یکشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۸

عمار یاسر همان زرتشت سپیتمان ملبس اسلامی وارداتی مسلمین از اعراب زرتشتی قدیم است

مطابق خبر گزاری فارس ابتكار مرحوم روحانی سید مرتضی عسگري اين بود كه براي اولين بار اسامي 150 نفر از صحابه ساختگي پيامبر اسلام (ص) را فاش كرد و گفت اين افراد اصلا وجود خارجي ندارند و هر چه از ايشان نقل شده دروغ است. ولی به ظاهر منظور وی صرفاً این نیست که همهً ایشان در این عهد وجود خارجی نداشته اند چه در توضیح نوشته های وی آورده اند: در مجموعه مباحث کتاب‌های «صحابیان ساختگی»، روحانی سید مرتضی عسگری به شرح تعدادی از صحابیان ساختگی می‌پردازد که با فرصت‌طلبی و دوست‌نمایی گرد پیامبر(ص) را گرفته بودند و جزو اصحاب به شمار می‌آمدند و گاه و بیگاه به عناوین مختلف در مقام تحریک دیگران برآمده و با ایجاد فتنه و آشوب، نظام مجتمع اسلام را بر هم می‌زدند. ولی نگارنده براساس تحقیقات خود و نظریات اسلام شناسانی که از جمله وجود خارجی سلمان فارسی در عهد محمد را قبول ندارند (هروویتز، ایوانوف)، به وجود شش صحابی - زاهد معروف دیگری در رابطه با وی برخورد نموده و دریافته ام که اینان از فرهنگ ایرانی بین النهرین کهن و یمن به عاریت گرفته شده اند. بنا به منابع اهل سنت، باطنیان شیعه گرای عامل این خلط احادیث دو تن عرب یمنی و کوفی به نامهای عبدالله بن سبا (معاصر محمد و خلفای راشدین) و سیف بن عمر از قبیله بنی تمیم (معاصر هارون و مأمون) بودند. می دانیم قبیله عرب بنی تمیم پیش از عهد اسلام به آیین زرتشتی بودند. به احتمال زیاد خودعبدالله بن سبا نیز از همین قبیله بوده است ولی همنامی پدرش سبا با ولایت صبا (یمن) سبب شده که وی در اخبار تاریخی از اهل یمن به شمار آید.
نگارنده با توجه به اینکه کورش سوم (فرشوشتر پدر خوانده و پدر زن گائوماته زرتشت/سپیتاک بردیه)، سپیتمه جمشید (داماد و ولیعهد آستیاگ، پدر سپیتاک بردیه) و پسر سپیتاک بردیه /زرتشت یعنی تیگران/خورشیدچهر را تحت نامها و جامه های اسلامی و صحابه ای شان سلمان فارسی، مقداد بن اسود و ابوذر غفاری شناسایی نموده بودم؛ در این میان نام و نشان خود زرتشت مردم بین النهرین کهن را خالی می یافتم که امروز با دقت نظر بر روی عمّار (مؤمن جاودانی) بن یاسر (جناح چپ)، ملقب به ابویقظان (پدر بیداری و هوشیاری) از تیره عنسی (باکره و پاک) که توصیفات شیعی ایرانی (باطنی) اغراق آمیزی در باب وی صورت گرفته است، دسترسی بدین گم شده اسطوره ای ایرانیان در کسوت اسلامی اش، در شمار اهل بیت ممکن شد. نگارنده قبلاً نام یمنی و اسلامی شکل زرتشت را در وجود اویس قرنی (=پیامبر صاحب شتر، صالح قرآن) تشخیص داده بودم ولی نام او نه به شمار اهل بیت- صحابه و عشره مبشره بلکه صرفاً به شمار زهاد هشتگانه راه یافته است و محل زندگی وی هم به دور از اطراف بیانگذاران اسلام در یمن به شمار آمده است و محدثین قائل به ملاقات وی با محمد یا خلفای راشدین نشده اند و صرفاً به تأیید و تمجید اغراق آمیز او از زبان محمد اکتفا نموده اند. اسلام قرون آغازین چه سنیگری و چه شیعه گری اش به واسطه عدم گسترش کتابت و مراکز حفاظتی مخصوص از احادیث و روایات نبوی و علوی به سادگی در دسترس احادیث و روایاتی از شخصیتهای دینی و سیاسی کهنه و نو رنگ و جامه عوض نموده و در آن بومی میشده است و عدم وجود سنت نقد و وجود مداحان دینی هم که قادر به تشخیص احادیث سره از ناسره نبوده اند، آنها را در سنت جا می انداخته و رسمیت می داده است.خصوصاً این امر آگاهانه از جانب مردم باطنی ایرانی و سامی بین النهرین و زرتشتیان عرب- که در موقعیت فرهنگی و اقتصادی مناسبی در اسلام نخستین قرار داشته اند - صورت گرفته است. وقتی خلفای عباسی متوجه سیل این جریان انحرافی از اسلام ناب محمدی شدند آنان را به جرم باطنی گری مورد فشار و آزار و کشتار قرار دادند و چماق کفر و الحاد اهل سنت خود را بکار انداختند ولی دیگر دیر شده بود و آنها دخل و تصرفات زیرکانه خود را از جمله وارد کردن نام و نشان عربی/اسلامی شده بزرگ قهرمانان ملی ایرانیان در احادیث نبوی به انجام رسانده بودند. احتمالاً تجربه وارد شدن خودبخودی نام سلمان فارسی زمینه برای یکجا وارد کردن آن پنج تن اساطری دیگر مهیا نموده بوده است. این جریان فرهنگی و سیاسی سرانجام شکل نهایی و نیرومند خود را در آیین علوی ایرانیان یا همان رافضیان پیدا کرد که از غالب این دستاوردهای باطنی و احادیث و روایات علوی ساختگی تحت لوای دین و حدیث و سنت حفاظت نموده و می نماید. به هر روی به نظر میرسد عناوین عنسی (پاک و باکره) و یاسر (منسوب به جناح چپ یا منجی) متعلق به عّمار یاسر در ارتباط با هم پیمان برادری اساطیریش یعنی حذیفه منتسب به عنوان یمان (منسوب دست راست، یمنی و درست کردار) و از تبار عبسی (جنگاور و ترشرو) پدید آمده است. قرینه و متشابه بودن عناوین نشان از منشاً و راوی اولیه مشترک اینان دارد. نام مادر عمّار یعنی سمیه (همنام) نیز حاوی ریشه اساطیری کهن ایرانی است چه القاب دینی کهن پدر و مادر سپیتاک زرتشت یعنی سپیتمه مغ و شاهدخت آمیتیدا (دوغذو) در اوستا و کتب پهلوی به صورت یمه (جم، جمشید) و یمی (جمی) قید شده اند که در زبانهای ایرانی به معنی همزاد و در زبانهای سامی به معنی انجمنی (=مغ) می باشند. لذا در مجموع پدید آورنده و خیاط کسوت اسلامی خود این دو فرد اساطیری صحابه ای معروف در روایات شیعی در اساس فرد یا افراد واحد ایران گرای بوده اند.
عمار یاسر (مطابق دانشنامه رشد):
ابو یقظان عمار بن یاسر عنسی از تبار عبار مذحج یمن و حلیف و همپیمان قبیله بنی مخزوم مکه بود و در حدود 57 سال قبل از هجرت پیامبر در قبیله بنی مخزوم به دنیا آمد. پدرش یاسر و مادرش سمیه از مسلمانان پیشگام و اولین شهیدان اسلام بودند.
عمار در حدود 48 سالگی در نخستین سال‌های بعثت و به هنگام اقامت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خانه ارقم اسلام آورد و در این راه تمام آزارها و شکنجه‌ها را به جان خرید.
به علت این که از مهاجران یمنی محسوب می‌شد و در مکه طرفدار و پایگاه اجتماعی نداشت از مستضعفان به شمار می‌آمد.
مشرکان بت‌پرست مکی، مستضعفان ساکن مکه هم‌چون عمار، بلال و صهیب را به دلیل مسلمان‌شدن شکنجه می‌کردند و گاهی آنان را برهنه کرده، در برابر تابش آفتاب سوزان حجاز روی ریگ‌های داغ می‌خواباندند و کتک می‌زدند؛ گاهی زره فولادین بر بدن آنان می‌پوشاندند و آنها را در هنگام ظهر در برابر تابش آفتاب قرار می‌دادند و گاهی نیز تخته سنگی بزرگ روی سینه آنها می‌نهادند تا از این طریق آنان را وادار سازند از آیین محمد صلی الله علیه و آله و سلم دست بکشند.
عمار در اثر این شکنجه‌ها به همراه گروهی از مسلمانان به حبشه هجرت کرد و اندکی بعد، پس از آرامش نسبی مکه، به این شهر برگشت و آنگاه به مدینه هجرت نمود.
رسول خدا بین او و حذیفه بن یمان پیمان برادری استوار ساخت. عمار در ساخت مسجد النبی حضور فعال داشت. وقتی با توهین عثمان مواجه شد، پیامبر خدا در شان او، این خبر غیبی را فرمود:«انک من اهل الجنه، تقتلک الفئة الباغیة.» (تو از اهل بهشت هستی. ستم پیشگان تو را خواهند کشت).
او در نبردهای بدر، احد، و جنگ های دیگر و نیز بیعت رضوان همراه رسول خدا حضور یافت و در همه این نبردها از پیشگامان لشگر اسلام بود.
پس از رحلت پیامبر، عمار در کنار سلمان، ابوذر و مقداد از اعضای اصلی هسته‌ی مرکزی تشیع، حضوری فعال داشت.
وی از مخالفان و معترضان به ماجرای سقیفه بود و در مواقع مختلف از امام علی علیه السلام دفاع کرد. برای دفاع از اسلام در جنگ یمامه در سال 12 قمری شرکت جست و گوش خود را از دست داد. عمار مدتی از سوی عمر والی شهر کوفه بود.

در هنگام خلافت عثمان، عمار از مخالفان مشهور حکومت بود و در این راه برای بار دیگر به مقام جانبازی در راه خدا نایل آمد.
نقل است که وقتی عثمان با سخنان منطقی عمار و انتقاد صریح او از چپاول ثروت مسلمانان از ناحیه حکومت، مواجه شد، وی را به شدت مورد ضرب و جرح قرار داد و لگدهای او بر شکم عمار باعث شد عمار به بیماری فتق مبتلا شود.


پس از قتل عثمان، عمار از دعوت‌کنندگان مردم به بیعت با امام علی علیه السلام و از نخستین بیعت‌کنندگان با آن امام بود. از آن پس در همه صحنه‌ها یار مخلص و مشاور امین امیر مومنان بود و در جنگ‌های جمل و صفین نیز شمشیر زد تا این که در سال 37هجری در 94 سالگی به ضرب شمشیر سپاه ستمگر معاویه، در جنگ صفین به فیض شهادت نایل آمد و خبر غیبی پیامبر خدا تحقق یافت.
مرگ عمار امیرالمؤمنین را سخت ناراحت کرد و در کنار پیکر بی‌جان او فرمود: رحم الله عماراً یوم ولد. . و یوم قتل. . . یبعث حیاً. آنگاه بر پیکر وی نماز خواند و بدنش را در منطقه صفین به خاک سپرد.
منابع: الاصابه ج 2، الاستیعاب ج 2، اسدالغابه ج 4، قاموس الرجال ج 8، الطبقات. ج 3، اعیان الشیعه.

هیچ نظری موجود نیست: