یکشنبه، دی ۱۶، ۱۳۹۷

اسطورۀ سلامان و ابسال بر گرفته از اسطورۀ هندی سوریه و سارانیو (سانجنا) است

محسن کدیور در مورد سلامان و ابسال آورده است: شلومو پینس برای نخستین بار از ریشه هندی داستان سلامان و ابسال سخن گفته است. در اساطیر هندی در زبان سانسکریت به افراد زاهد «سرامانا» گفته می‌شد، و «اپسارا» پری آسمانی یا نیمه آسمانی برای فریب زاهدانی بوده که قدرتشان خطری برای خدایان محسوب می‌شد.
ولی خود اسطورۀ ابسال (ابهر-سال، ابر سریع رونده) و سلامان (سولومان، ﺳــﻮﺭﻳﺎﯼ ﺯﺭﻳــﻦ ﻣــﻮ) به روایت ابن سینا نشانگر ا...سطورۀ الهه سارانیو (ابر سریع و طوفانی) و ﺳــﻮﺭﻳﺎﯼ ﺯﺭﻳــﻦ ﻣــﻮ است. سارانیو (سانجنا، رنگین) ابتدا همسر ویوسوت (خورشید دوردست) است. سپس همسر سوریه که از او صاحب دوقلویی به نام یمه و یمی میشود و از آنجا که نمی تواند رخشندگی بیش از حدّ همسر خویش را تحمّل کند همانندی چون خود می آفریند و با نهادن او به جای خویش، برای نگهداری دو قلوها از خانۀ شوهر می گریزد. سوریه از ماجرا بی خبر است و از جانشین زن خود صاحب فرزندی میشود که همانا مانو ریشی شکوهمند (سرود خوان دانای شکوهمند) است. تا اینکه نامادری پسر سوریه، یمه بر او خشمگین شده و او را نفرین می کند و نفرین نامادری مؤثر می افتد و زخمی بویناک و پر کرم در پای یمه می افتد و سوریه با دیدن این ماجرا در می یابد کسی که نفرین کرده است خود سارانیو نیست و او را می راند و زخم یمه را درمان می کند و به جستجوی سارانیو در می آید و او را به صورت مادیانی پیدا کرده و از او صاحب همزادان شب و روز اشوین ها میگردد.
سلامان و ابسال به روایت ابن سینا: در دوران قدیم دو برادر بودند به نام سلامان که برادر بزرگ‌تر و فرمانروا بود و ابسال که برادر کوچک‌تر و زیبا و خردمند و جنگجو بود.
زن سلامان عاشق برادر شوهر خود می‌شود، و قصد می‌کند که به حیله‌ای با او جمع شود، اما ابسال خودداری کرده، از او دوری می‌جوید. پس زن سلامان نقشه‌ای می‌کشد و خواهر خود را به ازدواج ابسال در می‌آورد، اما مخفیانه با خواهرش شرط می‌کند که با او در ابسال شریک باشد. پس آن دو با هم عروسی می‌کنند، اما در شب زفاف زن سلامان به جای خواهر خود به بستر می‌رود، اما ابسال می‌فهمد و باز از او دوری می‌کند.
ابسال برای آن که از زن حیله‌گر دور شود، به برادر خود می‌گوید که عزم جهان‌گشایی دارد، و سلامان او را با سپاهی به سرزمینی دور می‌فرستد. زن سلامان که کینهٔ ابسال را در دل دارد، به فرماندهان سپاه ابسال مالی می‌دهد تا او را در میدان جنگ تنها بگذارند. ابسال زخمی می‌شود و به زحمت جان به در می‌برد و به سرزمین خود باز می‌گردد.
زن سلامان که می‌بیند ابسال توانسته جان به در برد، به وسیلهٔ زهر او را مسموم کرده، می‌کشد. سلامان از سوگ ابسال از حکومت کناره می‌گیرد و انزوا می‌جوید. به سبب این انزوا، مستعد الهامات غیبی می‌شود، و درمی‌یابد که همسرش قاتل ابسال است، پس با همان زهری که ابسال را به وسیلهٔ آن کشته بود، او را می‌کشد.

هیچ نظری موجود نیست: