دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۰

آتلانتیس همان فواصل بین شبه جزیره اسکاندیناوی و شبه جزیره ژوتلند دانمارک بوده است

دریاچهً آنسیلوس حدود 8200 سال پیش از میلاد؛ هنوز تکه های بقایای یخ بندان در شمال سوئد دیده میشود
آبهای حاصل از ذوب شدن یخهای آخرین یخبندان اسکاندیناوی در نیمه کره شمالی زمین باعث ایجاد دریاچه عظیم آنسیلوس در بستر دریای بالتیک گردید. آوار ناگهانی آبهای عظیم این دریاچه در بین سالهای 8000تا 5000پیش از میلاد سونامی عظیمی در محل کشور دانمارک و جنوب سوئد و نروژ ایجاد کرد. مناطق گسترده مرتفعی را شسته و مناطق نسبتاً گود دیگر را در آنجا به طور دائم به زیر آبهای خود برد. احادیث این واقعه بعداً در تاریخ اساطیری به صورت غرق آب آتلانتیک یونانیان و مصریان بر جای ماند. جای تعجب است که جویندگان محل آتلانتیک از این امر مهم زمین شناسی و تاریخی غافل مانده اند. در اینجا بررسیهای این جویندگان به هدف نرسیده را -که حاوی اخبار پیشینیان هم هست- بدون کم و کسر از وبلاگ مجردات نقل می کنیم:
اولین گزارش از آتلانتیس در تاریخ
نخستین فرد ساکن این جزیره، اونور، با لئوکیپه ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام کلیتو شدند. خدای حامی جزیره، پوسیدون عاشق کلیتو شد و کلیتو از او پنج جفت پس دوقلو به دنیا آورد. پوسیدون جزیره را بین پسرها قسمت کرد و پسربزرگ‌تر اطلس را پادشاه جزیره کرد. از این جزیره در نوشته‌های افلاطون یاد شده‌است.
حدود ۳۵۰ سال قبل از میلاد افلاطون در رساله‌ای تیمائوس چنین نوشت : «۱۲ هزار سال پیش از این جزیرهای بوده‌است بزرگ با تمدنی ستایش انگیز موسوم به آتلانتیس که...» به این ترتیب نام قاره آتلانتیس برای نخستین بار بر قلم افلاطون جاری شد و به زودی بر سر زبانها افتاد. وی در رساله دیگری به نام کورتیاس شرح بیشتری از قاره آتلانتیس و تمدن آن نوشت «آتلانتها افزون بر۲۰ میلیون نفر بودند که در جزیره‌ای خوش آب وهوا به وسعت ۱۵۴ هزار مایل مربع زندگی می‌کردند در جنگلهای انبوه آتلانتیس انواع جانوران بزرگ وکوچک می‌زیستند و شهرهای آباد آن با ساختمانهای عظیم با شکل هرم درخشش نور بود و مرمر...»
مطابق گزارش افلاطون «... بر این سرزمین اطلس حکومت می‌راند که مردم او را ستون آسمان می‌دانستند و در مرکز جزیره در بزرگداشت اطلس معبدی با شکوه ساخته بودند که دیوارهای عظیم داشت و درهای آن تزیین یافته بود از سنگها و فلزات قیمتی در زیر تابش نور خورشید همچون الماس می‌درخشید.» افلاطون ادامه می‌دهد :«مقدس‌ترین حیوان در نزد مردمان آتلانتیس گاو نر بود که مظهر قدرت بی‌شمار می‌رفت و به عنوان برترین هدیه به پیشگاه اطلس با مراسمی شکوهمند در برابر معبد بزرگ قربانی می‌شد تا فوران خون سنگهای مرمر را رنگ‌آمیزی کند.» به نوشته افلاطون: «در قاره آتلانتیس شهرها به شکلی هندسی و زیبا ساخته شده بودند و کانال‌های آب که همچون رگها در بدن به هر سو امتداد داشتند مزرعه‌ها و باغها را سیراب می‌کردند. اساس فرهنگ و تمدن این مردمان سعادتمند همانا برادری و صفات عالی انسانی بود. اما چون قدرت ایشان روز افزون شد به تدریج شروع به دست درازی به دیگر سرزمینها کردند افلاطون می‌گوید: روح احساس و کمک در آنها دیگر از بین رفته بود آنها اعتقاد و ایمان خود را از دست داده بودند آنها با سپاهیانی بی‌شمار قصد فتح آتن و سرزمین‌های شرق را داشتند. اما زئوس طوفانی بر آنها نازل کرد. مجازاتی که به هیچ وجه قابل تصور نبود. افلاطون در این باره نوشت «طوفان سبب زمین‌لرزه و سیل‌های بزرگی شد که به مدت یک شبانه روز به شدت ادامه داشت وقتی دریا جزیره آتلانتیس را به زیر خود فرو برد و ناپدید گشت.» افلاطون تردید داشت که هرگز نشانهای از این سرزمین گمشده به دست آید. او نوشت «اقیانوس در آن نقطه به مکانی غیرقابل عبور و جستجو تبدیل شده است». به این ترتیب و به روایت افلاطون تمدن آتلانتیس در آغاز شکوفایی نابود می‌شود و سه نیروی سهمگین طبیعت یعنی: آتشفشان و زلزله و طوفان با چنان شدت و خشونتی بر پیکر آتلانتیس می‌تازد که تصور آن نیز لرزه بر پیکر آدمی می‌اندازد. این واقعه در سال ۳۵۰۰ قبل از میلاد روی می‌دهد. جزیره آتلانتیس به لرزه در می‌آید؛ زمین از هر سو شکاف بر می‌دارد و تکه‌تکه می‌شود. از قله‌های کوه آتش فوران می‌کند و تکه‌های مذاب همچون باران مرگ بنا‌ها را هدف قرار می‌دهد. سپس خاکستری داغ همه فضا را تیره و تار می‌کند و بر سراسر جزیره فرو می‌بارد تا... سرانجام چنان کند که آتلانتیس در زیر پرده‌ای سنگین مدفون شود وبه افسانه‌ها بپیوندد. چون افلاطون در گذشت؛ آتلانتیس هم از یاد‌ها رفت و دیگر کسی سراغ آن جزیره اسرارامیز را نگرفت جز آنکه نامش برای دریای آتلانتیک (واقع در میان سه قاره آفریقا اروپا وآمریکا) باقی ماند. اما جستجوگران و دوستداران تاریخ و گذشته زمین با مطاله رساله‌های افلاطون در اندیشه جزیره‌ای فرو می‌رفتند که در آن مردمی لایق و هوشمند زندگی می‌کردند و همواره پرسش این بود که آتلانتیس در چه نقطه‌ای قرار داشته و علت واقعی نابودی آن چه بوده‌است؟ آیا چنین تمدنی واقعیت داشته یا افلاطون از رویا‌های خود سخن گفته است؟ این تردیدها از آنجا قوت می‌گرفت که آتلانتیس در زبان مصریان باستان به معنی «جزیره بی‌نام» است و یونانیان باستان نیز علاقه وافری به سرزمینهای اساطیری و داستان‌های مربوط به اسطوره‌ها والهه‌ها داشته‌اند. بنابراین رساله افلاطون می‌بایستی درباره یک آرمانشهر در جزیره‌ای موهوم میان دریای اساطیری باشد. یک فرض دیگر این بود که افلاطون از تمدنی سخن به میان آورده که نشانه‌ها و چگونگی آن را از زبان دریا نوردان شنیده و خودش چیزهای زیادی به آن افزوده‌است. یونانیهای دوره باستان بر این باور بودند که انتهای دنیا صخره عظیمی است در جایی که «ستون هرکول» قرار دارد! و این ستون همان تخته سنگهای بس بزرگی است که در دو سوی تنگه‌ای بین دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس (تنگه جبل‌الطارق) واقع است. دریانوردان کشورهای حوزه مدیترانه هرگز جرات نمی‌کردند از این تنگه بگذرند و خود را به دریا‌های آزاد و اقیانوسها برسانند؛ اما گاه پیش می‌آمد که کشتیهای کوچک به دست امواج خروشان به اقیانوس اطلس کشیده می‌شدند و از دهانه تنگه می‌گذشتند. در این صورت دریانوردهایی که می‌توانستند خود را نجات دهند و دوباره به وطن بازگردند حکایتهای شگفت‌آوری از سرزمینهای سرشار از نعمت و آسایش در آن سوی ستون هرکول تعریف می‌کردند که بیشتر به افسانه‌پردازی شباهت داشت تا واقعیت! ولی افلاطون با جمع‌آوری اطلاعات و مشاهدات دریانوردها اعتقاد یافته بود که در آن سوی تمدن حوزه مدیترانه تمدن دیگری در جزیره‌ای میان آبهای خروشان اقیانوس وجود دارد که همان آتلانتیس است. به گمان دانشمندان انچه افلاطون نشانی داده می‌تواند تمدنی باشد متعلق به دوران پارینه سنگی واقع در منطقه‌ای که در آن یخ‌بندان وجود نداشته‌است. جستجوی دانشمندان و کنجکاوی آنها برای دستیابی به سرچشمه تاریخی آتلانتیس تا امروز ادامه داشته‌است. انسان با تکیه بر علم واطلاعات خود می‌خواهد سرانجام دریابد که «آتلانتیس مدفون شده» به طور دقیق در چه نقطه‌ای قرار داشته و کجا می‌تواند بوده باشد. آیا آتلانتیس قاره‌ایست تقسیم شده؟ آیا اقلیمی است غروب کرده در مثلث برمودا؟ با توجه به نشانه‌هایی که افلاطون در رساله‌های خود به دست داده ‌است چنین گمان می‌کنند که جزایر «آزور» باید از بقایای قاره گمشده آتلانتیس باشد. این جزایر همچون حلقه‌ای به همدیگر در اقیانوس اطلس قرار دارند و بر اساس شواهد و مدارک موجود در حدود ۲۲۰۰ سال پیش از میلاد با شراره‌های بر کشیده از قله یک آتشفشان سهمگین و زلزله پس از آن تکه پاره شده‌اند. اوتوهنریخ موک که مهندس اتریشی بود و علاقه وافری به تاریخ و جغرافیا داشت کتابی تحت عنوان «راز آتلانتیس» نوشت که شهرتی جهانی یافت و بار دیگر آتلانتیس را بر سر زبانها انداخت. انتشار این کتاب در سال ۱۹۷۶ بود و به اعتقاد نویسنده آن جزیره آتلانتیس نه فقط وجود داشته و دستخوش یک بلای سهمگین طبیعی شده بلکه بازماندگان فاجعه آتلانتیس به سواحل آمریکای جنوبی و شمالی و آفریقا و اروپا افتاده و به هر سرزمینی که رسیده‌اند دانش خود را از شهرسازی و معماری به کار بسته‌اند تا بناهای عظیم و معبد‌های با شکوه و قصر‌های بزرگ مانند آنچه که خود در آتلانتیس داشتند بسازند. بناهایی همچون اهرام مصر و معبدهای مایا وازتک و... بر اساس فرضیه‌هایی که موک ارایه می‌دهد بسیاری از تمدنهای دوره باستان از دسته دوم بوده و همگی زاییده یک تمدن مادر به نام آتلانتیس هستند! زیرا این غیر ممکن است که به طور تصادفی تمدنهای مشابهی در دورترین نقاط گیتی به وجود آید و بخصوص معبد‌هایی به شکل هرم در هزاران کیلومتر دور از هم (بین النهرین و حاشیه رود نیل و سواحل قاره آمریکا و...) ساخته شود. موک حتی معتقد بود که بازی «پلوتا» که در میان اهالی باسک (اسپانیا) رواج دارد همان بازی رایج در تمدنهای مایا و آزتک است و ریشه در فرهنگ سرخپوستان آمریکای جنوبی دارد. به گفته موک: زلزله و طوفان هولناکی که ۱۲ هزار سال قبل از میلاد در اقیانوس اطلس روی داد نه تنها تمدن درخشان آتلانتیس را از میان برد بلکه دامنه امواج خروشان آن همه خشکیهای زمین را در بر گرفت و چنان کرد که در کتابهای آسمانی «توفان بزرگ» نام گرفت و ۴۰۰۰ سال از آن طوفان سپری شد تا یک بار دیگر تمدنهای انسانی در اینجا وانجای جهان جوانه بزنند. فرضیه‌های موک را دانشمندان علم زمین‌شناسی چنین توجیه می‌کنند که زلزله‌های شدیدی که در کف اقیانوسها رخ می‌دهد می‌توانند چنان لرزش و هیجان شدیدی در آبهای اقیانوس به وجود اورند که موجهای بسیار عظیم به پا شود و همه چیز را در ساحل به کام خود بکشد. در تابستان سال ۱۹۲۰ زلزله‌ای در منطقه شمال فرانسه (نرماندی) رخ داد که گرچه بیش از چند ثانیه طول نکشید اما تکانهای آن به اقیانوس اطلس و جزایر آزور کشیده شد و شهر ساحلی تاپال را ویران کرد. بنابراین طوفانهای عظیم دریایی همچنان که شهرها و تمدنها را به کام خود می‌کشند می‌توانند آنچه را که بلعیده‌اند بار دیگر از کف اقیانوس‌ها بالا بیاورند و در آن صورت است که ما شاهد پیدا شدن ستو نهای عظیم سنگی و دروازهای بزرگ و گنجها و... خواهیم بود. آیا ممکن است روزی آتلانتیس دوباره از زیر آب خارج شود و بر اثر انقلابهای دریایی بقایای تمدن درخشان آتلانتیس بر روی آن بیاید تا بتوانیم شهرها و معبدها و قصرها را مشاهده کنیم؟ افسانه آتلانتیس شاید روزی با کشف بنای تاریخی به زمان ما پیوند بخورد و رویای دیر پای انسان سرانجام به واقعیت برسد. شاید هم آتلانتیس آرمانشهری آست ساخته وپرداخته خیال. به هر روی اگر آتلانتیس بهشت گمشده ‌است یا جهنم مدفون شده در اعماق اقیانوسها تا به امروز فکر آدمی را به خود مشغول داشته و فرهنگ ومشخصات آن سینه‌به‌سینه پیش آمده و هنوز وهمچنان با انسان سخن می‌گوید. ولی از جذاب ترین و معروف ترین افسانه‌ها و رموز کره خاکی وجود تمدنی با تکنولوژی فوق بشری است که حدود ۱۱۰۰۰ سال پیش در جزیره‌ای بزرگ به نام آتلانتیس زندگی می‌کردند از آتلانتیس بارها در کتب تاریخ باستان نام برده شده اما کسی که اندیشه وجود آتلانتیس را در طی سالهای متمادی از گزند فراموشی حفظ کرد فیلسوف نامی یونانی افلاطون (۳۴۷ سال پیش از میلاد) شاگرد تیزهوش سقراط بود وی تحقیقات زیادی در رابطه با آتلانتیس انجام داد و موفق به ایجاد نقشه مدوری از محل تقریبی آتلانتیس شد وی همیشه بر این اعتقاد استوار بود که شهر افسانه‌ای آتلانتیس به راستی روزی وجود داشته‌است. افلاطون در تحقیقان خود از منابع مختلفی از جمله منابع دریانوردی باستان و داستان‌های افرادی که آتلانتیس را مشاهده کرده بودند استفاده کرد البته تحقیقات افلاطون هیچ گاه مورد اعتماد قرار نگرفت تا روزی که یک دریانورد هلندی از روی نقشه‌های افلاطون موفق به کشف ویرانه‌های شهری در زیر اقیانوس شد.

هیچ نظری موجود نیست: