استکان و نعلبکی چایخوری آن را در زبان ترکی آذری - که حاوی عده زیادی از لغات فراموش شده و غیر فراموش شده پهلوی است- استکان و زیر گوئیم. از این مطلب می توان بدین نتیجه رسید که لفظ سینی در مفهوم ظرف مدور سفالی لعابدار مخصوص که به سبک چینیان یا توسط چینیان ساخته شده باشد از ریشه نام سرزمین چین نبوده بلکه در اساس لغوی خود ترکیبی اوستایی از سی (گسترده، پهن) و نی (زیر) داشته و در اصل به معنی ظرف مسطح و گرد است که اطراف آن دایره ای بر آمده بوده و به عنوان اسباب زیر اغذیه و اشربه پذیرایی به کار رفته است. مانند سینی چای و سینی میوه. بنابراین هفت سین در اساس هفت سینیی پر از غلات سبز شده بوده است که به سبک عید نوروز بابلی، زگموگ (آغاز سال نو) که به خدای بزرگ بابلی مردوک (ایزد مار- اژدهاوش؛ اژی دهاک خدا) یا مخاصم ایرانی وی جمشید/هوم (هنومه، کاشی) اختصاص داده میشده است؛ در بابل همه آنها که در سر ستونهای قرار گرفته بوده اند، انواع غلات برای امتحان موفقیت کشت محصول آن در پیش از آغاز نوروز (=زگموگ بابلی) و پیش از کشت و زر در طبیعت انجام میشده است. در واقع دیوارهای معلق بابل که از عجایب هفتگانه شمرده میشود و به ملکه ایرانی دربار بخت النصر یعنی آموخا (دانا و آموخته) دختر آستیاگ و نواده کی خشثرو (کیخسرو، هوخشثره براندازنده امپراطوریهای آشور و اورارتو) منتسب است، بدین منظور در شهر بابل ساخته شده بوده است. استناد به نام آموخا در این سنت ملکه مادی بابل به وضوح نشان که این سنت همزمان در ایران باستان هم برگزار میشده است. ولی آن نه ویژهً مردوک بلکه به معاند وی جمشید که معادل هوم بابا= پدر شراب مقدس و خدای سر سبزی یا کینگو = به سانسکریت یعنی گیاه مقدس زرین و به لغت سومری-اکدی یعنی سفیر خدایان در اساطیر بابلی می بوده، تخصیص می یافت. مطابق اساطیر دیرین سومری و اکدی بابلی هوم بابا و کینگو به ترتیب بدست گیلگامش (به لغت اکدی یعنی پیرمرد هنوز جوان است؛ در مفهوم ایرانی مخلوق میرای کوهستان= کیومرث/گرشاه پلنگینه پوش) و همکارش انکیدوی گاومثال (معادل گاو اوکدات و سپیتوره اوستا) در جنگل درختان سدر و به دست مردوک قهرمان خدای مار وش بابلی (آژی دهاک-ضحاک) کشته شده اند. این باور در سنتهای اساطیری ایرانیان به صور کشته شدن کیومرث به دست ارزورهً دیو (دیو دارای نیروی جوانی= گیلگامش) و کشته شدن جمشید به دست ضحاک و سپیتوره برجای مانده اند. جالب است که اسطوره جمشید و پیدایی زوج فرزندان کیومرث یعنی مشیه و مشیانه به ترتیب در رابطه با جشن و ایام نوروز و پیدایی آن و جشن مهرگان هستند. در اساطیر سومری از سوی دیگر در باب آفرینش جهان نام این نخستین خدا/مخلوقات به صورت زوج آپسو (آبهای شیرین) و تیامات (آبهای شور) قید شده اند که همان گندهرو (آبهای شیرین و معطر) و همسرش آپسارا (عصاره آبها) هستند که در اساس با همان زوج ایزد/الهه قبایل شراب و شادی ایرانیان یعنی یمه (جمشید، هوم، کاشی) و یمی (جمی، هومی، کاشیتو) اوستا و وداها یکی می باشند همانان که در اوستا نیای اجداد بشر و موجودات شبه انسان به شمار رفته اند. نام این دو در منابع اوستایی و پهلوی همچنین به صورت مهری/مشیه (همزاد مذکر میرا) و مهریانه/مشیانه (همزاد مؤنث میرا) ذکر گردیده اند.
بنابراین نظریه ای غیر مستند و بدون پشتوانه تاریخی که در باب اصل هفت شین بودن هفت سین مطرح شده مستدل نمی نماید گرچه نامهای سرزمین و اقوام بزرگ و دیرین ایرانی ماد، ماننا، میتانی و کاسی جملگی به معنی سرزمین و مردم شراب و شادی بوده و کلمه شین و ترکیبات آن در زبان کُردی به معنی سبز سیر و در پهلوی به معنی زمین و زمینه، زمینه ای می بودند که میتوانستند موجب پیدایی عنوان هفت شین به جای هفت شین گردند. یکی از موانع عمده سنتی عدم پیدایی و به رسمیت افتادن آن همانا نکوهیده بودن شراب نزد اوستای ایرانیان زرتشتی (مطابق مندرجات یسنا) و خصوصاً از عهد اسلامی حرام بودن شراب به طور رسمی و عملی آن و همچنین موضوع معنی لفظی ناشگون واژه شین یعنی زشت در لسان عرب بوده است که مانع فرهنگی بزرگی در این راه می بوده اند. چه سنتهای کنونی نوروزی به تدریج در طول تاریخ از جمله دوره اعراب شکل گرفته اند و شرایط فرهنگی و سیاسی حاکم در این مسیر مهر خود بر آنها زده اند. از سوی دیگر جشن شراب و شادی نه نوروز بلکه جشن مهرگان بوده است که به ایزد شراب و شادی و عهد و پیمان ایرانیان یعنی میثره (مهر) اختصاص یافته بود همان جشنی که پادشاهان هخامنشی نیز در رقص و شراب و شادی آن همراه با مردم شرکت می جسته اند، لابد از اینجا هم هست که بنیاد جشن مهرگان به فریدون (دوست منش=هخامنشی، کورش سوم) منسوب شده است و آن جشن بزرگ هم هفت شین یا هفت سین ویژه ای نداشته است ولی سنتهای نیرومند شراب و شادی مهرگان در نزد مغان پرستنده ایزد مهر لااقل تا عهد حافظ شیراز در گوشه و کنار فلات ایران نیرومند می بوده است. بر این اساس به نظر میرسد یکی از دلایل اطلاق نام بهشت ارم شداد (بهشت ضحاک/مردوک خندان معبود فریدون/کورش در بابل) و تخت جمشید به ترتیب به شهر باستانی بابل در سمت جنوب شهر بغداد و تختگاه با شکوه پاسارگاد به سبب برگزاری جشن نوروز آغاز سال و جشن شکوه شادی و شراب مهرگان پائیزی توسط پادشاهان هخامنشی در این مکانهای با شکوه بوده است. لابد به دلیل و مناسبت همین برگزاری جشن مهرگان در پاسارگاد (خراجگاه) بوده است که کتب پهلوی کورش سوم/فریدون بنیانگذار اساطیری جشن مهرگان را تحت نام درخت عظیم ون جوت بیش (درخت رنج زدای و شادیبخش) جاودانی ایرانویج (پاسارگاد) آورده اند؛ همان درخت اساطیری که مطابق خواب آستیاگ (آزدیاک= ثروتمند) در خبر پدر تاریخ هرودوت از شکم مادر بروئید و بر آسیا و اروپا سایه افکند.
در شاهنامه ی فردوسی به روشنی پیدایی جشن مهرگان را به دوران پادشاهی فريدون نسبت داده است. ولی جالب است که شاهنامه و اوستا نام اصلی فریدون (دوست منش= هخامنشی) یا ثراتئون (سومی؛ منظور عنوان سومی کورش سوم) یعنی خود نام کورش (یعنی قوچ وحشی) را فراموش کرده اند:
فریدون چو شد بر جهان کامکار ندانست جز خویشتن شهریار
به رســم کیان تاج و تخت مهی بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته ســر مهر ماه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشـت از بدی گرفتند هر کــس ره بـخردی
دل از داوری هـا بپرداخـتـنـد به آیین، یکی، جشن نو ساختند
نـشـسـتـنـد فرزانگان، شادکام گـرفتند هـر یک ز ياقوت، جام
می روشن و چهره ی شاه نـَو جهان نو ز داد از سر ِماه نـَو
بـفـرمـود تا آتش افـروخـتـنـد همه عنبر و زعفران سوختند
پـرسـتـیـدن مهرگان دیـن اوسـت تن آسانی و خوردن آیین اوست
کنون یادگارست از و ماه مهر به کوش و به رنج ایچ منمای چهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر