شهر کهن فردجان که دارای آتشکده معروفی بوده است خود همان فرمیهن (فراهان) است
در باب محل آتشکده فردجان رضا مرادی غیاث آبادی متوجه روستای کوچکی در شهرستان فراهان به نام به پردغان (پرذغان) شده است که نظر به زاغه های فراوان آن باید به معنی دارای زاغه های فراوان باشد و چنین روستای کوچک و دور افتاده ای با گذرگاههای صعب العبور بعید است که مرکز کهن ولایت فراهان کهن و مقر آتشکده معروف آن بوده باشد گرچه بنای زیر زمینی سترگ این روستا در کنار نام فریبنده اش معمایی بزرگ به نظر میرسد و شبه انگیز است. معهذا ستون آجری وخاکی تنومند مکشوفه از روستای پردغان را نمی توان در آتشکده های قدیمی دید که ساختمانهایی نه چندان با عظمتی بوده اند که سقفی طاق دار داشته اند؛ گرچه در مورد آتشکده فردجان موضوع فرق میکرده است و در آن از درها و برج و بارو های با شکوهش سخن رفته است. اما در مجموع به نظر نگارنده خود شهرک فراهان (فراخوَن= بسیار درخشان) یعنی فرمیهن (یعنی جایگاه دینی درخشان) باید همان فردجان (فرث کان یعنی محل فراخ یا فر- داغان باستانی یعنی جایگاه آتش فرّ) بوده باشد و به احتمال زیاد زیارتگاه نسبتاً با شکوه آن نیز همان محل آتشکده معروف کهن آن است. چون معمولاً تسلل قدسیت محل با تغییر تدریجی ادیان قطع نشده و طبق سنت و عادت رنگ عوض کرده، و نزد نسلهای بعدی ادامه پیدا می کند. از سوی دیگر اطلاق نام فراهان (جایگاه فر درخشان یا جایگاه فراخ و فراوانی) از قدیم روی این منطقه مرکزیت سیاسی و دینی فرمیهن (فراهان) را تضمین می نماید. موضوع مهم دیگر در این باب این است که نام و نشان این اتشکده با آتشکده فروبا/فروبغ یا فرنبغ (یعنی آتش فره ایزدی یا شوکت جاودانی) که آتشکده مؤبدان در منطقه ای به نام کا- ریان (در اصل یعنی پرستشگاه اهل ری) یا خواریان (یعنی منسوب به دشت ری یا خورشید) که به واسطه همنامی مکان به سهو محلش در کاریان فارس به شمار آمده، مطابقت می نماید چه از سویی مسمغان (رهبر بزرگ مغان) در عهد ساسانیان در نواحی ری سکونت داشته است و از سوی دیگر آتشکده مجلل فردجان سمت قم که در های مطلا داشته است که اعراب آنها را کنده و برده اند با آن ساختمان خاکی محقر ناحیه کاریان دور افتاده استان فارس که اتشکده کاریان معروف عهد کهن پنداشته شده، همخوانی ندارد. مگر اینکه آتشکده ابراهیم (کعبه زرتش) در نقش رستم را همان آتشکده کاریان بشماریم. فردوسی در یک بیت شعر معروف خود از فرنبغ به صورت خّراد یاد کرده که به نظر میرسد با توجه اصل نام فردجان یعنی فر- داغان (فر آتشین) یا فرث کان (جایگاه فراخ و فراوانی و ثروت) پدید آمده باشد، چه در خرده اوستا از این آتشکده آنجا به صورت خورداد یادگردیده است: " چو آذرگشسپ و چو خراد و مهر فروزان به کردار گردان سپهر". در نیایش آتش بهرام در خرده اوستا بند 19و پازند مربوطهً آن از همین آتشکده فرنبغ کا-ریان تحت نام اتش مینویی آذر خورداد (آتش داده خورشید) نام برده شده است. این نام اخیر این آتشکده به همراه نام سه آتشکده کهن معروف دیگر یعنی آذرگشنسب (=آتش شیر نر، ویرانه معبد کایین کعبه= کعبه شاهی در بین سهند و مراغه) و آذربرزین مهر (قدمگاه نیشابور) و ونابک (=بغ مهر، همان معبد مزار شریف که مقبره علی ابن ابی طالب به شمار میرود) نشانگر آن است که آتشکده های معروف کهن ایران در اساس به ایزد خورشید مهر اختصاص داشته اند.
آتشکده پَردَغان
بازماندی در پیوند با مزدکیان فراهان
رضا مرادی غیاث آبادی
ابن فقیه همدانی در «مختصرالبلدان» (اوایل سده چهارم هجری) و حسن قمی در «تاریخ قم» (از اواخر سده چهارم هجری) آوردهاند که در روستای «فردجان» آتشکدهای بزرگ و کهن با باروهای بلند و قلعه مانند وجود داشته که در زمان حاکمیت حجاج بن یوسف و خلافت عبدالملک بن مروان (اواخر سده یکم هجری) به این روستا یورش آوردند و پس از تسخیر آبادی، درهای زرین آتشکده را کندند و برای کعبه به مکه فرستادند. در این منابع همچنین آمده است که آتشکده فردجان بار دیگر در سال 288 هجری قمری به فرمان امیر قم به نام «بیرون ترکی» با منجنیق و عراده ویران و تباه شد و دیگر هیچگاه رونق نگرفت (نقل به مضمون از: ابن فقیه، ص 75؛ قمی، فصل هفتم).
نام فردجان در تعدادی دیگر از متون جغرافیای تاریخی سدههای میانه آمده است. یاقوت حَمَوی در «معجم البلدان» (اوایل سده هفتم هجری) اشارهای کوتاه به قلعه فردجان در فراهان کرده و ابن خلدون نیز قلعه فردجان را پناهگاه علاءالدوله کاکویه (حاکم غزنوی اصفهان که بعدها اعلان استقلال کرد) به هنگام حمله سپاه مسعود غزنوی میداند (ابن خلدون، ص 543).
در تمامی منابع، جز توصیفی کلی از محل روستا، قلعه و آتشکده در محال فراهان، هیچگونه نشانی دقیقی از محل آن داده نشده است. به ویژه که بسیاری از نامها در گذر زمان دچار تطور و تعریب شده و شکل اصلی آنها از دست رفته است.
نام «فردجان» در متون گوناگون به شکلهای متفاوتی نوشته و ثبت شده که از آن جمله است: «فوردجان»، «فردغان»، «فردکان» و حتی «مزدجان». شاید ضبط مزجان ناشی از اشتباه کاتب بوده باشد، اما پیوند و وابستگی این آتشکده به مزدک بامدادان در گزارشهای ابن فقیه از متوکلی باز شناخته شده است. در این گزارش که مفهوم آن چندان روشن و آشکار نیست، به پیشنهاد مزدک به قباد برای برافروختن سه آتشکده بزرگ بجای شمار فراوانی آتشکدههای بیحاصل اشاره شده است و اینکه آتش آذرگشسپ آذربایجان پس از جان باختن مزدک ناپدید شد و مردم آن آتش را در آتشکده فردجان یافتند (ابن فقیه، ص 77).
جای این روستا و آتشکده و قلعه برای همیشه فراموش شده بود تا اینکه در تابستان سال 1373 یکی از همولایتیهای پژوهشگر بنام آقای علی محمودی فراهانی خبر داد که به احتمال بازماندههای این آتشکده و قلعه در کوهستانهای شمال فراهان با همت همولایتی دیگری یعنی استاد محمد رضا محطاط شناسایی شده است. از آنجا که فراهان یکی از معدود مناطقی است که میتوان نمونههای متنوعی از اقوام، ادیان و زبانها را در آن مشاهده و بررسی کرد، آقای محطاط به هنگام پژوهشهای میدانی خود در باره زبان تاتی با روستای «پَردَغان» و آثار نهفتهٔ تازه پیدا شده در آن آشنا میشود.
روستای «پردغان» که با همین تلفظ در میان مردم محلی متداول و تلفظ «فردجان» معرب شده آن است، در کوهستانهای شمال فراهان جای دارد. برای رسیدن به آنجا ابتدا میباید در جاده پَرمَن /فرمهین (در 40 کیلومتری شمال اراک) به سوی کمیجان رفت و پس از رسیدن به روستای «خِنِجین» که در میانههای این راه واقع است، به راهی فرعی و صعبالعبور پیچید که به سوی شمال شرقی میرود. این راه کوهستانی و ناهموار پس از دوازده کیلومتر به روستای پردغان میرسد.
این روستا اکنون جمعیت اندکی در حدود پنجاه خانوار دارد که ترک زبانند و به باغداری، کشاورزی و گلهداری میپردازند. کمترین امکانات رفاهی، بهداشتی و آموزشی در این روستای دورافتاده وجود ندارد. روستا در وضعیت بنبست قرار دارد و از راهی که بدان میرود، نمیتوان به جای دیگری رفت. از کنار روستا، رودی پرآب و بسیار خنک و زلال میگذرد که در ادامه به رود قرهچای میریزد. در بالاتر از این منطقه، رود دیگری به نام «مزدقان/ مزدکان» جاری است که با نام روستا و نام مزدک قابل مقایسه و تطبیق است. چشمانداز و طبیعت روستا بسیار زیبا و به دلیل وجود کوهستانهای بلند و درههای عمیق، باشکوه و تماشایی است. نگارنده در دامنه کوهستانهای پردغان، گیاه مقدس «هوم» (در اوستایی: «هَـئـومَـه») را نیز به هر دو شکل سبز و زرین دیده است.
چنانکه گفته شد، مردمان پردغان گلهدار هستند و همهٔ آنان آغلها و زاغههایی برای نگهداری حیوانات دارند. زاغهها، محلی برای نگهداری حیوانات در فصل سرد زمستان است که در زیر زمین کنده میشوند و راهی شیبدار و تند برای رفتوآمد دارند. زاغهها بنا به طبیعت خود تاریک هستند.
یکی از زاغهداران روستا که مشغول کندن اطراف زاغه در زیر زمین بوده تا زاغه خود را وسیعتر کند، به آثاری از آجر و دیوار برخورد میکند. مرد روستایی، بدون آسیب رساندن به بازمانده بنای ناشناخته، زاغه را از سمتهای دیگر گشاد میکند و در نتیجه چند متر از طول و بلندای این سازه آجری از زیر خاک بیرون میآید.
بخشی از بازماندهٔ احتمالی آتشکده پردغان، فراهان
عکس از غیاث آبادی، تیرماه 1384
سازهای که اکنون هویدا شده، ظاهراً بخشی از یک ستون آجری بزرگ است. پلان این ستون به مانند چهار ستون استوانهای بزرگ است که از پهلو به یکدیگر چسبیده و یک ستون منفرد خاجی شکل را به وجود آوردهاند. از بخش بیرون آمده ستون که کمتر از نیمی از آن است، میتوان تخمین زد که طول هر ضلع آن حدود سه متر و محیطی در حدود دوازده متر به خط مستقیم داشته است. چنین ستون عظیمی بیتردید میتواند از آنِ بنایی بسیار بزرگ باشد. بازماندههای این بنای بزرگ در زیر روستای پردغان قرار دارد و خانههای مردم بر روی آوار آن ساخته شده است.
ممکن است که این بنای بزرگ همان قلعه یا آتشکده فردجان باشد که در متون تاریخی از آن یاد شده است. اما به صرف گزارشهای متون تاریخی نمیتوان در بارهٔ کاربری واقعی این بنا اظهارنظر کرد و نیاز به کاوش و پژوهشهای میدانی دارد.
نگارنده تاکنون چند بار از این محوطه بازدید کرده و امیدوار بوده تا در این سالهایی که از شناسایی یک بنای بزرگ در روستای پردغان میگذرد، گمانهها و کاوشهایی برای دستیابی به بخشهای وسیعتر بنا و آزادسازی قسمتهایی از آن انجام شود؛ اما تاکنون این کار آغاز نشده است.
--------------------------
منابع:
ابن خلدون، العبر- تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، جلد سوم، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375.
ابن فقیه همدانی، مختصرالبلدان، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349.
زمانی نیا، مصطفی، کهن دیار فراهان- از سپیده دم تاریخ تا هزیمت خوارزمشاه، انتشارات کتاب سیامک، 1382. (این کتاب منبعی مفید برای آشنایی با گذشته فراهان و پیگیری مزدکیان و خرمدینان فراهان است.)
قمی، حسن، تاریخ قم، تصحیح سید جلالالدین طهرانی، چاپ دوم، انتشارات توس، 1361.
در باب شناخت فراهان
(بر گرفته از وبلاگ vasheghan.ir)
فراهان شامل ناحيه ي وسيعي است بين شهرستانهاي اراك و تفرش و آشتيان. اين ناحيه ي بسيار كهن از دوران مادها تا كنون يادگارهائي در خود نگه داشته است كه حين تحقيق با آن اسامي آشنا خواهيم شد.
قديمي ترين سندي كه در آن از فراهان نام رفته است تاريخ قم است مربوط به سال 378 هجري قمري يعني بيش از هزار سال پيش كه در آن زمان روستاي فراهان جزء شهرستان قم بوده ، توضيح آنكه در تقسيمات كشوري دوره هخامنشي ايران به چند استان و هر استان به چند رستاك يا تسوج تقسيم ميشده كه روستاك يا روستاق كه معرب آن است شامل چند ده يا ديه بوده است.
حمدالله مستوفي در نزهت القلوب ص 75 در قسمت عراق حجم، فراهان را ولايت آورده است چنين ميگويد. «فراهان ولايتي است و در ديه ها معتبر بود، ديه ساروق را دارلملك آنجا و طهمورث ساخت، اكنون دولت آباد و ماستر معظم قراي آنجاست» اكثر قريب باتفاق مسالك و ممالك از فراهان نام برده اند.
زنده ياد استاد دهگان در گزارشنامه ص 282-181 چنين آورده است. «.... و اما واژه فراهان بطورقطع مركب از دو عضو است كه خوشبختانه هر دو عضو زنده و در اسماء امكنه متداول ميباشند. «فره» به فتح اول و ثاني به معني شكوه است عضو دوم يعني «آن» يكمن علامت جمع باشد » تا اينجا وجه تسميه از استاد دهگان اما نظر و اعتقاد اينجانب راجع به فراهان، واژه فراهان بدون شك مركب است به دو صورت.
فر+هان و يا فراه + آن.
فر يا خره خلاصه و جوهر آتش است، در اوستا موسوم به «خوارنگهه » كه در پهلوي خره و در فارسي فره ميگوئيم و آن عبارت است از فروغ يا بزرگي و شكوه كه از طرف اهورا مزدا به پيامبرش بخشيده مي شود.
ميدانيم كه فراهان از لحاظ زبان شناسي و ريشه يابي با تعداد زيادي از واژه هاي مادي و فرس هخامنشي و اوستايي هم ريشه و هم خانواده است. از جمله، فروردين فرورتيش و... فرورتي در سنگ نوشته هاي بهستان (بيستون) آمده كه مربوط به هخامنشيان است.
و در تاريخ ماد دياكونوف، نام دومين پادشاه ماد فرورتيش (دیندار) ذكر شده، اين واژه در اوستا به صورت فروشي و در پهلوي فر و هر آمده و امروزه اين واژه به غلط فروهر تلفظ ميشود.
در فرهنگ ايران باستان استاد پور داود ص 53 ميخوانيم فروهر مركب شده از فر+ور كه (فر) به معني پيش و «ور» داراي چندين معني است. ور= برگزيدن، گرديدن، باوركردن، بارور نمودن، آبستن كردن، پوشانده، پنهان كردن، و سينه و در اوستا «ور» به معني باغ آمده است مثلاً در واژه «ور جمشيد» به معني باغ جمشيد كياني آمده و دروازه ورچه يعني باغ كوچك.
همانطور كه اشاره شده فره در اوستا، خره يا خوره (يا واو معدوله) ميباشد و مشتقات آن عبارتند از: خرهمند، خرهناك و مانند آن كه همگي در فرهنگها به معني شوكت و شكوه و شان ميباشد.
پس با اين ترتيب فراهان = محل شكوه و جلال، اما به اعتقاد اينجانب فراهان = فر + آن كه به مرور زمان فراهان گرديده است.
فراه (فراخ، باشکوه و ثروتمند) در زبان پهلوي بمعني شهر است و نمونه آن امروزه در افغانستان شهر فر داريم «آن» يا «ان» علامت جمع است كه معني فراهان ميشود شهرهايي شهركها و همانطور كه خواهيم ديد، تعداد كثيري شهركهاي كهن در منطقه فراهان وجود داشته كه همگي به تلي از خاك بدل شده اند.
بهر صورت فراهان را ميتوان محل فر و شكوه و جلال و يا محل شهرها و شهركها معني كرد.
فرمئين FARMAIN = فرمهين
نام شهريست در فراهان كه مركز بخش نيز ميباشد.
پيشنه تاريخي اين شهر بدوران باستان ميرسد، تپه هاي قديمي و نامهاي روستاهاي پيرامون آن همگي نشانه قدمت و ديرپايي اين منطقه است، هم اكنون شهرك زير زميني ويران شده دولف آباد كه بمرور زمان زلف آباد شده است در كنار آن ميباشد. مردم منطقه ي فراهان بآنجا فرمئين گويند. اين واژه بدون شك از دوران باستان تا كنون پايدار مانده، كاوشهاي باستانشناسي و تحقيقات مردمشناسي و زبانشناسي كمك بزرگي براي شناختن منطقه خواهد بود.
واژه فرمئين يا فرمهين از دو بخش تركيب يافته است. فر+مئين يا فر+ مهين.
در مورد واژه فر در نامهاي مختلف از جمله، فراهان، بحث و بررسي شده است واژه فر، در دوران ساساني به خره XORRA يا خوره XORRA يا XVARRA بدل شده است كه بمعني ، نور، فروغ، موهبت ايزدي- بخش، حصه قسمت بوده است.
همان واژه است كه به كور يا كوره بمعني قريه و ديه آمده است. معني ايالت يا استان و گاهي معني شهر را هم داشته است مانند: حوره، اردشير- يا خوره، استخر.
خوره اردشير- شهري بوده است در فارس كه گويند اردشير ساساني آنرا ساخته است.
آن شهر امروز فيروز آباد نام دارد.
كه اكنون گرانمايه دهقان پير همي خواندش خره، اردشير
«فردوسي»
بنابراين فره همان فر ميباشد بمعني، شان و شوكت و جلال و شكوه و شاهد آن:
سري بي تن و پهن گشته بگرز نه شان رنگ ماند و نه فرو نه برز
«ابوشكوربلخي»
بقاش باد و بكام و مراد دل برساد مباد خانة او خالي از سعادت و فر
«فرخي»
ز فرماه فروردين جهان چون خلد رضوان شد هم حالش دگرگون شد، همه اسمش دگرسان شد
«امير معزي»
هزار بار نكوتر نبرد اين يمين ز فر مملكت كيقباد و كيخسرو
«ابن يمين»
بنابراين فر يا فره يا خره يا خوره همگي بمعني، شوكت و شكوه و جلال، فروغ و نور ميباشند و مردم نوراني را فرمند يا فرهومند يا فرهمند گويند.
بخش دوم نام مورد بررسي مهين يا مئين ميباشد.
اگر بگوش پيرمردان منطقه ي فراهان بدقت گوش دهيم اين نام را فرمئين گويند نه فرمهين.
واژه مئين يا مهين ، چندين هزار ساله است، ريشه و بن استواري دارد، بي نام و نشان نيست و بايد گفت از وارگان دساتبري دوران صفويه نبوده، اين واژه كهنتر از تاريخ نوشته ي ايران است و پيش از مادها و هخامنشيان واژه مئين يا ميهن وجود داشته است در نامة ديني ايرانيان باستان و سنگ نبشته ها فراوان بكار رفته است.
در زبان اوستايي واژه مئث MAETHA بمعني، جاي، خانه، جاي زيست آمده است (1) از همين بن و ريشه واژه مئثن MAETHNA بمعني، ميهن، خانه جاي زيست، باشگاه مي باشد.
گفتني است كه حرف ث كه در زبان انگليسي TH كه واژه اوستائي مئثن ديده مي شود در فارسي امروزي گاهي به «هـ» تبديل مي شود مانند مئثر كه در فارسي مهر شده است و چئيثر كه در فارسي چهر گرديده همين حرف ث يا TH انگليسي گاهي به ت تغيير مي كند چنانكه ثوخش در فارسي تخشا= كوشا شده است.
بنابراين مئيثن اوستايي در فارسي، مئين يا مهن يا ميهن يا مهين گرديده است. كه در اين صورت تلفظ و گويش آهالي فراهان در مورد اين واژه درست است.
از سويي ديگر ميدانيم واژه مه MAH كه در فرهنگهاي فارسي بمعني بزرگ آمده است. در نخست مز MAZ اوستايي و مس سانسكريت MAS و در زبان پهلوي مه گرديده و فارسي دري مهتر، مهتري، مست، مهي از همان بن و ريشه است.
از همين واژه مه در زبان پهلوي (1) MEHAN ، بمعني ميهن آمده كه با واژه اوستايي MAETHANA نزديكي دارد و بمعني ميهن، خانه و اقامتگاه است.
در برهان قاطع: ميهن، بمعني حامي و آرام و بنگاه و خانمان و زاد و بوم و قبيله آمده است.
روانشاد دكتر معين، در فرهنگ فارسي، واژه ميهن را از بن اوستايي MAETHANA آورده و پهلوي آن MEHAN نوشته شده، كه بمعني محل اقامت، جاي باش (باشگاه) وطن (عربي است) زاد و بوم، دوره و خانمان مي باشد.
بدل گفت اگر جنگجويي كنم به پيكار او سر خرديي كنم
بگويند مر دوده و ميـــهنم كه بي سر ببينند خسته تنم
«عنصري»
اگر دورم ز ميهن و جاي خويش مرا يار ايزد به هر كار بيش
«فردوسي»
در نوشته ها و قباله ها نام مورد بررسي فرمهين نوشته شده است.
ميهن نيز بن و ريشه اوستايي دارد. MAHIN صفت نسبي است و تركيب يافته است از مه = مز= مس بمعني بزرگ +ين ، كه نشانه نسبت است و بمعني بزرگترين.
حا سدم گويد چرا در پيشگاه مهتران ما ذليليم و حقير و تو، اميني و مهين
«منوچهري»
بنابراين معني واژه مورد بحث ميشود، جايگاه، خانمان يا ميهن و سرزمين با شكوه و فر.
ياقوت در معجم البلدان از چند شهر نام ميبرد كه واژه اوستائي، مئيثن يا ميهن در آنها بجاي مانده است.
خشميئن = خوش ميهن، ارتخشميئن = اردشير ميهن، خورميئن = خورشيد ميهن براي آگاهي بيشتر از واژه ميهن به فرهنگ ايران باستان بخش نخست نگارش پور داود مراجعه فرمايند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر