوریه اسرائیل رهبری می نموده است، همنام بوده و با آن مشتبه میگردیده است. ناگفته نماند خود معانی لفظی نام یهودا (ستایش شده= محمد و حیمدای موعود، تمجید گردیده، موعود) باید نقش اساسی در پدید آمدن عنوان عیسی مسیح(منجی تعمید یافته و پاک) -که تقریباً هم محتوای نام یهودا است- داشته باشد. 11- مسلّم به نظر میرسد که در انجیلها غسل تعمید دهندهً عیسی مسیح و مبشر آمدن وی یعنی یحیی فرزند زکریا از نظر تاریخی که مورد منظور انجیلهاست به جای همان ماتثیاس پسر مارقالوث، متحد و همکار و همفکر یهودا پسر زیپورایی است، چه وی به وضوح در مقام همان روحانی- معلم بزرگ و انقلابی متحد یهودا می باشد که به امر هیرود کبیر زندانی شده و اندک زمانی بعد از آن اعدام شده است. قابل توجه است که طبق انجیل متّا "وقتی عیسی خبر شهادت یحیی را شنید، به تنهایی سوار قایق شده و به جای دور افتاده ای رفت (پناه برد)". از نظر اولوهیت وی با ایزد بابلی و آشوری نابو(فرد درخشانی که مرا خوانده و اعلام کرده است) که خدای معروف آب و حکمت به شمار میرفته و با مردوک خدای معروف بابلی پیوند نزدیک داشته، قابل تطبیق است. نامهای زکریا و یحیی در تورات و انجیل از سوی دیگر بیانگر سه زوج نام تاریخی دیگر می باشند که در این باب دخالت داده شده اند: زکریا(واعظ) و پسرش یحیی (بخشنده و جاودانی) همچنین به جای رهبران روحانی معروف ایرانیان یعنی سپیتمه جمشید(گودرز، یعنی دارای سرودهای با ارزش) و پسرش گئوماته زرتشت(سرود دان زرین تن)/ بیژن غسل تعمید دهندهً کیخسرو جاودانی زرتشتیان است که اسطورهً قتلهای نسبتاً مشابهی با زکریای اره شده در درون درخت و یحیی بشارت دهندهً آمدن سوشیانت(منجی) داشته اند. یحیی از سوی دیگر تحت همین نام خود نشانگر روحانی و مصلح اجتماعی بزرگ یهودی نیمهً دوم قرن اول میلادی یعنی یوحنان (یحیی) بن زکّی می باشد که کمی پیش از همان دورهً کتابت نخستین انجیل یعنی مرقس -در حدود سالهای 90/80 میلادی- زنده بوده است: در سال70-69میلادی تیتوس فرزند قیصر وسپاسیان شهر اورشلیم را که تحت فرماندهی ایلعازر روحانی ، علیه رومیان شورش کرده بود، به محاصره انداخته و با فجیع ترین و هولناکترین صورتی که با ویرانی اورشلیم و سوختن معبد آن همراه بود، این امر را به پایان رسانید. گروه بزرگی از یهودیان از شهر و دیارشان فراری و متواری گشتند و شمار بسیاری به اسیری و غلامی رومیان افتادند. از جملهً فراریان یک کاهن معروف یهودی به نام یوحنان بن زکی بود که در سال 69میلادی از میان محاصرهً اورشلیم گریخته، به بندر یبنه رفت. وی اصلاح مهمی در باب حقوق زنان یهود به عمل آورد که مربوط به زنان مورد شک شوهرانشان بود. ایشان پیش از آن تاریخ مورد آزمایشهای بدوی وحشیانه ای قرار میگرفتند. یوحنان بن زکی در شهر یبنه آموزشگاهی دایر کرد که به زبان عبری آن را مدراش (یعنی مدرسه) گویند. این مدرسه ها توسعه یافت و مدراشهای یهود در استان جلیلیه دانشمندانی را پرورش داد که تعداد 150 تن از این علما که تنائیم یعنی آموزگاران خوانده میشدند. کتابی را از احادیث و روایات شفاهی یهود، به زبان عبری سنتی به نام میشناه کبیر که المثنی تورات بود، به وجود آوردند. سر انجام موضوع بسیار جالب در این باب این است که نام اصلی خود نویسنده نخستین انجیل یعنی مرقس (درخشان= نابو) که انجیلش مأخذ دیگر انجیلها گردیده است ، یحیی بوده و نام مادرش مریم و نام دایه و دایی اش یوسف ملقب به برنابا (یعنی زادهً "پیغمبر/ واعظ= زکریا") است که این هر سه فرد از اعضاء فعال انجمن رسولان مسیح بوده اند. پس مرقس/ یحیی در تدوین اسطوره های انجیلی معارف تاریخی و اساطیری پیشین در مورد عیسی مسیح و یحیی بن زکریا را با نام خود و خانوده خویش به نحو زیرکانه ای در هم آمیخته است. 12- می دانیم که عیسی مسیح انجیلها ضمن اینکه فردی تاریخی از جامعهً انسانی است، در عین حال خدایی است که پسر خدای عالم و نماینده او در روی می باشد. به سادگی می توان معلوم نمود که در این مقام وی به جای همان آدونیس خدای رستنیهای فینیقیها و مردوک خدای جوان منسوب به خورشید و رستنیهای بابلی است و این موضوع برای متن انجیلها چندان عجیب و بیگانه نیست. چون در خود انجیلها، سرگذشت عیسی مسیح، نوشتهً یوحنا، آغاز باب پانزدهم آمده است: "عیسی به شاگردان خود گفت من درخت تاک واقعی هستم و پدرم باغبان است." امّا پیش از بررسی مطابقت عیسی مسیح خدا با آدونیس باید تذکر داد. مسلم می نماید نام آدونیس یعنی شکل یونانی کلمهً ادونی زبان سامیان فینیقی به معنی لفظی "سرور من" که مترادف نام بعل است عنوان عام و رایج ملل باستانی سامی فینیقی و کنعانی بوده است. این عنوان در مورد یهودای جلیلی فیلسوف (عیسی مسیح انقلابی) نیز به مثابهً لقب به کار میرفته است؛ چه در انجیلها وی اغلب در مقام مخاطَب، چنین خوانده شده است. از اینجا معلوم میشود کلمهً آدونیس که عنوان و نام مشترک یهودای فیلسوف و آدونیس خدا بوده سبب ووسیلهً ساده ای برای تلفیق این دو انسان، خدا گردیده است. در راه این آمیزش اسطوره و تاریخ اینان، داستان آدونیس با غسل تعمید اساسی وارد انجیلها گردیده است. بی شک همین جایگاه خدا- انسانی عیسی مسیح نقطه قوتی شده بر اینکه مسیحیت از نظر کمی و کیفی تبدیل به بزرگترین دین مردم دنیا گردد. طبق شواهد و قرائن موجود در تورات رسولان مسیحی بر اهمیت تبلیغی این آمیزش این فرد تاریخی انقلابی و خدایان افسانه ای محبوب منطقه و صاحب دو جنبهً نیرومند شدن شخصیت پیامبر آیین خود پی برده بوده اند. بنابر این حال باید اسطورهً فینیقی و یونانی آدونیس مورد شرح و بررسی قرار گیرد: به موجب مشهورترین روایاتی که در باب آدونیس آمده، تئی یاس پادشاه سوریه دختری داشت میرا یا میّرهه نام که بر اثر خشم آفرودیت (ایشتار الههً عشق) مجبور شد با پدر خویش هم آغوشی و زنا نماید. برای نیل به این منظور، میرا با دستیاری دایهً خود هیپولیت مدت 12 شب با پدر خویش در آمیخت. اما سر انجام در شب واپسین سلطان سوریه دریافت، زنی که دوازده شب، در نهانی و در تاریکی به آغوشش می آمده کسی جز دخترش نبوده است. پس در شب دوازدهم که از این راز وقوف یافت قصد کشتن دختر را نمود. ولی میرا موفق شد که فرار کرده، به خدایان پناه برد. خدایان نیز بر وی رحم نموده، او را به شکل درخت میره (میّرهه، مُر) در آوردند. ده ماه گذشت آنگاه در درخت شکافی ایجاد گردید و پسری از آن زاده شد که آدونیس نام گرفت(در روایات اسلامی مریم آبستن مسیح، در هنگام زایمان به درخت خرمایی پناه می برد، و در انجیل به روایت متّی، از جمله هدایای سه منجم شرقی به مریم و عیسی نوزاد یک شاخه درخت میّرهه/مُر بوده است). آفرودیت که از زیبایی پسر به شگفت آمده بود وی را درپناه خود گرفته، پِِِِرِسفُن (الههً زیرزمین) را مأمور پرورش او کرد. پرسفون نیز که سخت از زیبایی کودک خوشش آمده بود اورا نزد خود نگهداشته، از باز پس دادنش دریغ نمود. پس اختلافی میان آنان در گرفت که کالی یوپ (الههً شعر) یا به روایتی زئوس (خدای خدایان) برای حل آن اقدام کرد. بنابراین قرار شد آدونیس یک سوم سال را با آفرودیت و یک سوم سال را با پرسفون و یک سوم دیگر را به دلخواه بگذراند که آدونیس ترجیح داد یک سوم دلخواه را نیز با با آفرودیت بگذراند و بدین ترتیب دو سوم سال را با آفرودیت و یک سوم سال را با پرسفون می گذرانید. گفتنی است مطابق روایت معروف دیگر میرا (میرّهه) بدون این که با مردی از مردم فانی یا خدایان نزدیکی کرده باشد در شکل درخت میرّهه آبستن آدونیس گردیده و وی را به دنیا آورد. طبق این روایت هنگامی که آدونیس بیست ساله بود و در کوههای فینیقیه(لبنان) شبانی میکرد، آفرودیت برای نزدیکی با وی به دیدارش شتافت. پیداست که اسطورهً آدونیس فوق در پیدایی داستان تولد و کودکی عیسی مسیح نقشی اساسی داشته است؛ چون در اسطوره آدونیس اسامی تئیاس (مأخوذ از کلمهً یونانی تئوس یعنی خدا)، میرا (موئیرا، به معنی لفظی سهم و بخش، الههً تسهیم و تقدیر یونانیان باستان)، پرسفون (الههً زیر زمین) و آدونیس (آمون رع، آتون، خدای خورشید مصریان، ، بعل کرمل تورات) به ترتیب با خدا(آمون، یهوه)، ماریا، یوسف و عیسی مسیح خداگونه مطابقت دارند. چنانکه اشاره شد در تغییر و تبدیل اسامی میرا و پرسفون به ماریا و یوسف یعنی اسامی خواهر و برادر محبوب اعضاء فعال انجمن رسولان عیسی مسیح که خانه شان پناهگاه و مأمن رسولان مسیح بوده، واسطه قرار گرفته اند: این دو تن ماریا(مریم) و یوسف(ملقب برنابای واعظ) مادر و دایی مرقس (یحیی) نویسندهً نخستین انجیل بوده اند. نه تنها نام والدین و همفکر و دوست و خویشاوند و حامی نزدیک عیسی مسیح و اسطورهً ولادت عیسی مسیح بلکه بخش مهمی از داستان فرجام او نیز از اسطوره و آیین این خدای فینیقی و مصری و یونانی مأخوذ است: چرا که مطابق منابع یونانی و رومی در فصل بهار (یا میانهً تابستان) هر سال در روزی که روز مرگ آدونیس به شمار میرفت، برای این خدای رستنیها و خورشید مراسم جشن و عزاداری برگزار می گشت: روز اول مرگ آدونیس را جشن گرفته، روز بعد از جشن، در میان نوحه و گریه و زاری زنان مراسم خاکسپاری جسد آدونیس باز سازی می شد. در این مراسم تصویری به جای آدونیس مورد استفاده قرار میگرفت و تصور می گشت که رود آدونیس- که امروزه نهر ابراهیم نامیده میشود- به خاطر مرگ پروردگار ناکام جوان هر ساله سرخگون میگردد. اما روز بعد اعلام میشد که خدای جوان زنده است و بدین مناسبت تصویر او به هوا بلند می شد. گفتنی است نام بیبل (اصطلاحاً به معنی کتاب مقدس) را از کلمه پاپیروس یا نام شهر گوبله (مرکز پرستش آدونیس/بعل و معشوقه جوانش بعلات) در فینیقیه مأخوذ می دانند که در هر دو مورد در تعبیر و تفسیر تبدیل نام آنها به بیبل دارای اشکال اساسی است و این وجه اشتقاقها چندان منطقی به نظر نمی رسند. اینجانب سر انجام در این باب به کلمهً توراتی بِبائله (یعنی منسوب به خدای فضای خالی آسمان) رسیدم که معنی توراتی لفظی اصلی آتون(خدای خورشید مصریان) یا همان آدونیس فینیقیها (بعل کرملوس، بعل فراز کوه کرمل لبنان/ اسرائیل در تورات) است. مهرداد مهرین در کتاب فلسفهً شرق خود کلمه آتون را چنین معنی می نماید: چنین پنداشته میشد که رب النوع خورشید به خودی خود به وجود آمده است (نظیر آدونیس یا میثرهً زادهً درخت میرّهه). آتون دو معنی دارد: "همه چیز" و "هیچ چیز" به عبارت دیگر آتون(حرارتی که در خورشید نهفته است) هستی و نیستی، آغاز و انجام، خلاً و ملاً و خلاصه همه چیز است." چنانکه اشاره کردیم نویسندگان تورات در باب داستان سرگذشت عیسی مسیح نام و سرگذشت فرعون خورشید پرست معروف مصر یعنی اخناتون(روح مؤثر آتون) یا آمون هوتب (آمنوفیس، آمون خوشنود) مّد نظر قرار داده و از آن الهام گرفته اند. خصوصاً قائل شدن عمر سی ساله( در واقع رقم عمر اخناتون) برای عیسی مسیح نسبتاً معمر گواه دیگری بر درستی این نظر است. چنانکه از شواهد و اسناد تاریخی و دینی بر می آید، موضوع مصلوب شدن عیسی مسیح(یهودای جلیلی) در زمان پنتیوس پیلاطس حاکم رومی یهودیه (در حدود سالهای 26تا 36 میلادی) باید مربوط به خود عیسی مسیح تاریخی اصلی یعنی یهودای جلیلی فرزند زیپورایی بوده باشد؛ چه سوای انجیلها در خبر تاسیتوس مورخ معروف رومی نیز که بین سالهای 50 تا 120 میلادی میزیسته به صراحت در این باب سخن رفته است. در پایان در رابطه با جنبهً خورشید خدایگانی عیسی مسیح باید افزود: روز تولد عیسی مسیح یعنی 25 دسامبر همان کوتاهترین روز سال(در کنار شب یلدا یعنی بلندترین شب سال) همان روزی است که با تجسم طفولیت روز و خورشید پیشتر زاد روز خورشید شکست ناپذیر رومیان (میثرهً ایرانیان و خورشید جنگاور و آزادهً سکائیان، آتون مصریان، آدونیس فینیقیها) یعنی خدای طبیعی و سرور حقیقی زمینیان به شمار میرفته است. بسیار قابل توجه است که منشاً خود اسطورهً آدونیس فینیقیان (آتون مصریان) در اساطیر بابلی به خدای جنگاورخورشید و رستنیها یعنی مردوک(خدای پسر یا خدای جوان [گوساله]ً خورشید) میرسد که در بابل دارای 50 نام رسمی از جمله خدای معابد، خدای خدایان، خدای بزرگ (الله اکبر)، خدای مرگ و میر(جهان زیرین) بوده و خدای مخصوص اِساگیلا(معبد سر بر آسمان بر افراشته) و خدای اتمناناکی (معبد چشمه های بهشتی و زمینی) به حساب می آمده است. نام و لقب این خدا در اشکال عبری مردوخای (یاغی، سرکش، انقلابی) و ناصری (در معنی نو رسته و جوان) با القاب جلیلی (انقلابی) و ناصری عیسی مسیح یکی می باشند. در اسطورهً معروف بابلی انوماالیش (وقتی در آن بالاها) در بارهً تولد مردوک می خوانیم: "... چون قدرت اِئا(خدای دریا و خرد و نیرنگ بابلیهای سومری و اکدی) بر همهً خدایان مسلم شد، آنگاه بر فراز کوه لبنان برای خود قصری بر پا کرد و با شکوه تمام با الهه دامکینا(زن قانونی) یا دامگال (همسر بزرگ محترم) عروسی نمود. دیگر خدایان که از ترس و وحشت آن همه آشوب و هیاهوی آفرینش رها شده بودند، از او پیروی کردند و سر انجام جهان خدایان امن و امان شد. اما از آنجاییکه غایت هر ازدواجی زادن فرزندی است، از اِئا و دامکینا هم پسری به دنیا آمد به نام مردوک که هنوز از مادر نزاده، عزیز و دردانهً همه شد. بر سر نگهداری و پرستاری این کودک زیبا- که تمام محاسن دیگران را یکجا داشت- همهً الهه ها با هم به جدال پرداختند. زیرا که مردوک (پسر، گوسالهً خدای خورشید، قهرمان خدایانف اصل سامی شمشون تورات) که از همان آغاز فهم و شعور بزرگسالان را داشت، خیلی هم زود بزرگ شد و از همهً خدایان آسمانی بلندتر و رعناتر گردید. پدرش که از داشتن پسری به آن زیبایی لذت می برد، بر آن شد تا به او قدرتی دو برابر قدرت دیگر خدایان بدهد..."
سیمای عيسىمسیح اساطیری به روایت مسلمین که براساس روایات انجیلها است و چندان ربطی با خود عیسی مسیح تاریخی و تعالیم انقلابی وی ندارد

چهره حضرت عیسی (ع) (بر گرفته از سایت تبیان):
عيسى(ع) يكى از پيامبران اولوالعزم است كه در سى سالگى به رسالت مبعوث گرديد و داراى معجزات فراوان بود. نامش در قرآن 25 بار با عنوان عيسى و يازده بار به صورت مسيح و در طى سيزده سوره آمده است. يك سوره قرآنى به نام مادرش مريم است كه بخشى از آن درباره ولادت، زندگى و دعوت عيسى سخن مى‏گويد. وى بيشتر عمر تبليغى خود را در سرزمين بيت‏المقدس و جايگاه يهود گذرانده و گهگاه در سير و سفرهاى خود به تبليغ مى‏پرداخت و نيز فرستادگان مبلّغ خود را - چه انبيا و چه غير انبيا - براى ارشاد مردمان به سرزمين‏هاى ديگر گسيل مى‏داشت.
قرآن مجيد حضرت عيسى مسيح را به القابى چون كلمةالله (نساء / 171 و آل‏عمران / 49) و روح خدا (نساء / 171) مدح نموده و طى آياتى ستوده است؛
إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ؛(1)
ياد كن هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تورا به كلمه‏اى از جانب خود كه نامش مسيح، عيسى بن مريم است مژده مى‏دهد: در حالى كه او در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان است.
ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الحَقِّ الَّذِى فِيهِ يَمْتَرُونَ؛(2)
اين است ماجراى عيسى پسر مريم، همان گفتار درستى كه در آن شك مى‏كنند.
وَزَكَرِيّا وَيَحْيى‏ وَعِيسى‏ وَإِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ؛(3)
و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را ياد كن كه جملگى از شايستگان بودند.
عيسى اسوه تواضع
فضايل معنوى بسيارى در شخصيت كم نظير عيسى مسيح به چشم مى‏خورد كه به دشوارى مى‏توان يكى از آنها را به عنوان مهم‏ترين شاخصه او كه در دعوتش نيز نقش اساسى داشته باشد شناخت. اما با بررسى سيره درخشان اين پيامبر بزرگ و دقت در مضامين آيات مربوط به دعوت او مى‏توان نرمخويى، تواضع و فروتنى و حفظ كرامت انسانى مخاطبان را وجه بارز دعوت و شخصيت او دانست. نگاهى به روايات موجود كه چگونگى رابطه او را با حواريون و ديگر مردمان بيان مى‏كند نيز به‏خوبى دامنه صفت تواضع را در رفتار و سلوك آن‏حضرت اثبات مى‏نمايد.
شيوه‏هاى تبليغى حضرت عيسى(ع)
1. دعوت بر اساس بيّنه و آيه
مطابق آيات حيات و دعوت عيسوى، اين پيامبر گرامى موضوع دعوت خود را بينات و آيات حكمت الهى قرار داده است، مراد از بينات و آيات، چه استدلال‏هاى روشن عقلى باشد و چه معجزات آشكارى كه به اذن خدا آورده است، به‏هر تقدير نشان مى‏دهد كه روشنگرى و منطق نيرومند عقلانى، طريقه اساسى دعوت عيسى بوده است. چه، آوردن معجزات نيز حاوى استدلالى متقن بر وجود قادر متعال و حقيقت ماورايى حاكم بر خلقت است؛
وَلَمّا جاءَ عِيسى‏ بِالبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ؛(4)
و چون عيسى دلايل آشكار آورد، گفت: به‏راستى براى شما حكمت آورده‏ام تا درباره بعضى از آنچه در آن اختلاف كرديد برايتان توضيح دهم.
وَإِذ كَفَفْتُ بَنِى‏إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذ جِئْتَهُمْ بِالبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِن هذا إِلّا سِحْرٌ مُبِينٌ؛(5)
و آن‏گاه كه آسيب بنى‏اسرائيل را - هنگامى كه براى آنان حجتهاى آشكار آورده بودى - ازتو باز داشتم. پس كسانى از ايشان كه كافر شده بودند گفتند: اينها چيزى جز افسونى آشكار نيست.
در آيات ديگرى، عبادت خداوند را به دليل ربوبيت او، ضرورى مى‏شمرد؛
وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّى وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ؛(6)
و به راستى كه خدا پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را عبادت كنيد كه اين راه راست است.
در طى آيات ديگرى به معجزات عيسى اشاره شده است، ضمن آن كه به دنيا آمدن خود او مهم‏ترين معجزه الهى براى اتمام حجت دربرابر مخالفان بود.
وَرَسُولاً إِلى‏ بَنِى‏إِسْرائِيلَ أَنّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِى‏ءُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِى المَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.(7)
وَجِئْتُكم بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكم فَاتَّقوا اللّه وأطيعونِ؛(8)
و از جانب پروردگارتان نشانه‏اى براى شما آوردم پس از خدا بپرهيزيد و از من اطاعت‏كنيد.
همچنين آيات 110 تا 115 آل عمران به معجزاتى از قبيل تأييد عيسى به وسيله روح‏القدس، سخن گفتن او در گهواره، تعليم كتاب وحكمت و تورات و انجيل، آفريدن پرنده از گِل، شفاى ناشنوا و شفاى كسى كه بيمارى پيسى دارد، احياى مردگان، ممانعت از تعرض بنى‏اسرائيل و فرود آمدن مائده آسمانى اشاره فرموده است. مسلم است كه هر يك از اين معجزات منجر به ايمان گروهى از مردم شده است و گرنه ادامه نمى‏يافت. در تاريخ انبيا نوشته عمادزاده آمده است؛
روزى با حواريون، از سرزمين اردن به بيت المقدس حركت كردند، در بين راه هر كور وشلى را مى‏ديد، به اذن خدا شفا مى‏بخشيد. به اين ترتيب، مردم را با آيات و نشانه‏هاى‏الهى، از انحراف و بت پرستى برحذر داشته، به سوى خداى بزرگ راهنمايى مى‏نمود.(9)
هر يك از اين معجزات، خود حاوى استدلالى قاطع و روشن است، بدين مضمون كه جز ذات لايزال و قادر متعال توان انجام دادن اين امور را ندارد و چون به دست پيامبر خدا تحقق‏يافته، بيانگر صدق مدعاى نبوت و رسالت اوست.
2. حكمت‏ها و بيانات مؤثر
از جمله شيوه‏هاى مؤثر تبليغى حضرت عيسى(ع) كه در دوره‏هاى بعد از وى نيز تاكنون تأثير گذار و مفيد بوده است، پندها، حكمت‏ها و بيانات بليغ و ظريف عيسوى است. تمثيل، تشبيه، مقايسه و پرسش و روش‏هايى از اين دست، اقسام اين حكمت‏ها را تشكيل مى‏دهند كه به ويژه در عرصه اخلاق و عمل انسان بس مفيد و مؤثر و مبارك بوده است.
قال المسيح للحواريين: اِنَّمَا الدُّنيا قَنْطَرةٌ فَاعبرُوُها و لا تَعْمُرُوها؛(10)
حضرت عيسى مسيح به حواريون و ياران خاص خود فرمود: همانا دنيا پلى است پس از آن عبور كنيد و به آبادى آن نپردازيد.
نمونه تشبيه حكمت آميز:
قال عيسى(ع) بحق اقول لكم كما ينظر المريض الى الطعام فلا يلتذ به من شدة الوجع كذلك صاحب الدنيا لا يلتذ بالعبادة و لا يجد حلاوتها مع مايجده من حلاوة الدنيا؛(11)
سخن حقى به شما مى‏گويم؛ همان گونه كه بيمار به سبب درد شديد از خوردنى لذت نمى‏برد، همنشين و دوستدار دنيا نيز به خاطر آنچه از دنيا چشيده است از عبادت و شيرينى آن نصيب و لذتى بر نمى‏گيرد.
همچنين مى‏فرمايد:
من ذَا الذى يَبنى‏ على مَوْجِ البحرِ داراً؟ تلكُمُ الدنيا فَلا تتّخِذُوها قراراً؛(12)
كيست كه روى امواج دريا منزل بسازد؟! منظور همين دنياست پس آن‏را قرار گاه دائمى نپنداريد.
- يا معشرَ الحواريينَ بحقٍ اقول لكم اِن الناسَ يقولون اِنّ البناءَ باَساسِه و اَنَا لا اقول لكم كذلك قالوا فماذا تقولُ يا روحَ الله؟ قالَ اقولُ لكم: ان اخِرَ حَجَرٍ يَضَعُه العامِلُ هُوَ الأساسُ؛(13)
اى گروه حواريون، به حقيقت به شما بگويم، مردم مى‏گويند ساختمان به پايه آن بستگى دارد اما من چنين نمى‏گويم. گفتند: پس اى روح الله تو چه مى‏گويى؟ فرمود: به حقيقت مى‏گويم: به راستى آخرين سنگى كه بنّا كار مى‏گذارد همان اساس و پايه كار است.
نمونه مواعظ و حكمت‏هاى عيسى درباره شأن و وظيفه دانشمندان در پى مى‏آيد كه حاوى نوعى تشبيه است؛
عن على(ع) قال عيسى بن مريم: الدنيا دارُ الدين و العالِمُ طبيبُ الدينِ؛ فاِذا رأيتمُ الطبيبَ يَجُرُّ الدَّاءَ اِلى‏ نفسهِ فاتَّهِمُوه وَ اعْلَمُوا اَنَّه غيرُ ناصحٍ لغيره؛(14)
از على(ع) روايت شده كه عيسى بن مريم فرمود: دنيا سراى ديندارى و دانشمند طبيب دين و دينداران است. پس چون ديديد كه دانشمند بيمارى را به سوى خود مى‏كشد او را متهم شمريد و بدانيد كه او نمى‏تواند خير خواه ديگران باشد.
همچنين نمونه تبليغ حكيمانه او كه همراه با بهره گيرى مطلوب از شرايط و فضاى معنوى صورت گرفته را در جريان زير مشاهده مى‏كنيم:
كان عيسى اذا مرَّ بدار قد مات اهلها و خلف فيها غيرهم يقول: وَيْحاً لاربابك الذين ورَّثوك كيف لَمْ يعتبروا باخوانِهم الماضين؛(15)
چون عيسى بر خانه‏اى مى‏گذشت كه صاحبانش از دنيا رفته و ديگران وارث آن شده بودند مى‏گفت: واى بر صاحبان تو كه تو را به ارث بنهاده‏اند! چگونه از سرنوشت گذشتگان خود عبرت نگرفتند؟
و نيز از جمله حكمت‏هاى عيسوى است:
قيلَ لعيسى‏ مَن أدّبكَ؟ قال ما اَدَّبَنى احدٌ رأيتُ قبحَ الجَهلِ فَاجْتَنَبْتُهُ؛(16)
به عيسى گفته شد: ادب از كه آموختى؟ گفت: كسى مرا ادب نياموخت بلكه زشتى و بدى نادانى را ديدم و از آن اجتناب ورزيدم.
تجلى ديگر نگرش حكيمانه عيسى به حقايق را در روايت زير شاهديم كه متضمن درسى بزرگ از هستى شناسى است؛
مَرَّ المسيحُ بنُ مريمَ فى الحواريين بجيفةِ كلبٍ فقال بعضُهم ما اَشَدَّ نتنَ ريحهِ قال(ع) فهَلّا قلتَ: ما اَشَدَّ بياضَ اَسْنانِه؛(17)
حضرت مسيح به همراه حواريون بر لاشه سگى گذشتند. يكى از ايشان گفت: چه بوى بدى دارد. عيسى(ع) فرمود: چرا نگفتى چه دندان‏هاى سفيدى دارد؟
3. تبليغ به شيوه غير مستقيم
با دقت در سيره تبليغى عيسى، از لابه‏لاى آيات و روايت و به‏ويژه مواردى كه در شيوه قبل ذكر شد روشن مى‏گردد كه آن پيامبر الهى بر اتخاذ روش‏هاى غير مستقيم در دعوتش تأكيد داشته است. از آن‏جا كه براى هر شيوه تبليغى، مرزها و محدوديت‏هايى وجود دارد و هر روش تنها در جاى خود كارساز خواهد بود، اتخاذ شيوه‏هاى غير مستقيم در شرايطى كه دعوت مستقيم بى تأثير و يا كم اثر است بسيار بجا و مطلوب به نظر مى‏رسد. عيسى به جاى تأكيد مستقيم بر موضوعات عقيدتى، اخلاقى و دستور به آنها از راه‏هاى غير مستقيم، لزوم تمسك و التزام به آ نها را به مخاطبان القا مى‏نمود. مثال روشن اين شيوه معرفى هدفدار خويش و مرام و آيين خويش در گهواره است؛ زمانى كه درباره تولدش ميان اطرافيان مشاجره‏اى در مى‏گيرد و او براى پايان بخشيدن به آن، خود را بنده و پيامبر خدا و صاحب كتاب آسمانى و مبارك و به پادارنده هميشگى نماز و زكات و نيكو كار به پدر و مادر معرفى‏مى‏كند، با اين ترتيب، در واقع با ظرافت خاصى به ترويج اين مفاهيم پرداخته است (آيات 30 تا 33 سوره مريم).
در روايات حكمت آميزى كه از آن حضرت نقل شده و نمونه‏هايى از آنها را در بحث پيشين بيان كرديم، نيز جلوهايى از دعوت غير مستقيم به ترك دنيا، كار سنجيده، همراهى عمل و علم و فضايل ديگر مشاهده مى‏شود.
4. مهربانى و مواسات
يكى از جلوه‏هاى تبليغ عملى و عينى عيسى، مهرورزى و عطوفت به همنوعان و همكيشان است. اين صفت اخلاقى مؤثر در دعوت، گاه به صورت مواسات و همدردى عميق با مردم در مى‏آمد و باعث جذب دل‏هاى مخاطبان به پيامهاى الهى عيسى مى‏گرديد. اوج مهربانى عيسى نسبت به مخاطبان را آن‏گاه شاهديم كه پس از مبرا دانستن خود از شرك‏ورزى و ادعاى الوهيت، خطاب به درگاه الهى براى همنوعان مشرك خود كه وى و مادرش را به خدايى گرفته بودند، آمرزش مى‏طلبد؛
إن تُعَذِّبْهُمْ فَإنَّهُم عِبادُك و إن تَغْفِر لَهُم فَإنَّكَ أنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم؛(18)
اگر عذابشان كنى، آنان بندگان تواند و اگر بر ايشان ببخشايى، تو خود توانا و حكيمى.
عيسى به حقيقت خود را خدمتگزار پيروانش مى‏دانست و بارها صميمانه به كمك و هميارى آنان همت مى‏گماشت و بر اين شيوه اصرار مى‏ورزيد و هرگز منع و تعجب مردم، او را از اين كار باز نمى‏داشت، بلكه بدان افتخار مى‏نمود و حتى حاضر بود دست پيروانش را بشويد. پاسخ مثبت به درخواست آيات و معجزات نيز تجلى ديگر مهربانى عيسى و اشتياق او به هدايت انسان‏هاست. از اين رو علاوه بر ارائه معجزاتى همچون تولد بدون وجود پدر و سخن گفتن در مهد، كه مستقيماً از جانب خداوند مصلحت بينى شده و تحقق يافته بود، وى بسيارى از معجزات را به درخواست مخاطبان مى‏آورد؛ از جمله اين كه چون حواريون از او درخواست نزول مائده‏اى آسمانى مى‏كنند تا به اطمينان و ايمان افزون‏تر دست يابند، به درخواستشان جامه عمل مى‏پوشد:
و هنگامى را ياد كن كه حواريون گفتد: اى عيسى پسر مريم، آيا پروردگارت مى‏تواند از آسمان، خوان خوردنى براى ما فرود آورد؟ عيسى گفت: اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد. گفتند: مى‏خواهيم از آن بخوريم و دل‏هاى ما آرامش يابد و بدانيم كه به ما راست گفته‏اى و بر آن از گواهان باشيم. عيسى پسر مريم گفت: پروردگارا، از آسمان مائده‏اى بر ما فرو فرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه‏اى از جانب تو و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگانى.(19)
اين مهربانى زايد الوصف را حتى در انذار عيسوى كه مفهوم بيم و ترس جزء آن است شاهديم؛ محتواى انذارهاى او همچون حرام شدن بهشت بر مشركان و بى ياور بودن آنان، حكايتگر اين موضوع است؛
و قالَ الْمَسيحُ يا بَنِى‏إسرائيلَ اعْبدُوا اللّهَ رَبِّى و رَبَّكُم إنَّهُ مَنْ يُشرِكْ بِاللّه فَقَد حَرَّم اللّهُ عَليه الْجنَّةَ و مأويهُ النّارُ و مالِلظّالِمينَ من أنصارٍ؛(20)
مسيح مى‏گفت: اى فرزندان اسرائيل، پروردگار خودتان را بپرستيد كه هر كس به خدا شرك ورزد، قطعاً خداوند بهشت را بر او حرام ساخته است و جايگاهش آتش است و براى ستمكاران ياورانى نيست.
براى بر گرفتن پيام عيسى درباره مواسات، نظرى به انجيل لوقا مى‏افكنيم.
مردم از عيسى پرسيدند: تكليف ما چيست؟ فرمود: آن كه دو پيراهن دارد بايد يكى را به آن كه ندارد هديه كند و هر كه خوردنى دارد نيز بايد چنين كند... و به سپاهيان گفت: با هيچ كس بد رفتار نكنيد و به كسى زور نگوييد و از حق خود تجاوز ننماييد.(21)
5. تواضع
شايد ريشه مهرورزى و مواسات بى‏حد عيسى به مؤمنان و حتى مشركان در تواضع عميقى است كه همچون جويبارى پر بركت و زلال در سراسر وجودش موج مى‏زند و از سرچشمه شخصيت الهى او نشأت مى‏گيرد، چرا كه هر كسى به خدا نزديك‏تر گرديد در خدمت و كمك و فروتنى به خلق خدا كوشاتر مى‏شود.
در كتاب كافى به نقل از احمد بن عبدالله از احمد بن محمد برقى از يكى از يارانش به صورت مرفوع از عيسى بن مريم(ع) روايت شده كه فرمود: <اى گروه حواريون: من نزد شما حاجتى دارم، برايم برآورده سازيد. گفتند: درخواست تو برآورده است، اى روح الله. پس برخاست و پاهاى يكايك ايشان را شست، گفتند: ما به اين كار شايسته تر بوديم اى روح خدا، گفت: شايسته‏ترين مردم براى خدمت به خلق، دانشمند است و من اين‏گونه فروتنى نمودم تا شما نيز پس از من در ميان مردم اينچنين تواضع داشته باشيد. سپس فرمود: حكمت و فرزانگى آدمى با تواضع بارور مى‏گردد نه با تكبر، چنان كه گياه در دشت مى‏رويد و رشدمى‏كند نه در كوه.»(22)
در روايت ديگرى آمده است: <عيسى براى حواريون طعامى ترتيب داد و چون از خوردن آن فارغ شدند به دست خود دستانشان بشست، گفتند: اى روح الله، بهتر است ما اين را انجام دهيم. فرمود: من اينچنين كردم تا شما نيز با دانش آموزان و مخاطبان خويش چنين كنيد.»(23)
6. شروع دعوت از گهواره
از آن‏جا كه در ميان اركان و عناصر تبليغ (مبلّغ، مخاطب، پيام، ابزار و شرايط) سن مبلّغ و داعى نقشى ندارد ارشادهاى عيسى در گاهواره كودكى، يك روند تبليغى كامل به شمار مى‏رود كه قابل تحليل و بررسى كامل است، عيسى به اشاره مريم و با تكيه بر اراده و قدرت خداوندى در همان اوان كودكى به سخن آمد و ضمن آن كه گواه صادقى بر حقانيت و صداقت مادر گشت، مردم را در شرايطى تأثير گذار و بيدار كننده به پذيرش دعوت الهى فرا خواند؛
فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِى الْمَهْدِ صَبِيّاً * قالَ إِنِّى عَبْدُاللَّهِ آتانِىَ الكِتابَ وَجَعَلَنِى نَبِيّاً * وَجَعَلَنِى مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَأَوْصانِى بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ ما دُمْتُ حَيّاً * وَبَرّاً بِوالِدَتِى وَلَمْ يَجْعَلْنِى جَبّاراً شَقِيّاً؛(24)
پس مريم به سوى عيسى، اشاره كرد، گفتند: چگونه با كسى كه در گهواره و كودك است سخن بگوييم؟ كودك گفت: منم بنده خدا، كه به من كتاب داده و مرا پيغمبر قرار داده است و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته و تا زنده‏ام به نماز و زكات سفارش كرده است و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زور گو و نافرمانم نگردانيده است.
شروع دعوت از گهواره نشان مى‏دهد كه عيسى از همان آغاز از هر فرصت تبليغى - به صورت معجزه آميز و يا عادى - در هر شرايط به نيكى بهره جسته و آن را به عرصه دعوت توحيدى مبدل نموده است.
7. تشكيل كادر مركزى دعوت (حواريون)
پس از طى مراحل نخستين تبليغ، مبلّغ بايستى در جهت تمركز بخشيدن به نيروها و امكانات موجود تلاش كند،چنان‏كه پيامبراسلام(ص) و يا حضرت‏ابراهيم(ع)گروه پيشتازان حركت توحيدى را سامان دادند و ثمرات تبليغى بسيارى از اين رهگذر نصيب مؤمنان گشت. عيسى نيز چون از پراكندگى نيروهاى جبهه ايمان رنج مى‏برد، دست به اين اقدام حياتى زد و كاراترين و زبده‏ترين نيروهاى خود را زير پرچم و عنوان واحد حواريون گرد آورد.
وَإِذا أَوْحَيْتُ إِلَى الحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِى وَبِرَسُولِى قالُوا آمَنّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ؛(25)
و هنگامى را ياد كن كه به حواريون وحى كردم كه به من و فرستاده‏ام ايمان آورند. گفتند: ايمان آورديم و شاهد باش كه ما مسلمانيم.
فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى‏ مِنْهُمُ الكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِى إِلى اللَّهِ قالَ الحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِاَنّا مُسْلِمُونَ؛(26)
پس چون عيسى از آنان احساس كفر كرد، گفت: ياران من در راه خدا چه كسانند؟ حواريون گفتند: ما ياران خداييم به خدا ايمان آورده‏ايم و گواه باش كه ما تسليم او هستيم (مسلمان هستيم).
مرحوم علامه طباطبايى در اين خصوص مى‏گويد:
عيسى با اين پرسش مى‏خواست تعداد مردان مؤمن قومش را بشناسد كه در راه حق آماده و در صحنه حاضرند تا گروه دينداران تشكيل شوند و هوادار رسالت عيسى و مبلّغ دعوت او باشند. اين طبيعت همه قدرت‏هاى مادى و اجتماعى است كه در آغاز راه، مركز و كانونى براى فعاليت و گسترش آن بر مى‏گزينند و از آن براى پيشبرد اهداف خود بهره مى‏جويند؛ چنان كه نظير آن را در اسلام در بيعت عقبه و بيعت شجره شاهديم كه رسول‏خدا خواست عِدّه و عُدّه موجود خود را متمركز سازد.(27)
اين تشكل ايمانى مى‏تواند در شرايط فشار و خفقان، به جمع مؤمنان نيرويى دوچندان بدهد كه سخن و عقيده خويش را با جسارت بيشتر ابراز دارند. نيز موجب آن مى‏شود كه مخالفان براى چنين گروه به‏هم پيوسته و منسجم جايگاهى نو قائل شوند و همچنين باعث تشويق اهل ترديد به پيوستن به صف موحدان مى‏گردد و عذر و بهانه را از همه مى‏گيرد؛ چه، نوعى اتمام حجت نيز به شمار مى‏رود. به عنوان مثال، آيه‏14 سوره صف نشان مى‏دهد كه گروهى از مردم در اثر وفا دارى حواريون‏(28) واعلام آمادگى آنان براى يارى خدا و رسول او عيسى، به پذيرش دعوت و ايمان تشويق شدند؛
يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِى إِلَى‏اللَّهِ قالَ الحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ؛(29)
اى مؤمنان ياران خدا باشيد همچنان كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: ياران من به‏سوى خداكيست؟ گفتند: ما ياران خداييم.
در اثر اين اعلام آمادگى و اظهار وفادارى گروه قابل توجهى از بنى‏اسرائيل نيز ايمان آوردند و موجب فتحى بزرگ گرديدند و نيز حجت را بر ديگران تمام كردند؛
فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِى‏إِسْرائِيلَ وَكَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى‏ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ؛(30)
پس گروهى از بنى‏اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كفر ورزيدند. و كسانى را كه گرويده بودند، بر دشمنانشان يارى كرديم تا چيره شدند.
8. تصديق تورات و بشارت ختم رسل
رسالت‏هاى الهى پيامبران بزرگ، جملگى مراحل به هم پيوسته يك پديده آسمانى به نام دين است كه هر پيامبر مطابق مأموريت ارائه شده به او، بخشى از آن حقيقت والا را به گوش جهانيان رسانده است. بر اين اساس، منافات و تعارضى در بين رسالت‏هاى مختلف نتواند بود. بدين ترتيب، عيسى نيز مصدق و مؤيد رسالت‏هاى پيشين به ويژه رسالت موسى بوده‏است؛
وَإِذ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِى‏إِسْرائِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ؛(31)
و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنى‏اسرائيل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى‏كنم و به فرستاده‏اى كه پس از من مى‏آيد و نام او احمد است، بشارتگرم.
9. رفع اختلاف ميان مردم
عيسى(ع) يكى از مأموريت‏هاى خود را در ميان قومش رفع اختلافات مى‏شمرد؛
قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ؛(32)
گفت: به راستى براى شما حكمت آورده‏ام و تا درباره بعضى از آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد برايتان توضيح دهم.
او اعلام مى‏كند كه اگر از خدا پروا و از او تبعيت كنند، اختلافات فيما بين ايشان كه باعث ضعف و سستى آنها شده است بر طرف خواهد گرديد. از آن‏جا كه اختصار و اشاره گذرا به فرآيندهاى تبليغى و شيوه‏هاى دعوت، روش قرآن كريم است، همين اشاره كوتاه بيانگر تلاش جدى عيسى براى ايجاد و هماهنگى فكرى و يكپارچگى در سلوك جامعه بنى‏اسرائيل و رفع اختلاف است.
آيه زير نيز به اصل وجود اختلاف در قوم او اشاره مى‏كند؛
فَاخْتَلَفَ الأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ؛(33)
پس احزاب دست به اختلاف زدند. پس واى بر كسانى كه ستم كردند، از عذاب روزى دردناك.
آيه 327 سوره مريم نيز يادآور همين معناست.
10. سير و سياحت تبليغى
همان گونه كه هجرت (يا سفر دراز مدت) براى يافتن عرصه‏هاى جديد دعوت در كارنامه پيامبران بزرگ به چشم مى‏خورد، سير و سياحت يكى از برنامه‏هاى عادى و مورد توجه بسيار حضرت عيسى بود. در يكى از سفرها كه طى آن عيسى با گفتن بسم‏الله از روى آب گذشت، دوست و همسفرش به خاطر افتخار مصاحبت با روح‏الله دچار خودبينى گرديد و با خود گفت: اين عيسى است كه بر آب گام مى‏نهد و من نيز. پس او بر من چه فضيلتى دارد؟ در همان لحظه زير پايش بى قرار شد و در آب فرو رفت و فرياد و يارى خواست. عيسى فرمود: تو خود را بر اثر خودبينى در مقامى كه خدا آن را براى تو قرار نداده نهادى و خدا بر تو غضب كرد. اكنون از آنچه گفتى توبه‏كن. وى توبه كرد و آن‏گاه به مرتبه‏اى كه خدا برايش قرار داده بود بازگشت.(34)
همچنين در سير و سياحتى به همراه حواريون به روستايى رسيد كه ساكنان و حتى حيوانات آن مرده بودند، به طورى كه حكايت از عذاب الهى مى‏كرد. حواريون خواستند آنها را زنده كند تا سبب عذابشان روشن شود و مايه عبرت ايشان گردد. يكى از مردگان با دعاى عيسى زنده شد و در پاسخ به پرسش مذكور گفت: چهار چيز ما را مشمول عذاب الهى كرد؛
1. پرستش طاغوت؛ 2. دلبستگى به دنيا؛ 3. آرزوى دور و دراز؛ 4. غفلت و سرگرمى به بازيهاى دنيا.(35)
بدين ترتيب، وى بالاترين مواعظ اخلاقى و اشارات عملى را در ميان ياران و پيروانش نشر مى‏داد.
11. اعزام فرستادگان تبليغى (به انطاكيه)
عيسى علاوه بر تبليغ در سرزمين خود و سير و سياحت تبليغى، با توجه به شرايط و نيازهاى موجود، فرستادگانى را نيز براى ارشاد مردم سرزمين‏هاى ديگر اعزام فرمود و هرگز قلمرو دعوت خود را به وطن يا سرزمينى خاص محدود ندانست. مردم شهر انطاكيه در بت‏پرستى و طاغوت‏پرستى غرق و در لجنزار فساد و گناهان غوطه ور بودند. عيسى از جانب خداوند مأمور شد تا دو مبلّغ براى هدايت ايشان گسيل دارد. اما ناآشنايى آن دو رسول باعوامل نفوذ در مردم و شيوه‏هاى مؤثر دعوت از يك سو و لجاجت و تيره دلى مردم انطاكيه ازسوى ديگر، موجب شد كه نه تنها كسى به گفتار ايشان گوش فرا ندهد بلكه دستگير شده و در بتكده‏اى زندانى شوند؛ وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ القَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا المُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ؛(36)
و داستان مردم آن شهرى را كه رسولان بدانجا آمدند براى ايشان مَثَل زن؛ آن‏گاه كه دوتن سوى آنان فرستاديم. ولى آن دو را دروغزن پنداشتند، تا با فرستاده سومين آنان را تأييدكرديم. پس گفتند: ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده‏ايم.
حضرت عيسى فرستاده سوم خويش را براى پيگيرى دعوت آندو فرستاد. وى كه <شمعون الصفا» نام داشت براى هدايت مردم به طور ناشناس به آن شهر در آمد و با متانت و احتياط به تماس و برقرارى ارتباط تبليغى با مردم پرداخت و از روحيات آنان به‏ويژه شاه‏پرستى ايشان مطلع گرديد. او شيوه همراهى موقت را اتخاذ كرد و گفت: من غريبى هستم كه مى‏خواهم به آيين شما در آيم. او را به نزد پادشاه بردند و احترام شايانى از او به‏عمل آوردند. نيز او را به بتكده بردند كه هنگام بازديد، فرستادگان عيسى را ديد و به اشارتى فهماند كه دوستى و آشنايى خويش را ابراز نكنند، پس از يك سال، شمعون با تدابيرى كارساز و ترتيب دادن مناظره‏اى حساب شده، باعث ايمان آوردن پادشاه و مردم گرديد.(37)
12. ساده زيستى
هرچند از شرح شيوه‏هاى گذشته، ساده‏زيستى و دورى عيسى از مظاهر فريبنده مادى برمى‏آيد اما اشاره مستقل به اين بعد از زندگى و شخصيت عيسى و اين روش غير مستقيم تبليغى ضرورى به نظر مى‏رسد، روايات زيادى بر اين معنا تأكيد و تصريح دارند؛ از جمله اين كه در نهج البلاغه آمده است:
و اگر بخواهى در عيسى بن مريم نيز (براى تو اسوه‏اى نيكو است)، كه سر بر سنگ مى‏نهاد و جامه خشن مى‏پوشيد و خورش او گرسنگى بود و چراغ شب‏افروزش، ماه و سايبان زمستانش شرق و غرب زمين. ميوه و خوراكش گياه بيابان بود و همسرى نداشت تا او را بفريبد و فرزندى نداشت كه (فقدانش) او را اندوهگين سازد، دارايى‏اى نداشت كه او را متوجه خود سازد و طمعى نداشت كه به خوارى‏اش در افكند. مركبش دو پايش بود و خدمتكارش دو دستش.(38)
همچنين در قصص الانبياء ابن كثير چنين ذكر شده است:
عيسى(ع) لباس مويين مى‏پوشيد و از برگ درخت مى‏خورد و خانه و زن و فرزند و مالى نداشت و هيچ‏گاه براى فردايش ذخيره نمى‏كرد.(39)
*************
1 - آل عمران (3) آيه 45.
2 - مريم (19) آيه 34.
3 - انعام (6) آيه 85.
4 - زخرف (43) آيه 63.
5 - مائده (5) آيه 110.
6 - مريم (19) آيه 36.
7 - آل عمران (3) آيه 49.
8 - همان، آيه 50.
9 - عماد زاده، تاريخ انبياء، ص 731.
10 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 319؛ شيخ صدوق، الخصال، ج‏1، ص‏34.
11 - محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ح 14، ص 325.
12 - همان، ص 329.
13 - همان، ص 322؛ شيخ صدوق، معانى الاخبار، ص 99.
14 - شيخ صدوق، خصال، ج 1، ص 56؛ محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 319.
15 - ورام، مجموعه ورام، ج 2، ص 219.
16 - همان، ج 1، ص 96.
17 - جاحظ، الحيوان، ج 2، ص 163؛ محمدباقر تاج لنگرودى، اخلاق انبياء، ص 394.
18 - مائده (5) آيه 118.
19 - همان، آيات 112 - 124.
20 - همان، آيه 72.
21 - جلال‏الدين آشتيانى، تحقيقى در دين مسيحيت، ص 205.
22 - كلينى، كافى، ج 1، ص 37؛ محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 278.
23 - ورام، مجموعه ورام، ج 1، ص 83؛ محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 14، ص 329.
24 - مريم (19) آيات 29 - 32.
25 - مائده (5) آيه 111.
26 - آل عمران (3) آيه 52.
27 - محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 3، ص 220.
28 - درباره اصطلاح حوارى و حواريون، زمخشرى مى‏گويد: <حواريون، ياران خاص و با وفاى او بودند كه پيش از همه به او ايمان آوردند و تعدادشان دوازده نفر بود، واژه حوارى رجل از ريشه حور به معناى سفيدى خالص است يعنى دوست و يار نزديك.» (الكشّاف، ج‏4، ص‏528).
29 - صف (61) آيه 14.
30 - صف (61) آيه 14.
31 - همان، آيه 6.
32 - زخرف (43) آيه 63.
33 - همان، آيه 65.
34 - اصول كافى، ج 2، ص 307 (با اقتباس).
35 - همان، ص 318 (با تلخيص).
36 - يس (36) آيات 13 - 14.
37 - فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 4، ذيل آيات 13 - 14 سوره يس، ص 249 - 250 (با اقتباس).
38 - سيد رضى، نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 160، ص 229.
39 - ابن كثير، قصص الانبياء، ج 2، ص 424.
http://www.balagh.net/persian/quran/ketab_khaneh/osvehaye-qurani/14.htm

هیچ نظری موجود نیست: