دوشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۸
اپخشیر اوستا همان شهر عجبشیر است
عجبشیر شهرستان مراغه: در اوستا فقره 127فروردین یشت از قصبه ای به نام اپخشیر (شهر بی شیر یا شهر کنار آب) نام برده شده است که به فروهر دو شخص به اسامی پرشت گاو (پرسنده از سرودهای دینی) و دازگرگاو (جمع آورنده سرودهای دینی) از اهالی آنجا درود فرستاده شده است. نظر به اینکه رغه آذربایجان یعنی محل حکومت اولیه زرتشت همان شهر مراغه و کتابخانه اوستا در روستای شی چی کان مراغه (محل مسجد روستای چیکان) واقع بوده است لذا مسلم می نماید اپخشیر همین شهر عجب شیر باشد. به نظر میرسد اپخشیر علی القاعده در پهلوی به ابغشیر و ابگشیر تلفظ گردیده و به عجبشیر تصحیف یافته است. در نقشه های بطلمیوسی نام مراغه (مرغیانه جوار دریاچه اورمیه) را به واسطه واقع بودن کتابخانه شیچیکان در جوار آن ماتوستانا (ماتیکان) یعنی شهر دارای کتابخانه نامیده اند. از اینجاست که در عهد اعراب محققین برای بدست آوردن نوشته های کهن زرتشتیان بدین شهر مراجعه می نموده اند. چنانکه موسی ابن عیسی الکسروی و الحسن ابن علی همدانی که یک محاسب عالیمقام بود دیر زمانی در شهر مراغه که هنوز کتابهای پهلوی و اوستایی چند در آنجا محفوظ بود با هم بنشستند و در آنجا دست نوشته های زرتشتی و فهرستهای شاهی و نسخ مختلف همین متون را با یکدیگر مقابله نمودند. مکان آتشکده آذرگشنسب بین خود شهر مراغه و روستای چیکان (شیچیکان) در اراضی روستای علمدار (آلوو دار= دارای آتشکده) قرار داشته است و ویرانه اش تا دو دهه پیش به نام کائین گبه یعنی معبد پادشاهان نامیده میشد. نگارنده کودکی دبستانی همین روستای چیکان بودم که هنگام چراندن چند گوسفند خانواده گذرم به ویرانه این معبد و شهر با خاک یکسان شده پای آن افتاد و جستجوی نام و نشان این شهر و معبد باستانی آن به همراه یاد آوری خاطره پدید آمدن دو مُهر اوستایی بزرگ از زیر بنای مسجد روستای چیکان بقیه زندگی را تحت تأثیر عمیق خود قرار داده و آن را رقم زد. چاروادار پیر بور روستا به نام پاشا روزی که از سر تنهایی در جلو سکوی همان مسجد روستای چیکان با من کودک سخن میگفت شرح داده بود که آجرهای لعابدار سبز رنگ مسجد را که قسمت بیرونی را بدان تزئین نموده اند از همین معبد کائین گبه آورده است. نگارنده در سفرهای بعدی خود و برادر و خویشان خود بدانجا این نوع آجرهای لعابدار و ساروجهایی را که نقش ماه و ستارگان را بر آنها به شکل قالب نقش زده بودند به چشم دیده و معاینه کرده بود. جالب بود که اداره فرهنگ و هنر مراغه از وجود این معبد خبر نداشت وقتی هم که نگارنده در آغاز انقلاب ضد سلطنتی برای پرسش و گزارش خود بدانجا مراجعه نمودم توسط ساواک باز داشت شدم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر