کشورهای عربی خود می دانند که در تاریخ کهن نام رسمی و معروف این خلیج همین خلیج فارس بوده است. پای تعصب قوم گرایانه سطحی نگر در رابطه با منابع نفتی در میان است که وجود این نام را بر روی منابع خود بر نمی تابند و حتی بر سنگ نبشته های بی پناه هم حمله می برند. اگر چه نگارنده اکنون با اطمینان کافی معتقد است در اساس این نام، اسم سومری نام جزیره معروف و نه چندان دور از بین النهرین یعنی خارک یعنی همان جزیره باستانی ایکاره (کلنی معبد ایزد آبهای ژرف) است. چه کلمه پارسو-آ در زبان سومری به معنی جایگاه برگزاری مراسم دینی ایزد معبد آبهای ژرف است و این به وضوح یادآور نام کهن جزیره خارک (جزیره صخره یا معبد سترگ) یعنی ایکاره (ائآ- کاره= کلنی معبد ایزد آبهای ژرف) است که آندروستن طاسوسی نمایندهً نئارخوس دریاسالار اسکندر از وجود معبد بزرگ خدای آبهای ژرف یعنی ائا سومریها (یعنی ایزد خرد و آبهای ژرف)- که تحت نام یونانی نپتون از آن یاد کرده است- در این جزیره سخن رانده است، که آثاری از ویرانه آن معبد کهن معروف بر روی بلندیهای جزیره یافته شده است. مطابق گفتار جلال آل احمد، پلینیوس نام این جزیره را آراکیا (=خارک) ضبط نموده و میگوید که: "جزیره متعلق بوده است به نپتون و کوهی بس بلند داشته است." نام آراکیا در آثار بطلمیوس هم دیده میشود که میگوید "این جزیره متعلق به اسکندر بوده است".
این اخبار کهن نشانگر موقعیت دینی و سیاسی ممتاز جزیره خارک – ایکاره در اعصار ما قبل اسکندر مقدونی بوده است. بنابراین، این دُر یتیم خلیج فارس بر خلاف مفهوم آن اصطلاح جلال آل احمد، در گذشته حاکمیت خلیج فارس را داشته است و با ثبت نام و نشان خود در تاریخ بر روی خلیج فارس نمی توان این سرور بلا منازع خلیج فارس کهن را در اساس یتیم شمرد که در گذشته دّر آن کوه مثال بوده و تأثیر فرهنگی بزرگ خود را هم در تاریخ ایران معاصر با اهمیت تمام باقی گذاشته است. چه آن در گذشته با معبد خدای آبهای ژرف دریاهای خودش بر خلیج فارس حاکمیت داشته است. می دانیم این ایزد دریا و خرد در ایران کهن به عنوان خدایی همزاد وخدای دانش و خرد تحت نام اهورامزدا (سرور دانا) و به عنوان سرور جاودانی خردمند دریاها تحت نام خضر (خشثرو= شهریار آبهای ژرف) معروف شده که در قرآن هم در رابطه با مجمع بحرین (تنگه هرمز) از آن بدون ذکر نام یاد شده است. نگارنده قبلاً از مبدأ جنوب بین النهرین؛ با نادیده گرفتن جزیره خارک، دورتر رفته بودم و جزیره دیلمون یا تیلمون را- که به معنی جزیره بازار لباس است و همان جزیره کیش کنونی- منشأ این نام تصور میکردم. توجیه لغوی من در این باب این بود که دریای مصب رودخانه ها در اسطوره گیل گامش که یک نام معروف خلیج فارس در عهد باستان بوده است به زبان سومری باید آبّا-پو-آری-سا ترجمه میشد که آن را با یک برداشتی با معنی دیلمون یکی میگرفتم. زمینه و اساس دلیل من این بود که یک نام بومی سومری چون در اساس با یک هیئت سومری کهن جزیره ای در خلیج فارس که شباهتی با نام پارس داشته با پارس یکی شده و بر روی نام این خلیج رسمیت پیدا نموده است. چون با ایجاد امپراطوری عظیم هخامنشی نام پارس هم در سواحل خلیج فارس آن نام بومی در ترکیب با نام پارس شهره جهانیان شده بوده است؛ ولی چنانکه اشاره شد ایکاره-خارک را در نزدیکی در نیافته و در مقصدی دورتر به سراغ جزیره معروف ایرانی دیلمون- کیش رفته بودم. چون نام پارس صرفاً با روی کار آمدن اتحادیه نیرومند ماد و پارس از عهد کی خشثرو (کیخسرو، هوخشتره ویرانگر آشور) زبانزد جهانیان گردیده و قبل از آن نامی شناخته شده حتی در خاورمیانه نبوده است. لذا حال که دریافته ام کلمه سومری-اکدی مفروض قبلی من در وجود کلمه سومری پارسو- آ پیدا شده است که به معنی محل معبد برگزاری مراسم دینی ایزد ائا است؛ پس این جز در باب جزیره خارک هم در خلیج فارس در باره هیچ جایگاهی دیگر درست بر نمی آید و لذا بقیه آلترناتیوهای ممکن در این راستا را باید کنار گذاشت. یعنی آبّا پارسو-آ نزد مردم بابل به معنی دریای جزیره معبد ایزد آبها (دریای خارک-ایکاره) بوده است؛ نه چیز دیگر. می دانیم نامهای ایرانی و اسلامی ایزد سومری ائا-انکی اکنون در سواحل ایرانی خلیج فارس و دریای عمان به صورت خضر (خشثرو= شهریار دریاها) بر روی اماکن زیادی باقی مانده است. به طوری که گویا است اعراب اطراف این خلیج نفتی صرفاً وجود این نام را از سر تعصب قومی و ملی و منافع اقتصادی شان بر نمی تابند و قبول آن را به معنی دادن سند مالکیت این خلیج به ایرانیان تلقی می نمایند و با مستمسکات تاریخی ضعیف منکر سابقه تاریخی آن میگردند تا سطحی نگرانه سند خیالی منبع نانشان را که با نفت این خلیج پیوستگی پیداکرده است، از دست ندهند. یعنی بخواهیم و نخواهیم بار ملی نام خلیج فارس بار اقتصادی و ملی را به چالش می طلبد. در بابل و آشورعهد باستان سه نام برای خلیج فارس دوران بعد وجود داشته است که از این میان دریای پارسو-آ یعنی دریای جزیره خارک به لطف کشورگشایی پارسیان هخامنشی که همنامش بوده است بر دیگر نامهای کهن آن یعنی دریای بزرگ سمت طلوع خورشید، دریای تلخ و دریای مصب رودخانه ها و دریای ستویس (بسیار سترگ=خارک) پیروز شده است. گرچه نام پارس ایرانیان نه به معنی معبد بلکه به معنی توتم پلنگ (سگ بالدار) بوده است. از این میان دریای پست و گود و دریای چاه آب (=دریای پارسو-ی ایزد آبها) خود از نام ایزد سومری ائا یعنی ایزد معبد آبای ژرف اخذ شده بوده است، صرفاً بیان دیگر خود همان دریای پارسو-آ می باشد. خود مغان ایرانی نام خلیج فارس را از همان نام بابلیش یعنی دریای بزرگ سمت بر آمدن خورشید گرفته و آن را با توجه به موقعیت فلات ایران به دو نام فراخکرت (دریای فراخ/اقیانوس)، ستویس (بسیار سترگ) و وروکش کانس اویه (یعنی دریای بزرگ چاه آب و گود= در واقع یعنی دریای ایزد معبد آبهای ژرف یعنی ائا) تلخیص و ترجمه نموده بودند. ولی یونانیان و رومیان هم آن را به سبب وجود امپراطوریهای بزرگ پارسی زبان ایران پیش از اسلام به نامهای خلیج فارس می نامیدند.
طبق اسناد تاریخی موجود به روزگار سروری خلفای عرب هم که این دریای بی صاحب ارزش خاصی نداشت، خود اعراب ابائی از اطلاق نام دریا یا خلیج فارس بدان نداشته اند. حال که دعوای ملی پوشانه بر سر نفت نهفته زیر آبهای آنجاست، جهانخوران زیرکانه طرحی افکنده اند، تا با ایجاد بحران تصرف ناقص سه جزیره قبلاً بی صاحب و حالا با صاحب خلیج فارس، شیوخ و عجم نمک پرورده خود را به جان هم بیافکنند و از آن به نفع دزدیهای سرنوشت ساز خود و متعاقباً شاه و شیخ ساز خود طرفه بر گیرند. در اساس اتحادیه وحشتناک اهریمنی ناتوی خود را هم برای همین قلدری ها و سروری در جهان راه انداخته اند تا در جایگاهی منافع اقتصادی گرهی خود ایجاب کرد سریع حمله کنند. ما ضعیف و ضعفا نیز تنها قادریم همانند مادران خانه دارمان نفرین کنیم "الهی که زهرماروشون بشه"، که با وجود اوج گیری شرق آسیا در آینده زهرمارشان هم خواهد شد. کاشکی انشاءالله که تا آن وقت ما ملل منطقه خود از خون دماغ عقب ماندگی فرهنگ برده داری اسلامی زنده بمانیم. تصور کنید در آن کویرهای بی آب و خالی شده از منابع نفتی و مملو از میلیونها جمعیت اسلامزاده، به دنبال آب و نان روزمره چه هلهله و ولوله بیهوده ای به راه خواهد افتاد و نفت خود جهان سرمایه به چه قیمت گزافی به فروش جهانیان خواهد رسید.
حال در این گیر و دار کله قند سّمی مذهبی به رأس خود تعبیه شده ولایت فقیه اسلامی ایران هم در نتیجه اولویت خرافه بر عقل به طور طبیعی در حال ریزش است: در پی آمد مطلب قبلی نظرم را در باب جمهوری اسلامی گفتنی هستم: انقلاب مردم ایران تنها در وجه استقلال سیاسی خود موفق شده است و این دستاورد بسیار بزرگی است. این را میگویم وقتی ما به یاد شریعتمداریها می اوفتیم که تلویزیونها را به خانه مؤمنین(جویندگان بهشت موعود) قدغن میکردند و کاری به جهان خواران حاکم بر ارکان جامعه نداشتند و اصلاً خود جزئی از ایشان و ستون فقرات پنهان نظام استبداد سلطنتی بودند. این را در مقام مقابله با شیوخ شبه جزیرهً عربستان میگویم که کعبه به ظاهر خالی از بتان را برای فریب خود به نفع جهانخواران و نفس خودشان میخواهند و در لباس عرب اسلامی خود در باطن غربی و تبعه غرب هستند حتی مالک کارخانجات و خیابانها و پمپ بنزینها و کاخها و.. و کاری هم برای اکثریت مردم فقیر عرب و اسلامی و نسلهای آیندهً ایشان ندارند و ظاهر قرآن را هم با بریدن دست آفتابه دزدان به بهترین وجهی اجرا میکنند. بهتر است بگویم با نسل عرب سرو کار دارند ودارند تیشه به ریشه ملل عرب و مسلمان میزنند. منظورم از کّله قند تخدیری و وارونهً جمهوری اسلامی ایران آن است که رأس روی زمین آن همان وجه دینی اسلامی شیعی نتراشیده و نخراشیده و شدیداً مطلق گرا و تبعیض گرای آن است که مانع از تحقق دموکراسی فزاینده و واقعی و آزادی اندیشه، آزادی احزاب مستقل و آزادی ادیان و مسائل ضروری مهم دیگر جامعه است. تنها راه اصلاح این نظام، به زمین قرار دادن قاعدهً سر به هوا شدهً جمهوری آن است که اساساً باید روی زمین قرار گیرد. طبیعی است در غیر این صورت بالاخره این مخروط از این وضع ناپایدار که هر روز ناپایدارتر از روز دیگرمیگردد، مفتضحانه زمین بخورد. آنان که جمهوری اسلامی بنیان نهادند خود وقوف بر ضعفهای ایدئولوژیک کلان آن نداشتند و الاّ کار بدینجا نمی رسید؛ مشکل اساسی بی خبری ایشان از اینجا ناشی میشد که ایشان طبق سنت هر نقد ریشه ای و حتی سطحی از اسلام را با چماق کفر و ارتداد می راندند. نسل جوان ایران به شدت و سرعت عادت روزمرگی و دینخویی خود را که جمهوری اسلامی برپایهً آنها پدید آمد، ترک میگویند، برای جلوگیری سقوط کامل تا دیر نشده با اولویت عاجلانه به اصلاح طلبان سیاسی و فلسفی از شمار دکتر پیمان و دکتر سروش و خاتمی و کروبی و موسوی در رسانه ها و ارکان دولت با ازادی تام میدان داده شود. و الّا اصرار در حفظ و بقای نظام با این تعبیه وارونه نه تنها ریشه به ریشه خود، حتی تیشه نابودی به ایران و ایرانی میزنند. کار این اصلاح و انقلاب از خود شخص ولایت فقیه و پیروان طریقتش ساخته نیست چون خود پرورده قفس سنتهای عقب مانده فرهنگی کهن از جمله اعتقاد به منجی موعودی می باشند تا بیاید ایشان را استحمام کند. حتی خدای لامکان و لازمان بی نیاز و ضمناً شدیداً طالب نماز و روزه بسیار وقتکش نه تنها معنی هستی نمی دهد، بلکه دیگر شدیداً فنا سازنده و تباهی آور است. به بیانی عریان این اسلام محمدی بدین شکل خود هم اکنون صرفاً به معنی سرکار گذاشتن عظیم ملتهای پیرو آن است. بمب اتم هم راه کار نیست اما بمب اتم عظیم جمهوری و دموکراسی برای عامه مردم، در کنار اسلام به شدت رفرم پذیرفته و غیر فرقه ای، همراه با تسامح و تساهل مذهبی تا مرز سکولاریسم، تنها راه حل حفظ بقاء شرافتمندانه کشور ایران و ملل ایران در کنار هم هستند.
۱ نظر:
بازخوانی یک پرونده
ارسال یک نظر