داستان هفتواد در شاهنامه، آمیختهً اخبار محل پرورش کرم ابریشم سمت ترکستان چین و مردمان بومی کهن آن نواحی یعنی هپتالان با نام کرمان جنوب ایران است که در افواه عامیانه با کرم ابریشم اساطیری عظیمی برابر گرفته است که از ظاهر نام کرمان (در اشتقاق آن به کرم و علامت نسبت یا جمع ان) پدید آمده است. آشکار است شهرکجاران، به عنوان مقّر هپتالان به وضوح یادآور ناحیه شهرکوچقر-ان همان منطقه حاصلخیزکوچقرکای حالیه در سمت شرقی ایسیک گول (دریاچه آب گرم) در قرقیزستان کنونی است که از مقرهای اصلی حکومت هپتالان بوده است. صور مختلف نام هپتالان یعنی هپتال (هفت ایل)، یتا (به ترکی یعنی هفتان) و هواتون اخبارچینیان (هفتان) جملگی معلوم میدارند که نام هفتواد (هفت ایل و تبار) اشاره به خود نام هپتالان است. می دانیم یفتال (هپتالیت) یعنی همان هفتواد شاهنامه در اساس همان پادشاه هپتالان است که ملقب هفتالیتو(یعنی سروران هپتالان) بوده و در سال 425 میلادی تاج شاهی را بر سر گذاشت. وی با دویست و پنجاه هزاز سپاه از جیحون گذشت و به ایران حمله آورد. ولی بهرام گور در مرو رود به وی شبیخون زد و او را شکست داده و به قتل رساند و تاج او را به آتشکده آذرگشنسب فرستاد. بنابراین در انتساب داستان هفتواد به اردشیر بابکان اشتباه حادی صورت گرفته است. فاتح جنگ حماسی هفتواد؛ بهرام گور از اخلاف اردشیر بابکان بینانگذار سلسله ساسانی بوده است نه خود اردشیر بابکان. با توجه به اینکه حمدالله مستوفی بهرام گور را بانی شهر کرمان به شمار آورده است و همچنین با توجه به خود عنوان گورخوار وی می توان حدس زد که عنوان کرمان (در مفهوم فرد جنگی) و کرم (در مفهوم جنگجوی بزرگ) از نام اصلی هفتالیتو اخذ شده است که در منابع کهن صریحاً قید نشده است ولی لابد همشکلی یا ارتباطی ریشه ای با همین کلمات کرمان و کرم داشته است. هپتالان را شاخه ای از یوئه چی ها (کشاورزان تخاری) به شمار آورده اند که پیشتر از ایشان به ماوراءالنهر و افغانستان رسیده بودند و به سبب وحشتی که از هجوم و کثرت خویش در مردم خاورمیانه ایجاد نموده بودند، تحت نام یأجوج (یوئه چژی، یوئه چی کوچک) و مأجوج (مه یوئه چی= یوئه چی بزرگ) توسط کتب دینی عهد کهن معروف و جاودانه شده اند.
اطلاعات و نظریات پیشین در این باب را می توان در مقالهً محمود کویر می توان رؤیت نمود که پیداست ره زین ره نه چندان تاریک نبرده اند برون.
داستان کرم هفتواد شاهنامه
(از محمود كوير)
داستان هفتواد در شاهنامهی فردوسی و کارنامهی اردشير بابکان آمده است.
هفتواد دو داستان در هم آميخته است: «پيدايش ابريشم در ايران» و ديگری «پايان اشکانيان و بر سر کار آمدن حکومت دين - شاهی ساسانی».
ز شهر کجاران به دريای پارس(در اصل منظور دریای مازندران)
که گويد ز بالای پهنای پارس
يکی شهر بد تنگ و مردم بسی
ز کوشش بدی خوردن هر کسی ...
بدان شهر بیچيز و خرمنهاد
يک مرد بود نام او هفتواد
شهری است بر پهنهی اساطير؛ نانآور خانواده زنان هستند و همهگی در کار ريسندهگی؛ نام اين شهر در شاهنامهی فردوسی «کجاران» و در کارنامک اردشير پاپکان «کلالان» (علی القاعده همان کجاران) آمده است. در اين شهر، مردی میزيسته که فردوسی نام وی را «هفتواد» و در کارنامک «هپتن باد» گفتهاند. هفتواد و هپتن باد و هپتان بوخت و شکلهای ديگر اين کلمه، به معنی هفتمين پسر، دارای هفت پسر، بخت و اقبال هفتم، آزادشدهی هفت آسمان و ... هستند.
فردوسی میگويد: بدينگونه بر نام او از چه رفت / ازيرا که او را پسر بود هفت
هفتواد هفت پسر و تنها يک دختر داشت. دختر روزها همراه ديگر دختران شهر، دوک نخريسی برگرفته و در دامنهی کوهی در نزديکی شهر به نخريسی میپرداختند. روزی دختر هفتواد در راه سيبی میبيند، آن را از زمين برداشته و به هنگام چاشت در درون آن کرمی میيابد. کرم را از ميان سيب بر میدارد و در دوکدان میگذارد و به بخت کرم به رشتن میپردازد. آن روز دخترک دو چندان هميشه نخ میريسد. اين داستان روزها ادامه میيابد و هر بامداد، دخترک پارهيی از سيب پيش کرم در دوکدان گذاشته و هر روز بيش از روز پيش نخ میريسد. چون داستان را به مادر و پدر باز میگويد، هفتواد آن را به فال نيک گرفته و کرم را گرامی میدارد:
تنآور شد آن کِرم و نيرو گرفت / سر و پشت او رنگ نيکو گرفت
همی تنگ شد دوکدان بر تناش / چو مشک سيه گشت پيراهناش
و از آن پس کار هفتواد و خانوادهاش از بخت کرم رو به سامان مینهد. در شهر حاکمی بوده که با رونق کار هفتواد، به انديشهی ستادن مال و ماليات بيشتر از او میافتد. هفتواد به پشتیبانی هفت پسر و مردمان ديگر شهر، اين ستم را بر نتافته و به جنگ حاکم میرود. شايد او نماينده و دستنشاندهی ساسانی را بر میاندازد تا دو باره دولتی اشکانی برقرار کند. پس از شکست دادن وی، هفتواد خود زمام امور شهر کجاران را به دست میگيرد:
به نزديک او مردم انبوه شد / ز شهر کجاران سوی کوه شد
يکی دژ بکرد از بر تيغ کوه / شد آن شهر با او همه همگروه ...
يکی چشمهيی بود بر کوهسار / ز بخت اندر آمد ميان حصار
يکی باره کرد گرد اندرش / که بينا به ديده نديده سرش
هفتواد بر کوهی نزديک کجاران دژی بنا مینهد که از اتفاق چشمهيی که در آن کوه بوده در ميان دژ واقع میشود. دژ را بارويی میکشد و آن گاه از برای کرم که اينک بسان بتی بزرگ مورد پرستش بود و چون پيلی بزرگ شده بود و در صندوقی که هفتواد برایاش درست کرده بود، نمیگنجيد، حوضی از سنگ و ساروج میسازد و کرم را در آن جای میدهند.
دولت هفتواد روز به روز در ترقی بود:
چنان شد دژ نامور هفتواد / که گردش نيارست جنبيد باد
حصاری شد آن پر ز گنج و سپاه / نبودی بر آن باره بر باد راه
تا آن که ستارهی بخت اردشير بابکان بلند میشود و دولت از اشکانيان میستاند و به هفتواد نيز پيام میفرستد تا به فرمان او گردن نهد. اما ساسانيان با کودتايی دينی، حکومت آزادهگان اشکانی را در هم میشکنند و نخستين حکومت دينی را در ايران بنياد مینهند. اين نخستين بار است که آيين زرتشت چون دين رسمی برقرار میشود.
هفتواد ارجی نمینهد. چون سپاه اردشير به قصد جنگ با هفتواد حرکت میکند، هفتواد با سپاهيان خود در کوه کمين کرده و با نزديک شدن لشکر اردشير بر او میتازد و آنان را تار و مار میکند. اردشير بار ديگر سپاه ساز میکند و به جنگ هفتواد میآيد. اين بار پسر هفتواد که فردوسی شاهوی میخواندش و از پدر دور بوده نيز به نزد پدر میآيد:
برآمد ز آرام و از خورد و خواب / به کشتی برآمد برين روی آب
به کشتی بيامد بر هفتواد / دل هفتواد از پسر گشت شاد
دو سپاه به جنگ میپردازند، اما اردشير کاری از پيش نمیبرد و سپاه را باز میخواند:
ز هر سو سپه باز چيد اردشير / پس و پشت او بد يکی آبگير
باری، اردشير پس از آن که قيام مهرک جهرمی را در فارس سرکوب میکند، نقشهيی برای قتل کرم هفتواد طرح میکند. در حالی که دژ هفتواد همچنان در محاصرهی سپاه او بود، اردشير خود در لباس پيلهوری به درون دژ راه يافته و در آنجا به عنوان يک پيلهور خراسانی که آوازهی کرم را شنيده و اينک به حاجتخواهی و نذر و نياز به درگاه کرم روی آورده است، با نگهبانان کرم طرح دوستی میريزد. شبی آنان را مست و مدهوش کرده و به هنگام چاشت کرم مقداری قلع (ارزيز) گرم در حلقوم وی میريزد و کرم میترکد. با کشتن کرم اردشير به سپاهاش در بيرون قلعه علامت داده و آنها قلعه را که اينک ديگر در حصار بخت کرم نبوده تصرف میکنند. اردشير هفتواد را میکشد و آن گاه پس از تاراج همهی ثروت بیکران قلعه، اردشير:
بکرد اندر آن کوه آتشکده / بدو تازه شد مهرگان و سده
پس سخن از سرکوبی يک آيين کهن بازمانده از دوران اشکانی و آوردن دين نو يا بهیست.
کجاران يا کلالان و قلعهيی را که هفتواد بنا نهاد، بم دانستهاند و دروازهی معروف به «کت کرم» (کت در گويش محلی به معنای سوراخ و لانهی حشرات و کد در لغت به معنای خانه و جایگاه) در ارگ بم را منسوب به کرم هفتواد و اتاقی را که در قسمت حاکمنشين و نزديک به بالای همين دروازه است، محل نگاهداری کرم میدانند و نام بم را بر گرفته از صدای ترکيدن کرم گفتهاند.
وجود محلهی بسيار قديمی «کوزران» در غرب ارگ بم که از نام کجاران فردوسی يا کلالان کارنامک اردشير پاپکان است، جغرافيای داستان هفتواد را در بم نشان میدهد. يکی از نخستين کسانی که به شباهت نام محله کورزان بم با کجاران شاهنامه دقت و آن را عنوان کرده است، سر پرسی سايکس انگليسی در کتاب سفرنامهی سايکس است. برخی به اعتبار مصراع «مران حصن را نام کرمان نهاد» در داستان هفتواد، محل دژ هفتواد را در قلعهی دختر کرمان دانستهاند، اما بايد توجه داشت که نام کرمان بسيار کهنتر از زمان داستان هفتواد، يعنی اواخر دورهی اشکانی و آغاز سلطنت اردشير پاپکان است. گذشته از آن تقدم تاريخی ارگ بم که همراه با قراين ديگر قدمت آن را تا دورهی اشکانی مسلم میسازد، از دلايل يکی بودن کجاران و بم است.
در كارنامهی اردشير بابكان همچنين آمده است كه در جنگ دوم، پس از پيروزی اردشير و كشته شدن هفتان بوخت، اردشير «خواسته و زر و سيم از آن به دژ به هزار بار شتر كرد [و] به گوار (اردشير خره) گسيل كرد». طبری نيز اين مطالب را تأييد كرده است. به نوشتهی او، اردشير به رستاق كوجران لشكر كشيد و مال و گنج فراوان به دست آورد. اين ثروت بیترديد از توليد ابريشم آن منطقه بوده است.
بنا به روايت کارنامهی اردشير بابکان و شاهنامهی فردوسی، هفتواد حکمرانی پارتیست که در آغازين سالهای شاهنشاهی نوخاستهی ساسانی، ميان وی و اردشير نبردی سخت در میگيرد.
داستان هفتواد نبرد شاهان مستقل و آزادهی اشکانی با ساسانيان است که با يک کودتای دينی بر آن شدند تا به اشکانيان مسلط شده و با رواج آيين زرتشت، و يک حکومت مرکزی با دين واحد، ريشههای يک حکومت فدراتيو و زنخدا را بکنند. از همين روست که در کنار هفتواد با شهر زنان نيز روبهرو هستيم و قهرمان اصلی اين داستان نيز دختر هفتواد است.
«اندر راه سپاه هفتان بخت خداوند كرم بديشان رسيده آن مال و خواسته و بنه همهگی از ياران اردشير بستاند و در كلالان بذر كلال كه كرم آنجا جای داشت بود.» (كارنامك اردشير بابكان)
كسروی در حاشيهی كتاب کارنامک اردشير نوشته است: «در شاهنامه اين نام را "كجاران" میگويد و گويا همان درستتر باشد، چه در خط پهلوی اين دو كلمه شبيه همديگر نوشته میشوند و با اندك تحريفی ممكن است "كجاران" "كلالان" شود. اما "كلال" نام دژیست كه در بيرون شهر كجاران بر سر كوهی نهاده و جایگاه كرم بوده.
در نزديکی همين شهر کوزران بازماندههای يک پرستشگاه مهری از دوران اشکانی نيز يافت شده است. چندين سرو با عمر بيش از دو هزار سال در آن نزديکها بوده است. کهنترين آن را که در باغی به نام باغ سروی بود، در همين سالهای اخير سوزاندند و تنها چند شاخه از آن بازمانده است. در تمام اين ناحيه که تمدن هليلرود و جيرفت نيز در نزديکی آن قرار دارد و از سوی ديگر، تمدن شهر سوختهی سيستان، آثار و نشانهای بسياری از تمدنی بسيار کهن يافت شده است که همه گواه بر رونق آن در زمان اشکانی دارد.
زندهياد فرهوشی نوشته است: «ناحيهی كرم ممكن است بنا به روايت فردوسی كرمان باشد و نيز ممكن است بنا بر استخری در "مسالك و ممالك"، ناحيهی آباده و كردبجرد باشد.»
باستانی پاريزی نيز در کتاب «کوچهی هفتپيچ» مینويسد: «بلاش حاکم آخر دورهی اشکانيان با سکنا گزيدن در قلعهی دختر و در جای امن تسلط مستقيمی بر مردم ساکن کجاران (کوزران) داشته است.»
در کتاب «نزهة القلوب» نوشتهی حمدالله مستوفی آورده شده: «گويند که کرم هفتواد در آنجا با صدايی بم بترکيد، بدان سبب آن را بم خواندند.»
آنچه صنيع الدوله در کتاب «مرآة البلدان» آورده و در کتاب جغرافيای تاريخی و «روضة الصفا» بدان اشاره شده، چنين است: «بهمن بن اسفنديار، که او را اردشير درازدست میناميدند، به خونخواهی پدرش از استخر به زابل لشکر کشيده و فرامرز پسر رستم از حرکت سپاه بهمن آگاه گشت و به عزم جنگ به سوی لشکر بهمن شتافته و در محل کنونی بم با او برخورد کرده، بهمن پيروز گشته و فرامرز را به دار آويخت.»
«پس از هزارهها، اين دو محل در دو طرف شهر کنونی بم با نامهای "دارستان" محل تهيهی دار و "دارزين" محل به دار زدن فرامرز، همچنان با همين نامها پابرجايند. (جغرافيای بم)
بهمن بن اسفنديار در محل جنگ به بنای برج و بارو میپردازد و جمعيتی را در آن جای داده و از اين جهت آنجا را بم (مخفف بهمن) گفتند.
گواهان باستانشناسی نشان میدهد که ارگ بم شباهت بسياری به شهرهای اشکانی دارد و هستهی اوليهی قلعه (ارگ) بم در اواخر دورهی اشکانيان و اوايل دورهی ساسانيان بر بالای صخرهيی بلند و استوار در شمال شرقی شهر کنونی بم و بر کنارهی رودخانهی پشترود بنا میشود.
رشتن و بافتن از اختراعات زنان است. در شاهنامه آن را به ديوان که همان زنخدايان باستان بودهاند، نسبت داده شده است. کرمان و بم و سيستان از کهنترين مراکز پارچهبافی و تمدن ايران بوده است. در شاهنامه آمده است:
از آن هر يکی پنبه بردی به سنگ / يکی دوکدانی ز چوب خدنگ
شدندی شبانگه سوی خانه بار / شده پنبهشان ريسمان طراز
ماجرای کرم هفتواد را برخی، آغاز صنعت توليد ابريشم و ابريشمبافی و نساجی در بم دانستهاند که شايد از چين و از طريق جادهی ادويه، يعنی از هند، به بم رسيده و شايد هفتواد در اواخر دوران اشکانی به گونهيی به رموز و اسرار آن، که گويا چينیها سعی در پنهان کردن آن داشتهاند، دست يافته است.
کرمان و بم در قرون اوليهی هجری دارای کارخانهجات بافندهگی ابريشم، پنبه و پشم بوده است و پارچههايی که در اين منطقه به خصوص در بم بافته میشده، به علت دوام و ظرافت خاص از ارزش بالايی برخوردار بودهاند. اين پارچهها به مصر، خراسان، عراق و مياندورود صادر میشدند و بازرگانان اين مناطق تا قرن چهارم ميلادی، اين پارچهها و پارچههای پنبهيی را به نام «قمشه» که در بم بافته میشده است، میخريدهاند.
مارکوپولو در سفرنامهاش اشاره به پارچههای ابريشمی ظريفی با نقوش مختلف که توسط زنان و دختران کرمانی بافته میشده، كرده و مینويسد: «اين پارچهها را برای خانها و سرداران تهيه میکنند، پردههايی که توسط آنها تهيه میشود، آن قدر زيباست که ديدنشان انسان را جادو میکند.»
هنوز پته، که ابريشمدوزی بر پارچه باشد، از آفرينشهای هنری آن سامان است.
راه ابريشم (که جادههای فرعی به هم پيوسته بسيار داشت) در زمان اشکانيان رونق فراوان داشته و از آن سامان میگذشت.
برگ توت که خوراک کرم ابريشم است، در آن ديار به فراوانی وجود دارد. در کنار جادهها آن را میکاشتهاند تا مسافران، به رايگان از ميوهاش بخورند و از برگهايش برای خوراک کرم بهره میبردهاند.
بنا بر نوشتهی بسياری از تاريخنگاران و جهانگردان و مانند آنچه در «معجم البلدان» آمده است: «بم در طول تاريخ به صنعت ابريشم مشهور بوده است.»
سرانجام، اردشير دژ را ويران و غارت میکند.
داستان با بر افتادن آخرين اشکانيان و سرکوب قيامهای مردم و بر روی کار آمدن حکومت دين - شاهی ساسانی پايان میگيرد.
پینوشت:
برای آگاهی بيشتراز تاريخ بم و ارگ بم به اين کارها نگاه کنيد. من در اين نوشتار، از دانش و پژوهش آنان بهره گرفتم و سپاسگزار تلاشهای آنان هستم:
• تارنمای ارگ بم: حميد نوربخش، همراه با ديدگاهها و نظرات کارشناسانه و ارجمند ايشان؛
• تارنمای ميراث فرهنگی: ارگ بم. محمد مهريار؛
• جغرافيای شهر بم: محمد مهدی محلاتی؛
• معجم البلدان: ياقوت حموی؛
• يادداشتهای فراوان و ارزشمندِ باستانی پاريزی؛
• کارنامهی اردشير بابکان: بهرام فرهوشی؛
• مقالهی مسعود آذرنوش در همايش بين المللی باستانشناسی؛
• سخنرانی شهريار عدل در کنگرهی تاريخ معماری ايران.
۴ نظر:
درود
تحقیقینگاشتن شما قابل ستایش است
من نیز از زرتشت و زرتشتیگری مینگارم
yasht.blogfa.com:آدرس وبلاگ
نام کِرم در کرم هفتواد میتواند اشاره به نام کیداریان کوشانی سمت بلخ باشد که نامشان می توانست درنزد سانسکریت زبانان از ریشه کیتها کرم به معنی دارنده کِرم گرفته شود.ایشان معاصرین و همجواران هپتالان بوده اند.
از ریشه کیتها به معنی دارنده کِرم گرفته شود.
ارسال یک نظر