از آنجایی که اساس دین مغان زرتشتی با مسائل اجتماعی و کشاورزی بوده است؛ لذا بهتراست کلمه برسمن را از ترکیب کلمات اوستایی بِرِثَ (میوه دادن) و مئینو (ذات و منش) گرفته شوند. یعنی آن در اصل وسیله دعای و زمزمه و سحر مراسم باردهی درختان میوه دار بوده است که بعداً در حالت تعمیم یافته به عنوان وسیله جادویی پیروزی در امور دیگر نیز بکار رفته است. اسامی اوستایی ورشنوم (اعمال نُه گانه) یا نشوه (نُه شیوه و عمل) که نام مراسم تطهیر آلودگان به امراض و نجاسات به نُه شیوه در طول نُه شب بوده ، ربطی با این کلمه ندارد.در مورد گاهانبار و نماز برساد گفتنی است: گاهانبار را در سنت زرتشتی به چهار معنی مختلف گرفته اند: نخست به معنی زمان های به ثمر رسیدن يا بار دادن ، دوم زمان انبار کردن،سوم زمان بارعام دادن، چهارم زمان گاهان(گاتها) خوانی، که از این میان مفهوم اولی با توجه به سفره معروف میوه آنها درست می نماید چه سوای خود معنی گاهان-بار نام دعای در اساس مربوط بدان یعنی برساد هم در اوستا هم در ریشه لغات بَر (نتیجه و میوه دادن) وستو (نماز و ستایش) یا ترکیب بِرِث (میوه و نتیجه) و ایس (دعا) همین معنی نتیجه و اختتام تبرک آمیزو برکت دهنده نماز را اراده می نماید. در صورت اخیر به ریشه ایرانی نام عابد اساطیری معروف برصیصا (برث ایس) یعنی لقب مانی و دومین سئوشیانت زرتشتی یعنی اوخشیت نمنگهه (پروراننده نماز) میرسیم. این خود نشانگر آن است که ریشه این نماز و حتی نمازهای دیگر زرتشتیان از عهد مانویان و از آداب سنن ایشان اخذ شده است. می دانیم حتی ترتیب و تعداد نمازهای پنجگانه اسلامی به الهام از نمازهای مانوی (زندیقان، صدیقین) پدید آمده است. و این نتیجه ما را به مقابله نام سئوشیانت دوم با خود مانی رهنمون میگردد. با اندکی تعمق در باب ریشه ایرانی نام عابد اساطیری معروف برصیصا (برث ایس=پروراننده نماز) یعنی لقب مانی و حتی به نام دومین سئوشیانت زرتشتی یعنی اوخشیت نمنگهه (پروراننده نماز) میرسیم. این بدان معنی است که از سئوشیانت دوم یا اوشیدر بامی (بیمرگ درخشان= مانی درخشان) همانا خود مانی بنیانگذار نمازهای پنجگانه مانوی منظور بوده است که ترتیب و توالی نماز مسلمین نیز به قیاس از زمازهای آنها پدید آمده است. موضوع یکی شدن مانی با سئوشیانت دوم معلوم میدارد از سئوشیانت اول یعنی پروراننده قانون عدل و داد خود سپیتاک زرتشت (گائوماته بردیه) و از سئوشیانت سوم یعنی استوت ارته (استوار کننده قانون عدل و داد) همانا مزدک بامدادان (اهل نیسای میانی در غرب افانستان) مراد می بوده است که زادگاهش در سمت دریای هامون ذکر میگردد. گرچه زرتشتیان پیش از اسلام کورش سوم یعنی فریدون/ثراتئونه را تحت نام ون جوت بیش یعنی درخت رنج دا به عنوان منجی و سئوشیانت ایرانویج (ایران اصلی) به شمار می آوردند. این بدان معنی است که از نظر زرتشتیان همین کورش سوم منجی آخرالزمان یعنی سئوشیانت سوم تصور میشده است. اما بر این پایه وجود مانی در این فهرست، این باور بدین صورت خود باید از مزدکیان به زرتشتیان رسیده باشد چون تنها فرق دینی ایشان بوده که این هر سه پیامبر ایرانی را گرامی میداشته اند. یعنی اگر خوب دقت کنیم سومین سئوشیانت در اصل زرتشتی خود همان کورش سوم یا ثراتئونه (سومین) بوده است که لابد مزدکی ها وی را با مزدک جایگزین نموده بوده اند. گرچه در نماز کنونی زرتشتیان برساد (در ترکیب بر-ساد) یا برسد (بر-سد) همچنین دارای ریشه سامی اکدی قابل توجه "دعای تبرک الهی" نیز می باشد. می دانیم بعد از تسلط اعراب مردم انقلابی نقاط مختلف ایران بیش از دو فرقه زرتشتی و مانوی طرفدار آیین مزدکی شدند و اینان خود به تدریج در کسوت باطنی گری با علویان انقلابی مخلوط و سرانجام در آنها به تحلیل رفتند. بنا به توضیح هاشم رضی ، نماز برساد هم اکنون در مقام همان تشهد نماز مسلمین است. در مقام مقابله اساس باید تسعد یعنی سعادت و میمنت باشد که به تشهد قلب شده است : "برساد یا برسد دعایی است که پس از پایان هر نمازی خوانده میشود و در واقع تا این دعای کوتاه خوانده نشود، نیایش یا نماز پایان نمی یابد. ستایش یکتا خداوند یا نام ستایش خدا (معادل اشهد ان لاالله الا الله در تشهد) را هر هنگامی که باشد، به عنوان ثواب و تبرک می خوانند." معلوم نیست چگونه این کلمه را صرفاً لغتی پازند- هزوارش یعنی سامی آرامی-اکدی پنداشته اند در حالی که برای آن در لغت اوستایی و فارسی مفهوم روشنتری وجود دارد. ولی برعکس برای کلمه زرتشتی سدره (لباس آیینی گشاد زرتشتیان) که به وضوح از ریشه عربی ستره (لباس پوشاننده) است، ریشه ای اوستایی از ویسترده (وسیع و گسترده) قائل گردیده اند. لذا در مجموع برساد، نماز و دعایی که به جهت عطا و برکت محصولات کشاورزی به جای آورده میشده است. در لغت نامه دهخدا هم کلمه همردیف آن یعنی برسم تقریباً به همین معنی میوه دهی گرفته شده است؛ بدون اینکه مفهوم و منظور اصلی از آن، خوب درک گردیده باشد.
لغت نامه دهخدا:[برسم . ب َ س َ ] (اِ) از کلمه ٔ برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت به خط مؤلف). شاخه های بریده ٔ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در فارسی تای گویند و باید که از رستنی باشد نه از فلز و از درختی پاکیزه و متأخران گویند از انار باید باشد و مراد از رسم برسم گرفتن که در ایران قدیم بسیار است و دعا خواندن ، اظهارسپاس کردن است نعمتهای خداوند را از نباتات که مایه ٔ تغذیه است . شاخه های باریک به درازای یک وجب که از درخت انار ببرند و رسم بریدنش چنین است که اول برسم چین را که کاردی است و دسته ٔ او هم آهن است پادپادی کنند، یعنی شست و شو دهند، پس زمزمه نمایند، و زمزمه دعایی را گویند که پارسیان بهی کیش یزدانی در وقت شستن تن و خوردن خوردنی و در جمیع عبادات بر زبان رانند، آنگاه برسم را ببرند همچنین پس از بریدن برسم دان را پادپادی کنند. و اندکی از برسم که چیده اند بلندتر باشد و برسم را درون آن نهند هرگاه که خواهند نسکی از نسکهای زند بخوانند یا عبادت کنند یا تن شویند یا چیزی خورند چند دانه از به رسم بجهت آن کار معین است که از برسمدان بدر آورند و بدست گیرند بجهت خواندن نسک وندیداد سی و پنج عدد در دست گیرند و چون یک بار آن نسک خواندند آن برسمها باطل شوند و برای خواندن نسک یشت بیست و چهار به رسم بدست گیرند و هنگام خوردنی و خوردن پنج برسم بدست گیرند و از شرائط به رسم بدست گرفتن ، پاکیزگی تن و لباس است . (آنندراج ) (انجمن آرا). چیزی است که مغان در وقت پرستش آتش و جز آن بدست گرفته پرستند. (شرفنامه ٔ منیری ) :
بدو گفت شاه آنچه داری بیار
خورش نیز با برسم آید بکار. فردوسی .
سر وتن بشوییم برسم بدست
چنان چون بود شاه یزدان پرست . فردوسی (از شرفنامه ٔ منیری).
ز دستور پاکیزه برسم بجست
دو رخ را بآب دو دیده بشست . فردوسی .
یکی ژند و وست آر با برسمت
بگو پاسخ از هرچه وا پرسمت . فردوسی .
و رجوع به الجماهر ص 67 و فرهنگ ایران باستان ص 271 و یشتها ج 1 ص 32، 160 و 556 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی شود.
- باژ و برسم ؛ باژ، دعاهای مختصر که زرتشتیان آهسته بر زبان رانند و برسم دسته های بریده ٔ درخت که به هنگام غذا خوردن به دست گیرند و مجموع ، علامت اظهار ستایش بود از نعمتهای خداوند. رجوع به باژ و باژ گرفتن شود.
- برسم بدست یا بمشت ؛ کسی که برسم به دست دارد:
نهادند خوان پیش یزدان پرست
گرفتند پس باژ و برسم بدست
پس ایزدگشسب آنچه اندرز بود
بزمزم همی گفت و موبد شنود. فردوسی .
پرستنده ٔ آذر و زردهشت
همی رفت با باژ و برسم بمشت
فرود آمد از اسب برسم بدست به زمزم همی گفت و لب را ببست. فردوسی
۱ نظر:
http//www.urmiyesozluk.blogfa.com
http://www.urmu-oyrencisi.blogfa.com
http://www.aysoy.azeriblog.com
http://oururmiye.blogspot.com
http://www.urmiyekalasi.blogfa.com
http://urmiyenews.blogspot.com
http://www.phototurkworld2.blogfa.com
http://www.phototurkworld1.blogfa.com
http://urmiyem.blogspot.com
http://urmiyephoto.blogspot.com
http://urmiye-tr.blogspot.com/
http://urmudailyphoto.blogspot.com
http://urmuli.azeriblog.com
http://www.urmiyeazerbaycan.blogfa.com
http://www.urmiyebilgi2.blogfa.com
http://www.phototurkworld4.blogfa.com
http://sozumuz-turk-dovletler.blogspot.com
http://millibayraq.blogspot.com
http://www.phototurkworld3.blogfa.com
http://turkoloji-iran.blogspot.com
http://www.kartalbenim.blogfa.com/
یولوزو گوءزلوروق
ارسال یک نظر