معنی لفظی نام جهرم جایگاه دژ بلند و محروسه است
وجه تسميه ای نه چندان منطقی که برای جهرم شناخته شده است توسط احمد کسروي پیشنهاد شده و در جایگاه خالی نبودن عریضهً نظریات مقبولیت یافته است. به نظر او در نامهايي مثل جهرم وسميرم پسوند «رم» به معني جا و مکان است. «جه» و «سم» هم تغيير شکل يافته «گه» و «زم» هستند که به معني گرم و سرد هستند؛ بنابراين جهرم يعني «جاي گرم». ولی از کجا معلوم که مثلاً در وجه اشتقاق مورد نظر وی رم به جای رام (آرامش) نباشد که لا اقّل در نظریه تعمیم گرایانه وی نزدیکتر از هر آلترناتیو دیگری است . اصلاً رم به معنی جا و مکان در زبان فارسی دیده نشده است و احمد کسروی در این باب راههای صواب و نزدیک رها کرده و به دوردستهای نزدیک ناکجا آباد رفته است. بنابر این در اصل اساساً وجه اشتقاق درست جهرم این است که آن را مرکب از جا و هروم ( به لغت اوستایی به معنی دژ بلند و محروسه) بگیریم که در تاریخ بدین صفت نیز معروف بوده است. جز دوم یعنی هروم خود جداگانه بدین صورت نام دیگر شهر برزه (بلند) در آذربایجان، کنار شهر مراغه بوده است که محل آتشکدهً کهن و معروف آذرگشنسب و زادگاه زرتشت و جای دستگیر شدن و به قتل رسیدن افراسیاب تورانی (مادیای اسکیتی) به دست کی خسرو (کی خشثرو، کی آخسارو، هوخشثره) به شمار رفته است. حتی به نظر میرسد نام سمیروم مورد استناد کسروی نیز نه به معنی مفروضهً جایگاه سرما بلکه به معنی جایگاه منسوب به سرما(سمیر- اوم) است؛ چه علی القاعده ریشهً واژهً ایرانی سمیر (همیر) با زیمیلیای اسلاوها و کلمه شمال عرب (مأخوذ ازشیمالیای آریائیان کاسی بین النهرین) یکی است. در سایت تحقیقاتی لیبر در باب تاریخچهً شهر جهرم چنین آمده است: "بنای شهر جهرم را به همای دخت بهمن فرزند اسفندیار نسبت می دهند. به روایت مورخان، بنای این شهر به سده سوم قبل از میلاد مسیح می رسد و این شهر توسط اردشیر اول، پنجمین پادشاه هخامنشی، بنا شده است. در شاهنامه فردوسی بارها از این شهر سخن به میان آمده و از آن به عنوان شهری آباد در آن دوران یاد شده است. چنانکه در شاهنامه هم ذکر شده ظاهراً جهرم از زمان هخامنشیان وجود داشته و در ابتدا به صورت یک دژ مستحکم بوده است. وقتی اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد و ایرانیان شکست خوردند، داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی فرار کرده و به جهرم می رود: جهاندار دارا به جهرم رسید که آنجا بدی گنج ها را کلید همچنین ظاهرا باربد موسیقی دان بزرگ دربار خسرو پرویز، جهرمی بوده است. باربد دارای 360 آهنگ بوده و هرروز یکی از از آهنگ ها را برای خسرو پرویز می نواخته است. بر اساس شاهنامه فردوسی وقتی خسرو پرویز به زندان فرزندش شیرویه می افتد باربد از جهرم به تیسفون آمده و خود را به زندان شاه می رساند:
کنون شیون باربد گوش کن جهان را سراسر فراموش کن
ز جهرم بیامد سوی تیسفون پر از آب مژگان دل پر ز خون پس از مرگ خسرو باربد سوگند می خورد که دیگر چنگ نزند، لذا انگشتان خود را قطع می کند و چنگ را به آتش می اندازد:
ببرید هرچار انگشت خویش بریده همی داشت در مشت خویش چو در خانه شد آتشی برفروخت همه آلت خویش یک سر بسوخت
البته درباره چگونگی مرگ باربد روایت دیگری نیز وجود دارد که نشان می دهد، خسرو پرویز علاقه زیادی به باربد داشت و سرکس که یکی دیگر از مطربان دربار وی بود به باربد حسد ورزید و او را مسموم کرد. ظاهرا جهرم در زمان ساسانیان نیز شهری مهم و مرکز اقامت شاهزادگان بوده است. در شاهنامه، فردوسی در داستان به سلطنت رسیدن بهرام گور و داستان اردشیر بابکان نیز از جهرم یاد می کند. "
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر