سه‌شنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۹

توضیحاتی در باب آشفته نمودن بحث برخی افراد تاریخی و اساطیری عهد باستان

در عرصهً روایات تاریخی دو نوع آن قابل توجه است. یکی رمانهای تاریخی است و دیگری اساطیر به معنی اخص کلمه است. از رمانهای تاریخی می توان امیر ارسلان نامه، حسین کرد شبستری، بهمن نامه، بانوگشنسب نامه نام برد. حتی شاهنامه فردوسی در قسمت رزمهای حماسی رستم بدین سنت میگراید گرچه هسته اساطیری خود را به نحوی حفظ میکند. این افراد نه اینکه در تاریخ نبوده و فرد مهمی نبوده باشند بلکه روایات منسوب بدیشان بر پایه افسانه گسترش یافته اند. در اینجا در شاهنامه و ملحقات بعدی مثلاً به نامهای الکوس (ارخوش؛ تصحیف اورواخشیه= شادیبخش اوستا، زواره شاهنامه= یاری دهنده) بر میخوریم که برای نجات زواره به دست رستم کشته میشود. یا بیدرفش (دارای درفش= علمدار) را داریم که قاتل زریر (گائوماته زرتشت؛ سپنداته- اسفندیار اصلی) است که به دست اسفندیار (سپنداته ساختگی؛ منظور داریوش اول) کشته میشود. برای اثبات و تأیید یکی بودن بیدرفش با داریوش اول کافی است بدانیم که وی علمدار و نیزه دار کمبوجیه سوم در مصر بوده است و در طی کودتایی کمبوجیه و بردیه و گائوماته را در سه مرحله از سر راه خود بر داشته است. در بانو گشنسب نامه صحبت از نامی به شکل فرطوس طوش است که به ظاهر جمع اسامی اوستایی برادران گستهم (گسترده پهلوانی) و توس (توانا) است که سرداران سپاه ایران عهد تشکیل امپراطوری بزرگ مادها در عهد کی خشثرو (کیخسرو، هوخشثره) بوده اند. این دو از نظر تاریخی همان آریارمنه و برادر بزرگترش کورش دوم (قهرمان کورشنامه گزنفون) بوده اند.منوچهر جمالی اصطلاحاتی با تعابیر و تفاسیر عجیب و غریبی از همین رمانهای تاریخی بهمن نامه و آذرگشنسب نامه وارد فرهنگ فارسی می نماید که در صورت رواج بعداً همان مشکل لغات بی اساس دساتیر را پیدا می کند. از این کتابها به اصطلاحاتی نظیر بیدخت (زاده نشده یا بی دختر)دست می یازد و با افسونی از زاور اختراعی خود زهره درست کرده و آن را معادل بیدخت می سازد. معلوم ما نشد که استاد جمالی لغت شناس است یا فیلسوف و یا پروفسور در کدام رشته علمی. تا آن جایی که نقد اجازه میدهد منطق را در هیچ یک از این موارد رعایت نمی کند. اگر منظورش آزمودن خردورزی یا عدم خردورزی ایرانیان است؛ می توان موضوع را مسکوت گذاشت. ولی این پریشان گویی های غیر آخوندی سر مستانه مثل ویروسی وارد فرهنگ فارسی میشوند.اسامی اساطیری رمانهای تاریخی مذکور از جمله بانو گشنسب (به تفسیری شیر بانوی درخشان) دختر بور اسب (ببر سپ= شکست دهنده ببر یا ببر مغلوب کننده ببر)، در مقام مقابله با ببر بیان (ببر درخشان) یاد آور ایزد-الهه یک چهارم تنه ببر/پلنگ، یک چهارم انسان، یک چهارم عقاب و یک چهرم اژدهاست که در ظرف زرین مکشوفه از تپه مارلیک مجسم است.
در رابطه با آشفتگی تاریخ و در این مورد خاص آشفته کردن تاریخ یک استاد دانشگاه آزاد وبلاگها به ویروس یوتاپ گرفتار کرده است. در واقع یوتاپ به معنی همواره تابناک است درست است که خواهر اریوبرزن (به معنی لفظی سردار نجیب محل، در واقع لقب) بوده است. اما این اریوبرزن ربطی به اریوبرزن سر راه اسکندر در سمت در بند کوهستان های سر راه پارس نداشته است. همین اریوبرزن مورد نظر از سال 20قبل از میلاد تا 2 میلادی در آذربایجان حکومت می نموده است. آنتونیوس سردار-قیصر روم خواهر وی یوتاپ را به ازدواج پسر خود الکساندر در آورد که از ملکه معروف کلئوپاترا به دنیا آمده بود. این استاد عملاً اهل تباهی علم تاریخ عامدانه و یا به سهو این اریوبرزن را با اریوبرزن سردار داریوش سوم در آمیخته و خلط مبحث نموده است.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

فیلسوفان درجات دارند. بهترینهاشیارهای کهنه ذهن را یا ترک یا به نقاط نو میکشند. فیلسوفان درجه دو کار فیلسوفان درجه یک را باز و ترجمه میکنند. فیلسوفان درجه سه فقط در همان شیارهای کهنه کمی میپلکند والبته خودشان بدون کمک راهنما ظرفیت فهمیدن کار بهترین فیلسوفان را ندارند چه متودهایشان چه اپیستومولوژیشان چه نتایج کارشان را. این دایم پیش می آید: مثل دریافت نیچه در فلسفه انگلیسی-آمریکایی. شما هم کار منوچهر جمالی--شاید مهمترین فیلسوف ایرانی صده اخیر--را نمی فهمید. باید پیشباورهای متحجرانه تان را کمی کنار بگذارید تا جا برای افکار تازه باز شود. یاد آوری می کنم که در نوشته هایتان تقریبا هیچ چیز تازه ای نیست که در کتابهای تاریخی یا دایره المعارفها نشود یافت. یعنی فقظ عرض اندام میکنید. (و البته با بلغور کردن اطلاعات دست دوم و سوم تازه واردان به این موضوع را با منابع اطلاعاتی آشنا میکنید که خدمتی است.) همانطور که گفتم فیلسوفان درجات دارند.

ناشناس گفت...

بالاخره من سنجدی را با فیلسوفان سنجیدید؛ متشکرم. درجه کشور ما جهان سوم است، لذا ما به جهان چهارم رضایت میدهیم. چرا که هیچ کشوری به سادگی هر روز خداوند علیهم الاسلام مرگ بر کشور ابر قدرت (لابد درختان و مردمش هم با دولت مطبوعه)نمی گوید. پس با تفاصیل جاهل جاهلا بهترین مقامی است اگر لطف کنید.

ناشناس گفت...

بالاخره من سنجدی را با فیلسوفان سنجیدید؛ متشکرم. درجه کشور ما جهان سوم است، لذا ما به جهان چهارم رضایت میدهیم. چرا که هیچ کشوری به سادگی هر روز خداوند علیهم الاسلام مرگ بر کشور ابر قدرت (لابد درختان و مردمش هم با دولت مطبوعه)نمی گوید. پس با تفاصیل جاهل جاهلا بهترین مقامی است اگر لطف کنید.