پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۷

زروان خدای سیمرغ شکل ایران باستان

نام و نشان اکوان دیو شاهنامه در مقام تطبیق با منابع اساطیری دیگر

نام اکوان دیو شاهنامه که به دست رستم (ریشه کن کننده ستمگران) کشته میشود در منابع دوره اسلامی به دو صورت اکوان و اخوان یاد شده است که این دو به ترتیب در ترکیب اک- وان و ا- خوان به معنی لفظی دارندهً بدی و نادرخشان (تیره) می باشند. از سوی دیگر اسطوره اوستایی ورثره غنه (کشندهً دشمن، بهرام) یا تیشتر( ایزد نیرومند باران) را در دست داریم که در آسمان بر دیو خشکی اپوش(نادرخشان) غلبه می کند. از آنجاییکه در اسطوره رستم و اکوان دیو نیز از نبرد رستم و اکوان در آسمان سخن گفته شده است. لذا در اینجا از رستم نه قهرمانان تاریخی که تحت عنوان رستم سیستانی یعنی گندوفارس(گنداور) و نه رستم مازندرانی یعنی آترادات پیشوای آماردان شکست دهندهً آشوریان در پای حصار شهر آمل مازندران (همان آذربرزین، رستم تور گیلی آذربرزین نامه) بلکه همان قهرمان خدای رعد آریائیها یعنی ایندر (درنده دشمن) یا همان ورثره غنه (دشمن کش) مراد گشته است. از آنجائیکه همانطوری که مارکوارت اثبات کرده است اساساً رستم شاهنامه همان کرساسپ (گرشاسپ، یعنی سکوب کننده راهزنان) در اوستاست، لذا اکوان دیو در شمار دشمنان اوستایی گرشاسپ همان ارزوشمنه (یعنی موجود نیرومند و متعفن با مزمزه آشامنده= گورخر یا دارای نشان ناخجسته) است که متصف به دلیر و رشید می باشد. چنانکه می دانیم در شاهنامه از خط تیره سرتاسری پشت اکوان دیو گورخر تمثال صحبت شده است، زمانی که وی نخستین بار در شکل گورخر ظاهر میگردد. از سوی دیگر در وداها دیوی به نامهای وله (نیرومند، رها شده) و پانی(دستان، تند و تیز) به سبب دزدیدن گاوان خدایان، به دست ایندره/بهرام کشته میشود. از آنجاییکه در شاهنامه هم اکوان دیو به سان گور تند و تیز و نیرومندی در درون گله پدیدار میشود، لذا اکوان دیو شاهنامه که رستم را به اوج آسمان برده و به ترفند رستم به جای خشکی به سوی دریا رهایش می نماید، همان پانی/وله وداها است. در مجموع بعید به نظر میرسد که اکوان دیو تجسم خدایی از مردمان آریایی یا بومی بوده باشد؛ لذا تلاش برای مطابقت آن با وایو (ایزد نیرومند باد) که گرساسپ پرستنده وی به شمار آمده است یا مخاصمش وای بد(ایزد باد بد و شوم) در اساس درست نمی نماید چه در اساطیر دینی و رزمی کهن مربوط به رستم/گرشاسپ/بهرام/ایندره صریحاً به نبرد وی با دیو باد بد اشاره نشده است. گر چه در دور دستهای غرب در سمت مصر ست/تیفون در هیئت خر/گورخر خدای توفانهای صحرا است و کتاب پهلوی سوتگر نسک از ممانعت گرشاسپ از ویرانگری بشتر دیو/ایز باد سخن می راند. ظاهراً مردمان ماگان (جادوها) یعنی نیاکان بومیان بلوچستان همچنین پرستندهً وایو ایزد باد و گندرو زرین پاشنه اوستا (گندهروَ وداها) بوده اند که این دومی در وداها نام ایزد موسیقی و جادوگری و همچنین نگهبان شراب هوم به شمار آمده است. بنابراین گندرو زرین پاشنه ای که بنا به مندرجات اوستا به دست گرشاسپ (دشمن کش) پهلوان اساطیری زابلی کشته میشود باید همان ایزد جادوگری و موسیقی و نگهبان شراب هوم مردمان ماگان مراد گردیده باشد، چه در وداها نیز گندهرو مغلوب ایندره (ایزد رعد دشمن کش، بهرام) شده و شراب هوم وی توسط ایندره به دست مردم میرسد. گرچه چنانکه اشاره شد بنا به مندرجات سوتگر نسک مغان درباری ساسانیان ایزد باد کویری این مردم را اکوان (تیره) یا اکواد(باد بد) معرفی نموده اند که گرشاسپ وی را از بر هم زدن نظام جهان مادی باز داشته بود: در مورد معنی نام اکوان دیو چنانکه یاد آور شدیم علی القاعده خود این نام را می توان اخَوان دیو یعنی دیو نادرخشان و سیاه معنی نمود. نولدکه که آن را از اکومن گرفته و آنرا اندیشهً بد معنی می نماید تنها یک حدس و الترناتیو ضعیفی را اراده کرده است. اسامی اساطیری دیگر همراه و مرتبط با وی یعنی عولاد، غندی، کولاد، ارژنگ و اکواد را به ترتیب می توان دیو بزرگ، دیو زننده، دیو سرگردان ، جنگاور تند و تیز یا پر نقش و نگار و باد بد معنی نمود. فردوسی سمتی را برای مکان ولایت اکوان دیو باد ذکر نمی کند ولی شکل اسطوره ای گورخری وی همان سمت کویرهای بین کرمان و سیستان را نشان می دهد آنجا که به قول استرابون برای ایزد جنگشان (بهرام /ایندره/ گرشاسپ/ رستم) خر/گورخر قربانی می نموده اند. ابوریحان بیرونی دیوی به نام خرزوره (خر نیرومند) یا ارزوره (بسیار بدبوی) را پسر اهریمن آورده که به دست کیومرث (گیلگمش بابلیها) به قتل رسیده است. در اوستا همچنین در شمار دشمنان گرشاسپ از 9 پسر پثن (پهن، پتانها، پشتوها)، هیتاسپ زرین تاج(تاجدار دارنده اسب به گردونه بسته شده= شاه یوئه چیها/تخاران)، پسران نیویکه (گردنده ها، کوچ نشینان)،آئوگفیه (دارای یوغ= یوئه چی) آشتی گفیه(هشت یوغ)، پسران داشتیانی (دارایان)، ورشوَ(ساکن جنگل) سناویذکه (بسیارویرانگر) دارای شاخ ، پیتئونه (مرگبار) دیو بسیار پری دوست ومار شاخدار(سرور) نام برده شده اند که جملگی به دست گرشاسپ به قتل رسیده اند. لابد از اینان نام نیاکان، دیو/خدایان یا فرمانروایانی در سمت بلوچستان، افغانستان و پاکستان کهن اراده گردیده اند. در مجموع چنین معلوم میگردد که آن بهرامی که با گور خران مربوط بوده، نه بهرام گور ساسانی(یعنی بهرام دلیر) بلکه همان ایزد رعد و باد جنگ آریائیان یعنی ایندره/بهرام/تشتر/گرشاسپ بوده است که اسطوره گورخرانش بعداً به بهرام گور شیر گیر ساسانی تعلق پذیرفته است. بنابراین خیام هم متوجه نشده است آن بهرام گوری که همه عمرش در حال شکار گور بوده، همان بهرام خدا(ورثرغنه/ایندره) بوده است. معلوم میشود کمند اندازان ساگارتی (کرمانی، لفظاً یعنی خانه سنگی یا سنگ کن) خدای جنگ خویش بهرام/ایندره/گرشاسپ را مانند خویش شکارچی گورخران کویری به حساب آورده و به همین سبب برای وی گورخر/خر قربانی می نموده اند. بنا به وداها دیوی به نام اهی (پرتاب کننده، اندازنده، بدخوی) توسط ایندره/بهرام زخمی میگردد که باید اصل اکوان دیو شاهنامه باشد. احتمال دارد از وی همان رودره/سئورو (ایزد تیرانداز توفان و ویرانگری هندوان) اراده شده باشد. به هر حال در سمت بلوچستان و افغانستان ایزد جنگ بهرام با رونق فراوان پرستش میشده است و آتشکدهً ونابک مزارشریف که اکنون به عنوان مقبره امام علی (در واقع مکان آلوو= آتش) محسوب است به بهرام/ایندره ایزد جنگ تعلق داشته است. در روایات دینی زرتشتی متأخر خبر از آمدن منجیی زرتشتی به نام بهرام ورجاوند از سمت هندوستان است که باید همین بهرام/گرشاسپ منظور شده باشد؛ در این رابطه گفتنی است که لقب گئوماته بردیه (داماد و پسرخوانده کورش سوم) هم که از سوی کورش/فریدون/فرشوشتر در سمت بلخ و شمال غربی هندوستان فرمان می رانده و نگارنده به پیروی از هرتسفلد و ادامه تحقیقات وی، او را همان سپیتاک زرتشت پسر سپیتمه فرمانروای ولایات جنوب قفقاز میداند، گرشاسپ (=بهرام، یعنی در هم شکننده اشرار) بوده است که در شاهنامه به صورت گرشاسپ شاه پیشدادی قصیرالسلطنه ظاهر شده است. در شاهنامه در رابطه با ازدواج زال زر (در اساس همان ایندره ملقب به پیر زرین) با رودابه (منسوب به آب = اوکانی، افغانی) دختر مهراب کابلی (روحانی بزرگ گوتمه بودا/گائوماته زرتشت) سخن به میان آمده است. نام این زن در منابع ودایی اهلیا (پری زیبا) آمده و به عنوان همسر زیبای گوتمه یاد شده است. این مطلب در اساس تاریخی خود نشانگر همان موضوع تصاحب کردن داریوش اول ، آتوسا (دختر کورش ) زن زیبای گائوماته زرتشت /بردیه بلافاصله بعد از ترور وی می باشد. جالب است که اسامی دشمنان مغلوب و مقتول زال زر یعنی شماساس (دارندهً بوی ساس)، خزروان(تصحیف خرزور-ان) و یلباد یا کلباد (گاومیش باد= دیو باد) به وضوح یادآور اکوان دیو شاهنامه است که در شاهنامه به دست رستم پهلوان خداگونه سیستانی (ایندره) کشته میشود. ناگفته نماند که رستم نیز همانند اصل خدایگانی شرقی اش ایندره با عمل سزارین از مادر به دنیا می آید. همانطور که مارکوارت دریافته اسامی قید شده در شجره نامه منسوب به نیاکان رستم (پهلوان) یعنی گرشاسپ (کشنده راهزنان و اشرار)، نریمان (نرمنش)، کریمان، سام (کناری، سیه یا سهمگین) و زال (پیر) و حتی نام پسر رستم یعنی فرامرز (کناری= ثریتهً اوستا پدر گرساسپ) جملگی مربوط به خود این خدا/پهلوان رعد و باد شرق فلات ایران و سمت هند بوده اند. نام زال زر در مقام پدر رستم/گرشاسپ/ایندره با خود ایزد ورزاو شکل آسمان آریائیان هندی یعنی دایائوس (دیو) و همچنین زروان سیمرغ شکل ایرانیان (آنزوی سومریان) مطابقت دارد. جالب است که در اساطیر بابلی مربوط به گیلگامش (خدا/پهلوان معروف) از گاونر نیرومندی به نام گوانّا(گاونر آسمانی، ایزد مجمع الکواکب ثور) صحبت میشود که الههً عشق اینانا (الهه باکره) به سبب طرد پیشنهاداتش از سوی گیلگامش برای مقابله با وی اعزام میدارد، ولی گیلگامش (رستم/سام تیره رنگ بابلی) وی را به قتل می رساند. علی القاعده نام گوانّا با افزوده شدن حرف اضافی "آ" به اول آن به شکل آگوانّا و اکوان در می آید. در اسطوره سومری انکی/ائا و همسرش الهه نین خورساگ (مادر زمین، پریتهوی هندوان، خنه ثئیتی پری اوستا) نام محلی الهه اینانا را در سرزمین ماگان (بلوچستان کهن) به عنوان نام دختر ایشان نین سی کی لا ذکر کرده اند که به سومری به معنی بانوی پاک است. در اساطیر سومری خود الهه نین خورساگ به عنوان الههً مادر گله ها بر رام کردن حیوانات وحشی به ویژه گور خران میگرید.

هیچ نظری موجود نیست: