شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۷
پیر و پاتالهای ایرانشناسی
زمانی که به عنوان دانشجوی دانشگاه تبریز مطمئن شدم جایگاه آتشکده آذرگشنسب را در پای کوه سهند نزدیک مراغه پیدا کرده ام خواستم آن را به اداره فرهنگ و هنر مراغه خبر دهم. طبقه دوم بود و ساعت 3 بعد از ظهر بود که بالا رفتم. تعطیل بود. کودکی در حیاط خانه بازی میکرد. یک بشکه نفتی پر نفت و روباز را هم نمی دانم به چه علتی کنار دفتر اداره گذاشته بودند. به هر حال از کودک تو حیاط پرسیدم. اداره تعطیل شده جواب داد نه بر میگردند. کمی منتظر شدم. ناگاه ساواک که در طبقه اول و منزل ساواکی معروف شهردر کمین نشسته بود بر سرم ریخت. توسط ستوان اوحدی سریعا آزاد شدم. نگفتم که برای اثبات و گزارش چه چیزی آمده ام.سال بعد بیچاره ساواکی که عده ای از مردم شهر در جریان انقلاب به همان خانه هجوم آوردند؛ از ترس سکته کرد و مرد.انتظار فرجی از ساواکی نداشتم و موضوع گزارش جای این آتشکده مهم دوران ماد اصلا مطرح نکردم ولی انتظاری از استاد سرکاراتی استاد ایرانشناسی دانشگاه تبریز داشتم که بعد از شنیدن حرفهای من رنگ و رویش پرید و تقریبا به حالت جنون آمیزی دچار شد... ولی استاد ثروتیان برخورد منطقی داشت و گزارش 150صفحه ای مرا برای نشر به دانشکده ادبیات ارائه کرد ولی در همان سال خود استاد ثروتیان اخراج شد و مدتی بعد هم نوبت اخراج دانشجویان دگراندیش بود که من هم در زمره ایشان بودم.دیگر وزارت فرهنگ و هنری هم برجای نماندو با کپیی که از نوشته هایم داشتم سه سال بعد با پای ورم کرده از سرما از زندان بزرگ روشنفکران به نام میهن گریختم تا گزارش خود را تکمیل و از خارج کشور به دنیای فرهنگ ارائه دهم. در سوئد نیز بواوتاس ایرانشناس را پیدا کردم که دوست سرکاراتی بود محافظه کاری از نوع دوست ایرانیش. گزارش مفصل خود را که دیگر به صورت کتابی به نام گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران در آمده بود به مجله بررسی کتاب نزد محمد جعفر محجوب فرستادم. مرحوم ایشان هم به قدری محجوب بودند که حرف زدن بر روی حرف ایرانشناسان محافظه کار گذشته را گناه بزرگی میشمردند و من پیرو هرتسفلد انقلابی و مرتد به شمار آمدم و لذا نقدی صورت نگرفت و مجله صرفا به صورت آگهی از انتشار ان خبر داد. از این دست استادان علی اکبری هم بودند که به میانجیگری شاگردش حتی حاضر به بحث در باب کنار گرفتن کفن قهرمانان اساطیری کهن ایران نشدند. ولی جوانان امرداد و دیگر جوانان به استقبال امدند؛ درود بر این جوانان و پیرانی نظیر استاد بهروز ثروتیان که به دنبال حقایق تاریخی میگردند و سخن غالب ایرانشناسان معروف و محافظه کار گذشته را حجت نمی دانند. .
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
اصحاب الکرسی!
جناب کهلان ممکنه لطف بفرمایید و کاملترین مقالتون درباره آذرگشنسپ رو معرفی بفرمایید؟ تختگاه کیخسرو... تختی که بیگانگان را بر زمین می انداخت... فکر میکنم توی اسکندرنامه بهش اشاره شده بود...
الان یادم نیست کدام مقاله است. ولی محل آن طبق تحقیقات استاد پورداود [در مقاله "کیخسرو و آذرگشنسب"] و جی مودی [زادبو زرتشت]در پای کوه سهند به طرف دریاچه ارمیه بوده است. من آن را در آن نواحی با کائین گبه (محل آتش اسب شاهی) در کنار مراغه یافته بودم. در عهد انوشیروان یا خسرو پرویز آتش آن را به تخت سلیمان (شیز) منتقل کرده بودند.
مطابق با کائین گبه
ارسال یک نظر