دیاکونوف در تاریخ ماد کوتیان یا گوتیان را تباری عیلامی یا قفقازی قائل شده و ضمناً میگوید: "در کتیبه های اکدی گاهی لغاتی از زبان گو (یعنی زبان مردم "سرزمین رودخانه ها = اورارتو، نائیری"، که وی احتمال میدهد همان زبان قوم گوتی/ کوتی باشد) یاد شده ولی متأسفانه برای جمع آوری این لغات اقدامی به عمل نیامده است". ما هم که دسترسی بدین لغات نداریم این لغات را دور زده و از راههای دیگر هندو ایرانی بودن زبان گوتی را معلوم می نمائیم.اصطلاح کوتی در زبان مازندرانی و زبان اسلاوها به معنی سگ و در زبانهای ایرانی کهن به صور گوتی یا کوتی به معنی بزکوهی و قوچ وحشی است. اگر نام کاسپیان به لغت اوستایی به معنی سگپرست و کوتیان (ساکنین کهن آذربایجان و نواحی کردنشین) را هم به همین مفهوم بگیریم، در این صورت نژاد و فرهنگ کاسپیان با کوتیان مرتبط میگردد، ولی مردم جنگلی بومی مازندران و گیلان نمی توانستند قادر به کوچ دسته جمعی باشند، لذا نام گوتی یا کوتی بیشتر به مفهوم دوم آن یعنی دارندگان توتم بزکوهی که مترادف نامهای سکا و کًرد (کورو-تی= بز-کوهی) هم هست، منطقی تر به نظر میرسد. معهذا این هر دو معنی در توتم سگسان شاخدار سکایی-کوتی که یونانیان خیمریا (بز-شیر، کیمری) نامیده اند به هم رسیده اند و گوتیان می توانستند همجواران غربی خویشاوند کاسپیان خود بوده باشند. مسلم به نظر میرسد نام بت زرین گوساله سامری قرآن اشاره به همین توتم کیمری (گومری= گاو کشتارگر) مردم کوتی-کیمری است. نگارنده که قبل از تدوین همین مقاله نیاکان کردوخیها با کمی تردید همان سکائیان آریایی مهاجرین سکایی اواخر قرن هفتم پیش از میلاد می انگاشتم به خطا رفته بودم. چه سکائیان کردوخی تحت اسامی گوتی و کیمری از اواخر هزاره سوم پیش از میلاد در شمال بین النهرین و کپادوکیه سکنی گرفته بوده اند. باستانشناسان تمثال سر پادشاهی کوتی را که بر سرش دستار کُردی است از همدان پیدا نموده اند که از حیث ظاهر هم با بسیاری از مردم آذربایجان و مردمان زاگروس نشین (کردان و لران) مشابهت دارد. اگر این مجسمه سر را به دارنده به حکم منطق به شاه کوتی دارنده طولانی ترین سالهای سلطنت یعنی ایارلاگاب با 15 سال سلطنت منتسب کنیم به راه منطقی رفته ایم؛ گرچه تضمینی برای آن نیست. غالب محققان و ایرانشناسان بر اساس منابع موجود کُردان را در درجه نخست اعقاب همان گوتیان به شمار آورده اند که لا اقل تا عهد داریوش اول هخامنش کردانن را رسماً تحت همین نام گوتیان/کوتیان می شناخته اند. ای.م. دیاکونوف در تایخ ماد ضمن گفتار کوتیان در رابطه با این مجسمه سر حرف پر مغزی در باب دلیل عقب ماندگی ذهنی جوامع خاورمیانه (خصوصا دارندگان دین اسلام یادگار عهد برده داری) زده است که ارزش بازگویی دارد: "حکومتهای استبدادی موجب خرد کردن شخصیت (مسخ شخصیت) در مشرق باستانی شده است".
در قسمت علیای رود دیاله در نقش صخره برجسته ً شیخ خان پادشاه کوتی دستار بر سری با تبر زینی بر کمر و کمانی در دست پا را روی دشمن مغلوب نهاده است. نام این شخص را دیاکونوف لی شیر پیر اینی (به اکدی یعنی برومند باد خلف ما) خوانده است و کامرون و شیل آن را تاردونی پسر ایکی قرائت نموده اند که مسلم به نظر میرسد حق با دیاکونوف باشد. چون عنوان اکدی لی شیر پیر اینی به وضوح مطابق نام فرمانروای کوتی اینی ماباگش (=اینی ما باوش به زبان کردی یعنی پایدار بماند خلف ما) می باشد. اگر باگش (باوش) را در اصل نام خدای اژدهاوش خرد و زمین کوتی یعنی باب در خبر موسی خورنی بشماریم به خطا نرفته ایم. این ایزد به همراه تیران (ایزد قوچ-پلنگ شکل رعد) و واهاگن (ایزد عقاب - هما شکل جنگ و خورشید) تثلیث پسران تیگران (ایزد پلنگ بالدار شکل آسمان، زروان) به شمار رفته است. نظر به کلمه کردی شوش یعنی دانا اسم دیگر باب/باگش باید همین شوش بوده باشد. بنابراین، این ایزد در اساس با خدای این شوشیناک عیلامیان و ائا/انکی سومریان یعنی خدای خرد و آبها و زمین و دونیاش کاسیان و اهورامزدای پارسیان یکی می بوده است. لذا به نظر میرسد اصل ایزد اوستایی اشی (راستی و عدالت) اژی یعنی ایزد اژدهاوش بوده است. از در نقش بر جسته بایزید در ارمنستان دو روحانی تمثال سگسان شاخدار و مقدسی را روی پایه ای همراهی می نمایند، چون این منطقه از نواحی مسکونی کوتیان کهن یا همان سکائیان کیمری بوده است؛ لذا سگسان مربوطه را می توان تمثال خدای قومی سکائیان کیمری یا کوتیان به شمار آورد. نام این ایزد سکایی-کوتی را در مقابله فرهنگهای منطقه جنوب قفقاز و نواحی دور و نزدیک آن می توان معین نمود. آلانهای آریایی سکایی خدایی داشته اند به نام توتیر (تیر نیرومند) و ترکان آذری اران (اوتیان، ارانیان، آلوانیان، آغوانیان) همین ایزد و توتم قبیله ای را بیشتر تحت عنوان پیر دانا، شاعر، نویسنده تنبورزنی به نام ده ده قورقود (پدر حامی مردمی با توتم جانوران وحشی و درنده) معرفی می نموده اند و ارامنه نیز وی را به عنوان ایزد دانش و کتابت خود از آریائیان تورانی کوتی (کیمریان، کردوخیان) به عاریت گرفته بودند. ایرانیان کهن این ایزد را تحت نامهای تور و تیر می شناختند و ایزد و نیای قبیله ای تورانیان (سگساران و گرگساران اطراف دریای مازندران) محسوب می داشتند. از همین نام توتمی است که نامهای توران و تورک پدید آمده است. جالب است که ایزد سکایی الاصل تور اسکاندیناوی هم همواره به همراه توتم دو بزکوهی اش نشان داده شده است. بر این اساس نام آخرین پادشاه کوتی یعنی تیریکان را می توان از همین نام توتمی و خدایگانی مأخوذ دانست. انتخاب چهارمین ماه سال ایرانی به نام تیر و چهارمین روز هفته سغدی را به نام تیر روز می توان در همان موضوع نحوست چهارشنبه سوری شمرد که ایرانیان با آتشهای مقدس خود را از آن نحوست این شب همین شب محافظت می نموده اند . جالب است که ترکان مانوی ماه چقشباط (مأخوذ از لغت سانسکریتی سیکسا پدَ یعنی ماه امر به پرهیز) خود را -که یاد آور نام چهارشنبه است- با عید بم خویش ("که در آن زمستان از بین رفته و زمین پرشکوفه میشده") در همان روزهای عید نوروز جمشیدی ایرانیان که به مناسبت بازگشت روح به طبیعت بود، جشن میگرفته اند. در تأیید و تأکید این موضوع باید گفت روز سیزدهم هر ماه زرتشتی (از جمله روز خانه منحوس سیزده بدر در ماه فروردین) نیز به نام این ایزد تورانی تیر روز نامیده شده است. در مقابل روز هفتم و ماه هفتم مقدس سال به بزرگترین و محبوبترین خدای ایرانیان یعنی ایزد مهر یا همان امشاسپند امرداد (مخلوق مقدس جاودانی، ایزد امری= خورشید بیمرگ و جاودانی خوارزمیان) تعلق یافته بوده است. تصور میشد که به هنگام جشن مهرگان یعنی مهر روز مهرماه نخستین زوج همزاد انسانها به نام مشیه (میثیه/مهر، خورشید) و مشیانه (میثیانه/مهریانه، ماه) به شکل دو ساقه ریواس به هم پیچیده از نطفه کیومرث از زمین بروئیدند و پس از آن تبدیل به دو انسان نر و ماده بسیار شبیه به هم شدند. در جشن "بگمود" (خدای ویرانگر) یا همان تیرگان در منطقه کُرد و سریانی نشین آدیابنه در کنار چشمه ای که در آن غسل تعمید می کردند، کودکی را با بر آتش افکندن از برای این ایزد تورانی و سامی یعنی تیر-آداد قربانی می نموده اند و بعد با انداختن تیر ها بر هوا شادمانی کرده و به خانه بر میگشتند. به قول ابوریحان بیرونی ایرانیان در این روز ظرفهای آشپزخانه را شکسته و به درون آتش می افکندند و چنان وا نمود میکردند که از اسارت افراسیاب (یعنی فرمانروای بسیار آسیب رسان) آسوده شده اند و در آبها آبتنی می نمودند چون معتقد بودند که کیخسرو (کی آخسارو، هوخشتره بنیانگذار ایران) در این روز در چشمه ای از نبیره خود بیژن (فرد بسیار دانا/منظور سپنداته زرتشت)غسل تعمید گرفته است. جالب است که بیرونی جای دیگر جشن تیرگان را با موضوع کتابت ربط داده و آن را به ویگرد/ تخموروپه (سگبالدار نیرومند آسمانگرد) یعنی برادر هوشنگ مربوط مربوط می سازد و میگوید که مردم در این روز پوشاکی از نوع لباس دبیران بر تن میکردند.
اسامی فرمانروایان کوتی (سکائیان کهن) ترکی نیستند. اینان همانند آلانهای آریایی در پرستش این ایزد توتمی با ترکان (گرگساران) اشتراک داشته اند. نام ده ده قورقود (پدر توتمی جانوران درنده) به وضوح حاکی از تجمع دو ملیت مختلف کوتی (سکا) و ترک (گرگسار) در اران بوده است که به تدریج مردم آذری زبان آن دیار را تشکیل داده اند. این ایزد توتمی نزد گرجیان تحت نام کوروشا به عنوان سگبالدار اساطیری و شکارگر بزان کوهی یاد شده است. این نام در فرهنگ لغت پهلوی به صورت کوروشک نوعی قوچ وحشی به شمار رفته است. از اینجا معنی کلمه کوروش هم معلوم است و همچنین آشکار میگردد چرا در نام نیاکان فریدون (کورش سوم) در کتاب پهلوی بندهش عنوان تور (= کوروش) در شجره نامه وی چندین بار تکرار گردیده است. این نام در اوستا بیشتر به صورت تخموروپه (پلنگ پهلوان) ظاهر گردیده است که نظیر اصل خود تیر ایزد نامش با پیدایی و رواج کتابت همراه است. جالب است که موسی خورنی قاتل آژی دهاک مادی یعنی کورش سوم را تحت نام مترادفش تیگران (ببر، پلنگ) ذکر نموده و وی را به اشتباه نه خود کورش سوم بلکه متحد ارمنی وی تصور نموده است. جالب تر اینکه خود کلمه پارس در زبان سکاها به معنی پلنگ (سگبالدار) بوده که از زبان سکائیان نزد ترکان به یادگار مانده است. درفش کاویانی هخامنشی هم از چرم این حیوان توتمی ایرانیان پارسی و سکایی تشکیل یافته بوده است. از آنجاییکه کتب پهلوی محل زایش نخستین انسان یعنی گیه مرتن یا کیومرث و همزاد گاو شکل وی را کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه در جنوب کوه سهند) یعنی سرزمین کوتیان باستانی نشان داده و پلنگینه پوشش معرفی می نمایند؛ لذا باید از کیومرث هم در اصل همین توتم سگسان شاخدار کوتیان اراده شده باشد. چه جزء اول این اسامی مطابق گئو (چهارپا) و جز دوم آنها برابر مر تن (موجود درنده و کشنده) است که بعدها به پیروی از معتقدات بابلی از آن معنی جاندار میرنده اراده گردیده است. صورت ایرانی نام کیمریان باید گومر یان بوده باشد که به معنی مردم منسوب به جانور چهارپای درنده است. آشور ناسیراپال پادشاه آشوری حدود سال 881 پیش از میلاد در جنگ با نورآداد فرمانروای لولوبی تا کوه نیسیر (به سومری یعنی کوه "ماربزرگ=اژدها") پیش رانده بود. در بین النهرین باستان این کوه را محل توقف کشتی اوتناپیشتیم (نوح) می دانستند. بنابراین نیسیر (به لولوبی کی نی پا) باید همان کوه آرارات (همان "ماسیس=بزرگ" نزد ارامنه) باشد. به نظر میرسد این کوه به ایزد اورارتویی/هوریانی تیشپا/ توشپا (ایزد کشتارگر آسمانی) اختصاص یافته بود چه در اوستا و کتب پهلوی این کوه تحت نام ارزور (کوه جنگجوی اهریمنی نیرومند) آمده و مکان کمین اشرار و راهزنان معرفی شده است و در زبان کُردی توشپا به معنی پایگاه زیرین موجود موذی و شرور می باشد. ارامنه کوه آرارات را با هاروت (ایزد طوفان و هوا، هاربه کاسیان) و ماروت (ایزد طوفان و جنگ، ماروتاش کاسیان) و الهه جهان زیرین ساندرامت (سپنتارمذ، ارش کی گال سومری یعنی بانوی جایگاه بزرگ در زیرزمین) مربوط می دانستند. جالب است کردان این نواحی شکاک نام دارند که مترادف سکا و کوتی است و بی شک اعقاب ایشان. موسی خورنی نیز حوالی شرقی کوه آرارات را مسکن اژدها زادگان (به ارمنی ویشپازوننر) آورده است که بی تردید اشاره به معنی لفظی کهن به یادگار مانده این کوه می باشد. این کوه را در بین النهرین عهد باستان به گوتیان (کوتیان) منسوب می داشته اند و از همینجاست که نام محل توقف کشتی نوح در قرآن کوه جودی (یعنی کوه گوتیان) قید شده است. می دانیم اوتوخگال پادشاه سومری شهر اوروک و دشمن بیرحم گوتیان، گوتیان را مارگزنده کوهستان و متجاوز به حریم خدایان (سومر= سرزمین محروسه خدایگانی) نامیده است. نام لولوبی کوه نیسیر /آرارات یعنی کی نی پا در زبان کردی به معنی منطقه شخم زده شده و حک شده است که نام عربی کوه آرارات یعنی حارث از ترجمه همین نام عاید شده است. ظاهرا این نام اشاره به سنگواره نهنگ دریایی عظیمی است که هنوز هم نزد معتقدان مذاهب کشتی نوح تصور میگردد. نام ترکی کوه آرارات یعنی آگری (از ریشه آغیر=سنگین و بزرگ) یادآور نام ارمنی کوه آرارات یعنی ماسیس (بزرگ) می باشد. موضوع به زمین نشستن کشتی نوح/اوتناپیشتیم در کوه آرارات/نیسیر از معنی لفظی سومری نام اورارتو (زمان به زمین نشستن کشتی) بر خاسته است. لولوبیان رعایای کوتیان و کاسیان که در سرتاسر شمال غرب فلات ایران پراکنده بودن نامشان را در اسم کنونی لُر از خود به یادگار گذاشته اند.
ياكوبسن مستشرق دانماركي، نويسنده فهرست اسامي پادشاهان سومر و ديگران، براساس مدارك واسناد موجود مكرر اشاره كرده است كه کوتيان شاه نداشتند و به همين دليل استكه شاهان کوتي درمدتهاي معيني حكومت كرده اند و بعد ازخاتمه این مدت، كناررفته و ديگري جاي اوراگرفته است، مگردرمواردي كه حاكم دوباره انتخاب شده وحكومتش طولاني بوده،مثل ايارلاگاب كه پانزده سال سلطنت كرد و يا قبل ازخاتمه مدت حكومتش درگذشته است،مثل تيريكا يا تيريكان كه چهل روزسلطنت كرده است.اين امراي کوتي هيچگونه قرابتي باهم ديگرنداشتند چنانكه ياكوبسن درفهرست شاهان ذكركرده است،تكرار يك اسم درحقيقت انتخاب آن براي باردوم است. بنابراين گفته روشن مي شود كه درعهد بسياركهن يكي ازاقوام کوتی در آذربایجان و کردستان،نظامي حكومتي،مبتني براصول دمكراسي قبیله ای داشته ومردم اين قوم شاهان خودراانتخاب مي كردند.اسامي اين شاهان عبارتنداز:1-ايمتا،2-اينگه شوش يااينگيشو، 3-سارلاگاب يا كي كي لاگاب،4-شولمه يا ايارلاگاش،5-الولومش،6-ايني ماباگش يا الي ماباكاش، 7-اينگه شوش ياايكش هوش يا ايگه شائوش،8 - ايرلگب ياايارلاگاب،9- ايباته،10- ايارلاكابه يا ايارلانگاب،11- كوروم،12- خابيلكين،13- لائه رابوم،14- ايراروم،15- ايبرانوم-16- خابلوم، 17- پوزورسوئن،18- ايارلاگاندا،19- سي اوم،20-نامعلوم،21-تيريگان.
همانگونه كه مي بينيم درانتهاي نام سارلاگاب یا کی کی لاگاب، ایرلگب یا ایارلاگاب، ایارلانگاب جزء گاب به صورت پسوندی مکرر شده است و این جزء در زبان های سکایی به گاپ یا گپ معنی شاه و فرمانروا بوده است و در لهجه های ایرانی به معنی نیرومند و ستبر بر جای مانده است. همچنین نام کورو (که با پسوند اکدی اوم همراه است) در زبانهای ایرانی و سکایی مترادف با کورتی (کُرد) به معنی قوچ وحشی و بزکوهی بوده است. این گواه آن است که کردوخیان (کورو- تی ها) همان کوتیان عهد باستان بوده اند که حتی در زمان کوروش (که علی القاعده نام خودش نیز از همین ریشه به معنی قوچ- شیر وحشی است) تحت همان نام قدیمی شان کوتی یا گوتی نامیده می شده اند. از اینجا معلوم میشود نام کوتیان (گوتیان) نه صرفا به معنی مازندرانی و اسلاوی آن یعنی دارندگان توتم سگ بلکه همچنین و در اصل به معنی دارندگان توتم گاو کوهی (منظور قوچ وحشی و بزکوهی) بوده است و چنانکه گفته شد این همچنین معنی لفظی سکا و اسکیت یعنی نام سکاها هم می باشد.
براین اساس معانی محتمل اسامی این فرمانروایان بر اساس فقه اللغت سانسکریتی، سکایی و ایرانی از این قرار است: ایمتا (دانای نجیب که بدین معنی مترادف هوشنگ و ایرج است)، اینگه شوش (دانای طریقت)، سارلاگاب (شاه رعایا) یا کی کی لاگاب (کسی که شاه و رئیس دینی قبیله است)، شولمه (چوپان و رمه دار)، ایارلاگاش (مؤبد یاور همگان)، الولومش (مخلوق آتش)، اینی ما باگش یا الی ما باگش (پایدارمانده توسط ایزد)، ایارلاگاب (شاه مؤبد آتش)، ایباته (سرور دانا)، کوروم (قوچ وحشی)، خابیل کین (به لغت اکدی دریغ از فرزند اصلی= هابیل، تموز)، لائه رابوم (به زبانهای سامی یعنی مؤبد خدایگانی)، ایرا روم (دارای نیروی با شکوه )، ابرانوم (بخشنده)، خابلوم (به لغت اکدی یعنی دریغ از فرزند اصلی)، پوزور سوئن (به زبان اکدی یعنی بسیار ثروتمند)، سی اوم (سود رسان، مبارک) و سرانجام تیریکان که به معنی پرستنده ایزد روحانی کاتبی یعنی تیر است که از کوتیان به ارامنه به ارث رسیده بوده است. دژ مستحکم آشوری خارخار(دیواندره حالیه) واقع در ماد غربی در عهد باستان به نام همین ایزد توتمی درنده و شاخدار و ناخوشایند و ویرانگر ایرانیان و تورانیان یعنی تیر، تیریکان نامیده میشده است.
۱ نظر:
حال متوجه میشوم که این تاتها هستند که اعقاب کوتیان هستند
لذااین مطلب را که اخیراً بعد چند سال از تدوین این مقاله متوجه شدم به عینه به اول این مقاله اضافه می نمایم:
"نام کوتی در مازندرانی برای صداکردن سگ و در کُردی و اسلاوی به معنی سگ به کار می رود و مردم گیلان باستان (کادوسیان) و آلبانیان به قول مورخان یونان باستان سگپرست بوده اند. این را می توان دلیل آن گرفت که کوتیان از مجاورت ایشان در آذربایجان شرقی بر خاسته بوده اند.
می دانیم در این نواحی مجاورت غربی گیلان و در قسمتی از آن به سمت آلبانیا (اران) مردم تات زندگی می کنند که نامشان به صور توته و توت در کُردی به معنی سگ و کلمه ای برای راندن سگ به کار می رود. کلمه کوتی و کوت نیز در کُردی چنین کاربردهایی به معنی کلمه سگ و خواندن سگ دارند. از اینجا می توان چنین نتیجه گرفت که تات ها اعقاب کوتیان هستند و شهر خلخال علی القاعده خارخار (قاعده تبدیل "ر" به "ل") شهر دیرین ایشان بوده است. بعدها دژی معروفی را نیز در متصرفات جنوبی خود (در اراضی ماد بعدی) به نام خارخار نامیده بودند. اینجانب قبلاَ به خطا در نوشته های خود تاتها را اعقاب لولوبیان گمان کرده ام.
در مورد دژ خارخار ماد گفتنی است در حواشی تاریخ ماد می خوانیم دژ مادی خارخار که در عهد سومریان بادتیریکان نامیده می شد، از نظر ساکنان مردم بین النهرین در جلو سرزمین کوتیان قرار داشت. لذا اگر جای خارخار معلوم بشود-که به نظر این جانب همان دیواندره کردستان است- میتوان شمال آن را سرزمین کوتیان گرفت. تیریکان نام آخرین پادشاه کوتیان بوده است؛ لابد واژه باد در نام بادتیریکان به معنی دژ ارتباطی ریشه ای با باذ (بَذ) و پات پهلوی به معنی نگهبانی و محل نگهبانی داشته است."
ارسال یک نظر