در غالب کتب تاریخ و فرهنگنامه ها بدون هیچگونه شک و تردید علمی معانی دارای گوسفندان و دارای گوسفندان سفید را به ترتیب بدین قبایل ترک منظور داشته اند. نگارنده اخیراً آلترناتیو ترکی قویانلو (دستار و کلاه بر سر گذارنده) را در این باب معیار قرار داده و آن را قویاً بر آلترناتیو مرسوم و جای افتاده قویونلو (دارنده گوسفندان و رمه ها) مرجح یافتم و تحقیقات اخیر برخی ایرانشناسان را هم در این باب که از طریق فرهنگ اسلامی رشد انتشار یافته اند به وضوح در تأیید نظر خویش یافتم. تأیید منابع تاریخی هم نه بر رنگ توتم و یا حیوان مقدس مفروض این دو قبیله ترک بلکه بر رنگ دستارهای متداول ایشان تأکید داشته است. در مورد مطابقت آق قویونلوها یا بایندریان(آبادگران) با شاهسونهای قزلباش (سرخ دستاران) بدون سند خاصی از روی شواهد و قرائن تاریخی موجود سخن رفته است که باید اساساً درست باشد چه شاه اسماعیل صفوی و علویان پیرو او با توجه سنت سرخ جامه گان خرمدین (که خصوصاً از گروهای غلات علوی ترکیب یافته بود) لباس و دستار سرخ به عنوان سمبل مذهبی انتخاب شده و آن نوع دستار و البسه به عنوان اتحاد قومی و قبیله ای جایگزین البسه قبیله ای قبلی ایشان گردیده بود. جالب است که در کتاب تاریخی و اساطیری شاه اسماعیل صفوی در سخن رانی مبسوط همسر شاه اسماعیل برای تشجیع لشکریان قزلباش در جنگهای بزرگ به صراحت و تفصیل از حماسه بابک خرمدین یاد گردیده است. معلوم میشود شیعه علوی انقلابی بومی ایران تنها از دوره شاه عباس کبیر با آمدن مستشاران شیعی متحجر لبنانی به رنگ سیاه و سبز عربی در آمده و باورها دینی شکل درباری و صلبی گرفته و از محتوی انقلابی خود خارج شده است. چیزی که دکتر شریعتی آن را -گرچه به طور ناقص ولی- درست درک کرده بوده است. در راستای اقدام انقلابی شاه اسماعیل صفوی برای رسمی نمودن رنگ آیینی خرمدینی و اسماعیلی، سرخ بوده که دستار سفید قبیله اوزون حسن آق قویونلو (نیای مادری شاه اسماعیل) یعنی شاهسون (شاهپرست) را نیز تبدیل به رنگ سرخ تبدیل کرده و نام اخیر یعنی شاهسون را بویژه برای همین قبیله آق قویونلو که در سمت دشت مغان اطراق داشته و دارند، پدید آورده بوده است. اگر در این رابطه تشابه صوتی مراعات شده باشد؛ که بسیار محتمل است، هیئت بنیادی نام قبیله شاهسون قبل از عهد شاه اسماعیل به سبب شأن و شوکت اوزون حسن، شاه حسنلو بوده است. از سوی دیگر نظر به نام و همچنین دستار سیاه ترکان قره پاپاق (سیه دستار) در سمت در آذربایجان غربی در سمت محال سلدوز اورمیه را می توان اعقاب بلافصل همان ترکان قره قویونلو (بر اساس نظر ما قره قویانلو) به شمار آورد. به سبب سماجت و دیرپایی سنتهای قبیله ای در نزد قبایل ترک احتمال زیادی وجود دارد که نام ترکان قاراقالپاق (سیه کلاهان) در بین دریاچه آرال و خزر به سبب هم قومی ایشان با قره قویونلوها بوده که این وجه مسمی را به خود گرفته بوده است. بر این اساس خاستگاه ترکان قره قویونلو و آق قویونلو همان حوالی دریاچه آرال بوده است.
فرهنگ رشد چنین اطلاعاتی تحت عنوان آق قویونلوها در این باب در تهیه و تدوین نموده است:
"آق قویونلوها 908- 880» ق / 1502- 1378 م «
واژه آق قویونلو به چه معناست؟
آق به معنی سفید، قویون «گوسپند»، و لو ، پسوند دارندگی و عبلامت نسبت.
که روی هم به معنی دارنده گوسفند سفید یا منسوب بدان است.
این واژه، نخستین بار در منابع سده 8 ق / 14 م دیده شده است به طوریکه در دورههای پیش از این سده، اثری از آن به دست نیامده است.
وجه تسمیه ی نام آق قویونلوها:
یکی از نشانههای دلبستگی ترکمانان به گوسفند یا وابستگی معیشت آنان به این حیوان به این خاطر است که بیشتر بر سنگ گو خود شکل قوچ میکندند.
باید توجه داشت که در این مورد نظرات محققان مختلف است ؛
برخی گمان بردهاند که در روزگار کهن، بر پرچم قبایل قراقویونلو، نگاره قوچ سیاه، و طوایف آق قویونلو، قوچ سفید نقش میشده است.
اما این شکل، بر پرچم اوزون حسن «وفات 882 ق / 1478 م» پنجمین و نیرومندترین پادشاه آق قویونلو هرگز مشاهده نشده است.
مینورسکی احتمال داده است که این نام، نماد بُتوارهای «توتمی» دیرین این طوایف باشد.
رأی دیگر این است که این نام به رنگ بیشتر گلههای گوسفند هر یک از قبیلههای یاد شده اشاره دارد
»رویمر: دوران فترت ترکمانان، تاریخ ایران میان مغولان و صفویان، ص 263 .«
اما بعید به نظر میرسد که یک قبیله بزرگ دامدار بیابانگرد، بتواند بیشتر دامهای خود را از یک رنگ دلخواه دست چین کند.
از سوی دیگر سخن روزماری کویرینگ زوخه نیز در وجه تسمیه آق قویونلو آشفته مینماید. وی در ایرانیکا نوشته است:
گفته میشود که این نامها به نمادهای بتوارهای کهن اشاره دارد. اما به گفته رشید الدین فضل الله «وفات 718 ق / 1318 م»، ترکان از خوردن گوشت جانداران بتواره خود منع شده بودند. با این وجود با توجه به اهمیت گوشت گوسفند در غذای معمولی بیابانگردان دامدار، بعید به نظر میرسد که قبایل مورد بحث چنین بتوارهای را رعایت کرده باشند. »ایرانیکا: ذیل آق قویونلو. «
نقدی بر آخرین نظر در باب وجه تسمیه ی آق قویونلوها
مطلب نقل شده از روزماری کویرینگ زوخه ، دارای اشکالات متعددی است:
نخست آن که، آن چه رشیدالدین فضل الله تعیین کرده، با «بتواره = توتم» فرق دارد؛
«رشید الدین میگوید: «هر شعبهای از این شعب بیست و چهارگانه جانوری مخصوص کردهاند که اونقون ایشان باشد و اونقون به ترکی به معنی مبارک است ؛ و عادت آن است که هر چه اونقون قومی باشد، آن را قصد نکنند و نیازازند و گوشت آن را نخورند.» تاریخ، ج 1، صص 38 و 73».
»در حقیقت آن چه رشید الدین به عنوان «مبارک» برای قبایل ترک یاد میکند، چیزی از بتواره کم دارد به خصوص که هم معنی کامل با آن نیست. «نگاه کنید به توتم: در دائرة المعارفهای عمومی.
دو دیگر رشید الدین صریحاً بیان میدارد که اونقونِ بایندریان «آق قویونلو»، سنقور «نوعی باز» است .«تاریخ، ص 41»
و از این رو، مسأله اساساً به گوسفند ارتباطی پیدا نمیکند.
سوم، اگر کویرینگ زوخه به جمله دیگر فضل الله نظر دارد که : «در ابتدای کار، یاسا داده بودند که هیچ گوسفند و حیوانات مأکول اللحم ( حیواناتی که گوشت آنها خوراکی است ) را حلق نبرند» به جمله بعدی آن توجه نکرده است که » حلق نبرند بلکه به رسم ایشان سینه و شانه بشکافند«..... .تاریخ، ص 488.
به عبارت دیگر ، از حلق بریدن منع شده، نه کشتن و خوردن گوشت گوسفند.
چهارم اینکه فضل الله یادآوری میکند که نیای ایشان برای فرزندان هر قبیله معین کرده بودند که از گوسفند و دیگر حیوانات مأکول اللحم» کدام اندام از گوشت، نصیب هر شعبه باشد تا .... با یکدیگر نزاع و دل ماندگی نکنند. « تاریخ صص 38 – 45."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر