بررسی نامهای تاریخی کهن قزوین، نهاوند، آشتیان ، تفرش، اراک ، قم و فراهان
در صفحه 502حواشی فصل دوم تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز ضمن ذکر مناطق سمت این حوالی از سه شهر بیت ایشتار، کاپسی، تادی روتا (با علامت سؤال یعنی قرائت نامطمئن) و نیروتا کتا (جایگاه پایین رود) نام برده شده است که به ترتیب مطابق آشتیان (اشتجان) یا کنگاور، اراک (ور، ارک)، تفرش یا توسیرکان و نهاوند (جای پایین آمدن) می باشند. نام کاپسی در ترکیب گپ (دشت) و سی (گسترده) که در کتیبه های مربوط به لشکرکشیها و سالنامه آشوری به کرّات یاد شده با شهر قزوین مطابق است . نامهای ور (دژ) ورشه (دژ شاهی، آبادی سلطان= سلطان آباد) که در عهد تسلط اعراب و بعد از آن در این منطقه از آن نام برده شده است، قابل تطبیق با قصبه حصار می باشد که اکنون شهر اراک گفته میشود که پیشترعراق (لابد مأخوذ ازارک یعنی دژ) نامیده می شده است. کسروی در کتاب کاروند خود به درستی حدس زده است که این اماکن این مناطق خصوصا آشتیان جایگاه دینی والایی داشته و مکان معابد کهنی بوده اند. ولی در این باب نظریهً تبدیل شدن اشتیجان/هشتیجان(جایگاه پایینی یا مرکزی) به اشتجان (آشتیان) منطقی تر و مستندتر می نماید. نام تادی روتا (دارای نهر نیرومند) نه متعلق به تفرش (دارای چشمه گرم یا نیرومند) بلکه متعلق به از آن توسیرکان می نماید. سرانجام از بین عناوین شهرهای یاد شده، اگر نام قم (کم- مندان) را تلخیصی از صورت فارسی کلمه زعفران یعنی کرکُم به شماریم به خطا نرفته ایم چه مطابق اخبار ملوک الفرس ثعالبی این منطقه در قدیم به داشتن زعفران معروف بوده است. جزء کر در این نام می توانست به سادگی به معنی کار (آبادی) گرفته شده و در اثر کثرت و سادگی تلفظ از این نام جدا گردد. فراهان (فرمیهن یعنی "جایگاه با شکوه و فر") هم جای مجلل ترین معبد/ آتشکده ایرانیان باستان یعنی کا- ریان (یعنی پرستشگاه باشکوه) یکی از چهار آتشکده معروف عهد ساسانیان بوده است که بعد از به غارت رفتن آن توسط اعراب آتش مقدس آن به دژ روستای پردغان (فردجان) حمل شده بود.
کسروی در کاروند خود نام آشتیان از از کلمه اوستایی یشت (پرستش) گرفته و آنجا را معبد قربانگاهی مهمی در گذشته یاد کرده است. در تاریخ قم هم از معابد دینی پرتعداد آشتیان سخن به میان آمده است . اما نظر به مجاورت نه چندان نزدیک به هم شهرهای یاد شده در سالنامه های آشوری یاد شده مسلم به نظر می رسد که از بیت ایشتار همان معبد معروف ناهید در کنگاور مراد بوده باشد چه خود نام آشتیان (جایگاه پایینی یا جایگاه مرکزی) گواه صادقی در این باب است که موضوع را به نفع معبد ناهید کنگاور (=کنگ دژ) فیصله می دهد: در تاریخ قم آورده شده است: ابرشتجان (مرکز بزرگ= اراک) اردوان اصغر بن بلاش آن را بنا کرده است و بعضی دیگر گویند که نام ابرشتجان پیش از این استجان بوده است.اهل این دیه قومی را از پیغمبر بکشتند و حق سبحانه و تعالی بر ایشان خشم گرفت و این دیه را به زمین فرو برد و بعد از آن این دیه که امروز قائم است به عوض آن بر بالای آن بنا کردند و گفتند ابرشتجان یعنی بالاتر آشتجان (آشتیان بالا) و بدین دیه اشراف و بزرگان عجم ساکن بوده اند و از آتشکده ها آتشی است که به خوزان است و گویند که به ابرشتجان شانزده آتشکده بوده است و رئیس این دیه یزدانفاذار بوده و او کسی است که باروی قم را کشیده است و بعضی دیگر گویند که سجاران و ابرشتجان را فیران بن ویسان (پیران ویسه وزیر افراسیاب) بنا کرده است و این هر دو دیه قدیمی ترین بناهای ناحیت کبودان است.(سیفی،1361-ص72)"
در مقاله تحقیقی زیر به خطا شهر "ور" یا "ورشه" با "آشتیان" یکی دانسته اند، در حالی که ورشه (دژ شاهی) همان سلطان آباد یا حصار یا ارک (ارگ) است که اکنون اراک گوئیم و قبلاً عراق عجم هم نامیده می شده است. از اینجا مطلب بسیار مهم دیگری معلوم میشود آن این که نام کشور عراق نه از ترجمه نام اکدی ادیکلات (دجله) بلکه از ترجمه نام سرزمین سومر ( یعنی سرزمین محروسه= ور) عاید شده است؛ چون اوستا سرزمین سومر را ورنه (یعنی سرزمین محروسه پایینی) قید کرده و آنجا مسقط الرأس فریدون (کورش سوم) به شمار آورده است. در واقع کورش سوم در شهر بابل این دیار تاجگذاری کرده بود. بنابراین در اوستا از دیوان مازنی (غنی و پرثروت= نینوا پایتخت آشور) و سرزمین ورنه در اصل کشورهای آشور و اکد/سومر منظور بوده اند که بنابر اوستا فرمانروایان پیشدادی ( آریائیان میتانی شمال بین النهرین) با آنها در زد و خورد بوده اند. اما بعداً چون بعد از محو امپراتوری آشور توسط کی آخسارو (کیخسرو) خاطره شیرین شکست دادن ایرانیان مادی و آماردی به اشوریان که توسط آترادات پیشوای آماردان (رستم هفتخوان مازندران) و خشتریته سومین پادشاه ماد (کیکاوس) در پای حصار شهر آمل مازندران صورت گرفته بوده و این در خاطره خوش ایرانیان جاودانه به یادگار مانده بود، این نامهای کهن را به خود مازندران و گیلان اطلاق نموده اند .
آشتيان(شهرستان)
جلد: 1، از دایره المعارف اسلامی
نویسنده: هادی عالم زاده
شماره مقاله:224
آشتیان، کوچکترین شهرستان استان مرکزی ایران، واقع در مرکز جغرافیایی استان میان مدارات ْ34 و َ22، و ْ34 و َ34 شمالی و نصفالنهارات ْ49 و َ48 و ْ50 و َ16 شرقی (نقشة عملیات مشترک، قم) با 1920 کمـ 2 وسعت و 20718 نفر جمعیت (سرشماری عمومی نفوس و مسکن، نتایج مقدماتی کل کشور، 4). این شهرستان از شمال و غرب به شهرستان تفرش، از شرق به شهرستان قم و از جنوب به شهرستان اراک (مرکز استان) و محلات محدود است (شناسنامة شهرها، 7) نام پیشین آن وَرشه یا وَرَّه بوده است. دربارة وجه تسمیة آن نکـ آشتیان، شهر.
سیمای طبیعی: حد شمالی شهرستان آشتیان از دامنة جنوبی مرتفعترین کوه این ناحیه، کوه کلاهه (به زبان محلی کوهکله) آغاز و در جنوب به زمینهای هموارِ مجاورِ کویر میقان (در شمال خاوری اراک) منتهی میشود. کوه کلاهه با ارتفاع 084‘3 متر، این شهرستان را از تفرش، و کوههای شمال شرقی، زیرگان، با 640‘2 متر بلندی آن را از بخش دستجرد (از شهرستان قم) جدا میسازد (نقشة عملیات مشترک). بر اثر بالا آمدن کوه کلاهه و فرو نشستن بخش جنوبی آن، تندان پرشیبی نزدیک به قائم و نیز کوههایی که از متفرعات کوه کلاهه به شمار میآید، پدید آمده است. این کوهها هریک نامی دارد: میراب (فیلکوه)، وریانان، دَسْتِزما، توتستان (پونستان) و دیدگاه. کوه دیدگاه در پی آتشفشانی زیردریایی شکل یافته و قلة 200‘2 متری آن را توفها و گدازههای آتشفشانی پوشانده است (از این توفها به جای سنگ پا استفاده میشود). در این کوهها و دامنههای جنوبی آنها، آثاری از آهکهای نومولیتدار، توفهای سبز، توفهای بازالتی، جوش سنگها، سنگوارههای اسکوتلا، لایههای ماسهسنگ از دورههای اولیگوسِن و بوردیگالین و نیز نشانههایی از کنارة دریایی از دوران سوم دیده میشود. در دامنة این مرتفعات، درهها و مسیلهای بسیاری پدید آمده که هریک را به نامی میخوانند. سیلابهای این درهها و مسیلها همه به سوی جنوب روان میگردد و به کویر میقان میریزد و در مسیر خود آبرفتهایی از آهکرس (مارن)، رس خالص، شن و انواع دیگر تشکیل میدهد که در همهجا یکسان نیست (قریب، 9-10، 13-15). ارتفاع مناطق شمالی شهرستان از سطح دریا تقریباً 000‘2 متر است؛ این ارتفاع از شمال به سوی جنوب کاهش مییابد. آب و هوای آن خشک و سرد است. بارندگی معمولاً از اواخر آبان و اوایل آذر آغاز میگردد و تا اواسط بهار ادامه مییابد؛ میزان بارندگی سالانه در نواحی کوهستانی از 200 تا 250 میلیمتر در سال تغییر میکند. این میزان در نواحی کویری تا 100 میلیمتر پائین میآید (آمارنامه، د؛ قریب، 9، 15). فصل سرما در بخش شمالی از اول تا آذر آغاز میگردد و تا اواسط فروردین و گاه تا پایان آن ادامه مییابد. گاهی زمستانها در این بخش از شهرستان به قدری سرد و طولانی میشود که در اوایل بهار برای بیرون آوردن کشتزارهای گندم و جو از زیر برف ناگزیرند بر آنها خاکستر بیفشانند و گاه سرما و یخبندان شدید موجب یخزدگی و فساد ریشة گندم و جو میگردد (قریب، 15).
بیشتر نواحی شهرستان به علت واقع شدن میان کوهها (در شمال) و کویر میقان (در جنوب) تقریباً پیوسته در معرض وزش باد است. جهت بادها روزها از کویر به سوی کوه و شبها از کوه به سوی کویر است. علاوه بر بادهای شبانه روزی، گاهی نیز بادهایی از جنوب غربی به شمال شرقی میوزد که غالباً همراه با باران است (قریب، 16؛ فووریه، 390).
پیشینة تاریخی: ناحیهای که امروز شهرستان آشتیان به شمار میآید، تقریباً همان سرزمینی است که در متون کهن «وَرَه» (وَرَّه) نامیده شده است. البلدان یعقوبی (کهنترین مأخذ در این باب، حدود 280ق/893م) در ذیل «قم و مضافات آن» نوشته است: «... و سپس به کوههای آن میرسد، که از آنهاست کوهی معروف به روستای سرداب و کوهی معروف به مَلاحه و آن را دوازده روستاست: ... و روستای فراهان و روستای وَرَه و روستای طبرس ...» (ص 49، 50). مؤلف تاریخ قم از کتاب اصفهان نقل کرده است که: «تکویر قم بر چهار رستاق است از جمله رساتیق اصفهان ... رستاقهای چهارگانة اصفهانی ]کذا[، رستاق کمیدان، رستاق اناربار، رستاق ورَّه ...» (قمی، 57) وی میافزاید: «عدد دیههای این رساتیق چهارگانه به قم بر وجهی که مثبت است در کتاب ریوع و در دیوان فارسی و در دستورات قدیمه سیصد و چهل و سه دیهاند و بیست و سه طسوج: ... رستاق ورَّه پنج طسوج ]و[ هفتاد و نه قریه» است (صص 57، 58). در فصل سوم از باب دوم، پس از بحث مفصل در باب خراج قم، به ذکر اسامی «ضَیْعتها و دیههای» رساتیق، «مجرد از مال و خراج» آنها پرداخته و 36 موضع و دیه رستاق وره را برشمرده است (صص 122، 135، 138). مؤلف تاریخ اراک کوشیده تا نام آبادیهای ناحیة آشتیان امروز را با نام 35 موضع و دیه مذکور در تاریخ قم تطبیق دهد. وی 23 آبادی موجود را همان «مواضع و دیههای» رستاق وره دانسته که از آن میان اشتجان است (دهگان، 142، 143؛ نیز نکـ آشتیان، شهر) .
این ناحیه در گذشتههای دور جزء سرزمین کوهستانی پهناوری بوده است که یونانیان آن را مِدیا (لسترنج، 200؛ افضلالملک، افضلالتواریخ، 299) و جغرافینویسان اسلامی، الجبال (ابنحوقل، 304)، ناحیت جبال (حدودالعالم، 139)، اقلیمالجبال (مقدسی، 384)، قهستان عراق (بکران، 56)، جبال و عراق (یاقوت، 2/99). کوهستان (اصطخری، 161) و ولایت عراق عجم (مستوفی، 51) نامیدهاند. یاقوت به کار بردن نام «عراق» را برای سرزمین جبال غلط و اصطلاحی نو میداند و مینویسد وجه تسمیة آن معلوم نیست و آنگاه به حدس، وجهی برای این نامگذاری بیان میکند (2/99) .
با توجه به روایات مربوط به آتشکدههای واقع در رستاق وره و فراهان و جز آن (ابنفقیه، 75، 77؛ قمی، 88-90؛ دهگان، تاریخ اراک، 11، 14)، میتوان حدس زد که این ناحیه در دورة پیش از اسلام از اهمیتی مذهبی برخوردار بوده است و با آنکه این ناحیه و نواحی مجاور آن: قم، کاشان، اصفهان، قزوین، زنجان و ری در سالهای 21 تا 24ق/642 تا 645م به تصرف مسلمانان درآمد (ابناثیر، 3/18-24؛ بلاذری، 308)، آتشکدة قریة فردجان «تا آنگاه که بیرون ]ابنفقیه: برون[ ترکی امیر قم بدین دیه رسید ... و آن را در سنة ثمان و ثمانین و مأتین ]288ق/901؛ ابنفقیه: 282ق/895م [ گرفت ... و آتشکده را زیر و زبر گردانید و آتش را بنشاند» به جای بوده است (قمی، 89؛ ابنفقیه، 77).
اجمالاً این قدر میدانیم که فتح وره، طبرس و فراهان در 23 و 24ق/644 و 645م، در روزگار خلافت عمربنخطاب انجام گرفته. ولی تعیین تاریخ دقیق و نیز نام سرداری که نخستینبار به این سرزمین گام نهاد، مشکل است، زیرا متون در این نکته که آیا این ناحیه با فتح قم، اصفهان یا همدان به صرف مسلمانان درآمده، خموشاند. قم را ابوموسی عبداللهبنقیس اشعری در 23ق/644م گشود. اصفهان در همین سال توسط عبداللهبن بُدَیْلبن وَرْقاء خُزاعی فتح شد و همدان در 23 یا 24ق/644 یا 645م به دست جریربنعبدالله بَجْلی گشوده شد (بلاذری، 306، 308؛ ابناثیر، 3/18-24). تاریخ قم اندکی دقیقتر در اینباره سخن گفته: «ملک ]مالک[بنعامر اشعری با پسرعمّ خود ابیموسی اشعری از کوفه به ناحیت بصره و اهواز و اصفهان آمده بود و او با ابوموسی اشعری آن نواحی را فتح کرد. بعد از ابوموسی او را به ناحیت جبل فرستاد و ملک ]مالک[ بعضی از ناحیت جبل آنچ فرا پیش ساوه بود فتح کرد» (صص 260، 261). باتوجه به برخی قراین نظیر رواج تاریخ هلاک شدن یزدگرد به عنوان مبدأ تقویم تا اواخر سدة 2ق/اوایل سدة 9م (که بنا بر گفتة بیرونی «بیشترین گبرکان و مغان تاریخ از هلاک شدن یزدگرد دارند»)، به جای ماندن آتشکدههایی فروزان تا اواخر سدة 3ق/اواخر سدة 9م، بقایای دخمهها و قبور سفالین، تداوم برخی سنتهای زردشتی (قمی، 28، 89؛ بیرونی، 238؛ اعتمادالسلطنه، مرآه، 546؛ سیفی، 15، 18، 89؛ قریب، 24)، میتوان احتمال داد که پذیرش و گسترش اسلام در این سرزمین به کندی صورت گرفته باشد، ولی به نظر میرسد که از همان آغازِ گسترش اسلام در ناحیة وره، احتمالاً به علت مجاورت و ارتباط با قم، تشیع بدانجا راه یافته باشد، زیرا آشتیان پیوسته از سرزمینهای شیعهنشین به شمار میآمده است (راوندی، 395؛ مستوفی، 75، 76). در 189ق/805م، به فرمان هارونالرشید، وره و رستاقهای مجاور، همراه با قم از اصفهان جدا گردید (قمی، 28-31). یعقوبی نیز قم و مضافات آن (مشتمل بر دوازده رستاق و از آن میان وره) را جدا از اصفهان و دیگر بلاد آورده است (صص 49، 51). ابنفقیه (د 290ق/903م) در گفتگو از بخشهای قم که جدا از اصفهان بدان پرداخته، سختی از وره به میان نیاورده، ولی نام برخی از رساتیق مجاور آشتیان چون فراهان را جزء 24 رستاق همدان ذکر کرده است (صص 66، 98-100). از زمان تألیف تاریخ قم (378ق/988م) تا روزگار قاجار (1193-1344ق/1779-1925م) دیگر به ندرت نامی از وره یا آشتیان در کتب تاریخی و جغرافیایی به میان آمده (سیفی، 19-32) ولی در برخی از متون از رساتیق مجاور وره خاصه تفرش (طبرش، طبرس)، فراهان و ساروق سخن رفته است. در راحهالصدور (تألیف 599ق/1203م) از قم، کاشان، آبه، طبرش، فراهان و مصلحگاه به عنوان نجای باطنیان» و رافضیان نام برده شده است (ص 395). یاقوت از ساروق واقع در ولایت فراهان یاد کرده و آن را از توابع همدان دانسته است (3/170). مستوفی پس از گفتوگو در باب تفرش دربارة فراهان نوشته: «ولایتی است و درو دیههای معتبر بُوَد و دیه ساروق دارالملکآنجاست»؛ سپس راجع به نمکزار فراهان میافزاید: «در آن ولایت بحیرهای است که آن را مغول ناوور خوانند» (ص 75). از این سخن میتوان احتمال داد که مغولان به این نواحی نیز راه یافته و بر اثر اقامت ممتد در پیرامون این نمکزار آن را به این نام خواندهاند. امیناحمد رازی پس از توصیف تفرش، بیآنکه بگوید جزء کدام ولایت است، دربارة فراهان نوشته: «ولایتی آبادان است و در زمان سابق از مثوبات ]مضافات[ قم بوده، الحال سر خود است» (2/488، 490). از این عبارات نمیتوان چیزی در باب وره دریافت. در کتاب خلاصهالبلدان که باب چهارم آن «در ذکر احوال دارالمؤمنین قم» است (و اين باب هم بيشتر گزیده و تلخیص شدة تاریخ قم است)، ذکری از اشتجان یا آشتیان در میان نیست و ذیل «رستاق وره و اروندجرد» نیز نام هیچیک از دیههای وره نیامده است (حسینی قمی، 202-211). پیش از آنکه سلطانآباد (عراق یا اراک فعلی) در روزگار فتحعلیشاه قاجار توسط یوسفخانگرجی در 1240ق/1825م بنا و آباد گردد، ناحیة تفرش «در تحت حکومت قم بود و از کوهستان آن ولایت محسوب میشد» (سیفی، 33-35، به نقل از میرزازینالعابدین شیرازی، مقدمة دیوان سرخوش؛ معین، ذیل اراک). در سالهای 1313-1317ق/1893-1899م آشتیان، تفرش، گرکان، فراهان و سلطانآباد از اعمال حکومت عراق به شمار میآمده است (افضلالملک، 298). نیامدن نام وره، آشتیان و دیگر بهبهان این شهرستان در این مدتدراز در متون تاریخی و جغرافیایی، میتواند حاکی از عدم اهمیت این ناحیه باشد. در سالهای حدود 1311ش سلطانآباد و حومه، فراهان، کشزاز، سربند، آشتیان و گَرَکان و تفرش، رودبار، بُزچَلّو و وَفس، شَراه و مشکآباد و لاخور از تقسیمات حکومتی عراق (اراک) بوده است (کیهان، 2/386). در 1316ش که ایران به 10 استان تقسیم گردید. سلطانآبادِ عراق با شمول بر 4 بخش سربند، طَرخوران (مشتمل بر دهستانهای آشتیان، تفرش، رودبار)، فَرمَهین و کُمیجان، شهرستان اراک را نشکیل داد (فرهنگ جغرافیایی ایران، 15). چندی نیز بخش آشتیان با بخشهای حومه، خلجستان و فراهان جزء شهرستان تفرش، از استان مرکزی (به مرکزیت تهران) گردید (معین، 5/393؛ سیفی، 45-46). در 8 اسفند 1356ش با تصویب هیأت وزیران، اراک مرکز استان مرکزی گشت و بخشهای آشتیان و خلجستان مشتمل بر دهستانهای آشتیان، دستگرد، راهجرد و قاهان به شهرستان آشتیان بدل گردید. سرانجام با تصویب شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، در 22 دی 1358ش بخش خلجستان به مرکزیت دستجرد غربی بجز دهستان راهجرد غربی از شهرستان آشتیان جدا شد و به شهرستان قم الحاق گردید و دهستان راهجرد غربی نیز به بخش مرکزی شهرستان آشتیان پیوست (سیفی، 46، 47، 76) .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر