سه‌شنبه، دی ۰۳، ۱۳۹۲

مَئز-تَراه یا مَئس تَراو ریشۀ ایرانی نام مُستراح

ناشناس پرسید...
با درود
واژه مستراح را همه به چم محل استراحت و عربی می دانند. تلفظ این واژه در خراسان بیشتر مُستِراب است. از این رو احتمال می دهم اصل این واژه مشتی در آب بوده باشد. چه اینکه واژه {دست به آب} را نیز به همین معنی داریم. دیدگاه شما چیست؟
مفرد گفت...
فکر میکنم در اساس نام مستراح مَئز-تَرَ اوستایی یعنی رها کردن پیشاب نهفته است (حرف "ز" با "س"جایگزین شده، نظیر مز= مس یعنی بزرگ). لذا در آخرش یک پسوند نسبت "اَه" (اک) پهلوی قرار دارد. در مجموع یعنی محل منسوب به پیشاب. این واژه به سهو با کلمه عربی مستراح (محل استراحت) معادل گرفته شده و با آن جایگزین گردیده است. در زبان پُر مایۀ کُردی، میستن (میس-تن) به معنی شاشیدن است. کلمه معرب مثانه هم به قول دوستمان امین کیخواه در اصل مسانه (محل جمع شدن ادرار) است. دوستمان بیژن شاهمرادی به درستی افزودند "میزنای فارسی را نیز باید بر این گروه از واژه ها افزود". جزء تر سانسکریتی و تَر اوستایی به معنی عبور دادن و رها و آزاد کردن به صور تار، تَرَ، تاران و تاراو در کُردی به معنی رفتن بی بازگشت باقی مانده است. مستراب خراسانیها در اساس ترکیبی از همین مس/میس (ادرار) و تاراو (به بیرون تاراندن و تراواندن) است. در آذری نیز اصل مستراح همان مستراب است.
لغت نامه دهخدا: "مستراح .[ م ُ ت َ] (ع اِ) جای برآمدن و جای آسایش. (منتهی الارب ). جای آمدن. (ناظم الاطباء). جای آسایش و فراغت و جای راحت. (غیاث)(آنندراج). آسایشگاه. و رجوع به استراحة شود. || بیت الخلاء. (اقرب الموارد). آبخانه. کنیف. (دهار). جای لازم. کنار آب. (ناظم الاطباء). حَشّ. میضاء. مبال. جائی. حاجتگاه. مبرز. متوضاء. خلاء. ادبخانه. آبشتنگاه . طهارتخانه. خلاخانه. آبریز:
بر مستراح کوپله سازیده است
بر مستراح کوپله کاشْنیده است. منجیک".
مصطلح عربی کنونی توالت، مِرحاض است یعنی محل طهارت و شستشو. اصطلاح پهلوی- کُردی توزنگه به معنی توالت می تواند تلخیص توش-ن-گاه باشد یعنی محل به پایین انداختن و تخلیه. به نظر می رسد تشناب افغانها (توشن-آب، یعنی محل آب زیر) به معنی توالت نیز از همین ریشه بوده باشد.
من در اینجا ادعا نکردم که مستراح (محل استراحت) کلمه ای فارسی است بلکه گفتم آن جایگزین یک کلمه ایرانی مشابه خویش به شکل "مئستراو" یعنی محل تخلیه پیشاب شده است.
مَسّ در عربی نه به معنی تَر کردن بلکه به معانی دست زدن، رسيدن و يافتن آمده است. کلمه مس در معنی تر کردن شباهتی به کلمه مشاتی meSatiدر سانسکریت دارد که به معنی تر کردن است.

هیچ نظری موجود نیست: