دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۸

ابودردا (پدر شراب) همان سپیتمه جمشید (هود قرآن) در جایگاه ملبس به صحابه اسلامی است

موضوع مربوط شدن اخبار و احادیث صحابی صادراتی باطنی و یا وارداتی اسلام از زرتشتیان- باطنیان بین النهرین و ایران و عربستان با همدیگر به شناسایی یکایک آنان بزرگترین کمک و امکان را در اختیار ما میگذارند. در این باب مربوط شدن نام صحابه سلمان فارسی (کورش سوم/فریدون) و حکیم صوفی ابودردا (پدر شراب) و حدیث پیمان برادری ایشان توسط پیامبراسلام مرا به شناسایی وی در وجود سپیتمه جمشید (هوم عابد؛ گودرزکشوادگان= دانای سرودهای با ارزش دینی) مغ سرمتی حاکم ولایات جنوب قفقاز؛ داماد و ولیعهد آستیاگ رهنمون شد. اگر این حدیث در این رابطه وجود نمی داشت، نگارنده بدین زودی ها متوجه این همانی بودن اینان نمی شد به ویژه که قبلاً سپیتمه جمشید را در وجود مقداد (زیبا) بن اسود (سیامک- سرمت) صحابی اساطیری دیگر شناسایی کرده و انتظار وجود نام و نشان دیگر وی را در این فهرست صحابی نداشتم. گرچه همین امشب در طول شب متوجه شده ام که خود پسر کوچک وی سپیتاک زرتشت نیز در میانه صحابه و زّهاد سوای عنوان اویس قرنی صاحب مستقل دیگر به صورت عمار یاسر است. حدیث برادری و خصومت و عناد کورش سوم پارسی هخامنشی و سپیتمه جمشید مغ در تاریخ باستان شهره آفاق بوده است که داستان آن به صورت آبرادات (پادشاه سمت شوشی قره باغ) و پان تئه آ (نگهبان سرور)- منظور سپیتمه جمشید پادشاه ورجمکرد و همسرش آمیتیدا (گرد آفرید)- در رابطه با کورش و سردارش آراسپ (سهراب) اتفاق افتاده و موجب قتل آبرادات (مخلوق میرا و نگونبخت، منظور سپیتمه) و دستگیری زن شجاع و نقابدار وی گردیده است. این شاهدخت که در تاریخ و تواریخ اساطیری و دینی با اسامی فراوانی معروف شده است به سبب موقعیت خانوادگی اش و با وجود کهولت زیادش به همسری کورش سوم برگزیده شده بود و پسرانش یعنی مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک زرتشت که در عهد پدر و پدربزرگ مادریشان یعنی سپیتمه جمشید و آستیاگ به ترتیب امارت ماد سفلی و ولایات جنوب قفقاز را داشته اند از آن نواحی به حکومت گرگان و دربیکان سمت بلخ برگزیده شده اند و افزون بر پسر یا برادر خواندگی ایشان با کورش سوم (فریدونف فرشوشتر)، همان پسر کوچک سپیتمه یعنی سپیتاک زرتشت (گائومات مغ) به مقام دامادی کورش سوم رسید و با دختر معروف وی آتوسا (هووی= نیک نژاد) ازدواج نمود. مسروق حتی از توصیف ابودردا توسط ابوذر غفاری (در اصل یعنی تیگران خورشیدچهر/بستور نواده سپیتمه جمشید/هوم) سخن میراند:"ابوذرغفاری بدو گفت :زمین برنداشت و آسمان سایه نیفکند برکسی که داناتر از تو بود." این بسیار قابل توجه میگردد وقتی می بینیم در کورشنامه تیگران از پدر بزرگ صوفی و دانای متوفای خویش در این باب به کورش صحبت می نماید. جالب است در اسطوره ابودردا نام همسر وی یعنی هجمیه (یورش برنده) به روشنی یادآور گرد آفرید (پان تئه آی نقابدار و ملبس به کسوت مردانه و جنگی ) است. در باب خود عنوان ابو دردا (پدر دُرد و شراب) جالب است که در نوروز نامه منسوب به خیام کاشف شراب شاه شمیران (شاه سرزمین سرما= عنوان سپیتمه جمشید پادشاه اساطیری توفان برف بزرگ) است که در روایت نوروز نامه با اندکی لغزش نه خود سپیتمه جمشید بلکه خویشاوند نزدیک وی به شمار رفته است. می دانیم یکی از القاب اوستایی سپیتمه جمشید، هوم عابد سرور دارای چشمان درخشان است که در کنار دریاچه اورمیه موفق به دستگیری افراسیاب (بسیار پر آسیب) و تحویل وی به کی خشثرو (کی خسرو، هووخشثره) شده است این افراسیاب همان مادیا جهانگشای اسکیتی شمال دریای سیاه خاورمیانه را تا درون مرزهای مصر مورد قتل و غارت قرار داده و داماد آشوربانیپال امپراطور نیرومند برده داران آشور بوده است که پادشاه محبوب سیاوش (فرائورت/ فرورتیش چهارمین فرمانروای ماد) را به قتل رسانده بود. در مقابل این خدمت بزرگ کی خشثرو (کیخسرو) نواده دختری خود آمیتیدا دختر آستیاگ را به همسری وی در آورده بود. نام و نشان این سپیتمه جمشید (هود پیامبرقرآن رهبر قوم عاد=مغان) با خدا-الههً قبیله ای و شراب مادها یعنی ماد (شراب) یا هوم (شراب و مِی خوب) در هم آمیخته و تفکیک ناپذیر شده است. مطابق احادیث اسلامی ابوالدرداء یکی از کبار صحابه گرام وفقیهی عاقل وحکیم بود ورسول (ص) درباره او فرمود ”عویمر حکیم امتی“و اورا با سلمان فارسی مواخات داد. در روایات اسلامی نام و نشان اصلی وی را تحت اسم عویمر (آبادگر معمرآبادگران) ابن عامر (آبادگر) و همچنین به شکل عمرو صحابی آورده اند که با نام نشان اوستایی فرگرد دوم وندیداد اوستا در باب جمشید (سپیتمه جمشید)همخوانی دارد که در آنجا وی آبادگر روی زمین در ایرانویج در سمت اران قفقاز و در جمکرد (باغ ساخته جمشید؛ شوشی قره باغ) معرفی شده است. دوران طلایی ایرانیان که تصور شده است مرگ و میر وجود نداشته است و مردم به سان جوانان 15 ساله می نموده اند ولی سرانجام طوفان برف جهانی و استبداد و خودستایی جمشید بدین دوران طلایی پایان می بخشد. در خود قرآن از این سانحه اسطوره ای اوستایی تحت نام هلاک قوم عاد (مغان) در زمان رهبری هود (مغ سرودها و شراب هوم) یاد شده است و آن را با در نظر گرفتن شرایط شبه جزیره عربستان تفسیر به بر گماشته شدن باد سرد نموده اند.
ديدار سلمان وابو درداء (منبع سایت اسلامی حوزه و www.husain72.com)
ورام بن ابو فراس، مى‏نويسد: سلمان براى ديدن ابودرداء، كه رسول خدا(ص)ميان آنان «پيمان برادرى‏» برقرار كرده بود، رفت.
سلمان بزرگوار و كهنسال، وقتى به خانه وارد شد، متوجه گرديد همسر ابودرداء،وضع ژوليده و به هم ريخته‏اى دارد. اين وضع موجب ناراحتى او شد و خطاب به‏زن گفت: اين چه وضعى است، كه براى خود به وجود آورده‏اى؟
زن گفت: برادر تو ابودرداء، به دنيا و زينت زندگى احساس نياز نمى‏كند. در آن‏ساعت «ابودرداء» در خانه حضور نداشت، اما طولى نكشيد وى وارد شد، به‏سلمان خوش آمد گفت و دستور داد براى او سفره غذا بگسترانند.
ابودردا، غذا را جلو سلمان گذاشت و به او تعارف كرد تا مشغول خوردن غذاشود، اما خود كنار نشست!
سلمان گفت: خود هم مشغول غذا شو، ميزبان گفت: من روزه هستم.
سلمان كه مى‏دانست ابودردا، روزه مستحبى گرفته، او را سوگند داد كه روزه‏خود را افطار كند، و حتى گفت: تا ابودردا غذا نخورد، وى هم غذا نخواهد خورد!
اما بالاخره، ابودردا غذا نخورد و در كنار سلمان به استراحت پرداخت.
شب فرا رسيد، و ابودردا كه روز را استراحت كرده بود، به نماز و عبادت‏پرداخت، اما سلمان او را از نماز و عبادت مستحبى منع كرد و گفت: ابودردا! اين رابدان كه، تو در برابر خداوند وظايفى دارى، در مورد استراحت‏بدن و حفظ سلامت‏خويش مسؤول مى‏باشى، و هم چنين نسبت‏به زن و همسر خود مسؤوليت دارى وبايد حق او را ادا كنى.
بنابراين هم روزه لازم است، هم افطار و بدون روزه به سر بردن، هم نماز خواندن، وهم استراحت داشتن، يعنى يك مسلمان بايد حق هر حقدارى را انجام دهد.
اما ابودرداء مى‏خواست روش افراطى خود را در مورد معنويت گرايى ادامه‏دهد و رفتار خويش را صحيح بداند، بدين جهت زير بار سخنان سلمان نرفت و به‏حضور رسول خدا(ص) آمد، و سخنان حكيمانه و معتدلانه سلمان را با آن حضرت‏در ميان گذاشت، كه رسول خدا(ص) نظريه‏هاى سلمان را مورد تأييد قرار داد.

۶ نظر:

soshians(mehdi.Soltani.Asterki) گفت...

نوشتاری از شما خواندم که درباره شش خاندان مادی که با یکدیگر همیمانی (اتحادیه) مادها را ساختند، برپایه نوشته ی هرودوت، نام یک از آنان " ستروخاتی"ها گفتید. و آن واژه را " درانده خانه ها ی سنگی و استوار و محکم" معنی کردید. نخست خواستم بگویم که این واژه را برخی "استروکاتی" نیز نوشته اند که البته چندان تفاوت ندارد. . ولی معنای آن را نیز چنین گفته اند: کسانی که در سخن استوار هستند"یا " دارنده ی سخن و گفتار محکم و استوار" . به این گونه که بخش دوم آن با واژ و واج = سخن و گفتار همریشه است.... ولی مهتر از این شما نوشته بودید که ایشان _ با رویکرد به آن معنی " دارنده خانه سنگی و استوار" نیاکان کردهای کرمانج هستند. می خواستم بدانم معنای کرمان و نیز تلفظ درست کرمانشاه و کرمانج چیست و کِرمانج و کِرمانشاه درست است یا کُرمانج و کُرمانشاه _ یا کُرمان و کِرمانشاه. ( و آیا پیوندی با نام شهر و استان کرمان دارد؟

soshians(mehdi.Soltani.Asterki) گفت...

نوشتاری از شما خواندم که درباره شش خاندان مادی که با یکدیگر همیمانی (اتحادیه) مادها را ساختند، برپایه نوشته ی هرودوت، نام یک از آنان " ستروخاتی"ها گفتید. و آن واژه را " درانده خانه ها ی سنگی و استوار و محکم" معنی کردید. نخست خواستم بگویم که این واژه را برخی "استروکاتی" نیز نوشته اند که البته چندان تفاوت ندارد. . ولی معنای آن را نیز چنین گفته اند: کسانی که در سخن استوار هستند"یا " دارنده ی سخن و گفتار محکم و استوار" . به این گونه که بخش دوم آن با واژ و واج = سخن و گفتار همریشه است.... ولی مهتر از این شما نوشته بودید که ایشان _ با رویکرد به آن معنی " دارنده خانه سنگی و استوار" نیاکان کردهای کرمانج هستند. می خواستم بدانم معنای کرمان و نیز تلفظ درست کرمانشاه و کرمانج چیست و کِرمانج و کِرمانشاه درست است یا کُرمانج و کُرمانشاه _ یا کُرمان و کِرمانشاه. ( و آیا پیوندی با نام شهر و استان کرمان دارد؟

soshians(mehdi.Soltani.Asterki) گفت...

بخش دوم 2- این که به گمان من ستروکاتی ها نیای تیره ای از بختیاری ها هیتند و برهانم برای این انگاره نام تیره ای از بختیاری های امروز است به نام " استرکی (یا آسترکی) هنوز هم نام خانوادگی آنها همین است و من هم بختیاری و از همین تیره و طایفه هستم ( میتوانید به کتابهای درباره تاریخ بختیاری ها و بخشبندی طایفه ها و تیره ها و .......خاندانها بنگرید. در تاریخ یختیاری نوشته ی سردار اسعد که البته به فرمان او و به قلم دیگری است این بخشبندیها آمده که با اینکه یک سده پیش نوشته شده ولی درباره ی تقسیم بندیها بهتر و درست تر از برخی نوشته ها امروزی است). به این برهان و برهانهای دیگری من بر آنم که ستروکانیان / استروخاتیان همان آسترکی یا اِسترکی estereki, asterki , astereki, هستند. ( دنباله در پیام سپسین)

soshians(mehdi.Soltani.Asterki) گفت...

3- بخش سوم پیام-
این را هم بگویم که آسترکی ها در خوزستان و چهار محال بختیاری و دسته ای بزرگ هم در الیگودرز ِ و پیرامون آن در لرستان زندگی می کنند. البته در هنگام لشکرکشی های نادر از یختیاریها و به ویژه آسترکی ها هم_ که آن هنگام خان ِ بختیاریها از خاندان "آسترکی" بوده( از زمان صفویه به مدت 275 سال) _ بهره برده شده که نشان آنها در شمال خرسان و دیگر جاهها دیده می شود مانند کاشان!!! هانهای دیگرم هم همه از همین دست است. یعنی نامهای برخی دیگر از خاندان و تیره ها و طایفه های یختیاری ها را می توان با خاندانها یا قبیله های همپمانی ماد سنجید و و یکی دو تا از این نا مهای تیره های تااندازه ای نزدیک به همان گویش کهن و مادی آن بازمانده است که جای شکی نمی گذارد: طایفه ی "موگویی"!!! که نام خانودگی برخی از نامها هم همین "موگویی است" که در کتابی به گونه ی " مغو یی" هم دیده ام!! آیا این همان " موگو"ها/ " مغو"ها یا "مغ"های مادی نیستند؟ در پیام سپسین چند نام دیگر را هم خواهمتان گفت....(دنباله در پیام سپسین)

soshians(mehdi.Soltani.Asterki) گفت...

بخش چهارم 4-
نام دیگر خاندانها یا طایفه های بختیاریرا که با خاندانهای شش گانه ی ماد میتوان سنجید:
1- "بُساک"ها (بوساک) = مادها: " بوسی" ها(بوسان).در همین طایفه ی بُساک ، تیره ای هست به نام بُزی BOZI -2- "ارزانی" = "اریزانتی"ها.2-" ایمری" ها = "کیمری" ها(در جزو " موگویی "ها خاندانی به نام " مِری" هم هست که شاید یاز ماند از هما "کیمیر" ها باشند مانند همان طایفه ی "ایمری" که پیشتر گفتم.
و برخی طایفه ها یا خاندانهای دیگر هم هست که نامشان با برخی مردمان کهن ایراانی سنجیدنی است:
"گتوند" ها،( گتوند نام شهری است در شما خاوری خوزستان میان مسجدسلیمان و شوشتر) == "گوتی" ها
یک پرسش و گمانه زنی:"کیارسی" KIARS هم نام طایفه ای است . آیا نمی تواند "کی آرشی" بوده باشد؟ زیرا که واج "ش" در فارسی، در گویش بختیاری به "س" دگرگون می شود؟؟؟
دارندگان سخن استوار" کفته ام : بخش نخست آن را که از ریشه ی ستروSRTO می توان داست - چنان که شما نیز گفتید به معنای استوار و محم است و بخش دوم آن را می توان از ریشه ی اوختا/ اوکتاOXTA دانست که همان واخ/ واک/ واکه - واز / واژ/ باژ/پاژ/ و واژه و آواز است و " وخشور" نیز از همین ریشه است و " وخش" به معنی سخن و پیام و ...
دیگر اینکه در کتاب تاریخ گزیده حمدالله مستوفی نیز از آسترکی ها بدین گونه نوشته " استرکی".
با سپاس پیشاپیش از شما برای پاسخ و نگرتان درباره انگاشته های من (در وبلاگم یا وبلاگ خودتان) پدرود

arsamas گفت...

بهتره به عرض شما عزیزان برسانم که استرکی قدمتی 8 هزار ساله دارد بهتره گفت کوروش کبیر از جدش استرکی بوده که با کشتن گئومات مغ مه همان مو گویی است بر تخت نشست. پس از آن به فرونشاندن شورش‌های درون‌مرزی پرداخت. فرمانروایی شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمین‌هایی چند به شاهنشاهی افزود. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود.
شاه بزرگ انشان، از خانواده‌ای که همیشه پادشاه بوده‌است» معرفی می‌کند. به گفتهٔ هرودوت، کوروش نسب شاهانه داشته‌است و به‌جز کتزیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانسته‌اند و گزارش داده‌اند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا بوده‌است. که واژه ی استیاگ به استرکی مربوط میشود و ی همین پارسوماش امروزی که همان مسجد سلیمان است زادگاه حضرت کوروش است.مدارکی دیگر وجود دارد که این نوشته ها را اثبات میکند.