ریشهً اسطورهً اصحاب سبت قرآن
دکتر محمد خزائلی در کتاب خود "اعلام قرآن" با آوردن معنی لفظی سرزمین ایلا (سرزمین بیشه ها) گره معمای اصحاب سبت برای تحقیق قاطع ودقیقتر آماده کرده است. وی در تألیف خود به درستی سرزمین ایلا(ایله) را با مترادف قرآنیش "ایکه" یعنی سرزمین بیشه ها مطابقت داده است. نگارنده بیش از یک دهه است این نام سرزمین اخیر را با نام سرزمین روسیه (به روسی یعنی سرزمین بیشه ها) تطبیق داده و پیامبر اساطیری این مردم را با کولاکسائیس اساطیر سکایی (یعنی فرمانروای قبایل شمالی) را یکی در یافته ام که سند قرآنی اخیر نیز در این باب مزید بر علت میگردد: هرودوت در باب روسیه و سرزمین بالتیک مطالبی آورده است که به طور یقین معلوم می دارد که از اصحاب سبت (صاحبان آرامش) همانا مردم باستانی "لیو" در بالتیک مراد بوده اند که نامشان در زبان روسی به معنی گریفون (نیمه عقاب/ نیمه شیر) و در قرآن با لفظ مشابه عربیش یعنی قرده ("بوزینه") و همچنین خوک (جانور توتمی قدیمی سوئدیها) جایگزین شده است. هرودوت در شرح آن نواحی می آورد که در آنجا مردم یک چشم آریماسپی (دارندگان اسبهای آرام و پرستندگان ایزد خورشید یک چشم= اودن) طلاها (در اصل کهربا محصول بالتیک) را از ساکنین گریفون شکل آنجا می ربایند. جالب است که لفظ سبت (به عبری یعنی آرام) از سویی یادآور نام آریماسپیان ( یعنی گوتهای گپیدی به معنی دارندگان اسبهای آرام) است و از سوی دیگر تداعی گر نام نجومی منطقه اسکاندیناوی و بالتیک یعنی سپتن تیریونال است که از کلمه لاتینی سپت یعنی هفت مأخوذ می باشد. معلوم میگردد که همین شهرت اساطیری و باستانی این منطقه به شبه جزیره ًعربستان رسیده و ایشان این اسطوره را همانند بسیاری دیگر از اساطیر قرآنی به خویشاوندان معاندشان یعنی یهود منسوب نموده اند.
کلاً در قرآن برخی از اسامی جغرافیایی کهن با نام عربی آنها یاد شده است که مفسرین قرآن - که غالباً از سواد جغرافیای تاریخی و تاریخ عهد باستان در معنی علمی آن عاری هستند- علی الاصول از شناسایی قطعی آنها عاجز مانده اند. ازآن جمله است نام اصحاب الحجر (دارندگان خانه های حفر شده بر سنگ) و کوه احقاف (احق قاف، یعنی کوه شایسته تر) که مکان قوم عاد(مردم انجمنی= مغان) به شمار رفته به ترتیب مطابق با شهر باستانی پترا (سلع، یعنی شهرسنگی) در اردن و کوهستان مقدس هوکئیریه اوستا (کوه نیکومنش، سبلان) می باشند. اسطورهً اصحاب سبت بر اساس منابع مسلمین (بر گرفته از سایت غدیر):
"و اسئلهم عن القريه التى كانت حاضرة البحراد يعدون فى السبت اذتاتيهم حيتا نهم يوم ستبهم شرعا...(سوره اعراف : 164) موسى بن عمران به بنى اسرائيل تعليم فرموده بود كه درايام هفته يك روز را به عبادت خدا اختصاص دهند و كارهاى دنيائى و خريد و فروش راتعطيل كنند. روزى كه براى اين كار تعيين شد، روز جمعه بود ولى بنى اسرائيل خواستند كه روز عبادت آنها روز شنبه باشد و به همين جهت روز شنبه روز عبادت بنى اسرائيل و روز تعطيل آنها شد. روزهاى شنبه ، موسى بن عمران ، در مجمع بنى اسرائيل حاضر مى شد و آنها را موعظه مى كرد و پند مى داد. سالها به اين ترتيب گذشت و بنى اسرائيل روز شنبه را محترم مى شمردند. و آن را مخصوص عبادت خداوند مى دانستند و در آن روز كسى دست به كارى از كارهاى دنيا نمى زد و فقط به عبادت و ذكر و تسبيح و تقديس پروردگار مى گذشت . موسى از دنيا رفت و تغييراتى در زندگى بنى اسرائيل بوجود آمد و تحولاتى ايجاد شد، اما اين روش (احترام از روز شنبه) در ميان بنى اسرائيل همچنان ادامه داشت . دوران پيامبرى داود فرا رسيد و در آن زمان جمعى از بنى اسرائيل كه در قريه یا سرزمین «ايله » (بیشه) در كنار دريا سكونت داشتند احترام روز شنبه را از بين بردند و بر خلاف فرمان موسى در آن روز دست به صيد ماهى زدند و آن داستان از اين قرار بود: روزهاى شنبه كه صيد ماهى بر آنها حرام بود، كنار دريا ماهى بسيار ديده مى شد و در روزهاى ديگر ماهى ها به قعر دريا مى رفتند و به ساحل نزديك نمى شدند. دنيا پرستان بنى اسرائيل ، دور هم نشستند و با يكديگر گفتند: بايد فكرى كرد و از اين رنج و زحمت خلاص شد. روز شنبه كنار دريا ماهى فراوان و صيد آسان است و روزهاى ديگر ماهى ها در دل دريا مى روند و ما با زحمت بى حساب و رنج طاقت فرسا موفق به صيد آنها نمى شويم . در همان مجلس تصميم گرفتند نقشه اى بكار برند و از ماهى ها استفاده كنند و آن نقشه اين بود كه نهرها و جدولهائى از دريا منشعب كنند و ماهى ها را در آن محبوس كنند و در روز يكشنبه اقدام به صيد آنها نمايند. همين كار را كردند و نهرهائى را از دريا جدا نمودند، روزهاى شنبه ماهيها آزادانه در آن نهرها مى آمدند ولى هنگام شب كه ماهيها مى خواستند به دريا بر گردند جلو نهرها را مى بستند و آنها را در نهرها زندانى مى كردند و روز بعد همه آنها را صيد مى نمودند. خردمندان و متدينين قوم ، آنها را نصيحت كردند و از مخالفت امر خداوند بيم دادند؛ ولى نتيجه نداد و در دل آن گروه دنيا پرست تأثيرى نكرد. مدتها به اين ترتيب گذشت و متدينين از پند و نصيحت گنه كاران خود دارى نمى كردند. ولى چون نصايح آنان بى اثر بود، جمعى از آنها دست از موعظه كردن كشيدند و سكوت كردند و حتى به نصيحت كنندگان مى گفتند: چرا اينقدر به خودتان زحمت مى دهيد و چرا موعظه مى كنيد كسانى را كه خدا وند هلاكشان خواهد كرد، يا به عذاب دردناكى گرفتارشان خواهد فرمود. نصيحت كنندگان مى گفتند مااين قوم را پند مى دهيم تا در پيشگاه خداوند معذور باشيم . بارى سخن خردمندان اثرى نكرد و آن گروه بكار خود ادامه دادند و به صيد ماهى مشغول بودند و از اين عمل اظهار خوشحال مى كردند و آن را موفقيتى براى خود مى شمردند. چون به اين منوال روزگارى گذشت و سخن حق در آن مردم گنه كار سودى ننمود، خداوند متعال آن جمعيت سركش را به صورت حيواناتى مسخ كرد و پس از سه شبانه روز عذابى فرستاد و آنان را هلاك كرد. و تنها كسانى كه نهى از منكر مى كردند از عذاب خدا مصون ماندند."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر