به واسطهً روایات تاریخی و اساطیری کتاب تاریخ ارمنستان موسی خورنی مورخ ارمنی عهد پادشاهان ساسانی پیروز و بلاش و قباد معلوم میشود که از سمک عیار اسطوره ای ایرانیان همان سمبات پسر بیورات باگراتونی (پهلوان دارای ده هزار سوار) خود سردار معروف پارتی سورنا مشهور به صاحب ده هزار سواره نظام و مخدومش آرتاشس (=اردشاه، پادشاه پاک و عادل و مقدس) پسر سنتروک (جوان سلحشور) است. پیداست در اصل از آرتاشس (پادشاه عادل و مقدس) همان اُرُد (پاک و عادل و مقدس) نواده سنتروک پادشاه اشکانی، یعنی همان شکست دهندگان و مقتول سازندگان مشهور کراسوس لژیونر معروف روم مراد می باشد که مطابق منابع بیزانسی و ارمنی در باب اُرُد و سورنا و یا همان آرتاشس و سنبات، معاصر آرتاوازد (یرواند=یاور) پادشاه متحد ارمنستان با رومیان بوده است. در این رابطه گفتنی است که دکتر پرویز ناتل خانلری با توجه به هیئت ایرانی کهن نامهای اساطیری کتاب سمک عیار، آن را از دوره اشکانی می داند. موسی خورنی با استناد به مرجع مورد اعتمادش مارعباس کاتینا و دیگران تلاش نموده است که این آرتاشس را پادشاه اشکانی محلی ارمنی ارمنستان و معاصر کرسوس (در مقام همان کرزوس پادشاه لیدیه در عهد کورش) نشان دهد. به نظر میرسد منابع تاریخی مورد استناد ایشان نام سورنا و اُرُد را در جنگ معروف ایران و روم در حران را که به رهبری سورنا و کراسوس صورت گرفته بود به درستی یاد نداشته اند و با مصادره به مطلوب قوم گرایانه و عمدی، این افتخار پیروزی بزرگ ایرانیان پارتی را به پادشاهان پارتی به ظاهر صرفاً ارمنستانی نشان داده اند. بر این پایه حماسه های پیروزیهای بزرگ ایرانیان کی خشثرو (کیخسرو، هوخشتره) و سردارش آریارمنه (گستهم نوذری) بر نیوکارمادس (مادیای جادوگر، افراسیاب تورانی، مادیای اسکیتی جهانگشا) و همچنین بر آشوریان و پیروزی کورش سوم پارسی بر کرزوس پادشاه لیدیه وپیروزی اُرد پارتی و سردارش سورنا بر کراسوس لژیونر معروف روم را به ترتیب به آرام (آراموی اورارتویی)، آرتاشس (کورش در کسوت ارمنی) و سمبات (سمک عیار، سورنا) ملبس به ظاهر ارمنی، سردار آرتاشس (که در اصل خود اُرُد است) نسبت داده اند. از آنجائیکه کورش (فریدون) را در روایات کهن مادی و پارسی با آترادات پیشوای آماردان (یعنی رستم/گرشاسپ تاریخی مازندران) مربوط ساخته و وی را مربی حامی و پدر کورش (فریدون) به شمار آورده اند؛ لذا روایات مربوط به سمبات ارامنه با اساطیر مربوط به قهرمان رهایی بخش ایرانیان در مقابل آشور یعنی آترادات پیشوای مردان سردار خشثریتی (کیکاوس) سومین پادشاه مادی (کیانی) در آمیخته است. به هر حال مسلم به نظر میرسد موسی خورنی و منابع وی به عمد و به سهو هم کرزوس پادشاه لیدیه هم کراسوس یکی از سه لژیونر معروف روم باستان را معاصر آرتاسش (پادشاه دادگر و مقدس، در اصل اُرُد اشک سیزدهم) و تیگران (ببرسان یا شمشیرزن) پادشاهان صرفاً مخصوص ارمنستان و مقتول به دست ایشان آورده اند. خورنی در گفتارش در باب سمبات خادم آرتاشس می گوید که او توسط سمبات راهزن (سمک عیار) به حکومت رسید و این دو کرسوس و یرواند را شکست دادند. مطابق منابع یونانی خود کرسوس و پسرش را در نزدیکی حرّان به قتل رساندند. بر این اساس باید پیوندی بین خود مفهوم نامهای سورنا، سمبات و سمک عیار وجود داشته باشد. لذا اگر سورنا (سور-نا)، سمبات و سمک عیار را به لغت سانسکریت به معانی سرور نیرومند همگان و سرور آزادگان و سرور همه ایرانیان بگیریم اشتباه نکرده ایم. چه لابد با توجه به همین معنی است که پلوتارک می آورد :«سورنا در دلیری و توانایی پیشروترین پارتی/ایرانی دوران خود بود». براین پایه خورشید شاه (هور شاه) جانشین مرزبان شاه (مهرداد سوم) و پسرش فرخ روز در داستان تاریخی سمک عیار که مخدومین وی به شمار رفته اند به ترتیب به جای اُرُد و پسرش فرهاد چهارم (فرهات = انسان دارای نیروی ابدی ایزدی خجسته و درخشان) می باشند. دلیل اینکه در خورشید شاه اسطوره ای پادشاه حلب به شمار رفته است باید این باشد که سوریه توسط پاکر پسر دلیر اُرُد فتح شده بود. جالب است که موسی خورنی خانواده سمبات باگراتونی (سرور نیرومند همگان) را نظیر خانواده سورنا دارای مقام تاجگذار پادشاهان معرفی می نماید. ولی نام اساطیری مشابه سمبات یعنی سندباد (سرور سند =هند) ربطی با نام سمبات ندارد . این نام که در روایت سندباد نامه آمده و مطابق فرهنگنامه های کهن فارسی نام حکیمی از سمت شمال غربی هند (محل ساتراپی مشترک سپیتاک زرتشت و برادر خوانده اش بردیه پسر کوچک کورش) و پسر گشتاسپ و دوست اسفندیار (لقب مشترک سپیتمه زرتشت و داریوش) معرفی شده است که نامش در این کتاب در رابطه داستان عاشقانه ای معروفی ذکر گردیده است به وضوح یاد آور نام و نشان زریادر زرتشت (سپیتاک پسر سپیتمه؛ اسفندیار) برادر مگابرن گشتاسپ است . از سوی دیگر خود داستان سمک عیار بر خلاف تصور برخی محققین ربطی به اخبار مربوط به عمرو لیث صفاری و عیاران سیستانی وی ندارد که خود عمرو لیث در داستان حمزه نامه (در اساس حمزه آذرک خارجی) به صورت عیّاری به نام عمرو ظاهر شده است. به نظر میرسد عنوان دزد و راهزن، در اصل به هماورد سورنا (سمبات، سمک عیار) یعنی کراسوس (به ظاهر ایرانیش از ریشه کرس=دزد و راهزن) اختصاص داشته که به صورت کرسانی (منسوب به دزدان و راهزنان) به اوستا راه یافته و مخاصم ایرانیان و موبدان به شمار رفته است.
دو مطلب تاریخی و اساطیری زیر در این باب در باره واریانتهای تاریخی و اساطیری سورنا - سمک عیار از برای شناخت بهتر آنان ذکر میگردد:
سورنا جوانی نیکو چهره از خاندان معروف ایرانی: او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکوچهره، تنومند، دلیر، بلندبالا، با موی بلند و ظریف که پیشانیبندی به سبک ایرانیان باستان بر سر میبست. وی از خاندان …سپهبد سورنا (رستم سورن پهلو) (۵۲-۸۲ پیش از میلاد) یکی از سرداران دلیر سپاه ایران در زمان اشکانیان است. بر پایه گفته پلوتارک «سورنا در دلیری و توانایی پیشروترین پارتی/ایرانی دوران خود بود.» سورنا سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم، ارد اول (قرن اول ق م.) وی از نظر نژاد و ثروت و شهرت پس از شاه رتبه اول را داشت و به سبب نجابت خانوادگی در روز تاجگذاری پادشاه حق داشت که کمربند شاهی را به کمر بندد. سورنا ارد را به تخت نشانید و شهر سلوکیه را متصرف شد و اول کسی بود که بر دیوار شهر مذکور بر آمد و با دست خود اشخاصی را که مقاومت میکردند به زیر افکند. وی در این هنگام بسیار جوان بود مع هذا بحزم و احتیاط و خردمندی شهره بود و بر اثر این صفات کراسوس سردار رومی را مغلوب کرد، چه نخست جسارت و تکبر کراسوس و یأسی که بر اثر بدبختیها سورنا را دست داده بود، به آسانی ویرا در دامهایی افکند که سورنا برایش گسترده بود. با وجود این ارد بجای اینکه سورنا را پاداش نیک دهد، بر او رشک برد و نابودش کرد. سورن یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ، در زمان اشکانیان است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان در همه جا پیروز بودند، برای اولین بار با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت. او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکوچهره، تنومند، دلیر، بلندبالا، با موی بلند و ظریف که پیشانیبندی به سبک ایرانیان باستان بر سر میبست. وی از خاندان سورن یکی از هفت خاندان معروف ایرانی (در زمان اشکانیان و ساسانیان) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی به معنی نیرومند میباشد. (نمونه دیگر این واژه در کلمه اردیسور آناهیتا یعنی ناهید بالنده و نیرومند بکار رفته است.) از دیگر نام آوران این خاندان وینده فرن (گندفر) است که در سده نخست میلادی استاندار سیستان بود؛ قلمرو او از هند و پنجاب تا سیستان و بلوچستان امتداد داشت. برخی پژوهشگران او را با رستم دستان سیستانی قهرمان حماسی ایران یکی میدانند. ذکر نام رستم در منظومه پهلوی اشکانی درخت آسوریک ارتباط او را با اشکانیان نشان میدهد.ژولیوس سزار (Julius)، پومیه (Pompee) و کراسوس (crassus) سه تن از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند که سرزمینهای پهناوری را که به تصرف دولت روم در آمده بود، به طور مشترک اداره میکردند. آنها در سوم اکتبر سال ۵۶ پیش از میلاد در نشست لوکا (Luca) تصمیم حمله به ایران را گرفتند.کراسوس فرمانروای بخش شرقی کشور روم آن زمان ، یعنی شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران، دستیابی به گنجینههای ارزشمند ایران و سپس گرفتن هند را در سر میپروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. وی فاتح جنگ بردگان و درهم کوبنده اسپارتاکوس سردار قدرتمند انقلاب بردگان بود. کراسوس (رییس دوره ای شورا) با سپاهی مرکب از۴۲ هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان رابرعهده داشت به سوی ایران روانه شد و ارد (اشک۱۳) پادشاه اشکانی، سورن سردار نامی ایران را مامور جنگ با کراسوس و دفع یورش رومیها کرد. نبرد میان دو کشور در سال ۵۳ پیش از میلاد در جلگههای میانرودان (بین النهرین) و در نزدیکی شهر حران یا کاره (carrhae) روی داد. در جنگ حران، سورن با یک نقشه نظامیماهرانه و بهیاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و اسیر کند. کراسوس و پسرش فابیوس Fabius (پوبلیوس) دراین جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند.روش نوین جنگی سورن، شیوه جنگ و گریز بود. این سردار ایرانی را پدیدآورنده جنگ پارتیزانی (جنگ به روش پارتیان) در جهان میدانند. ارتش او دربرگیرنده زره پوشان اسب سوار، تیراندازان ورزیده، نیزهداران ماهر، شمشیرزنان تکاور و پیاده نظام همراه با شترهایی با بار مهمات بود.افسران رومی درباره شکستشان از ایران به سنای روم چنین گزارش دادند: سورن فرمانده ارتش ایران در این جنگ از تاکتیک و سلاحهای تازه بهره گرفت. هر سرباز سوار ایرانی با خود مشک کوچکی از آب حمل میکرد و مانند ما دچار تشنگی نمیشد. به پیادگان با مشکهایی که بر شترها بار بود، آب و مهمات میرساندند. سربازان ایرانی به نوبت با روش ویژه ای از میدان بیرون رفته وبه استراحت میپرداختند. سواران ایران توانایی تیر اندازی از پشت سر را دارند. ایرانیان کمانهایی تازه اختراع کردهاند که با آنها توانستند پای پیادگان ما را که با سپرهای بزرگ در برابر آنها و برای محافظت از سوارانمان دیوار دفاعی درست کرده بودیم به زمین بدوزند. ایرانیان دارای زوبینهای دوکی شکل بودند که با دستگاه نوینی تا فاصله دور و به صورت پی درپی پرتاب میشد. شمشیرهای آنان شکننده نبود. هر واحد تنها از یک نوع سلاح استفاده میکرد و مانند ما خود را سنگین نمیکرد. سربازان ایرانی تسلیم نمیشدند و تا آخرین نفس باید میجنگیدند. این بود که ما شکست خورده، هفت لژیون را به طور کامل از دست داده و به چهار لژیون دیگر تلفات سنگین وارد آمد.جنگ حران که نخستین جنگ بین ایران و روم به شمار میرود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پی درپی برای اولین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند و نام ایران را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد و نام دولت پارت و شاهنشاهی اشکانی را جاودانه ساخت. همانگونه که دولت بزرگ هخامنشی در مرزهای خود در باختر برای نخستین بار با گسترش و کشورگشایی یونان برخورد کرد و پیشرفت یونان را در شرق و آسیا متوقف گردانید، دولت جهانگیر روم نیز در پیشرفت مرزهای خود در خاور، با سد قدرتمند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی سورن بر کراسوس و شکست روم از ایران، دولت مرکزی روم دچار اختلاف شدید شد. پس از این جنگ نزدیک به یک قرن، رود فرات مرز شناخته شده بین دو کشور گردید و مناطق ارمنستان، ترکیه، سوریه، عراق تبدیل به استانهایی از ایران گردیدند. رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند، به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بیشتری بنمایند.بد نیست یادآوری شود که سورن پس از شاه مقام اول کشور را داشت؛ وی ارد را به تخت سلطلنت نشانید و به سبب نجابت خانوادگی در روز تاجگذاری شاهنشاه ایران کمربند شاهی را به کمر پادشاه بست. او به هنگام گرفتن شهر سلوکیه نخستین کسی بود که برفراز دیوار دژ شهر برآمد و با دست خود دشمنانی را که مقاومت میکردند به زیر افکند. سورن در این هنگام بیش از ۳۰ سال نداشت.اماشوربختانه سورن هیچ بهره ای از پیروزی بزرگ خود نبرد. ارد شاهنشاه اشکانی ناجوانمردانه به جای قدردانی، سپهسالار دلاور ایرانی را کشت؛ پس از این رویداد ناگوار ارتش ایران دچار ضعف گردید و دیگر نتوانست در خاورمیانه و شام پیشروی نماید و در برابر روم تنها به مقاومت و دفاع پرداخت. (www.TarikheMa.ir)
ســـــمـــــک عــــــيــــار
درباره داستان سمک عيار و نشانه هاي فتوت در آن
داستان سمک عيار مربوط است به سرگذشت خورشيد شاه فرزند مرزبانشاه ، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه ، شاه چين بود.
خورشيد شاه به جهت پيدا کردن معشوقه اش که مه پري نام دارد به سرزمين ماچين ( آسیای میانی) ميرود و در آنجا درگير جنگي بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچين ميگردد ، اما در همه جا ياري و کمک عيار پيشهً بنام سمک است که او را از بدبختي ها و بندي و اسيري ها نجات مي دهد و پيروزمندانه برميگرداند.
درحقيقت مي توان گفت که اين داستان دربارهً کار روايي هاي ، سمک عيار و جوانمردان و عياران ديگر ، مانند : شغال پيل زور ، روزافزون ، گلمبوي گلرخ ، هرمزکيل ، شاهک ، سرخرود ، آتشک ، سرخ کافر ، فرخ روز و صدها زن و مرد عيار پيشه و جوانمرد است که توسط« فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجاني» با نثري ساده ، روان و زيباي ادبي نوشته شده و توسط استاد« پرويز ناتل خانلري» در چند جلد منتشر گرديده است.
دراين داستان ، قهرمان اصلي ، سمک است که در آغاز کار يکي از جمله چاکران و شاگردان سرهنگ جوانمرد يعني شغال پير زور ، بشمار ميرود. در آغاز داستان مي خوانيم که گروهي از جوانمردان و عياران در اطراف رئيس و سرهنگ خويش جمع آمده اند و دروازهً خانهً خويش را بروي تمام مسافران و درماندگان و پناهندگان باز داشته اند و از هيچگونه کمک و ياري به محتاجان و مصيبت رسيدگان دريغ نمي کنند و اين ياري و مددکاري شان براي شاه و گدا يکسان است.
دراين داستان مي بينيم که سمک عيار مرديست ميانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهري خود با مردم عادي فرقي ندارد ، مگر تمام سجايا و منش هاي نيک انساني همچون شجاعت ، مروت ، مهمان نوازي ، مردم دوستي ، زينهار داري ، شکسته نفسي و فروتني در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نيروي تدبير ، عقل و خرد خويش ، حل ميکند. سمک که خود از ميان توده هاي مردم برخاسته است ، مرديست مردمدار که آنچه بگويد ، انجام ميدهد و با ياران خويش صادق الوعده ، راستکار ووفادار بوده و از چاپلوسي و مردم فريبي و دروغ گويي بيزار است.
از نگاه سمک عيار : مرد عيار پيشه بايد که عياري داند و جوانمرد باشد و به شبروي دست داشت و عيار بايد در جنگ استاد بود و بسيار چاره باشد و نکته گوي باشد و حاضر جواب . سخن نرم گويد و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و ديده ناديده نکند و عيب کسان نگويد و زبان نگاه دارد و کم گويد ، با اين همه درميدان داري عاجز نبود و اگر وقت کاري افتد ، در نماند.
و به همين دليل است که بعد ها همه سران ،جوانمرد و عيار پيشه ، حتي استادش شغال پيل زور ، او را به سرهنگي مي پذيرد و تمامي عياران از جملهً شادي خوردگان و شاگردان او بشمار ميآيند.
بدين گونه ديده ميشود که سيماي سمک عيار به تمام قواعد اخلاقي و کار کرد و عمل عياران قديم جواب ميدهد و درين داستان ميتوان نمونهً کامل ادبيات جوانمردي را بدون کم و کاست دريافت و درين مورد محقق و پژوهشگر شناخته شدهً تاجيک ، «دکتر قربان واسع» ، درست و برحق گفته است که :
« جهت و دلپذيري اثر مذکور که بدون شک نمونهً عالي ادبيات جوانمرديست ، در نطق و لطف بيان سمبول جوانمردان صورت پذيرفته است ، مولف و مرتب کنندهً اثر در بين حادثات وواقعات و جان بازي ها و جانفشاني هاي جوانمردان چنان با ذوق و شوق خاصه بحث به ميان مي آورد که خواننده را از آغاز تا انجام شيفته خود گرداند. پس سوالي به ميان مي آيد که سبب شيفته گرديدن خواننده از مطالعهً اين اثر درچه است؟ بي شبه سبب نخستين و عمدهً دلپذير اين اثر به طرز زندگي جوانمردان و رويهً مردانه آنان و همچون دستور مکمل آيين جوانمردي بودن سمک عيار است. »
بدون شک راز پيروزي و محبوبيت سمک عيار را بايد در جوانمرديها و فضايل اخلاقي او جستجو کرد و به همين دليل است که سمک در تمام شهرها به جوانمردي و پاکبازي و شجاعت و مروت و مردم دوستي و نيک انديشي مشهور و معروف است و کار هايي که انجام ميدهد به خاطرنام است نه بخاطر نان ، و از آنجا که ميخواهد خودش را معرفي کند، بدينگونه ياد کردي دارد : « مردي ناداشت و عيار پيشه ام ، اگر ناني يابم بخورم و اگر نه ميگردم و خدمت عياران و جوانمردان ميکنم و کاري اگر ميکنم ، آن براي نام ميکنم ، نه از براي نان ، و اين کار که ميکنم از براي آن مي کنم که مرا نامي باشد. »
در داستان سمک عيار تمام عياران و جوانمردان چه زنان باشد و چه مردان ، به همه اصل هاي اخلاقي و انساني و اجتماعي و مردمي معتقد و پايبند اند. آنها راز دوستان را حفظ ميکنند ، راستگوي و راست کردار و راست پندار اند و به گفتهً« دکتر جعفر محبوب» در کتاب سمک عیار :
« حتي يک نمونهً دروغ گويي و سست عهدي و پيمان شکني ، جبن و آزمندي و زر پرستي و بي ناموسي و ناسپاسي و نمک خوردن و نمکدان شکستن ، حتي در ميان عياران گروه مخالف ، ديده نمي شود و مرتکبان اين اعمال در نخستين وهله از جمله عياران و جوانمردان طرد مي شوند و در برابر ناسپاسي و بدکرداري خويش مجازات هولناک و عبرت انگيز، تحمل مي کنند.»
و به همين دليل است که خواننده و شنوندهً داستان سمک و ديگر عياران و جوانمردان باشد دراين مورد« دکتر غلام حسين يوسفي »چه خوب و زيبا نوشته است ، که :
« بهترين فايده اي که در زمينه مطالعات اجتماعي ازاين کتاب حاصل مي شود ، پي بردن به سازمان هاي عياري ، اصول تربيت ، اخلاق و رفتار ، آداب و رسوم و مقررات ، سلسله مراتب عياران ، اسباب و ابزار کار ، چاره گيري ها و تدبير ها ، مقام اجتماعي و پيوستگي آنها با يکديگر در شهرها و کشورهاي مختلف است.»
با توجه به داستان سمک عيار ، ميتوان اين صفات را از جملهً برازنده ترين ويژه گي هاي عياران و جوانمردان ، دانست ، بدينگونه :
1. ـ بي اجازت درآمدن در خانه جوانمردان ، ناجوانمرديست. ( سمک عيار ج اول ص 26 )
2. ـ مردي آنست که سخن راست گويند و سخني گويند که بتوانند. ( سمک عيار ج اول ص 27 )
3. ـ جوانمردان دروغ نگويند ، اگر سرايشان در آن کار برود. ( سمک عيار ج اول ص 48 )
4. ـ عياري به بد دلي نتوان کرد. ( سمک عيار ج اول ص 66 )
5. ـ مردي آنست که چون درکاري خواهد رفتن ، بيرون آمدن را طلب کند. ( سمک عيارج اول ص 130 )
6. ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نيست. ( سمک عيار ج اول ص 209 )
7. ـ همه جوانمردي مراد مردم به حاصل آوردن است. ( سمک عيار ج اول ص 351 )
8. ـ مردان سخن بسيار نگويند. ( سمک عيار ج دوم ص 205 )
9. ـ سر جوانمردي امانت نگهداشتن است. ( سمک عيار ج دوم ص 214 )
10. ـ درطريق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است. ( سمک عيار ج سوم ص 223 )
11. ـ سستي در کار نمودن نه از جوانمردي است. ( سمک عيار ج سوم ص 269 )
12. ـ دعواي مردي کسي بايد بکند که به جاي آرد. ( سمک عيار ج چهارم ص 121 )
13. ـ نام مردان در سر تيغ مردان باشد. ( سمک عيار ج چهارم ص 202 )
14. ـ اصل مردي حريف شناختن است . ( سمک عيار ج چهارم ص 229 )
15. ـ سر جوانمردي ها نان دادن است. ( سمک عيار ج چهارم ص 243 )
اما آنچه که من اميدوارم ، بيش از هر چيز ديگر درخوانندهً داستان سمک عيار اثربنهد جاذبه مردانگي و انسانيت و دليري و بزرگواري و مردم دوستي ( سمک ) است که در سراسر کتاب انسان را بسوي متعالي شدن مي کشاند ، چه حاصلي ارجمندتر و بهتر از آن ، که کسي را با خواندن داستاني ، اين همه جوانمردي را به پسندد و بستايد و شايد هم که اين آيين انساني و مردمي را پيشه کند.
به نام نيکو اگر بميرم رواست مرا نام بايد که تن مرگ راست
برگرفته از کتاب آيين جوانمردي و عياري؛ نوشته محقق افغانی دکتر غلام حیدر یقین
تنظيم : بخش ادبيات تبيان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر